مقدمه:
پیامبر- صلی الله علیه و سلم – پس از این که فرشتهی وحی در غار حراء به نزد او آمد و پنج آیهی اول سورهی علق را بر وی نازل نمود و به نزد خدیجه برگشت و داستان نزول وحی را برای او بازگو کرد،،فرمود: « لقد خشيت على نفسي»[1]، یعنی: من بر جان خود میترسم. بدون این که ذکری از سبب رعب و ترسش را برای وی بازگو کند. فقط مطلق ترسش را بیان نمود و مشخص و معین نکرد که از چه چیزی بیمناک است و اسباب و انگیزههای ترسش چه بوده است. اما علما برای تبیین و تحدید آن علل و دلایلی را مطرح کرده، و ابن حجر آن را در 12 قول دسته بندی نموده است. در ذیل این اقوال دوازدهگانه را از نظر ابن حجر بیان مینماییم. سپس، به مناقشهی آنها از منظر علما و شارحین حدیث پرداخته و قول راجح را بیان مینماییم.
اقوال علما در مورد مراد از خشیت پیامبر صلی الله علیه و سلم:
ابن حجر میگوید: علما در مورد مراد از «لقد خشیت علی نفسی» اختلاف دارند و12 قول را برای معنای آن نقل نمودهاند:
1- ترس از جنون و دیوانگی، و این که چیزی که دیده از جنس کهانت و پیشگویی است. و در روایتهای متعددی به آن تصریح شده و ابوبکر عربی آن را باطل نموده است.و حق این است که باطل شوند. اما اسماعیلی[2] معنای جنون را حمل بر این نموده که این حالت قبل از حصول علم ضروری برای وی پیش آمده، یعنی قبل از این که بداند آن کسی که به نزد او آمده فرشته بوده و از جانب خدا فرستاده شده است.
2- خطورات قلبی است. و به این معنا است ترسی که برای پیامبر- صلی الله علیه و سلم – پیشآمد از قبیل آن چیزی است که بر دل انسان خطور میکند. یعنی آن چه که بر نفس پنهان است بر وی آشکار میشود، بیاد آوردن چیزی، بدون محقق و آشکار شدن شیء مخیف. ابن حجر میگوید این قول نیز باطل است. زیرا خطورات و اندیشههایی که بر قلب میگذرند دوامی ندارند، اما آن چیزی که برای پیامبر- صلی الله علیه و سلم – پیش آمد، امری امری ماندگار و ثابت بود. به دلیل حصول گفتگو بین او و جبرئیل، و مراد گفتگوی فرشته با پیامبر- صلی الله علیه و سلم – و طلب خواندن از او، چنان که سه بار فرمود: ما أنا بِقاري.
3- ترس از مرگ به خاطر شدت رعب و هراس
4- ترس از بیماری،
5- ترس از دوام و استمرار بیماری
6- ترس از ناتوانی بردوش گرفتن بار سنگین نبوت
7- ترس از عجز و ناتوانی برای مشاهدهی فرشته به واسطهی رعب و هراس
8- ترس از عدم صبر و شکیبایی در برابر اذیت و آزار قومش
9- ترس از این که قومش او را بکشند
10- ترس از مفارقت وطن
11- ترس از تکذیب وی
12- ترس از این که آنان او را سرزش کنند
وی در ادامه میگوید صحیحترین قول و سالمترین آنها از لحاظ بدور بودن از شک و تردید و خطا و اشتباه قول سوم و دو قول پس از آن است، یعنی ترس از مرگ و بیماری و دوام آن است، و اقوال دیگر اشتباه و نادرستاند[3].
مناقشهی آراء علما در مورد مراد از: «لقد خشیت علی نفسی»:
عرجون پس از بیان اقوال یاد شده به ترتیب ابن حجر، به مناقشهی آنها پرداخته و قول راجح ابن حجر یعنی: ترس از مرگ و بیماری و دوام آن را اشتباه و نادرست دانسته و قول راجح را از منظر خود با دلایل و برهان بیان میکند:
1- قول اول میگوید: مراد از آن جنون است، و این قول باطل است. ابن حجر به تصریح جنون و کهانت (پیشگویی) را یک امر و قولی واحد میداند. اما در واقع دو امر مختلفاند. و هرگز جنون و کهانت در یک شخص و در یک زمان واحد جمع نمیشوند. کاهن به وسیلهی ستارگان از غیب و امور پنهانی در آینده خبر میدهد. و برای پیشگویی کردنش نیازمند فطانت و دقت نظر است. اما جنون زوال عقل و اختلال و در هم آمیختن فکر و عمل است، لذا، کهانت در هیچ حالتی مانند جنون نیست. کاهنان در زمان جاهلیت در امور مردم و زندگی آنها داوری و دادرسی میکردند.
2- قول دوم: مراد از آن خطورهی قلبی است و به این معنا است ترسی که برای پیامبر – صلی الله علیه و سلم- پیش آمده از جملهی آن چیزیهایی است که در درون انسان خطوراتی ایجاد میکند، یعنی آن چیزیهایی که بر وی پوشیده بوده بر دلش میگذرد است. یعنی: نمایان شدن خطورات بدون آن که شیء مخیف حقیقتاً وجود داشته باشد. ابن حجر میگوید: این قول بطلان است. زیرا خطوره دوام و بقاء ندارد، اما آن چیزی که برای پیامبر – صلی الله علیه و سلم- پیش آمد، امری ثابت و پایدار بود. به دلیل حصول گفتگو بین او و جبرئیل، و مراد گفتگوی جبرئیل برای طلب خواندن است و پیامبر – صلی الله علیه و سلم- برای سه بار فرمود:« مَا أَنَا بِقَارِئ ».
3- قول سوم: ترس از مرگ بواسطهی شدت رعب و هراس. و معنای آن این است که پیامبر – صلی الله علیه و سلم- هنگامی که بطور ناگهانی با فرشته روبرو شد رعب و هراس شدیدی او را فراگرفت. فرشته او را سخت فشار داد و وی به رنج و سختی افتاد و بیتاب شد. این قول روایتی را که در مرسل عبید ابن عمیر آمده تأیید میکند، وی میگوید: جبرئيل به نزد من آمد. من خوابيده بودم. پارچه اي از ابريشم در دست داشت که در آن نوشتهاي بود. گفت : بخوان. گفتم : من نميتوانم بخوانم. « مرا در بغل گرفت و آن چنان فشارم داد که گمان بردم ميميرم» . پس گمان مرگ به خاطر شدت فشاردادن ترس را شدیداً بر میانگیزد. پس، ترس از مرگ بواسطهی شدت رعب و هراسی است که حاصل فشاردادن شدید است که وقوع آن ممکن و قبول آن شیرین و گوارا است.
4- قول چهارم: ترس از بیماری است و ابن أبی جمرة بر آن تأکیید کرده است و ممکن است معنای آن چنین باشد که پیامبر – صلی الله علیه و سلم – در اثر روبرو شدن ناگهانی با فرشته به شدت ترسیده و تکرار سخت فشاردان وی در نهایت موجب ترس از بیمار شدن او شود. و این امر مانع برخواستن وی برای تبلیغ رسالتی باشد که از سوی پروردگارش به ابلاغ آن مأمور شده است. و این قول هم به ترس از عجز و ناتوانی در بر دوش گرفتن بار سنگین دعوت برمیگردد. و با این توجیه این قول بسیار مقبول و گوارا است.
5- قول پنجم: دوام و استمرار بیماری است. این قول شبیه قول سابق است که توجیه آن را بیان نمودیم. اما از پیامبر – صلی الله علیه و سلم – خبری روایت نشده هنگام اعتکاف در غار حراء از بیماریایی شکایت نموده تا از دوام و استمرار آن ترسیده باشد. اما معنای این قول آن است که وقوع ترس پس فشاردادن و مواجهی ناگهانی با فرشته -که حاصل طبیعت بشری او است- وی را دچار سختی و بیماری کند و بر خود ترسیده است این بیماری دوام و استمرار پیدا کند و او را از حمل بار رسالت ناتوان کند.
6- قول ششم:ترس از ناتوان بودن در حمل بار سنگین نبوت است. و این قولی محکم و درست است و شایسته است خشیت را به آن معنا کرد. و روایات به مفهوم و منطوق آن و جو حوادث و رویدادها مؤید آن است.
7- قول هفتم: عجز از نگریستن به فرشته بواسطه رعب و هراس. و این قول زمانی درست است که فرشته به شکل غیر انسان به نزد او آمده و از وی هراسیده باشد، و پیامبر – صلی الله علیه و سلم – بیم داشته که نتواند به وی بنگرد تا از او وحی دریافت کند. و این مورد با ترسی که پیامبر – صلی الله علیه و سلم – را هنگام دیدن جبرئیل به شکل اصلیاش فراگرفته بود موافقت دارد، وقتی که او را بر افق آسمان دیده در حالی که روي صندلي ميان آسمان و زمين نشسته بود.
8- قول هشتم: عدم صبر در برابر اذیت و آذار قومش، و این قول در داخل قول ششم، ترس از عاجز بودن از حمل بار سنگین نبوت، جای میگیرد. و این هم سببی از اسباب ترس است. به این صورت هردو قول یک قول واحد محسوب میشوند.
9- قول نهم: ترس از این که وقتی رسالت خداوند را به قومش ابلاغ کند او را بکشند. زرقانی در شرح مواهبِ قسطلانی میگوید: و این ترس تعجب و شگفتی ندارد هر چند که وی در کمال یقین باشد، زیرا این امر به طبع بشری مربوط است. وی بشر است و از کشته شدن و اذیت و آذار دیدن میترسد، چنان که هر انسانی از کشته شدن میترسد[4]. سپس، صبر به خاطر خدا هر ترس و خشیتی را بر وی سهل و سبک میکند و تماماً در قلبش شجاعت و قوت میپروراند.
و این قول به نظر ما به ترس از ناتوانی در بر دوش کشیدن بار سنگین رسالت و عدم صبر در برابر اذیت و آذار قومش برمیگردد.
10- قول دهم: ترس از مفارقت وطن. و این امر ممکن است به ذهن وی - صلى الله عليه وسلم – خطور نماید و به خاطر آن دچار درد و رنج شود. زیرا آن چه که او با خود آورده با آن چه که آنان بر آن ثابت و استوارند، در تضاد است و آن فرورفتنشان در گل و لای بت پرستی و عادات فاسد و اخلاق پست و نظام ظالمانه است. این امر آنان را بر آن میدارد که در میان خود عرصه را بر او را تنگ کنند چون وی - صلى الله عليه وسلم – میخواهد زندگی جاهلی آنان را تغییر دهد و آنان را به حیاتی پاک و مبارک انتقال دهد و از فسادی که با آن خو گرفته و آن را برای زندگی خود پسندیده و با آن زندگی کردهاند دوری و فاصله اندازد. و این امر کمتر از کوشش آنان برای رها یافتن از وی و بیرون کردن او از دیار و سرزمینش نیست. و این بر جان و نفسش بسیار سنگین بود. چنان که در حدیث از قول ورقه آمده:« يَا لَيْتَنِي فِيهَا جَذَعًا، لَيْتَنِي أَكُونُ حَيًّا إِذْ يُخْرِجُكَ قَوْمُكَ ».
پس پیامبر- صلى الله عليه وسلم – آن را امری بزرگ شمرد، لذا با تعجب گفت:« أو مخرجيّ هم؟ » آیا آنان مرا برون میکنند؟. و این قول در مورد مراد از ترس به این معنا ممانعتی وجود ندارد.
11- قول یازدههم: او را تکذیب کنند. و این امری طبیعی است. ترس از این که در دعوتش او را تکذیب کنند سبی است برای توقع اذیت و آذار به وی از سوی قومش است.
12- اما قول دوازدههم: ترس از این که مورد سرزنش قومش قرار گیرد، و این قول مفید فایده نیست. زیرا زمانی ترس از سرزنش شدن وجود دارد که آن بخاطر امری عیبدار و مورد نکوهش باشد، و اخلاق و رفتار انسان را فاسد کند. اما رسول خدا – صلی الله علیه و سلم – برای قومش و جهانیان رسالت کامل و جاودانی با خود آورد، لذا برای چه و چرا از سرزنش آنان بترسد. بنابراین، امکان ندارد این امر برای وی پیشآید مگر این که مخالفت آنان با وی فقط به دلیل انس و الفت با عقیدهی فاسد و عادات پستشان باشد که بیرون آمدن از آن لجن برای آنان سخت و دشوار باشد.
عرجون میگوید: این سه قولی را که ابن حجر برگزیده و صحیحترین اقوال دانسته از ضعیفترین اقوالِ دوازدهگانه است که ذکر نموده و من به صراحت قول ششم را در ترتیب نقل اقوال ابن حجر ترجیح میدهم و آن ناتوانی در بر دوشگرفتن بار سنگین رسالت و برخاستن برای تبلیغ آن در میان مردم است، و پس از آن قول هشتم را ترجیح داده که مراد از آن ترس از عدم صبر بر اذیت و آذار قومش است. و مضمون این قول به ترس از ناتوان بودن در حمل بار سنگین رسالت نزدیک است[5].
سهيلي میگوید: مراد از: لقد خشيت على نفسي، یعنی نتواند برای بردوش گرفتن بار سنگین نبوت برخیزد و در حمل آن عاجز و ناتوان باشد. سپس، خداوند ترس او را زایل نمود و او را تأیید و پشتیبانی کرد و به او قدرت و ثبات و عصمت بخشید. و گفته شده ترس از قومش بوده که او را بکشند. و این هم تعجبی ندارد، زیرا او نیز بشر است و از کشته شدن و از اذیت و آذار میترسد، اما صبر به خاطر خدا هر ترس و خشیتی را بر وی سهل و سبک میکند و با تمام وجود در قلبش شجاعت و قوت میپروراند[6].
قاضی عیاض[7] میگوید: آن چه که در حدیث سیره و مبدأ وحی وارد شده که پیامبر به خدیجه - رضي اللَّه تبارك وتعالى عنها- گفت: لقد خشيت على نفسي، به معنی شک و تردید در آن چیزی نیست که خداوند بر وی نازل کرده، بعد از آن که فرشته را ملاقات کرده است. چه بسا میترسیده قدرت پایداری در برابر فرشته و توانایی تحمل بار سنگین دعوت را نداشته و جانش هلاک شود. این امر چنان که در حدیث صحیح وارد شده بعد از ملاقات با فرشته بوده است. و پس از این که سنگ و درخت بر وی سلام میکردند. و رؤیاهای صالحه و بشارتها در خواب شروع شد، چنان که به طرق متعددی این حدیث روایت شده است که هر چیزی را در خواب میدید در بیداری برای وی تحقق مییافت. تا این که فرصت و درنگی برای پیامبر – صلی الله علیه وسلم- پیش آید و وی بتواند فرشته را در بیداری به بیند و برای سخن گفتن رو در روي او قرار گیرد و ناگهان غافلگیر نشود. زیرا در اولین حال و وضعش، توانایی تحمل آن را نداشت[8].
نووی میگوید: این که قاضی عیاض میگوید: لقد خشيت على نفسي، به معنی شک و تردید در آن چه که خداوند بر او نازل کرده، نیست. بلکه ترس از این بوده که نتواند بار سنگین دعوت را بر دوش گیرد و جانش هلاک شود. یا ممکن است این امر هنگام دیدن اولین رؤیاهای صالحه و بشارتها در خواب و بیداری و شنیدن صدا قبل از ملاقات با فرشته و برگزیدنش به رسالت از سوی خدا باشد. و از تسلط شیطان نترسید. و از این طریق همهی آن چیزهایی مانند این قبیل موارد در حدیث بعثت جایی میگیرد. این کلام قاضی عیاض در شرح صحیح مسلم است و در کتابش شفا نیز این دو احتمال را در کلامی مبسوط ذکر نموده است[9].
امام نووی بعد از بیان قول قاضی عیاض میگوید: احتمال دوم ضعیف است، زیرا خلاف دلالت صریح حدیث است که بیان میکند خشیت بعد از فشار دادن فرشته و آوردن صدر اقراء بوده است:« اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» (العلق :1)[10].
عرجون میگوید: قاضی عیاض میگوید بیم و ترس بر جان پیامبر – صلی الله علیه و سلم- هنگامی اتفاق افتاد که وی برای اولین بار در خواب مبشرات را دید، سپس در بیداری، و شنیدن صدا هم قبل از ملاقات با فرشته بوده است. اما پس از آمدن فرشته دیگر نه شک برای وی– صلی الله علیه و سلم- جایز است و نه ترس از تسلط شیطان. بنابراین، رأی امام نووی، ضعیف و مردود است. زیر ترسی که در حدیث آمده بعد از فشار دادن و آوردن صدر سورهی اقرأء نیست، بلکه احتمالاً پیامبر – صلی الله علیه و سلم- خواسته به سیده خدیجه- رضی الله عنها- خبر دهد که قبلاً این ترس برای وی پیش آمده ، و آن هنگامی بوده که نور را میدیده و ندایی را میشنیده که از مبشرات و مقدماتی است که با نبوت همراه نبودند- یعنی قبل از این که فرشته در حالت خواب با رؤیای صادقه نزد وی آید- این مبشرات و ارهاصات شروع شد. اما در آغاز رسالت در حالت بیداری فرشته را در غار ملاقات کند. بنابر این وی از جان خود ترسید هنگامی که فرشته را در بیداری در غار ملاقات کرد. لذا، این ترس پیوسته ملازم وی بود تا این که به نزد خانوادهاش بازگشت، و به خدیجه خبر داد آن چه را که دیده و شنیده و خوانده است، و این که خداوند او را به مقام رسالت برگزیده است. بنابر این قول قاضی در این مکان و موضع قولی حق و درست است. زیرا با صحیحترین روایات حدیث در مورد عبارت«خشیت علی نفسی» که در روایت شیخین آمده سازگاری دارد. و خشیت را در آن جایی قرار میدهد که بایستی در آن جای گیرد، زیرا هنوز نبوت برای وی نیامده بود و لذا، وقوع ترس برای وی غریب و نا معمول نبود، و وی نور را میدید و ندائی میشنید و سنگ و درخت نیز قبل از نبوتش بر وی سلام میدادند و این مقدمه و ارهاصی بود برای آن چه که میبایست به وقوع میپیوست. چنان که از جابر بن سمره روايت شده که پيامبر اکرم - صلى الله عليه وسلم - فرمود:« إِنِّي لَأَعْرِفُ حَجَرًا بِمَكَّةَ كَانَ يُسَلِّمُ عَلَيَّ قَبْلَ أَنْ أُبْعَثَ إِنِّي لَأَعْرِفُهُ الْآنَ »[11]، یعنی: سنگي را در مکه ميشناسم قبل از اينکه به پيامبري مبعوث شوم بر من سلام ميکرد، من آن را اکنون ميشناسم. و این چیزی است که دل انسان را به لرزه در میآورد و از آن ترس و هراس پیدا میکند، و از آن به خشیت تعبیر میشود، و در چنین حالتی این ترس بر جانش، بنابر قول قاضی عیاض صحیح است، و درست نیست که گفته شود مراد از آن کهانت و جنون است[12].
آن چه قول قاضی عیاض را به وضوح تأیید میکند روایتی است که ابن سعد در طبقاتش از عفان بن مسلم و او از حماد بن سلمه و او از هشام بن عروه بن زبیر روایت میکند که رسول خدا- صلى الله عليه وسلم – به خدیجه گفت: ای خدیجه گفت: من نوری را میبینم و صدائی را میشنوم، میترسم کاهن باشم». خدیجه گفت: هرگز، خداوند تو را خوار نمىكند چون تو راستگو هستی، و امانت را نگاه میداری و صلهی رحم به جا میآوری[13].
وجه دلالت آن در تأیید قول قاضی عیاض این است که این حدیث تصریح میکند که ترسش- صلى الله عليه وسلم – از این بوده که کاهن باشد، چنان که خدیجه خبر میدهد، ترسش پس از دیدن نور و شنیدن صدا بوده است که هر دو از مبشرات و مقدمات نبوت بودهاند و آن نیز قبل از فرود آمدن وحی و بعث بوده است.
روایت دیگری که قول قاضی عیاض را قویاً تأیید میکند، روایتی است که ابن سعد در طبقاتش از ابن عباس روایت میکند که پیامبر- صلى الله عليه و سلم – فرمود: ای خدیجه من صدائی میشنوم و نوری میبینم و میترسم دچار جنون باشم»[14]. خدیجه گفت: هرگز خداوند تو آسیبی نخواهد رساند، ای پسر عبدالله. سپس خدیجه برخاست و پیش ورقه رفت و ماجرا را برای وی تعریف کرد. ورقه گفت: اگر او راست بگوید این همان ناموسی است که بر موسی نازل میشد.و اگر مبعوث شد و من زنده باشم از او پشتیبانی میکنم و او را یاری نموده و به او ایمان میآورم. و در این قول ورقه« و اگر مبعوث شدم و زنده باشم». دلالت دارد که این امر قبل از بعث و نبوت بوده است.
وجه دلالت این حدیث تأییدی بر قول قاضی است. زیرا حدیث به صراحت میگوید که پیامبر- صلى الله عليه و سلم – به حدیجه در مورد مبشرات و مقدمات نبوت خبرداد که نوری میبیند و صدائی میشنود. در حالی که نه صاحب نور و نه صاحب صدا را نمیدید، و این امری غریب بر جان انسان است. بخصوص اگر انسان به تنهایی در خلوت باشد و از مردم دوری و کناره گرفته باشد. این امر ترس و شک را در وی - صلى الله عليه و سلم – به اقتضای طبیعت بشری بر میانگیزد. قبل از این که وحی فرود آید و عصمت آن تحقق یابد[15].
كرماني و مراوعی میگوید: «لقد خشيت على نفسي»، یعنی ترس از هلاک شدن به خاطر شدت رعب و هراس یا سرزنش شدن از جانب قومش[16].
شيخ الخضري میگوید: لقد خشيت على نفسي، یعنی: پیامبر– صلی الله علیه و سلم – فرمود برجانم میترسم، زیرا فرشته او را فشار داده بود که نزدیک بود بمیرد، و او – صلی الله علیه و سلم – قبلاً در مورد جبرئیل نه علم و دانشی داشت و نه شکل و هیئت او را دیده بود[17].
مودودی میگوید: به اعتقاد ما رسول الله از تصور بار گران نبوت به لرزه افتاده بودند. آن حضرت نگرن بود که من چگونه چنین بار سنگینی را میتوانم تحمل کنم. معلوم میشود که رسول الله خودش را شخصیتی بزرگ نمیپنداشتند و چنین ادعایی در ذهن ایشان نبود که شخصی همچون من حتماً باید به نبوت برسد و نه هم مدعی بودند که میتوان شایستگی انجام چنین کار عظیمی را دارد[18].
ابن حجر میگوید: ابوبکر اسماعیلی معنای خشیت را حمل بر ترس از جنون و دیوانگی نموده و آن چه را که پیامبر – صلی الله علیه و سلم – دیده از جنس کهانت و پیشگویی پنداشته است و گفته این حالت برای پیامبر – صلی الله علیه و سلم – قبل از حصول علم ضروری ایجاد شده، یعنی قبل از این که وی بداند آن کسی که در غار حراء به نزد او آمده فرشتهی از جانب خدا بوده است.
عرجون میگوید: نبوت پیامبرمان – صلی الله علیه و سلم – بطور قطع با بیشتر از یک مورد از موارد وحیِ نبوت، ثابت است. این موارد و قویترین آنها وحی رؤیا در حالت خواب است که همهی طرق متعدد این روایات بر وقوع آن اتفاق دارند و امت بر آن اجماع داشته و مخالفتی با آن وجود ندارد. لذا، این مرتبهیِ وحی از مراتب وحیِ نبوت با دیگر مبشرات و مقدمات که زمان آن پیشتر از حادثهی غار حراء بوده، چنان که بیهقی روایت نموده، ششماه میباشد. که پس از آن پیامبر – صلی الله علیه و سلم – در غار وحی دریافت کرد، وحیی که رودر رو بوده و در بیداری اتفاق افتاد و وی ناگهان فرشته را ملاقات کرد. چنان که طلب خواندن و فشاردان و گفتگو و آغاز فرود آمدن قرآن کریم با صدر سورهی «إقرأ» بود که رسالت پیامبر – صلی الله علیه و سلم – با آن شروع شد[19].
عينى میگوید: ممکن است گفته شود پیامبر – صلی الله علیه و سلم – از کجا دانست آن کسی که نزد وی میآید جبرئیل است و شیطان نیست و پیامبر چگونه فهمید که آن حق است و باطل نیست. پاسخ این است که خداوند از طریق معجزه به ما ثابت کرد که رسول خدا – صلی الله علیه و سلم – صادق است نه دروغگو، و به این صورت هم از طریق معجزه به رسول خدا ثابت کرد آن کسی که به نزدش میآید، فرشته است نه شیطان و از سوی خدا آمده است [20].
قاضى عیاض میگوید: یعنی:صحیح نیست که شیطان به صورت فرشته بر او ظاهر شود و بر وی مشتبه شود نه درآغاز رسالت و نه پس ازآن. و اعتماد و اطمینان پیامبر – صلی الله علیه و سلم – به آن از طریق دلیل معجزه است تا او شک نکند که آنچه از جانب خدا به نزد وی میآید فرشته و رسول حقیقى او است. و این امر یا به علم ضروری برای وی حاصل میشود که خدا آن را در او میآفریند یا به برهانى روشن است که خدا بر او آشکار میسازد تا کلمهی خود را که صدق و عدل است بر او تمام کند و در کلمات خدا تغییر و تبدیلی نیست[21].
نتیجهگیری:
ترسی که برای پیامبر - صلى الله عليه وسلم – در غار حراء پیش آمد، ترسی نبود بخاطر این که وی فرشته را نمیشناخت. بلکه ترسی مطلق و نامشخص بود. به این دلیل آن را بیان ننمود و نه گفت ترس از مرگ و یا ترس از جنون و یا تکذیب کردن است. بنابراین، مصدر و حقیقت آن مشخص و مبین نیست. علما کوشیدهاند برای توجیه آن اقوالی را مطرح کنند. در این میان دوازده قول را برای معنای آن ذکر نمودهاند، قول راجح ترس از ناتوانی در بر دوش کشیدن بار سنگین رسالت است. و پس از آن برخاستن برای تبلیغ آن در میان امت است. در مرتبهی بعد عدم صبر در برابر اذیت و آذار قومش قولی قابل ترجیح است، زیرا در مضمون قولِ: ترس از ناتوانی برای بر دوش کشیدن بار سنگین رسالت، جای میگیرد. بنابر این، میتوان گفت بطور مطلق اشکالی ندارد رسول خدا – صلی الله علیه و سلم – بعد از یقینی که در غار پس از ملاقات با جبرئیل در امر تکلیف رسالت پیدا کرد. عظمت رسالت و تبلیغ آن لرزه بر دل او انداخته باشد. و وی بترسد موانع و مشکلاتی پیش آید که او را در قیام به امر تبلیغ رسالت و حمایت از آن ناتوان کند. لذا، این ترس را برای خدیجه بیان کرد و وی ترس و بيم را از دل رسول خدا – صلی الله علیه و سلم – دور ساخت و به او آرامش داد و بر یقین وی افزود.
پاورقیها:
[1] البخاري، محمد بن إسماعيل: صحيح البخاري، تحقیق: محمد زهير بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، الطبعة: الأولى، 1422هـ، بَابُ بَدْءِ الوَحْيِ: كَيْفَ كَانَ بَدْءُ الوَحْيِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ ، شماره 3،الجزء1 ص7 ؛ النيسابوري،مسلم بن الحجاج. صحيح مسلم. تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقي،بیروت: دار إحياء التراث العربي، بَابُ بَدْءِ الْوَحْيِ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ،شماره،160، الجزء 1 ص139
[2] ابو بكر اسماعيلى نيشابورى، يكي از مشاهير فقهاء شافعي و يكى از اركان علم حديث در نيشابور بود (متوفّي در سال 295 هجري قمري). حاکم میگوید: أبوبكر إسماعيلي شیخ محدثین و یگانه عالم عصر خود بود(تذكرة الحفاظ للذهبي، الجزء 3ص 107)
[3] ابن حجر، أحمد بن علي: فتح الباري شرح صحيح البخاري. بيروت: دار المعرفة ، رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي،1379 ،الجزء 1 ص 24
[4] الزرقاني، محمد بن عبد الباقي: شرح الزرقاني على المواهب اللدنية. دار الكتب العلمية، الطبعة: الأولى 1996م، الجزء1 ص 404
[5] عرجون، محمد صادق ابراهیم: محمد رسول الله، صلى الله عليه وسلم، دمشق: دارالقلم، الطبعة: الثالثة 2009م، الجزء 1 ص -344-340
[6] سهيلي، عبد الرحمن بن عبد الله: الروض الأنف في شرح السيرة النبوية لابن هشام. تحقیق: عمر عبد السلام السلامي، بیروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة: الطبعة الأولى، 2000م، الجزء2 ص 270
[7] قاضي عياض بن موسي اليحصبي اندلسي (متوفّي در سال 544 هجري قمري) در حدیث و علوم آن و نحو و لغت و کلام عرب و ایام آن و انساب عرب امام عصرش بود و در این زمینه کتابها و رسالی را تصنیف کرده است. (ابن خلکان: وفيات الأعيان، الجزء3 ص 483
[8]المقريزي، أحمد بن علي بن عبد القادر: إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع. تحقیق: محمد عبد الحميد النميسي، بیروت: دار الكتب العلمي، الطبعة: الأولى 1999م، الجزء11 ص 196
[9] النووي، محيي الدين يحيى: المنهاج شرح صحيح مسلم. بیروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة: الثانية، 1392، الجزء2 ص 200
[10] النووي، محيي الدين يحيى: المنهاج شرح صحيح مسلم. بیروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة: الثانية، 1392، الجزء2 ص 200
[11] النيسابوري، مسلم بن الحجاج: صحیح مسلم. تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقي،بیروت: دار إحياء التراث العربي، بَابُ فَضْلِ نَسَبِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَتَسْلِيمِ الْحَجَرِ عَلَيْهِ قَبْلَ النُّبُوَّةِ، حدیث شماره 2277، الجزء4 ص 1782
[12] عرجون، محمد صادق ابراهیم: محمد رسول الله، صلى الله عليه وسلم، دمشق: دارالقلم، الطبعة: الثالثة 2009م، الجزء 1 ص 381
[13] ابن سعد،محمد: الطبقات الكبرى. تحقيق: محمد عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب العلمية،الطبعة: الأولى، 1990م، الجزء 1 ص 153
[14] ابن سعد،محمد: الطبقات الكبرى. تحقيق: محمد عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب العلمية،الطبعة: الأولى، 1990م، الجزء 1 ص 153
[15] عرجون، محمد صادق ابراهیم: محمد رسول الله، صلى الله عليه وسلم، دمشق: دارالقلم، الطبعة: الثالثة 2009م، الجزء 1 ص 383-381
[16] الكرماني،محمد بن يوسف: الكواكب الدراري في شرح صحيح البخاري. بيروت: دار إحياء التراث العربي،الطبعة الثانية: 1981م، الجزء24 ص 96؛ المراوعي،عبد الله بن سعيد: منتهى السؤل على وسائل الوصول إلى شمائل الرسول صلى الله عليه وآله وسلم، جدة: دار المنهاج، الطبعة: الثالثة، 2005م، الجزء 2 ص 673
[17] شيخ الخضري، محمد بن عفيفي. نور اليقين في سيرة سيد المرسلين، ومشق: دار الفيحاء، الطبعة: الثانية - 1425 هـ، 26
[18] مودودی،سید ابوالاعلی: زندگانی پیامبر اسلام. ترجمه: عبد الغنی سلیم فنبرزهی، تهران: نشر احسان، جاپ اول،1390 ص 144
[19] عرجون، محمد صادق ابراهیم: محمد رسول الله، صلى الله عليه وسلم، دمشق: دارالقلم، الطبعة: الثالثة 2009م، الجزء 1 ص 347
[20] العينى، محمود بن أحمد بن موسی: عمدة القاري شرح صحيح البخاري. بیروت: دار إحياء التراث العربي، الجزء1 ص 62
[21] عياض، عياض بن موسى: الشفا بتعريف حقوق المصطفى. عمان: دار الفيحاء، الطبعة: الثانية 1407 هـ، الجزء 2 ص 280
نظرات