خطبه شامیه، برای همه مسلمانان و حتی تمام انسانها خطبه و درسی بسیار با ارزش است؛ او در این خطبه بیماریهای مادی و معنوی موجود در عالم اسلام را بر میشمرد؛ دلایل اسارت و فلاکت مسلمانان را میگوید و برای آن، راه نجات و رهایی را نشان میدهد و آن گاه، با دلایل عقلی اثبات میکند و بشارت میدهد که اسلام در آینده، بر روی زمین عالیترین پیشرفتهای مادی و معنوی را خواهد داشت، تمدن اسلامی در کمال شکوه ظهور مییابد و روی زمین را از همه پلیدیها پاک خواهد کرد. در بخشهای آغازین خطبه شامیه میگوید:
«من در مدرسه حیات اجتماعی بشر در این زمان و زمین درس آموختم و دانستم، که آن چه موجب پرواز اجانب و اروپاییان به آینده و توقف مادی ما در قرون وسطی است شش بیماری است که عبارتند از:
1. به وجود آمدن یأس و نا امیدی در ما.
2. از بین رفتن صدق و راستی در حیات اجتماعی سیاسی.
3. علاقه به عداوت و دشمنی.
4. جهل به ارتباطات نورانی که اهل ایمان را به یکدیگر پیوند میدهد.
5. استبداد که همچون انواع بیماریهای واگیردار انتشار مییابد.
6. انحصار همت و تلاش در منافع شخصی.
علاج این شش بیماری وحشتناک را نیز در داروخانهی قرآنی که در حیات اجتماعی ما حکم دانشکده پزشکی را دارد آموختهام و آن را با شش کلمه بیان میدارم، و اینها را اساس معالجه میدانم.
کلمه نخست: «الأمل»؛ یعنی شدیدا امیدوار بودن به رحمت الهی آری، بنابر درسی که من به حساب خود آموختم میگویم:
ای جماعت اسلام! بشارت میدهم که امروز نشانههای فجر صادق سعادت دنیوی عالم اسلام، به ویژه سعادت عثمانیان و مخصوصا سعادت اعراب – که پیشرفت عالم وابسته به بیداری آنان است. در حال ظاهر شدن است و به طلوع خورشید سعادت نیز چیزی نمانده است. من به رغم یأس و ناامیدی موجود، با قاطعیت خطاب به جهانیان میگویم:
آینده، فقط و فقط از آن اسلام است و حاکم، حقایق قرآنی و ایمانی خواهد بود. من برای این ادعا از براهین فراوانی درس گرفتهام. اینک یک و نیم برهان مقدماتی از آن براهین را به شرح زیر بیان میکنم.
حقایق اسلام برای پیشرفتهای مادی و معنوی مساعد بوده و دارای استعدادی کاملاند.
جهت اول: پیشرفت معنوی است؛ و بدانید تاریخ – که وقایع حقیقی را ثبت میکند – درستترین شاهد حقیقت است. تاریخ به ما نشان میدهد، فرمانده کل ژاپن، کشوری که حتی روسها را شکست داد، در حقانیت اسلام چنین گواهی داده است: «تاریخ نشان میدهد که مسلمانان به نسبت قدرت حقیقت اسلام و میزان حرکت متناسب با آن، تمدن تشکیل داده و پیشرفت کردهاند و باز هم تاریخ نشان میدهد که اهل اسلام به میزان ضعیف شدن در درک حقیقت اسلام پسرفت داشته، دچار وحشت و سقوط گشته و در هرج و مرج دچار بلایا و شکستها شدهاند.» ولی ادیان دیگر بر عکس بودهاند اما اگر کمالات اخلاق اسلامی و حقایق ایمانی را در افعالمان ظاهر کنیم پیروان ادیان دیگر بیتردید گروه گروه اسلام را خواهند پذیرفت، حتی برخی قارهها و دولتهای روی زمین نیز به جرگه اسلام وارد خواهند شد.
ای برادرانی که چون حاضران در مسجد اموی در جمع کبیر عالم اسلام هستید! شما هم عبرت بگیرید. از حوادث دهشتناک این چهل و پنج سال عبرت بگیرید. عقلتان را به کار اندازید، ای اندیشمندان و خردمندان و ای کسانی که خود را روشنفکر میدانید؟
خلاصه کلام: ما مسلمانان شاگرد قرآن، تابع برهانیم. ما با عقل و فکر و قلب خویش وارد حقایق ایمانی میشویم، همچون برخی افراد ادیان دیگر برای تقلید از رهبانان، برهان را رها نمیکنیم. این است که در آینده که عقل و علم و فن حکم میکند، قرآن که به براهین عقلی استناد دارد و تمام احکامش را با عقل و خرد اثبات میکند، حاکم خواهد بود.
حجابهایی که مانع ظهور خورشید اسلام و روشن نمودن (اندیشه) بشر میباشند به تدریج کنار میروند. موانع در حال کنار رفتناند. نشانههای این فجر چهل و پنج سال پیش دیده شد. فجر صادق در سال ۱۳۷۱ ه.ق شروع شد یا پدیدار خواهد شد. شروع میشود. این فجر اگر فجر کاذب هم باشد، سی چهل سال بعد فجر صادق هشت مانع دهشتناک زیر از استیلای کامل جلوگیری میکردهاند:
موانع اول، دوم و سوم: جهل اجانب، توحششان در آن زمان و تعصب آنها نسبت به دینشان است. این سه مائع با معرفت و محاسن مدنیت در هم شکست و نابودی آنها شروع شده است.
موانع چهارم و پنجم: ریاست و تحکم کشیشها و رؤسای روحانی، و تبعیت کورکورانه اجانب از آنان است. این دو مانع نیز با ظهور اندیشه آزادیخواهی و میل به جستجوی حقیقت در نوع بشر، شروع به زوال میکند.
موانع ششم و هفتم: سوء اخلاق ناشی از استبداد و مخالفت با شریعت در میان ما مانع بوده است. امروزه از بین رفتن قوت استبداد فردی در یک شخص، نشان از زوال استبداد دهشتناک گروهی یا کمیتهای در سی چهل سال آینده دارد؛ نیز با بروز شدید حمیت و غیرت اسلامی و آشکار شدن نتایج زشت سوء اخلاق، دو مانع مذکور نیز زوال مییابد؛ این روند آغاز شده و إن شاء الله زوال کامل خواهد یافت.
مانع هشتم: توهم مخالفت و معارضهی بعضی از مسایل مثبت فنون جدید با معانی ظاهری حقایق اسلامی، تا حدی در گذشته مانع حاکمیت اسلام بوده است برای نمونه اهل فن و فلسفه به دلیل ندانستن حقیقت، دو فرشته روحانی به نامهای «ثور» و «حوت» را که به امر الهی وظیفه نظارت در کره زمین را دارند، ماهی و گاوی جسمانی و هولناک پنداشته و به مخالفت با اسلام برخاستهاند. صدها نمونه مشابه مثال مذکور وجود دارد که معاندترین فیلسوف بعد از دریافتن حقیقت مجبور به تسلیم میشود، «حتی رساله نور در «معجزات قرآنیه» نشان داده است، که در هر یک از آیاتی که علم معترض آن است، لمعه اعجازیه قرآنیهای وجود دارد، همچنین حقایق عالی موجود در آن دسته از جملات و اعتراض کلمات قران را که دست اهل دانش بدانها نمیرسد و گمان کردهاند مدار نقد میباشد، اشکار نموده و به این ترتیب معاندترین فیلسوف را نیز مجبور به تسلیم کرده است. این مطالب موجود است، علاقهمندان میتوانند مراجعه کنند و و ببینند که مانع مذکور که پس از سخنی که چهل پنج سال پیش بیان گردید چگونه در هم شکست.»
آری، این اتفاق اگر امروز هم نیفتد، سی چهل سال بعد محاسن مدنیت و معرفت و علم حقیقی سه قوت مذکور را به طور کامل تجهیز کرده، ابزار لازم را در اختیارشان گذاشته، و برای از بین بردن آن هشت مانع میل به جستجوی حقیقت و انصاف و محبت انسانی را روانه هشت جبهه آن گروه متخاصم میکنند؛ در حال حاضر نیز شروع به فراری دادن آنها کردهاند. إن شاء الله نیم قرن بعد آنها را مضمحل و نابود خواهند کرد. آری مشهور است: «قطعیترین فضیلت آن است، که دشمنان نیز بر تأیید آن گواهی دهند.»
بدیع الزمان پس از بیان نمونهوار سخنان تأییدیهی پرنس بیسمارک و مستر کارلایل در حقانیت اسلام میگوید:
در مزارع هوش و نبوغ آمریکا و اروپا محصولات جستجوگر و نابغهای چون مستر کارلایل و بیسمارک حاصل آمده است و من با استناد بدین امر با تمام اعتقاد میگویم: اروپا و آمریکا اسلام را باردارند. و روزی در آنجا دولتی اسلامی زاده خواهد شد؛ همانطور که عثمانیها اروپا را باردار بودند، و سرانجام دولتی اروپایی به دنیا آوردند.
ای برادرانی که در مسجد اموی حاضر هستید و ای برادرانی که نیم قرن بعد در جمع عالم اسلام خواهید بود! آیا مقدماتی که از ابتدا تاکنون گفتیم نتیجه نمیدهد که؛ «آنچه در مقطع زمانی آینده حاکم حقیقی و معنوی خواهد بود و انسان را به سوی سعادت دنیوی و اخروی سوق خواهد داد فقط اسلام و دین حقیقی عیسویان – که از خرافات و تحریف پاک شده، و به اسلام مبدل گشته. و تابع قرآن شده و با آن همراه شده – خواهد بود.»
جهت دوم:
یعنی اسباب قدرتمند ترقی و پیشرفت مادی اسلام نشان میدهد: اسلام به لحاظ مادی نیز بر آینده حکم خواهد کرد. «جهت اول» پیشرفت و ترقی در سمت و سوی معنویات را اثبات نمود و «جهت دوم» پیشرفتهای مادی و حاکمیت پر قدرت اسلام را در آینده نشان میدهد، زیرا در قلب شخصیت معنوی جهان اسلام، پنج قدرت مستحکم و قوی، اجتماع و امتزاج یافته است:
قدرت اول: حقیقت اسلام است که منبع تمام کمالات میباشد و میتواند ۳۷۰ میلیون نفس را در حکم نفسی واحد قرار دهد؛ حقیقتی که مجهز به تمدنی حقیقی و علوم و فنون درست و مثبت است و ماهیتی دارد، که هیچ قدرتی قادر به شکستناش نیست.
قدرت دوم: نیاز شدید که استاد حقیقی تمدن و صنعت است و با تکامل مبادی و وسایل مجهز گردیده، و فقری تام که میتواند کمرمان را بشکند؛ این امر چنان قدرتی است که ساکت نمیماند و در هم نمیشکند.
قدرت سوم: آزادی مشروع است که مقاصد عالی را به صورت مسابقه برای چیزهای متعالی به بشر میآموزد و آنها را در آن مسیر به حرکت در آورده و استبداد را تکه تکه میکند و احساسات علوی را به هیجان میآورد؛ قدرتی که با غبطه و حسد و رشک و رقابت و بیداری تام و شوق مسابقه و میل به تجدد و تمایل به تمدن مجهز شده است. یعنی با میل و رغبت به کمالات متعالی شایسته انسانیت مجهز شده است.
قدرت چهارم: شهامت ایمانی مجهز به شفقت و مهربانی است، یعنی ذلیل نشدن، و در برابر بیعدالتیها و ستمگران احساس ذلت نکردن؛ همچنین ذلیل نکردن ستمدیدگان، یعنی عدم چاپلوسی و تملق در برابر مستبدان و تحکم و تکبر نکردن در برابر بیچارگان، که از پایههای آزادی شرعی است.
قدرت پنجم: عزت اسلامی ست که اعلای کلمه الله را اعلام میدارد و اعلای کلمة الله در این زمان وابسته به پیشرفتهای مادی و ورود به تمدن حقیقی است. فرمانی قطعی که عزت اسلامی به واسطه ایمان میدهد، بی تردید در آینده توسط شخصیت معنوی عالم اسلام به طور کامل عملی خواهد شد.
آری، همچنانکه در گذشته ترقی و پیشرفت اسلام با در هم شکستن تعصب و عناد و تجاوز دشمنان به وسیله سلاح و شمشیر بود، در آینده به جای سلاح و شمشیر، این شمشیر معنوی تمدن حقیقی و پیشرفتهای مادی و حق و حقیقت است، که دشمنان را مغلوب کرده، از بین خواهد برد.
بدانید که مراد ما محاسن تمدن و آن دسته از مواردی است که نافع بشر میباشد؛ وگرنه معاصی و سیئات تمدن منظور ما نیست که جاهلان آنها را محاسن تمدن گمان کرده و با تقلید از آن داراییهایمان را به باد دادهاند، جاهلانی که دین را رشوه داده و در عین حال موفق به کسب دنیا هم نشدند. به خاطر غلبهی معاصی مدنیت بر محاسن اش و سیئاتش بر حسنات آن بشر به واسطه دو جنگ جهانی متحمل دو سیلی وحشتناک گردید، لذا تمدن گناهکار مزبور چنان زیر و زبر شد و چنان به حالت تهوع در آمد که تمام روی زمین را به خون آغشته کرد. إن شاء الله با قدرت اسلام در آینده ، محاسن تمدن غلبه مییابد، و سراسر زمین را از لوث پستیها پاک، و صلح و آشتی فراگیر را در همه جا حاکم خواهد کرد.
آری، از آنجا که تمدن اروپا نه بر فضیلت و هدایت، که بر هوی و هوس و رقابت و زورگویی بنا شده است، معایب مدنیت بر حسناتش غلبه یافته و از آنجا که کمیتههای انقلابی به صورت درختی کرمزده در آمدهاند، پس مداری محکم و دلیلی قاطع برای غلبه تمدن آسیا هستند؛ تمدنی که در اندک زمانی غلبه خواهد یافت. حال که چنین زمینهای برای پیشرفت مادی و معنوی اهل ایمان و اسلام در آینده ایجاد شده است، و در حالی که دلایل قوی و محکمی برای این مطلب وجود دارد و راه برای سعادت و خوشبختی در آینده همچون ریل قطار به رویمان گشوده شده، چگونه دچار یأس و ناامیدی میشوید؟ و چرا نیروی معنوی جهان اسلام را میشکنید؟ و چرا با یأس و ناامیدی گمان میکنید دنیا برای هر کس و برای اجانب محل ترقی و پیشرفت است، اما برای مسلمانان بیچاره محل پسرفت و عقبماندگی است؟ و به واسطه چنین اندیشهای دچار خطا و اشتباه میشوید. مادام که میل به کمال در هستی و در فطرت بشر به ودیعه گذاشته شده است، بی تردید در صورتی که ظلم و خطای بشر موجب برپا شدن قیامتش نشود، در، حق و حقیقت موجب سعادتی دنیوی نیز در عالم اسلام به عنوان کفاره خطاهای نوع بشر خواهد شد؛ ان شاء الله..
آری، ببینید! زمان بر خطی مستقیم حرکت نمیکند، تا مبدأ و منتهایش از هم دور شوند؛ حرکت زمان هم چون حرکت کره زمین در درون دایرهای است. گاه در حال ترقی، موسم تابستان و بهار، و گاه در حال عقب گرد موسم زمستان و توفان را به نمایش میگذارد؛ همان طور که بعد از هر زمستان، بهار؛ و پس از هر شب، صبحی هست؛ نوع بشر نیز صبح و بهاری خواهد داشت، إن شاء الله…
میتوانید برای مشاهده تمدن حقیقی با خورشید اسلام و در دایره صلح فراگیر به رحمت الهی امیدوار باشید.
کلمه دوم:
آنچه در طول زندگانی، براساس تجارب در اندیشهام تولد یافته، این است که ناامیدی بیماری وحشتناکی ست که وارد قلب جهان اسلام شده است همین ناامیدی ست که گویا جان ما را گرفته و دولت کوچکی در غرب با یکی دو میلیون نفر جمعیت، ۲۰ میلیون مسلمان را در شرق به خدمت خود در آورده و وطن آنها را تملک کرده است. همین ناامیدی است که اخلاق متعالی ما را از بین برده و موجب شده است به منافع عامه توجهی نکرده و تلاشمان برای کسب منافع شخصی خویش محصور گردد.
همین ناامیدی ست که توان معنوی ما را نابود کرده است. اسلام با قدرتی ناچیز و با نیروی بر آمده از ایمان، شرق تا غرب را به زیر سلطه خود در آورده بود، اما چون توان خارقالعاده معنوی مذکور به دلیل یأس و ناامیدی در هم شکست، اجانب ستمگر از ۴۰۰ سال پیش تاکنون ۳۰۰ میلیون مسلمان را اسیر خود کردهاند. فرد مسلمان به سبب این ناامیدی حتی بی تفاوتی و سستی دیگران را عذری برای تنبلی خود دانسته و میگوید: «به من چه ربطی دارد؟» و با گفتن این که «دیگران هم مانند من وضع نامطلوبی دارند» از شهامت ایمانی دست شسته و کاری به خدمت اسلامی ندارد. حال که بیماری مذکور تا این حد بر ما ظلم کرده و ما را از بین میبرد، ما نیز میبایست قاتلمان را قصاص کرده از بین ببریم. با شمشیر (لا تقنطوا من رحمه الله ) سر از.. «از لطف و مرحمت خدا مایوس و نا امید نگردید.» (زمر: ۵۳) بدن ناامیدی مزبور جدا خواهیم کرد و با حقیقت حدیث «ما لا یدرک کله لایثرک کله» کمر ناامیدی را میشکنیم إن شاء الله ….
ناامیدی برای امتها و ملتها به منزله بیماری خطرناکی است که سرطان نامیده میشود؛ مانع کمالات و مخالف حقیقت « أَنَا عِنْدَ حَسَنِ ظَنِّ عَبْدِي بِي» است؛ ناامیدی، شأن و بهانه مردمان بزدل، پست و عاجز است؛ نه شأن شهامت اسلامی. مخصوصا نمیتواند شأن عرب باشد، که در میان نوع بشر مدار افتخار و ممتاز به سجایای متعالی ست. ملتهای مسلمان از متانت عرب درس گرفتهاند. إن شاء الله اعراب باز هم بر ناامیدی فائق آمده، و با ترکها که لشکر قهرمان اسلام هستند همکاری و تعاون حقیقی داشته و دست به دست هم داده پرچم اسلام را در هر نقطه جهان به اهتزاز در خواهند آورد.
کلمه سوم:
تمام تحقیقاتم در زندگی و فراز و نشیبهای حیات اجتماعی به طور خلاصه و فشرده و قطعی به من فهمانده است که صدق و راستی پایه و اساس اصلی اسلام، پیوند دهنده سجایای متعالی و وسیله خصلتهای برتر آن است. پس صدق و درستی را که اساس حیات اجتماعی ماست باید در درونمان احیا نموده و امراض معنوی خود را با آن معالجه کنیم. آری، صدق و راستی گره اصلی در حیات اجتماعی اسلام است.
ریاکاری نوعی دروغگویی عملی است.
چاپلوسی و تملق نوعی دروغگویی رذیلانه میباشد و نفاق و دورویی نوعی دروغگویی زیانبار است.
دروغگویی نیز افترا بستن به قدرت صانع ذوالجلال محسوب میشود.
کفر با تمام انواعش کذب و دروغگویی است. ایمان، صدق و راستی است.
بنابر این سر، میان کذب و صدق فاصله بسیار زیادی وجود دارد. اینها میبایست چون شرق و غرب از هم فاصله داشته باشند، باید مثل نار و نور در هم تداخل نکنند؛ در حالی که سیاست غدار و تبلیغات ظالمانه آنها را در هم آمیخته و کمالات بشر را نیز به هم زده است.
ای برادرانی که در مسجد اموی حاضر هستید و ای برادرانی که چهل پنجاه سال بعد در مسجد کبیر عالم اسلام تشکیل دهنده جمعیت ۴۰۰ میلیونی اهل ایمان خواهید بود! نجات و رهایی فقط و فقط در گرو صدق و راستی است. عروة الوثقی، صدق است، یعنی محکمترین دستاویزی که به کار میآید راستی و درستی است، اما دروغ مصلحتی؛ زمان آن را نسخ کرده است…
کلمه چهارم:
آنچه در سراسر عمرم از حیات اجتماعی انسانها به یقین دانستم و نتیجهای که از تحقیقات و پژوهشها گرفتم این است، که شایستهترین چیز برای محبت همان محبت است و مناسبترین چیز برای خصومت نیز همان خصومت است، یعنی محبت و دوست داشتن که برای حیات اجتماعی بشر ضروری است و انسان را به سوی سعادت سوق میدهد، بیش از هر چیز دیگر شایسته محبت و دوست داشتن است. عداوت و دشمنی نیز که نابود کننده حیات اجتماعی بشر است بیش از هر چیز شایستهی نفرت و دشمنی است، صفت پلید و زیانباری که باید از آن دست کشید.
کلمه پنجم:
درسی که از مشورت شرعی گرفتم این است، که در این زمانه گناه انسان به همان ترتیبی که بود نمیماند؛ گاه وسعت مییابد، به دیگران سرایت میکند و صد برابر بیشتر میشود. حسنه و کار نیک نیز به همان صورت نمیماند؛ گاه تا هزاران درجه بالاتر پیش میرود. سر حکمت این مطلب چنین است:
مشورت مشروع و آزادی شرعی حاکمیت حقیقی ملت ما را به نمایش گذاشت. مبنای حقیقی و روح ملیت ما نیز اسلام است. خلافت عثمانی و ارتش ترک پرچمدار این ملیت است، لذا صدف و قلعه ملیت اسلام محسوب میشود. عربها و ترکها به عنوان برادران حقیقی، نگهبانان این قلعه مقدساند.
براساس پیوند این ملیت قدسی است که همهی مسلمانان حکم عشیرهی واحدی مییابند. طوایف مسلمان همچون افراد یک عشیره به واسطه اخوت اسلامی با یکدیگر مرتبط و متصل میشوند. آنها به لحاظ معنوی و در صورت لزوم مادی یکدیگر را یاری میکنند. تو گویی همه طوایف اسلامی به واسطه یک سلسله نورانی با هم پیوند دارند. اگر فردی از افراد یک عشیره مرتکب جنایتی شود، همه افراد آن، در نظر عشیره خصم – که در جبهه مقابل است – به چشم متهم دیده میشوند؛ یعنی هر فرد آن عشیره را طوری میبینند که گویی او مرتکب همان جنایت شده و دشمن آنان است. جنایت واحد حکم هزاران جنایت مییابد. اگر فردی از افراد آن عشیره کار نیکی مرتبط با ماهیت آن عشیره انجام بدهد که مدار افتخار آنان باشد، تمام افراد عشیره به آن نیکی افتخار خواهند کرد؛ طوری که گویی تک تک افراد عشیره همان کار را انجام دادهاند.
به سبب همین حقیقت مذکور است، که در زمانه کنونی و مخصوصا پس از چهل پنجاه سال، کار بد و پلید صرفا متوجه کسی که مرتکبش شده نخواهد بود، بلکه تجاوزی خواهد بود به حقوق میلیونها نفر مسلمان دیگر. چهل پنجاه سال بعد نمونههای فراوانی از این مطلب مشاهده خواهد شد. ای برادرانی که در مسجد اموی سخنان مرا میشنوید و ای برادران مسلمان چهل پنجاه سال بعد در عالم اسلام!
با بیان این که «ما ضرری نمیرسانیم، اما توانایی به نفع رساندن هم نداریم، لذا معذوریم.» عذر و بهانه نیاورید. چنین عذری پذیرفته نیست. تنبلی، و تلاش نکردن و گفتن این که «به من چه ربطی دارد» و عدم غیرت نسبت به اتحاد اسلام و ملیت حقیقی اسلام، برای شما بی انصافی و خسران بسیار بزرگی ست. حال که بدی هزار برابر میشود، در زمان فعلی کار نیک نیز یعنی کاری که مرتبط با قدسیت اسلام باشد، به همان ترتیب تنها به فاعلش منحصر نمیماند. کار حسنه و نیکو میتواند برای میلیونها نفر از اهل ایمان به لحاظ معنوی مفید باشد، و میتواند پیوند حیات مادی و معنویاش را تقویت کند، لذا امروز زمان آن نیست که بگویید «به من چه ربطی دارد» و خود را در تشک سستی و تنبلی رها کنید.
ای برادرانی که در این مسجد حاضر هستید و ای برادرانی که چهل پنجاه سال بعد در مسجد کبیر عالم اسلام حضور خواهید داشت!
گمان نکنید که من برای نصیحت شما بر این مقام درس نشستهام. من به اینجا آمدهام تا از حقی که بر گردن شما داریم بگویم. آمدهام بگویم سعادت دنیوی و اخروی طوایف کوچک به وضعیت طوایف بزرگتری چون شما اساتید حاکم عرب و ترک بستگی دارد. سستی و تنبلی شما موجب ضرر رسیدن به طوایف مسلمانی چون ما برادران کوچک بیچاره شما میشود.
دفاعیات جالب و شنیدنی از استاد سعید نورسی در دادگاه
مخصوصا ای اعراب معظم و بزرگ که کاملا آگاه شده یا در حال بیداری هستید. در ابتدا این سخنان را با شما مطرح میکنم، زیرا شما مجاهدان اسلام و اساتید و ائمهی ما و همه طوایف مسلمان بودهاید، و بعد ملت معظم ترک بود که در مسؤولیت مقدستان به یاری شما آمد، لذا گناه شما به دلیل تنبلی و رخوت گناه بزرگی است و خوبی و حسنات شما نیز بسیار بزرگ و علوی است؛ به ویژه از رحمت الهی با جدیت خواهانیم چهل پنجاه سال بعد طوایف عرب هم چون ایالات متحده آمریکا وضعیت بسیار درخشانی داشته باشند و موفق شوند حاکمیت اسلام را که در اسارت است، همچون گذشته در نیمی از کره زمین یا در بیشتر نقاط آن ایجاد نمایند. اگر قیامتی به سرعت برپا نشود، ان شاء الله نسل آینده این آرزو را به عینه) خواهد دید.
هان ای برادران تصور مکنید که من با این سخنان مشغول سیاستورزی هستم و میخواهم همت شما را تحریک کنم. حاشا! حقیقت اسلام فوق تمام سیاستهاست. همه سیاستها میباید در خدمت آن باشند، در حد و حدود هیچ سیاستی نیست، که اسلام را به خدمت خود در آورد من با درک قاصرم هیأت اجتماعی اسلام را در زمانه فعلی چون کارخانهای تصور میکنم که چرخ و دندههای فراوانی دارد. اگر چرخی در این کارخانه کند بچرخد یا در کار چرخ دیگری تجاوز کند نظم و تعادل این ماشین به هم خواهد خورد. این است که به تدریج زمان دقیق اتحاد اسلام فرا میرسد، نباید به قصور شخصی یکدیگر توجه کنید.
این را هم با تأسف و تألم به شما میگویم؛ همان طور که بعضی از اجانب اموال و وطنهای ارزشمندمان را از ما گرفتند و در عوض مال گندیدهای دادند؛ بعضی از اخلاق متعالی و خلق و خوی بر آمده از آن را نیز – که ناظر بر حیات اجتماعی است – از ما گرفتند و مدار ترقی خود قرار دادند. آنچه در عوض و بهای آن به ما دادند اخلاق زشت بی بند و باری و خصلتهای لاقیدی است.
برای مثال براساس خصلت میهندوستی که از ما گرفتند امروز فردی از آنها میگوید: «من اگر جان دهم چه باک؛ ملتم به سلامت بادا در میان آنها زندگی جاویدی خواهم داشت.»
این سخن را از ما اخذ کردهاند و مهمترین مبنا در پیشرفتهایشان همین کلام است، آن را از ما به سرقت بردهاند. این سخن از دین حق و حقایق ایمان استخراج میشود؛ و از آن ما و اهل ایمان است.
این در حالی است که فرد خودکامهای از ما تحت تأثیر خلقیات ناپسند اجانب که وارد جامعه ما شده میگوید: «من اگر از تشنگی جان دهم چه باک اگر دیگر باران نبارد؛ من اگر سعادتمند نشوم چه باک، بگذار دنیا به ویرانهای تبدیل شود.»
چنین سخنان احمقانهای از بیدینی ناشی میشود، و به سبب عدم ایمان آخرت بیان میگردد، این قبیل مسایل از خارج آمده و مسموممان میکند.
اجانب فکر ملیت را از ما گرفتند و بر اساس همین اندیشه «یک فرد» در میان آنها از ارزش و اهمیت «یک ملت» برخوردار میشود. زیرا ارزش هر فرد به نسبت همت اوست. اگر همت کسی ملتش باشد طبیعی است که او به تنهایی ملتی کوچک است.
در میان برخی از ما به دلیل بی توجهی و اخذ سجایای ناپسند از اجانب است که به رغم ملیت قدسی و قدرتمندمان «نفسی، نفسی» گفته میشود و فرد بدون در نظر گرفتن منافع ملت فقط به منفعت شخصی خود میاندیشد، و به این ترتیب ارزش و اهمیت هزار نفر به ارزش یک نفر سقوط میکند.
«من کان همته نفسه فلیس من الإنسان لانه مدنی بالطبع» یعنی کسی که همتش نفساش باشد، انسان نیست؛ چرا که فطرت انسان، مدنی است. انسان مجبور است همجنسان خویش را مد نظر داشته باشد. با حیات اجتماعی است که حیات شخصی او تداوم مییابد. برای مثال ملاحظه فرمایید انسان برای نانی که میخورد به چند نفر نیازمند است و در مقابل، معنا بر دستانشان بوسه میزند؛ یا در لباسی که میپوشد چند کارخانه دخیل است. انسان، حیوان نیست که صرفا با یک پوستین زندگی کند؛ او با همجنسان خود به طور فطری مرتبط است و مجبور است قیمت معنوی چیزها را به آنان پرداخت کند، لذا فطرتا موجودی تمدنپرور است. انسان اگر خود را در منافع شخصی خویش محصور کند از دایره انسانیت بیرون میرود و تبدیل به حیوانی جانی و عاصی میشود، البته اگر کاری از دستش برنیاید و حقیقتا معذور باشد، امری جداست.
کلمه ششم:
کلید سعادت مسلمانان در حیات اجتماعی اسلامی، مشورت شرعی ست، آیهی کریمه (وأمرهم شوری بینهم) مشورت را به عنوان پایه و اساس فرمان میدهد. آری، همچنان که ابنای بشر در اعصار و زمانها تحت عنوان «تلاحق افکار» توسط تاریخ با یکدیگر مشورت میکنند و این امر مبنای ترقی و علوم انسانهاست، یکی از عوامل عقبماندگی آسیا که بزرگترین قاره جهان است نیز عدم مشورت حقیقی است. شورا، کلید گشایش و پیشرفت قاره آسیا و آیندهاش است، یعنی همانطور که افراد به مشورت با یکدیگر میپردازند، طوائف و قارهها نیز میبایست با هم مشورت کنند. آنچه زنجیرها و قیود انواع مختلف استبداد را از پای سیصد و شاید چهارصد میلیون مسلمان باز کرده و میتواند از بین ببرد، آزادی مشروع است که از مشورت شرعی و شهامت و شفقت ایمانی زاده میشود؛ آزادی مشروعی که مزین به آداب دینی است و پلیدیهای سفیهانه تمدن غرب را کنار میزند. آزادی مشروع مبتنی بر ایمان، به دو مبنا فرمان میدهد:
1. أن لا يُذلل المسلم ولا يَتذلل، ومن كان عبدا لله لا يكون عبدا للعبيد(وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ)
2. نعم.. إن الحرية الشرعية عطية الرحمن، وتجلٍ من تجليات الرحمن الرحيم، وهي خاصية من خاصيات الإيمان".
یعنی: ایمان اقتضا میکند با ظلم و استبداد موجب ذلت دیگران نشوید، آنان را به ذلت نیفکنید و در برابر ستمگران نیز احساس ذلت نکنید. کسی که عبد حقیقی خداوند باشد نمیتواند بندگی دیگران را بپذیرد. یکدیگر را (با نادیده گرفتن الله) پروردگار خود قرار مدهید.
یعنی فرد خدا نشناس در هر چیز و هر کس به نسبت خود ربوبیتی توهم میکند و او را بر خود مسلط میسازد. آری، آزادی مشروع، احسان حضرت حق با تجلی رحمان و رحیم، و یکی از خواص ایمان است.
«فلیحیى الصدق ولا عاش الیأس فلتدم المحبة ولتقوى الشوری الملام على من اتبع الهوى والسلام علی من اتبع الهدی»
زنده باد صدق و راستی مرگ بر ناامیدی مستدام باد محبت قدرتمند باد شورا تمام ملامتها و عتابها و نفرتها بر آنان که تابع هوی و هوسهایندا سلام و سلامت بر آنان که تابع هدایتاند! آمین
———————
منبع: بدیعالزمان سعید نورسی( 1877 - 1960م)، زندگی، مشرب و شرح حال بدیع الزمان سعید نورسی، مترجم: داود وفایی، تهران، نشر احسان.
نظرات