در این نوشتار مایلم رابطه میان دموکراسی و آزادی بیان، و نیز ارزش آزادی بیان در متن یک نظام دموکراتیک را به اختصار بررسی کنم.
(۱) دموکراسی
دموکراسی را میتوان به بیان ساده روشی برای تصمیم گیری جمعی دانست، روشی که در آن تمام اعضای گروه از موضع برابر در فرآیند تصمیم گیری مشارکت میجویند. اما چرا جوامع بشری رفته رفته به سوی نظامهای تصمیم گیری دموکراتیک متمایل میشوند؟ کدام ویژگیهاست که دموکراسی را بر دیگر شیوههای تصمیمگیری جمعی برتری نسبی میبخشد؟
یکی از مهمترین مزایای تصمیمگیری به شیوههای دموکراتیک آن است که در این شیوه علایق، منافع، و دیدگاههای متنوعتری مدّ نظر قرار میگیرد. شهروندان در متن یک نظام دموکراتیک این مجال را تا حدّی مییابند که در تعیین سرنوشت خود مشارکت مؤثر داشته باشند، یعنی در قیاس با حکومتهای خودکامه یا نخبهسالار شمار بیشتری از مردم میتوانند از موضع منافع و علایق خود در سیاستگذاری و تصمیمسازیهای کلان که منافع و تقدیر ایشان را تحت تأثیر قرار میدهد، مشارکت مؤثر داشته باشند. حقّ مشارکت مؤثر در تعیین سرنوشت از جمله حقوق اساسی انسانهاست که بهخودی خود ارزشمند است، اما علاوه بر آن شیوهی بسیار مؤثری است برای آنکه حقوق و منافع شمار بیشتری از مردم را در مقام سیاستگذاری و برنامهریزیهای کلان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منظور کند.
مزیت دیگر شیوهی تصمیمگیری دموکراتیک آن است که امکان خطا را تا حدّ چشمگیری کاهش میدهد- یعنی روش مؤثرتری است برای کشف تصمیم درست. مشارکت گروههای اجتماعی متنوع در فرآیند تصمیمگیری منابع معرفتی و اطلاعاتی لازم برای تصمیمگیری سنجیده را متنوعتر و غنیتر میسازد. یعنی برنامهها و سیاستها چون بر منابع اطلاعاتی گستردهتری بنا شده است، غالباً آگاهانهتر و سنجیدهتر صورتبندی میشود، و نیز علاوه بر آن، برنامهها و سیاستهای پیشنهادی به محک نقد و سنجشگریهای گستردهتری آزموده میشود و عیار آن بهتر معلوم میگردد.
و سرانجام آنکه امکان مشارکت مؤثر شهروندان در تعیین سرنوشتشان میتواند به رشد و شکوفایی شخصیت اخلاقی و مدنی شهروندان به نحو مؤثری کمک کند. شهروندانی که میتوانند در تعیین سرنوشت خود نقش مؤثری ایفا کنند، شخصیت مستقلتر و مسؤولتری مییابند. آموزش مدنی به این شهروندان میآموزد که فنّ شنیدن را بهتر بیاموزند، نظرات خود را روشنتر و جسورانهتر بیان کنند، در توضیح و توجیه نظرات خود دقت بیشتری بورزند، و نیز دست کم تا حدّی منافع و علایق دیگران را هم در کار خود منظور کنند.
اما همانطور که پیشتر هم اشاره شد، ارزش تصمیم گیری به شیوهی دموکراتیک در جنبههای ابزاری آن خلاصه نمیشود. دموکراسی در ارزشهایی ریشه دارد که برای انسانها مهم و در ذات خود ارزشمند است. برای مثال، بنیان دموکراسی، دست کم در شکل آرمانی آن، این است که انسانها جملگی از حقّ آزادی یا مشارکت مؤثر در تعیین سرنوشتشان برخوردار باشند. این اصل بر احترام به کرامت انسان و حرمت نهادن به پارهای از بنیانیترین حقوق انسانها استوار است. علاوه بر آن، بنیان دموکراسی بر گفتوگوی عقلانی و انتقادی استوار است. شهروندان مسؤول در یک جامعه دموکراتیک تصمیمهای خود را از طریق بحث و گفتوگوهای آزاد، مبتنی بر استدلال و منطق اتخاذ میکنند. نقد و التزام به منطق گفتوگو بنیان دموکراسی عادلانه است. آزادی بیان قلب دموکراسی است. نظرات شهروندان در فضای آزادی میتواند بهروشنی صورتبندی و به سپهر عمومی عرضه شود، و در فضای آزادی است که دیگر شهروندان میتوانند آن نظرات را به دقت، بهروشنی، و جسورانه و بیمحابا مورد نقد و بررسی قرار دهند. به این معناست که فرض دموکراسی بدون بهرسمیت شناختن اصل آزادی بیان تا حدّ زیادی بیمعنا و گزاف مینماید.
(۲) آزادی بیان
اما خوب است به تفصیل بیشتری به نقش مهم آزادی بیان در متن یک جامعهی دموکراتیک بپردازیم. حقیقت این است که بسیاری از مزایای دموکراسی با فرض آزادی بیان به دست میآید، و بخش مهمی از فضائل دموکراسی در واقع فضائل و مزایای ناشی از آزادی بیان است. یعنی دموکراسی در صورتی بر نظامهای خودکامه و نخبهسالار برتری معنادار مییابد که آزادی بیان را به عنوان رکن اساسی خود بهرسمیت شناخته باشد. در فقدان آزادی بیان، نظر اکثریت و صدای اقلیت امکان بروز مؤثر نمییابد. اما چرا باید آزادی بیان را پاس داشت؟
یکی از مهمترین استدلالهایی که در دفاع از آزادی بیان شده است بر فرض خطاپذیری انسانها استوار است. انسانها خطاپذیرند، یعنی در مقام کشف حقیقت همیشه به صدق دست نمییابند. بهترین شیوهی کشف و حذف باورها و گزارههای کاذب آن است که باب نقد آن باورها را بگشاییم. اما شرط نقد آزادی است: منتقدان باید این مجال و آزادی را در فضای عمومی داشته باشند که نظرات انتقادی خود را بهروشنی و بیمحابا مطرح کنند، و ما را از خطاها و نقصانهای باورهایمان آگاه کنند. ما غالباً شیفتهی خود و به تبع نظرات خود هستیم. و این شیفتگی در بسیاری مواقع مانع از آن میشود که بتوانیم کاستیها نظرات خود را به خوبی و به روشنی ببینیم. اما دیگران لزوماً چنان دلبستگی و تعلق خاطری را به نظرات ما ندارند، و این فاصله به ایشان مجال بهتری میدهد تا از موضع بیطرفانهتری نقصانها و خطاهای نظرات ما را بیابند، و برملا کنند. نظراتی که از کوران نقدهای سخت و جسورانه سرفراز بیرون میآیند به احتمال بیشتری حامل صدقاند. بنابراین، آزادی بیان در شکل آزادی نقد جسورانه در فضای عمومی، میتواند به پالایش منظومهی فکری ما از گزارههای کاذب کمک شایان کند.
از سوی دیگر، حتّی اگر باورهای ما صادق باشد، آزادی بیان به ما کمک میکند که به صدق آن باورها اطمینان یابیم، و با اعتماد به نفس بیشتری به آن باورهای صادق پایبند بمانیم. دست یافتن به صدق بهخودی خود کافی نیست. ما علاوه بر آن باید دلایل کافی و قانعکنندهای بر صدق آن باورها هم داشته باشیم. کسانی که بدون مبنای روشن و استوار باورهایی را (ولو صادق) پذیرفته باشند، کاملاً در معرض آناند که به اندک نسیم تردید و شبهه در باورهای خود سست شوند. برای مثال، این مهم است که جامعه به این گزارهی صادق باور داشته باشد که «وفای به عهد واجب است.» اما در عین حال این هم به همان اندازه مهم است که جامعه بداند چرا وفای به عهد واجب است. جامعهای که از دلایل صدق این باور آگاه باشد، در این باور و التزام به آن استوارتر است. آزادی بیان، و خصوصاً مجال نقدهای سخت و جسورانه، به ما این فرصت را میدهد که نسبت به صدق باورهای صادقمان اطمینان بیشتری بیابیم، و درک بهتری از مضمون آن باورها و اهمیتشان بیابیم.
سرکوب باورهای کاذب هم لزوماً کار درست و ثمربخشی نیست. طرح باورهای کاذب ما را وا میدارد تا از باورهای صادق دفاع کنیم، یعنی دربارهی دلایل صدق آنها تأمل بیشتری کنیم. باورهای کاذب شقوق بدیلی در پیش ما مینهند که فهم آنها و ردّشان نهایتاً درک ما را از باورهای صادق و میزان التزام ما را به آن باورها ارتقاء میدهد. بنابراین، بیان آزادانهی گزارههای کاذب هم میتواند به خیر و مصلحت عمومی کمک کند.
و سرانجام آنکه، آزادی بیان در شکوفایی خلاقیت و نیز شخصیت اخلاقی شهروندان مؤثر است. رشد و شکوفایی انسان به عنوان یک فاعل عاقل و اخلاقی تا حدّ زیادی در گرو امکان بیان خویشتن است. «بیان خود» در قالب انواع فعالیتهای هنری، ادبی، اجتماعی و سیاسی از مهمترین وجوه ممیز انسانها از سایر موجودات است. «بیان خود» به ما این امکان را میدهد که نگاه دقیقتری به درون خود بیفکنیم، زوایا و خفایای اندیشه و روان خود را صورت بیرونی ببخشیم، و آنها را به روشنای نظر عمومی درآوریم، و در رفت و آمد مستمر میان نگاه درون و نگاه بیرون، خویشتن خود را بیشتر بپیراییم و صیقلی کنیم. آزادی بیان، به انسان امکان تحقق میبخشد، و از این راه به رشد و شکوفایی او کمک میکند.
(۳) محدودیتهای آزادی بیان
اما آزادی بیان، مانند سایر حقوق و فضائل انسانی، بیقید و شرط نیست. این درست است که آزادی بیان از جمله مهمترین حقوق انسانها در متن زندگی اجتماعی است. اما این حقّ لاجرم باید خود را با سایر حقوق اساسی و مدنی شهروندان در متن یک جامعهی دموکراتیک موزون و متناسب کند.
یکی از مهمترین محدودیتهای آزادی بیان را میتوان در قالب «اصل زیان» صورتبندی کرد. مطابق «اصل زیان» بیان آزاد است مادام که به زیان دیگری منجر نشود. یعنی بیان فرد نباید به طور مستقیم و آشکارا حقوق دیگران را نقض کند. برای مثال، تهمت و افترا زدن، مطالبهی حقّالسکوت کردن، تبلیغ دروغ دربارهی کالاهای مصرفی، تبلیغ کالاهای خطرناک (مثل سیگار) به کودکان، دروغ گفتن در متن قراردادها، و افشای اسرار امنیتی یک کشور را میتوان از جمله مصادیق بیانی دانست که مطابق «اصل زیان» آزاد نیست، و باید منع شود.
البته در اینجا باید میان منع قانونی و منع اخلاقی بیانهای نامطلوب و ناحقّ تمایز نهاد. موارد فوق از جمله مواردی است که قبح اخلاقی میتواند (در کنار سایر ملاحظات) مبنایی برای منع قانونی فراهم آورد. اما قبح اخلاقی پارهای از بیانهای نامطلوب و ناحقّ لزوماً و همیشه مبنای موجهی برای منع قانونی آنها فراهم نمیآورد. ممکن است که بیان الف از منظر اخلاقی ناروا باشد، اما در عین حال منع قانونی آن و مجازات قانونی عاملان آن هم از منظر اخلاقی پسندیده تلقی نشود. یکی از مهمترین اصول اساسی یک جامعهی آزاد و دموکراتیک به رسمیت شناختن حقّ ناحقّ بودن است. یعنی چه بسا امر الف از منظر من ناحقّ تلقی شود، اما در متن یک جامعهی متکثر من باید این حقّ را برای دیگری قائل باشم که آنچه را که از منظر من ناحقّ است، انجام دهد، بیآنکه من یا دیگری مانع او شویم.
به نظر من از جمله امور ناحقی که باید حقّ انجام آن را به رسمیت شناخت و منع قانونی آن را ناحقّ تلقی کرد، حقّ بیان سخنان نفرتپراکنانه و نیز اهانت به مقدّسات (یا آنچه مقدّسات تلقی میشود)، است. به بیان دیگر، در متن یک جامعهی آزاد و دموکراتیک باید حقّ سخنان نفرتپراکنانه و نیز حقّ اهانت به مقدّسات را به رسمیت شناخت، بیآنکه اصل اهانت و نفرتپراکنی را از منظر اخلاقی تصویب کرد. تشخیص اهانتآمیز بودن یا نفرتپراکنانه بودن یک بیان کار دشواری است، و در بسیاری موارد، ممکن است که افراد به علّت حساسیتهای بالای شخصی یا گروهی، این یا آن شکل هنری یا نقد اجتماعی یا عقیدتی را مصداق اهانت یا نفرتپراکنی تلقی کنند و خواستار محدود کردن آن صورتهای بیانی شود. از همین رو، کاملاً ممکن است که منع قانونی بیان نفرتپراکنانه یا اهانتآمیز در واقع بهانهای برای گسترش محدودیتهای آزادی بیان شود و نهایتاً به اصل آزادی بیان آسیب برساند. بنابراین، در بسیاری موارد، به رسمیت شناختن حقّ اهانت یا بیان سخنان نفرتپراکنانه بهایی است که جامعه باید برای صیانت از اصل آزادی بیان بپذیرد. اما دفاع از حقّ آزادی بیان همیشه به معنای موافقت با محتوای آن بیان نیست.
البته این بدان معنا نیست که افراد میتوانند تحت هر شرایطی به مقدّسات دیگران اهانت کنند یا سخنان نفرتبرانگیز و خصومتآفرین در جامعه بپراکنند. برای مثال، از منظر اخلاقی (وگاه از منظر حقوقی) کار نادرستی است که کسی یا گروهی از حقّ آزادی بیان خود استفاده کند تا اقلیتهای آسیبپذیر یک جامعه را که پیشاپیش در معرض تبعیض و خشونتاند، آسیبپذیرتر کند، و ایشان را بیش از پیش در معرض تبعیض و خشونت قرار دهد. برای مثال، هجو مقدّسات مسیحیان را در جامعهای که اکثریت آن مسیحی است، و مسیحیان در آن در معرض تبعیض و خشونت سیستماتیک نیستند، میتوان و میباید به رسمیت شناخت، هرچند که هجو آن مقدّسات همچنان از منظر اخلاقی نارواست. اما حقّ هجو مقدّسات هیچ اقلیت دینی، قومی یا مذهبی را در جامعهی ایرانی نباید از منظر اخلاقی و نیز قانونی به رسمیت شناخت، چرا که اعضای این گروههای اقلیت، پیشاپیش در معرض تبعیض و خشونتهای سیستماتیک هستند و اهانت و تحقیر مقدّسات ایشان آنان را بیش از پیش آسیبپذیر و در معرض تبعیض و خشونت قرار میدهد.
اصل اساسی دموکراسی گفتوگوی عقلانی و از موضع برابر میان شهروندان است، و بنابراین، هر نوع آزادی بیان که منجر به فرودست کردن گروهی از شهروندان شود، یا شأن انسانی برابر ایشان را به مخاطره اندازد، یا مجال گفتوگوی عقلانی را در جامعه محدود کند، از منظر ارزشهای دموکراتیک نامطلوب تلقی میشود.
•استادیار فلسفهی دین در کالج موراوین پنیسلوانیا آمریکا
نظرات