در این نشست که با حضور چند تن از مسئولان جماعت برگزار شد، وضعیت دینداری در ایران معاصر، تغییرات نسلی در فهم دین و راهکارهای تقویت ظرفیت جامعهی مدنی مورد گفتوگو قرار گرفت.
استاد پیرانی با استقبال از این تبادل نظر، گفت: تقویت گفتوگو میان جریانهای فکری مختلف، ضرورتی اجتماعی برای کاهش سوءتفاهمها و شکافهای فکری است. علویتبار نیز بر لزوم توجه به تحولات اجتماعی و زبانی در ارائهی دین در جامعهی امروز تأکید کرد.
علویتبار از چهرههای شاخص جریان اصلاحطلب است. او دکترای مدیریت دارد و در سالهای اخیر در حوزههای سیاست و توسعه، نسبت دین و مدرنیته و نقش جامعهی مدنی پژوهش و قلمزنی کرده است. آثار و گفتوگوهای او از منابع مهم در فهم نسبت دین، سیاست و توسعه در فضای فکری ایران به شمار میرود.
گفتنی است افزون بر این دیدار، دکتر علویتبار با جمعی از مسئولان روابط عمومی جماعت ـ در سطح مرکزی و استانها ـ نیز گفتوگویی دوستانه داشت. مشروح این گفتوگو بهزودی در «اصلاحوب» منتشر خواهد شد.

نظرات
علیرضا علویتبار
14 آبان 1404 - 12:32«فدرالیسم» و بازی با مفاهیم علیرضا علویتبار یک) کارکرد اصلی حکومتها در جوامع جدید «اداره امور عمومی» است. اداره امور عمومی انجام جمعی کارهایی است که نمیتوان بهطور فردی آنها را بهخوبی انجام داد. مهمترین مشکل در اداره امور عمومی ایران مردمسالارانه نبودن آن است. از این رو همه بهبودخواهان، مردمسالاری و مردمسالاری بیشتر را درمان اصلی دردهای اداره امور عمومی در ایران میدانند. مردمسالاری مستلزم پذیرش حق همه شهروندان در «نصب»، «نقد و نظارت» و «عزل» حکومت است. نهادهای مردمسالاری نقش و حضور مردم را در کسب قدرت، اعمال قدرت، توزیع قدرت و گردش قدرت، تأمین و تضمین میکنند. بهنظر میرسد که مباحث نظری و تجربه تاریخی موجب توافق صاحبنظران ایرانی در موارد پیشگفته شده است. مسئله از جایی آغاز میشود که گروهی با انگیزه (یا به بهانه) تأمین مردمسالاری بیشتر از مفاهیمی چون «فدرالیسم» بهعنوان پیشنهاد برای اداره امور عمومی بهره میگیرند. مفاهیمی که فاقد تعریف مشخص بوده و میتوان اهداف گوناگونی را پشت آنها پنهان کرد. دو) بیشتر افرادی که از مفهوم «فدرالیسم» بهعنوان راهحل استفاده میکنند به تفاوت میان تراکمزدایی (deconcentration) و تمرکززدایی (decentralization) و تفاوت آنها با «فدرالیسم» توجه ندارند. حکومتها امور عمومی را از طریق «خطمشیگذاری عمومی» اداره میکنند. خطمشی عمومی مجموعهای از اقدامهای هدفمند و کموبیش با ثبات است که توسط دولت برای حل یک مسئله (مشکل) عمومی یا تحقق یک خواسته عمومی در پیش گرفته میشود. خطمشیگذاری عمومی یک فرآیند است که از مراحل مسئلهیابی، تعیین خطمشی، اجرای خطمشی و ارزشیابی خطمشی تشکیل میشود. خطمشیگذاری عمومی توسط «نظام اداری» صورت میگیرد. در جوامع جدید اداره امور عمومی بر عهده حکومت است اما حکومتها برای آسانتر کردن انجام وظایف خود، بدون آنکه به اقتدار و قدرت تصمیمگیریشان خدشه وارد کنند، نوعی از تقسیم کار و توزیع قدرت تصمیمگیری را در درون ساختار خود میپذیرند. در تراکمزدایی پارهای از اختیارات مقامهای قدرت مرکزی به کارمندان حاضر در محل واگذار میشود و این کارمندان بهنام حکومت و با رعایت سلسله مراتب اداری آن را اعمال میکنند. هدف تراکمزدایی جلوگیری از انباشت امور در مرکز و در نتیجه، کند شدن انجام کارهاست. بنابراین تراکمزدایی، ابزار اداری یک نظام متمرکز است برای اداره کارآمد امور. تراکمزدایی میتواند بهصورت «خدماتی» (تفویض حق تصمیمگیری در مورد خدمات معین به کارمندان خود) یا «سرزمینی» (دادن اختیار تصمیمگیری به کارمندان یک یا چند منطقه برای ارائه خدمات) صورت گیرد. تمرکززدایی نیز نوعی تقسیم قدرت در درون یک نظام واحد سیاسی است. در ساختار نامتمرکز تنها یک منبع انحصاری قدرت در سطح ملی وجود دارد، اما این قدرت سیاسی براساس قوانین ملی میان سازمانهای اداری محلی تقسیم و توزیع میشود. در تمرکززدایی ما با «چندگانگی حکومتها» مواجه نیستیم. در حالیکه در فدرالیسم با چندگانگی حکومتها مواجهایم. حکومتهای عضو یک کشور فدرال دارای قوه قضاییه، مجریه و مقننه هستند و کارمندان حکومتهای عضو فدراسیون همواره زیر نظر یا کنترل حکومت مرکزی قرار ندارند. تمرکززدایی در قلمرو اداری صورت میگیرد و نه حقوق اساسی. در تمرکززدایی سازماندهی اداری افقی بهجای ساختار هرمی و عمودی مینشنید و نقش مردم را در اداره امور افزایش میدهد. کوتاهسخن آنکه «دفاع از تراکمزدایی و تمرکززدایی بهمعنای دفاع از فدرالیسم» نیست. میتوان از تراکمزدایی و تمرکززدایی دفاع کرد و با فدرالیسم مخالف بود. سه) میان مردمسالاری و فدرالیسم رابطه ضروری وجود ندارد. فدرالیسم، روش حکومتی است که براساس توزیع و اجرای سرزمینی قدرت سیاسی در یک جامعه بنا شده است. در حالیکه عدم تمرکز روشی است که در آن حکومت مرکزی حق و اختیار تصمیمگیری و گاهی امکانات مادی لازم را به نهادهای محلی واگذار میکند. برخی از کشورهای فدرال به شیوه دموکراتیک اداره میشوند (مانند ایالات متحده، آلمان و بلژیک) و برخی دیگر به شیوه اقتدارگرایانه (مانند نیجریه و امارات متحده عربی). میتوان یک کشور فدرال بود اما بهگونهای غیرمردمسالار اداره شد. چین نیز مدعی نوعی فدرالیسم است، روسیه نیز همچنین. چهار) عنوان «فدرالیسم» در ایران، غلط یا درست، یادآور گرایش قومگرایی است. قومگرایی نوعی ایدئولوژی است. یعنی گفتمانی است که معطوف به عمل سیاسی است. گفتمان قومگرایی در ایران از آغاز پیدایش خویش، با دامن زدن به جدایی اقوام ایرانی از یکدیگر و ایجاد و تشدید ستیزهای اجتماعی در ایران، هم علیه توسعه و هم علیه مردمسالاری عمل کرده است. قومگرایی در ایران امروز گفتمانی است در ستیز با توسعه و مردمسالاری. اگر فدرالیسم یادآور گفتمانی ضدتوسعه و ضدمردمسالاری است، چرا باید آن را بهکار گرفت؟ مردم ایران، پیش از پیدایش ایدئولوژی «ملتگرایی» یک «ملت» بودهاند. تنوع قومی در ایران هیچگاه در تضاد با یگانگی ملی تعریف نمیشده است. نباید با بکارگیری مفاهیم مبهم و بازی با آنها زمینه ذهنی چنین خطاهایی را فراهم آورد. قانون اساسی ایران با پذیرش تقسیم کار و تفویض اختیار و نهاد «شوراها» زمینه را برای تراکمزدایی و تمرکززدایی ضروری برای اداره کارآمد امور عمومی فراهم کرده است. چرا باید از مفهومی بهره گرفت که برای پیوند دادن ملتهای جدا از هم پدید آمده است؟ پایبندی به اصول جمهوریت و مردمسالاری و میهندوستیِ شهروندمحور، راه خروج از عدم توازنهای سیاسی امروز ماست
مهمان
15 آبان 1404 - 15:00پاسخ به یادداشت آقای علویتبار نکتهی اصلی شما ناظر به تمایزگذاریهای فنی میان «تراکمزدایی»، «تمرکززدایی» و «فدرالیسم» است، و این تفکیک از نظر نظری درست و قابل دفاع است. اما چند نکتهی مهم مغفول مانده است: ۱) در تجربهی ایران، مسئلهی «مرکز» فقط مسئلهی کارایی اداری نیست؛ مسئلهی «قدرت سیاسی» است. تمرکز قدرت سیاسی در تهران، در صد سال اخیر هزینههای فزایندهی تعارض، بیاعتمادی و حذف را برای اقوام، مناطق و گروههای فرهنگی/زبانی تولید کرده است. بنابراین بحث «الگوی حکمرانی» در ایران، صورتبندی صرفاً تکنوکراتیک ندارد؛ بُعد هویتی و تاریخی دارد. ۲) انتقاد از فدرالیسم به عنوان «یادآور قومگرایی» یک داوری ارزشی است نه یک تحلیل. بخش زیادی از مطالبهی فدرالیسم در ایران معاصر – لااقل در روایتهای متأخر – الزاماً «قومگرایانه» نیست؛ بلکه خواهان «توزیع واقعی قدرت سیاسی» است؛ نه تقسیم ایران. اگر قومگرایی را ایدئولوژی هویتیِ جداییساز تعریف کنیم، باید میان آن و مطالبهی «حق ادارهی محلی» تفکیک کنیم. همانگونه که در اروپا هم بین «regionalism» با «ethno-nationalism» تفکیک میگذارند. ۳) قانون اساسی ایران، اگرچه ظرفیتهایی برای عدم تمرکز دارد، اما هیچگاه در سطح عملی، این ظرفیتها به معنای واقعی «قدرتافزا» برای مناطق فعال نشده است. شوراها در ایران، تا امروز، هیچگاه «نهاد تصمیمگیر قدرتمند» نبودهاند. در نتیجه استناد به قانون اساسی، در سطح «امکان نظری» درست است اما در سطح «تجربهی عملی» خالی از مصداق است. ۴) فدرالیسم را میتوان نه «نام یک ایدئولوژی» بلکه «نام یک معماری نهادی» دید. فدرالیسم نسخهی واحد ندارد. فدرالیسمهای اروپایی عمدتاً به جای «تقسیم قومی»، مبتنی بر «تقسیم سرزمینی» و «توزیع قدرت کارکردی» است. ممکن است الگوی فدرال مناسب ایران، در نهایت، نه قومی بلکه «functional regional federalism» باشد. پس پرسش اصلی این نیست که فدرالیسم فینفسه خوب است یا بد؛ پرسش این است: چه معماری نهادی، بیشترین توزیع مؤثر قدرت سیاسی را، با حفظ تمامیت ارضی و تقویت مردمسالاری، در ایران امروز ممکن میکند؟ جواب این پرسش، نیازمند گفتوگوی آزاد، بدون ترس از برچسبگذاریهای ایدئولوژیک است.