عبدالکریم سروش، روشنفکر و نظریه پرداز ایرانی این روزها از آمریکا به لندن آمده است.

آقای سروش پس از آنکه در اواخر دهه هفتاد خورشیدی گروههای افراطی، موسوم به گروه فشار، چندین بار در جریان سخنرانی های او در ایران اخلال ایجاد کردند، بیشتر وقت خود را به تدریس در دانشگاه های خارج از ایران گذرانده و اگر به سمیناری در ایران دعوت شده، مقاله فرستاده است.

دکتر عبدالکریم سروش را می توان مناقشه برانگیزترین "روشنفکر دینی" و یکی از تاثیرگذارترین متالهان شیعی نزدیک به سه دهه اخیر ایران دانست. شاید به علت سابقه زندگی آقای سروش در لندن، که به واسطه درس و مطالعه دوره دانشجویی بود، این شهر را بتوان پس از زادگاهش تهران، خانه دیگر او دانست.

برای همین است که هر روزش در لندن به کاری و بحثی و سخنرانی ای می گذرد. یک روز در کانون توحید لندن و سخنرانی درباره عدالت حاکمان از دیدگاه امام اول شیعیان و روز دیگر مقابل دوربین تلویزیون بی بی سی در شرح و تامل در آنچه که این روزها در ایران می گذرد.

در حالی که آقای سروش این روزها را در لندن سپری می کند، گویی روح کارل پوپر، فیلسوف علم و معلمی که سروش به آرای او دلبستگی دارد، ناظر اتفاقاتی است که پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری درایران در حال رخ دادن است.

آقای سروش درباره اعتراض های مردمی به نتایج دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران به بی بی سی گفت "این اتفاقی که در ایران افتاد و خیلی هم جالب بود یک معنای ویژه ای را نیز از دمکراسی نشان داد. همانطور که می دانید بر اساس رای پوپر در دمکراسی مهم این نیست که شما بتوانید کسی را نصب کنید بلکه مهم آن است که بتوانید او را عزل کنید. مردم عزمشان را جزم کرده بودند که آقای احمدی نژاد را عزل کنند و این یکی از نماد های بارز دمکراسی و جمهوریت در کشور ما بود که موانعی آمد و آن را سد کرد."

به این ترتیب در شرایطی که عبدالکریم سروش در لندن نگران مسائل ایران است، گویی روح پوپر، استاد نادیده سروش، بر فضای تهران و دیگر شهرهای ایران است که شهروندانش رای خود را طلب می کنند.

نابهنگامی تاریخی جمهوری اسلامی

عبدالکریم سروش درباره وقایع اخیر ایران می گوید که "متاسفانه قصه قدرت همه جا قصه یکسانی است مخصوصا قدرت مطلقه. قدرت مطلقه هر کجا باشد فساد می آورد چه دینی باشد چه غیر دینی."

آقای سروش معتقد است که می توان درباره تئوری حکومت دینی بحث کرد و نظر داد و او خود مخالفتی با این نظریه ندارد اما از نظر او مشکل در اجرای این تئوری است.

او به بی بی سی گفت "شاید بتوان گفت حکومت دینی به دو دلیل نمی تواند بنا شود. یکی اینکه با قدرت نمی توانید ایمان و عشق بسازید و دوم اینکه اساس حکومت دینی بر تکلیف بنا شده در حالی که روزگار ما روزگار حق مداری است. این نکته خیلی مهمی است."

به گفته آقای سروش، حکومت جمهوری اسلامی قدری نابهنگامی تاریخی دارد. در دورانی پدید آمده و بر مفاهیمی تکیه می کند که این مفاهیم دیری است مورد سئوال و تشکیک قرار گرفته اند.

او می گوید "بشر جدید بشری است حقوق مدار یعنی به دنبال حقوق خویشتن است. اصلا بیانیه حقوق بشر در این دوران نوشته شده و چشم ها به آن باز شده و یک ایده محوری است که همه قانون اساسی ها حول آن نوشته می شود در حالی که اندیشه دینی علی الاصول در همه ادیان و علی الخصوص در اسلام بر تکلیف مبتنی است."

آقای سروش می گوید "من نمی گویم که تکلیف را باید فرو نهاد و یا امری بی معنی است. اما گاهی حقوق را در سایه تکلیف معنا می کنیم گاهی تکالیف را در سایه حقوق. گاهی تقدم با تکلیف است گاهی با حقوق. در حکومت دینی تقدم با تکلیف است."

به اعتقاد عبدالکریم سورش، در گذشته مردم تکلیف اندیش بودند و حکومت های دینی می توانستند رضایت مردم را به دنبال داشته باشند، چون همفکر بودند، اما ولایت فقیه و حکومت دینی چون حکومت تکلیف اندیش است با اندیشه جدید که حق مداری است در عمل تناقض پیدا می کند.

"من این را در جامعه خودمان به خوبی می بینیم. اصلا انتخابات یک عمل حق طلبانه است به معنای سیاسی جدید کلمه. حق بنده است که رای بدهم و کسی را به ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس بگمارم. وقتی این حق را از من سلب کنند صدای من درمی آید."

"حاکمان ما دیگر مشروعیت از مردم نمی خواهند"

آقای سروش می گوید که هر حاکمیتی دست کم دو رکن دارد: یکی کفایت و دیگری مشروعیت. "شما وقتی حکومتی و قدرت سیاسی را بر سر کار می آورید اولا از او انتظار دارید که با کفایت کشور را مدیریت کند، خصوصا در مسائل اقتصادی، نظم معیشتی و آموزشی. دوم این که مشروع و مقبولِ مردم باشد. این هم به اندازه کفایت مهم است. ممکن است حکومت دیکتاتوری هم با یک راهی به امور سامان بدهد اما مقبول مردم و مشروع نباشد."

به اعتقاد آقای سروش، جمهوری اسلامی معنایش دست کم در نظر بانیان اولیه آن این بود که مشروعیت خود را از جمهور مردم می گیرد. "سخنان بسیاری آیت الله خمینی گفتند که بر همین معنا قابل حمل است. اما رفته رفته خصوصا پس از آیت الله خمینی این رای رو به ضعف رفت و کسانی دست بالا را در درون و بیرون حکومت گرفتند که مشروعیت را از مردم و جمهور سلب کردند و دادند به دست خداوند و امام زمان و از طریق امام زمان به نایب امام زمان که قرار بود مجلس خبرگان آن را کشف و به مردم معرفی کند."

سروش می گوید "این تنش در دوران آیت الله خمینی همیشه وجود داشت اما الان کاملا رو شده که حاکمان ما برای مشروعیت به دنبال جمهور مردم نمی گردند و معتقدند تکیه به جای محکم تری داده اند که عبارت باشد از قوانین الهی و فقه اسلامی و از آن طریق می خواهند یک جامعه دینی و ایمانی به پا کنند."

"با قدرت می شود نفرت تولید کرد نه ایمان"

عبدالکریم سروش می گوید امثال محمد تقی مصباح، روحانی بنیادگرایی که محمود احمدی نژاد و نزدیکانش در دولت ایران از نظر فکری خود را وابسته به او می دانند، به دنبال بنا کردن یک جامعه دینی و ایمانی اند و قدرت را می خواهند به استخدام بگیرند تا یک چنین جامعه "پاک و ایمانی" را که مومنان در آن زندگی کنند، فراهم آورند. اما سروش معتقد است اینکه چنین تئوری ای شدنی است یا نه مسئله ای است که از ذهن این افراد غائب است.

"من در تئوری با حکومت دینی مشکل ندارم اما آنچه که در حقیقت مشکل پیش می آورد، عمل کردن به آن است. بالاخره کمونیست ها و فاشیست ها و لیبرالیست ها هم قدرت را می خواستد برای پیاده کردن کمونیسم و فاشیسم و لیبرالیسم. مشکل این است که آیا راه و کارش را پیدا کردید یا نه، به تناقض های عملی اش اندیشیده اید یا نه؟"

سروش می گوید "به نظر من ممکن است شما که یک حکومت فاشیستی بنا کنید، ممکن است یک حکومت دیکتاتوری بنا کنید، اما یک حکومت دینی نمی توانید بنا کنید، نه اینکه در تئوری نمی توانید فکرش را بکنید، در عمل نمی توانید آن را اجرایش کنید. به دلیل اینکه در عمل با آن در تناقض رو به رو می شوید از جنس همان تناقض هایی که سعدی به آن علاقمند بود. گفته بودم چو بیایی غم دل به تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی."

به گفته این شارح فلسفه اسلام سیاسی، حکومت اسلامی در تئوری خیلی خوب است اما در عمل ناشدنی است. "شما با قدرت نمی توانید ایمان بسازید مشکل این است. شما با قدرت می توانید خیلی چیزهای دیگر بسازید اما با قدرت نمی توانید ایمان بسازید."

آقای سروش می گوید " آنچه که حضرات در پی آن هستند همین حکومت فقهی است. با زور و با استبداد می توان حکومت فقهی بنا کرد ولی ارزشی ندارد چون تبدیل می شود به زد و خورد. همین بستن و گرفتن و سنگسار کردن و بستن مطبوعات و امثال آن. با زور می توان بی ایمانی و بی دینی تولید کرد تا دینداری و ایمان. این همان تناقضی است که در عمل وجود دارد و آقایان از آن غافل اند."

به گفته آقای سروش تجربه حکومت دینی در جامعه ایران "خیلی خوب این را نشان داده که آقایان هرچه بر اجرای احکام فقهی به خصوص احکام جزایی پافشاری بیشتری می کنند و شیپور را از سر گشادش می زنند، از آن طرف فرار مردم از دینداری و ایمان بیشتر می شود."

عبدالکریم سروش وقتی می خواهد کلام را خلاصه کند، چنین می گوید: " آقایان وقتی از حکومت دینی حرف می زنند، منظورشان حکومت فقهی است. این می شود و با زور هم می شود، اما هیچ بهایی ندارد."