مخاطبان فرهيخته، قبل از آغاز سخن، قصد دارم مسئله‌ى مهمّى را با شما در ميان گذارم و خداوند متعال را - با علم بر مسؤوليت سنگين قيامتى آن- شاهد بر صحّت و سقم گفته‌هايم بگیرم. مشهور است كه امام شهيد حسن البناء - رحمه الله- محافل و نشست‌هايش را همواره با ذكر دعايى آسمانى مزيّن می‌‌فرمود و با آگاهى از نظارت خداوند متعال بر اعمالش، دوباره ايشان را شاهد بر اعمال و احوالش گرفته، دعايش را با چنين صيغه‌اى آغاز مى‌فرمود: «اللهم إنّك تعلم أنّ هذه القلوب قد اجتمعت على محبّتك والتقت على طاعتك وتوحّدت على دعوتك…» اينجانب نيز با آگاهى از نظارت خداوند متعال بر تمامى وجودم اعم از قلب، اعضا و جوارح، دوباره ايشان را شاهد مى‌گيرم كه در آنچه خواهم نگاشت، هيچگونه ملاحظه‌ی فكرى، تنظيماتى و روابط عاطفى را در نظر نگرفته و همه‌ی نقطه نظرات بیان‌شده در امتداد سلسله مقالاتی است كه پیشتر پیرامون ابعاد شخصیتی چهره‌هاى شاخص اهل سنّت ايران نگاشته‌ام. 

در دو دهه‌ی اخير از زيست معنوى‌ام، نشست‌هاى ايمانى بسیاری با آحاد مختلف جامعه‌ی اهل سنّت در كردستان و مناطق مختلف ايران داشته‌ام، به طورى كه خاطرات فراوانی از این نشست‌ها در ذهن و قلبم به یادگار مانده است. به ياد دارم زمانی كه تعدادى از دوستانم را در سنندج به برگزارىِ کلاس‌های معنوى دعوت کردم و از آنان خواستم سه جلسه در این نشست‌ها شركت کنند و اگر رضايتمندىِ نسبى برايشان حاصل شد، به حضور در کلاس‌های تربیتی ادامه دهند و در غير اين صورت، از ادامه‌ی کلاس‌ها انصراف دهند. در نخستین جلسه، يكى از دوستان با ظرافتی خاصّ عنوان كرد كه انسان تا زمانى كه به دامنه‌ی كوهستان نرود، شمیم دلپذیر هواى آن را درک نخواهد کرد. اين بزرگوار با كنايه عنوان كرد كه بعد از حضور و راستى‌آزمايى، در نشست‌هاى ايمانى حضور مى‌يابد؛ الحمد لله والمنّة چنان شد كه ساليان متمادى در کلاس‌های تربیتی(اسره) شركت نمود و رضايمتندى برايش حاصل گشت. مراد از بازگویی اين خاطره، از آن‌روست که خاطرنشان سازم قصد دارم در مورد شخصيتى قلمفرسايى كنم كه نمى‌توان آنچه را كه در وصف اوست به روى صفحات كاغذ آورد؛ مگر اينكه توفيق همراهی با ایشان براى آدمى حاصل شود؛ تا بتواند دركى از آنچه كه در ادامه به اختصار به آن خواهم پرداخت را دريابد.

نکته: برخلاف نوشته‌های پیشترم در مورد بزرگان اهل سنّت، در این مقاله بر آن نیستم كه به بررسى چگونگی آشنايى نگارنده با ایشان، بيوگرافى، تحصيلات و... اين بزرگمرد بپردازم؛ بلكه از زواياى ديگرى به ابعاد شخصيتى ايشان خواهم پرداخت.

تابستان سال ١٣٨٩ خورشيدى با همراهى تعدادى از بزرگان جماعت دعوت و اصلاح به كردستان سفرى داشتند، به محض ورود به سنندج راهى مريوان شده و با برادران و خواهران اين شهرستان ديدارهايى داشته و نزديك غروب مجدّد به سنندج بازگشتند، بعد از صرف شام، نشستى را براى ديدار با اعضای جماعت در سنندج ترتيب داده بودند كه من نیز يكى از افراد دعوت‌شده به آن جلسه بودم. با خود گفتم كه اين بزرگان ساعت ٥ صبح از فرودگاه تهران راهى سنندج شده‌اند و بلافاصله راهى مريوان و طىّ دو نوبت صبح و بعدازظهر با حضور در چندين نشست در شهرستان‌هاى مريوان و سروآباد، بلافاصله براى ديدار در سنندج حاضر شده‌اند؛ حتماً انرژى لازم براى يك نشست ايمانى را ندارند؛ امّا برخلاف تصوراتم با طيب خاطر و با گشاده‌رويى و روحيه‌اى ستودنى، ديدارى ٤ ساعته در چنان فضای ايمانى و روحى را برگزار كردند كه هيچ‌گاه آن را فراموش نخواهم كرد. بعد از پايان جلسه، اينجانب ايشان و هيئت همراه را همراهى نموده و نيمه‌هاى شب بود كه به منزل كاك على رحمانى رسيديم. بعد از نزديك به ٢٤ ساعت سفر طاقت‌فرسا، از «كاك امين اسدی»، قاری برجسته‌ی سنندجی که در جلسه‌ی حاضر بودند خواستند كه آياتى از قرآن كريم را برايشان تلاوت كند و كاك امين هم با نشاط خاصّى شروع به تلاوت آياتى از قرآن كريم كردند. در اثناى تلاوت، اشك از چشمان ايشان جارى و بعد از اتمام تلاوت، خود را قاصر در مقام بندگى و دعوت دينى دانسته و به گريه افتادند؛ همان‌جا بود كه فهميدم دلى همانند آينه در سينه‌اش نقش بسته است، ايشان كسى نبود جز «استاد عبدالرحمن پيرانى»، دبيركلّ جماعت دعوت و اصلاح و عنوان نوشتار نيز مأخوذ از اين رويداد مى‌باشد.

از راست: استاد عبدالله ایرانی، استاد عبدالرحمن پیرانی،  نگارنده، آقای احمد لطفی و استاد علی رحمانی

 

شايستگى الگوبردارى

طىّ ساليان گذشته در محافل مختلف، از عدم حضور شخصيّت‌ها و بزرگان در عرصه‌ی دعوت دينى سخن‌های فراوانی به ميان آمده است و يكى از عوامل عدم همگرايىِ جريانات فكرى و مذهبى را در عصر حاضر، به نبود شخصيت‌هایی توانمند، جامع‌نگر و فرهيخته نسبت داده‌اند كه مقبوليّت همگانی داشته باشند و ضمن اظهار ناراحتى از اين موضوع، آن را لطمه‌اي سنگین براى دعوت دينى و اهل سنّت مى‌دانند. 

به باور نگارنده، اين مسئله ضرورت نقش الگوها و تأثير آنها بر حوزه‌ی تعليم و تربيت را بيش از پيش نمايان می‌‌سازد. الگوپذيرى یکی از مهمّ‌ترين شاخصه‌هاى شناخت و يادگيرى در حيات آدمى است و انسان‌ها در هر مقطع سنّى خواسته يا ناخواسته از ديگران الگوگيرى و نقش‌پذيرى دارند و روش الگويى به‌عنوان تربيت عملى امرى فطرى و خوشايند آدمی است.

در علوم اجتماعى نيز، الگوها، شيوه‌هايى از زندگى هستند كه از فرهنگ نشأت مى‌گيرند و افراد به هنگام عمل به‌طور طبيعى با اين الگوها سر و كار دارند و اعمال آنها با اين الگوها تطابق مى‌يابد. الگو، در لغت به معناى سرمشق، نمونه، مثال، مدل و... آمده است و در اصطلاح، به شخصيّتى گفته مى‌شود كه به دليل دارا بودن برخى خصوصيات، شايسته تقليد و پيروى است. همچنين واژه‌ی الگو در زبان عربى به أسوه و قدوه تعبير مى‌شود و قدوه به معنى تبعيت و پيروى است؛ همچنان كه در قرآن كريم آمده است: 

«أولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ» (انعام: ٩٠)

آنان [= پیامبران] کسانی هستند که الله هدایتشان کرده است؛ پس [ای پیامبر،] از هدایت [و راه راستِ] ایشان پیروی کن [و به قومت] بگو: «من در برابر این [رسالت،] پاداشی از شما نمی‌خواهم. این [قرآن، چیزی] نیست مگر [یادآوری و] پندی برای جهانیان».

يعنى پس از آن كه آنان در پرتو هدايت الهى شايستگى اسوه و مقتدا بودن را براى ديگران به دست آوردند؛ بر ديگران است كه آنها را سرمشق خود قرار دهند.

به باور نگارنده، استاد عبدالرحمن پيرانى از چنان پتانسيلى برخوردار است كه شايستگی قدوه بودن را داشته و به جرأت ايشان را رجل صالحى مى‌دانم كه صلاحيّت و اهليّت پيروى كردن را داراست، که در ادامه، بيشتر به آن می‌پردازیم.

در قرآن كريم، به چند شيوه به زندگى و سرگذشت پيامبران و انبيا پرداخته شده است:

١- ذكر نام انبيا همراه با بازگویی داستان و سرگذشت ایشان؛

٢- فقط ذكر نام انبياء؛

٣- فقط قصّه و زندگى آنان؛

٤- پيامبرانى كه نه نامشان در قرآن آمده است و نه قصّه‌ی زندگى ایشان.

و به سرگذشت و زندگى افراد ديگرى غير از انبياء، از دو جبهه خير و شر و به همان شكل پرداخته شده است: 

١- آمدن نام افرادی غير از انبيا، همراه با بیان داستان آنان؛

٢- فقط ذكر نام؛

٣- فقط قصّه و زندگى آنان. 

در ادامه به اختصار به نمونه‌هايى از موارد بالا كه در قرآن كريم آمده است، خواهیم پرداخت. 

در قرآن كريم، از حوّاء همسر حضرت آدم -عليه السلام- هيچ نامى نيامده است؛ بلكه تحت مسمّاى «زوج آدم» يا «يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ» يا به صورت صيغه‌ی مثنّاى مجهول «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» از ايشان یاد كرده است؛ همچنين‌ هابيل و قابيل نامشان در قرآن نيامده، بلكه از تعبير « اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ» (پسران آدم) استفاده كرده است؛ همچنين هيچ نامى از همسر حضرات نوح، ابراهيم و لوط -عليهم السلام- زن عزيز مصر، فرعون و حواريون نيامده، بلكه تنها به زندگى ایشان پرداخته شده است؛ همچنين پيامبرانى بوده‌اند كه نامشان در قرآن نيامده است؛ امّا به قصّه و زندگى‌شان می‌‌پردازد:

«إذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ» (یس: ۱۴)

وقتی دو نفر از پیامبران را به سویشان فرستادیم؛ امّا [مردم] آنان را تکذیب کردند؛ سپس آن دو را با فرستادن پیامبر سوم، [تأیید و] تقویت کردیم. آنان [به اهالی شهر] می‌گفتند: «ما رسولان [الهی] به سوی شما هستیم».

به نقل از مفسّران، دو پيامبر اول «شمعون» و «يوحنا» بوده‌اند و فرستاده‌ی سوم «بولس» نام داشته است.

در قرآن كريم از پيامبرى به نام «اَلْيَسَعَ» نام برده است؛ بدون آنكه به زندگى و قصّه‌ی ايشان پرداخته باشد؛ همچنان كه هيچ نامى از دو ملائكه‌ی مقرّب «عزرائيل» و «إسرافيل» نيامده است، بلكه از تعابيرى همچون «مَلَكُ الْمَوْتِ» و « يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ» و با صيغه مبنى للمجهول استفاده شده است. در قرآن از مالك به عنوان ملائكه مسؤول و نگهبان جهنم نام برده است؛ امّا از رضوان -كه حافظ بهشت است - هيچ نامى نيامده است. همچنين در قرآن هيچ نامى از قوم نوح، قوم لوط، قوم صالح، قوم هود، قوم شعيب،أبناء يعقوب، مفسّران خواب در عهد يوسف و بسیاری از پيامبران نيامده است.

«و رُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ»( نساء: ۱۶۴)

و پیامبرانى [را نیز برانگیخته‌ایم‌] كه [داستان] آنان را برایت بیان نكرده‌ایم؛ 

در ادامه به تعداد دفعاتى كه در قرآن كريم از انبياء و غير انبياء نام برده شده است، اشاره‌اى خواهيم كرد. 

انبياء عليهم السلام: موسى ١٣٦، ابراهيم ٦٩، نوح ٤٣، لوط ٢٧، يوسف ٢٧، آدم ٢٥، عيسى ٢٥، هارون٢٠، يعقوب ١٦، اسحاق ١٧، سليمان ١٧، داوود ١٦، اسماعيل ١٢، شعيب ١١، صالح ٩، هود ٧، زكريا ٧، يحيى ٥، محمد صلى الله عليه وسلم ٤ و يك بار احمد، ايوب ٤، اليسع ٢، الياس ٢، ادريس٢)

اسامی غير از انبياء: فرعون به عنوان ملوك مصر٧٤، مريم ٣٤، هامان ٦، قارون ٤، عمران والد مريم ٣ ، ذوالقرنين ٣، السامرى ٣، جالوت ٣، التبع به عنوان ملوك يمن ٢، لقمان ٢، طالوت ٢، عزيز ١، أبى لهب ١، زيد بن حارثه ١، آزر پدر ابراهيم ١

ملائكة: جبرائيل ٣، ميكائيل ٢، هاروت ١، ماروت ١، مالك نگهبان جهنم ١

شيطان: إبليس ١١ بار نام برده است.

 اهمیت اشاره به آمار فوق از این‌روست كه خاطر نشان سازم به جز اين موارد، در كل قرآن كريم، در سه جا به داستان «رجل صالح» می‌‌پردازد؛ بدون اينكه هيچ نامى از ايشان به ميان آورد. خداوند متعال در آيات ٢٠ سوره‌ی قصص، ٢٠ سوره‌ی يس و ٢٨ سوره غافر از نقش سازنده ايشان در پشتيبانى از پيامبران پرداخته و از آنان به عنوان ناصح، مبيّن و مروّج مردمان در تبعيّت از پيامبران -عليهم السلام- سخن به ميان آورده است.

«وجَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ» (قصص:٢٠)

و [در این هنگام] مردی [که از دوستان موسی بود] از دورترین نقطه‌ی شهر شتابان آمد [و] گفت: «ای موسی، بزرگان [قوم فرعون] درباره‌ی کشتنت به مشورت نشسته‌اند؛ پس بی‌درنگ [از شهر] خارج شو [که] من قطعاً خیرخواهت هستم».

«وجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ»(یس: ٢٠)

و مردی از دور‌ترین نقطه‌ی شهر شتابان آمد [و] گفت: «ای قوم من، از این پیامبران پیروی کنید.

«وقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ»(غافر: ٢٨)

و مرد مؤمنی از خانواده‌ی فرعون که ایمانش را پنهان می‌داشت، گفت: «آیا می‌خواهید این مرد را [فقط به این جرم] بکشید که می‌گوید: «پروردگارم الله است» و [در تأیید سخنش نیز] دلایل روشنی از سوی پروردگار‌تان برای شما آورده است؟ اگر دروغگو باشد، [گناه] دروغش بر عهده‌ی خودِ اوست؛ و اگر راست گفته باشد، [دست‌کم] برخى از عذاب‌هایی كه وعده مى‌دهد، به شما خواهد رسید. بی‌تردید، الله، کسی را که اسرافکار و دروغگوست، هدایت نمی‌کند.

حكمت و راز گمنامى چنين شخصيّاتى در آيات مورد اشاره قرآن كريم بسى جاى تأمل است و به باور نگارنده، مؤمن آل فرعون از شخصيّات قرآنى است كه مى‌تواند در هر عصر و دوره‌اى تربیت، رشد و نمو كرده و از ناصحان هر قوم و ملّتى باشد. مخاطبان گرامى توجّه داشته باشند که نگارنده آگاهانه از واژه‌ی «تربيت» استفاده می‌‌کند؛ تا اين مهمّ را خاطرنشان سازد كه چنين شخصيّاتى در چارچوب به کارگیری اسباب و با جُهد و تلاش فردی رشد می‌‌یابند و به‌طور اكتسابی به چنين مقامى دست می‌‌یابند. 

به باور نگارنده، استاد عبدالرّحمن پيرانى«رجلی صالح» است كه در زمانه‌ی ما زيست مى‌كند و با پيشينه‌ی خود در عرصه‌ی دعوت دينی، همچون نگينى زرین مى‌درخشد؛ سخن ايشان در جمع دعوتگران را مبناى پرداختن به صفات و ويژگى‌هاى ايشان به عنوان دعوتگر و رهبرى برجسته قرار داده و در ادامه به اختصار به آنها می‌پردازم.

استاد پيرانى در نشست شوراهاى مشورتى جماعت دعوت و اصلاح عنوان مى‌كند: قال الله سبحانه و تعالی: «ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ»(یونس: ١٤) «سپس شما را پس از آنان در زمین جانشین ساختیم تا بنگریم چگونه عمل می‌کنید». اکنون ما جانشین و وارث میراثی هستیم که میان مالکان و ملت‌های پیشین دست به دست شده تا به ما رسیده است. آنان زمانی در معرض ابتلا و آزمون الهی بوده‌اند و اکنون ما در قبال افکار و اعمال و رفتارمان مورد محاسبه و محاکمه قرار داریم و زیر ذرّه‌بین نظارت دقیق و حکیم الهی هستیم که فرمود: «لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ».

خصوصيات و ويژگى‌هاى شاخص استاد عبدالرّحمن پيرانى:

١- ارتباط عميق با خداوند متعال؛

٢- استقامت و ثبات قدم بر مسير دعوت؛

٣- اعتقاد به خرد جمعى در همه‌ی زمينه‌ها؛

٤- وسعت دامنه‌ی ديد در امر دعوت؛

٥- تطبيق قول و فعل؛

٦- اهل اخلاص، تواضع، عفو و گذشت؛

٧- داراى استقلال شخصيتى در حين تعاون و همكارى؛

٨- مقبوليّت علمى و محبوبيّت شخصيّتى؛

و بسيارى مواردى ديگر كه پرداختن به آن در اين نوشتار نمى‌گنجد. 

١- همانطورى كه مشخص است اساس و بنيان شخصيّت هر مسلمانى از ايمان نشأت می‌‌گیرد و ارتباط عميق با خداوند متعال از شاخص‌ترين اعمال به حساب می‌‌آید، كه به باور نگارنده، استاد پيرانى از اين مهمّ برخوردار می‌‌باشد و از این روست كه به خوبى توانسته است سنگينی بار مسؤولیت و دشواری‌هاى راه دعوت را تحمّل کند و با نشاط ايمانى روزافزون، آن را به رهروان راه دعوت انتقال دهد و آنان را نیز با خود همراه سازد و بی‌تردید، تحقّق اين مهمّ تنها با ارتباط عميق و مستمر با خالق هستى ممكن و ميسّر خواهد بود.

 هرگز نشانه‌اى از يأس و نوميدى در گفتار و كلام و در ارتباط ایشان با مدعوينش مشاهده نشده است؛ بلكه همواره بر اجرای مسؤوليّت‌ها به نحو أحسن و اشاعه‌ی بذر اميد و نشاط در دل‌ها متمرکز بوده‌اند، كه به خوبى مى‌دانند: 

«ولَا تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»(یوسف: ٨٧)

و از رحمتِ الله مأیوس نشوید؛ [چرا که] جز گروه کافران، کسی از رحمت الله مأیوس نمی‌گردد».

اگرچه مسأله‌ی ارتباط با خداوند متعال امرى درونى و غير قابل كشف براى ديگران است؛ امّا آنچه از عملكرد درخشان چندين دهه‌ی فعّاليت استاد پيرانى در عرصه دعوت و ديگر راه‌هاى ارتباط با ايشان درك كرده‌ام، باور دارم كه ايشان در مقام انس با خداوند متعال -كه از درجات بزرگ احسان به شمار مى‌رود- قرار دارند و مصداق عملى فرموده‌ی پيامبر -صلّى الله عليه وسلم- در ارتباط با خداوند متعال هستند که می‌‌فرماید: 

«أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ»

٢- آگاهانه به ويژگىِ استقامت بعد از بیان ارتباط و انس با خداوند متعال اشاره كردم؛ زیرا استقامت، لازمه‌ی اطاعت از بارى تعالى است و تطبيق عملىِ شريعت جز با استقامت و پايدارى ممكن نخواهد بود و عدم خوف و حزن در راه بندگى، منوط به ايمان وثيق به خداوند متعال و استقامت در راهش مى‌باشد. از اين‌روست كه خداوند متعال مى‌فرمايد:

«إنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»(احقاف: ١٣)

كسانى كه گفتند: «پروردگارِ ما الله است»؛ آنگاه [از بندگىِ غیرِ او سر باز زدند و بر اعتقاد خود] پاى فشردند، ترس و ‌اندوهى نخواهند داشت.

«أولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»(احقاف: ١٤)

آنان اهل بهشتند و جاودانه در آنجا خواهند بود. این، پاداش اعمالی است که انجام ‌داده‌اند.

به باور نگارنده، عملكرد درخشان استاد پيرانى در بيش از نيم قرن فعّالیت در عرصه‌ی دعوت كه قرين سختى‌ها، فشارها و ناملايمات بسیار بوده است، نشان از استقامت و ثبات قدم ايشان و فهم دقيق از آيات مورد اشاره می‌‌باشد و از این حیث، ایشان نمونه‌ی بارز استقامت و پايدارى در راه دعوت براى نسل كنونى به شمار مى‌رود.

٣- از بارزترين اصول اجتماعى در اسلام، اصل شورا مى‌باشد، به طورى كه قرآن كريم در ٤ آيه اصل شورا را مطرح می‌‌فرماید و به آن اهتمام جدّی داده است. به عنوان نمونه، خداوند متعال در آيه‌ی ١٥٩ سوره‌ی آل‌عمران به پیامبر -صلّى الله عليه وسلّم- امر مى‌كند كه در كارها با مسلمانان مشورت کند.

«فبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»(آل عمران: ۱۵۹)

[ای پیامبر،] به [برکتِ] رحمت الهی است که تو با آنان [= اصحاب،] نرم‌خو [و مهربان] شدی؛ و اگر تندخو و سنگدل بودی، قطعاً از اطرافت پراکنده می‌شدند؛ پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و آنگاه که تصمیم [بر انجام کاری] گرفتی، بر الله توکل کن؛ [چرا که] بی‌تردید، الله توکل‌کنندگان را دوست ‌دارد.

همچنين امروزه باور به خرد جمعى و کسب نتایج بهتر در انجام دادن كارها بر اساس تصميمات جمعى براى همگان مبرهن گشته است و در اين زمينه تحقيقات قابل توجّهى در حوزه‌ی مديريت، مسائل اجتماعى، روان‌شناسى و... انجام شده كه پرداختن به آنها در اين مجال نمى‌گنجد.

استاد پيرانى با تأسى از پيامبر -صلّى الله عليه وسلّم- كه از ابوهريرة(رضی الله عنه) نقل شده است که گفت: هیچکس را ندیدم که با اصحاب خود بیشتر از رسول خدا -صلّى الله عليه وسلّم- با اصحاب خود مشورت نماید، راه ايشان را ادامه داده و همواره در همه‌ی كارها مشورت را سرلوحه‌ی فعّاليّت‌هاى خويش قرار داده است، به‌طورى كه ثمره‌ی چندين دهه‌ی فعّاليّت در عرصه‌ی دعوت دينى در تنظيمات جماعت دعوت و اصلاح را در سايه‌ی خرد جمعى بر شمرده و در نشست مجازى مسؤولان شعب اين تشكل در ٢ تيرماه ١٣٩٩ اظهار داشتند که ما به درستیِ مسیرِ جمعی و رویکردهایی که محصول و نتیجه‌ی خرد جمعی است، اعتماد داشته و بر ضرورت بهره‌مندى از خرد جمعى تأكيد كردند.

٤- مشهور است كه بزرگان دينى ما در اعصار گذشته با تكيه بر علم و آگاهى، تدبّر و تعقل، اخلاص و تقوى از افق ديد وسيعی برخوردار بوده و مسائل را به خوبى واكاوى و مورد بحث و بررسى قرار مى‌دادند، به طورى كه در عصر خويش مورد بى‌مهرى قرار گرفته و بعد از چندين دهه مشخص مى‌شد كه رأى و نظرشان مُصاب بوده است.

برخوردارى از وسعت ديد، يكى از نشانه‌هاى خردمندى است كه مى‌طلبد در اينجا به نكاتى راجع به خرد و خردمندى اشاره كنم. 

گروسمن مى‌گويد: خردمندى خصيصه‌ای ثابت نيست، يعنى خصيصه‌اى ذاتى نيست كه شما از ازل، دارا يا فاقد آن باشيد. افراد خردمند - big picture - هستند، يعنى به صورت كلان به مسائل نگاه مى‌كنند، نكته‌ی مهمّى كه در مورد خردمندى وجود دارد اين است كه آدم‌ها وقتى در كنار دوستانشان هستند، خردمندتر شده و يك فرد خردمند مى‌تواند بين انديشه‌ها، انگيزه‌ها و منافع طولانى‌مدت و كوتاه‌مدت تعادل برقرار كند.

به باور نگارنده و با توجّه به ويژگى‌هايى كه در سطرهاى بالا از استاد پيرانى نام برده و در كنار اين‌ها توانايى علمى و وسعت انديشه‌اي كه از ايشان سراغ دارم، با جرأت ايشان را فردى با افق ديد وسيع و در اين ساحت كم‌نظير دانسته و ايشان را موهبتى الهى در عرصه‌ی دعوت قلمداد مى‌كنم؛ البته اين ادّعا مى‌طلبد كه مصاديقى داشته باشد كه به سبب پاره‌ای ملاحظات، تفصيل آن در اين مجال نمى‌گنجد؛ امّا در اينجا مى‌توانم به يكى از گفته‌هاى ايشان كه در آخرين سخنرانى خود ايراد كرده‌اند اشاره‌ای داشته باشم.

استاد پيرانى در دیدار با اعضای تشكّل متبوعش در استان‌های فارس، هرمزگان و بوشهر در شامگاه روز ٦ بهمن‌ ماه ١٤٠٠ عنوان كردند كه: «ورود به عصر نوین نباید قرین شک و تردید و ترس باشد؛ زیرا از یک‌ طرف ما بر این باوریم که هستی مالک و مدیر و مدبّری دارد و اوست که «وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و خود فرموده است: «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» و از سوی دیگر، دستاوردها و تحوّلات علمی و تکنولوژی عصر نوین که نتیجه تمدن بشری است و در جهت خدمت به جامعه و تسهیل هرچه بیشتر زندگی قرار دارد؛ با قوانین و سنّت‌های الهی حاکم بر هستی همسو می‌باشد؛ زیرا قرائت درست و تأمّل در هستی و اکتشاف قوانین حاکم بر آن و تلاش برای تحقّق و تنفیذ این قوانین از جمله توصیه‌های قرآن مجید است. لذا شایسته است ما در جایگاه مخالفت با دستاوردهای بشری در زمینه‌های جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، اقتصاد، رسانه و اطلاعات و تکنولوژی روابط بشری قرار نگیریم.

 لاجرم ورود به عصر جدید لازم است بنا به توصیهی قرآن مجید با قدم‌های بلند و مثبت و تخصّصی و مُتقَن و روبه‌جلو همراه باشد: لِمَنْ شَاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ.

و تمامی امکانات و توانایی‌ها را به کار بگیریم و از نتیجه‌ی تحوّلات، بیشترین و بهترین بهره‌ی مثبت را ببریم.

در خاتمه قابل‌ ذکر است اقتضای حرکت درست رو به آینده وجود اندیشه‌ای جامع و واقع‌بینانه، دگرپذیر و روادار است که ضمن حفظ قدیمِ اصیل، پذیرای هر جدید مفیدی نیز باشد.»

٥- تطبيق قول و فعل يكى از مهمّ‌ترين مسائلى است كه هر مسلمانى بايد در زندگى خويش مورد توجّه ويژه قرار دهد، هوشيارانه طىّ مسير كرده و غفلت طولانى از اين مهمّ، مُهلك و تبعات زيانبارى را به دنبال خواهد داشت، كه متأسّفانه امروزه كمتر مورد توجّه قرار مى‌گيرد. با اين حال، دعوتگران بايد به صورت مضاعف و فعّالانه، مقوله تطبيق قول با فعل را در زندگى خويش رصد کنند و كمترين غفلتى در اين زمينه نداشته باشند كه، موفقيّت و به ثمر نشستن دعوتِ دعوتگر منوط به عملكرد و تطبيق برنامه‌اى است كه وی به سوى آن فرا می‌‌خواند. 

خداوند متعال در نکوهش عدم تطبيق قول با فعل، آن را از زمره گناهان بزرگ برمی شمارد و مى‌فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»(صف: ٢)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چرا چیزی را می‌گویید که [به آن] عمل نمی‌کنید؟

«كبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»(صف: ٣)

نزد الله سخت ناپسند [و موجب خشم] است که چیزی را بگویید که [به آن] عمل نمی‌کنید.

به باور نگارنده و تمامى افرادى كه طىّ ساليان گذشته خدمت استاد پيرانى رسيده‌اند، يكى از خصوصيات ويژه و شاخص ايشان، كلام نافذشان در دل مدعوين و مخاطبان می‌‌باشد، که اين خصلت، جز تطبيق قول با فعل را در اذهان متبلور نمى‌سازد. يكى از توصيه‌هاي همیشگی ایشان براى آحاد مختلف جامعه، اهتمام ويژه به تطبيق قول با فعل بوده و بر اساس قاعده‌ی قرآنى «وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ ‎﴿الذاريات: ٥٥﴾‏»، همواره اهل تذكر و يادآورى به تطبيق قول با فعل براى مخاطبان خود بوده‌اند.

به باور نگارنده، استاد پيرانى در جامعه‌ی اهل سنّت ايران يكى از شاخص‌ترين شخصيّاتى است كه مى‌توان به‌عنوان اسوه و الگو در عرصه‌ی دعوت دینی به جامعه شناساند؛ هر چند كه متأسّفانه نام و شخصيّت ايشان براى آحاد مختلف جامعه تا حدود زیادی مغفول و ناشناخته مانده است و عدم حضور و معرّفى کامل استاد پیرانی به عنوان نقطه ضعفى بزرگ متوجّه ايشان و همراهانشان بوده كه بايد مورد توجّه و اهتمام ويژه قرار گیرد.

٦- اخلاص، تواضع، عفو و گذشت جملگی خصلت‌هاى بزرگى هستند كه مى‌بايست هر مسلمانى از اين خصائل برخوردار گشته و خود را به چنین زینت‌هایی بیاراید. علت اشاره به واژه‌ی اخلاص قبل از تواضع و عفو از آن‌روست كه تواضع، عفو و گذشت، نتيجه و محصول اخلاص هستند و بدون وجود چنين پشتوانه‌اى حاصل نمی‌شوند. خداوند متعال در این باره مى‌فرمايد: 

«ألَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ…» (زمر: ٣)

آگاه باشید که دین خالص [و خالی از شرک]، از آنِ الله است…

و نیز می‌‌فرماید:

«ومَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ…»(بینة: ٥)

و آنان فرمان نیافتند جز اینکه الله را عبادت کنند در حالی ‌که دین [خود] را برای او خالص گردانند...

هرچند كه اخلاص، امرى درونى است و به خالص ساختن قصد و نيّت در كارها مربوط مى‌شود؛ امّا نشانه‌هايى ازجمله: زهد، نااميدى از غير خدا و دورى از گناه و نافرمانى خالق و … را در خود جای می‌‌دهد، كه چنين نشانه‌هايى در عملكرد استاد پيرانى به وضوح براى همگان نمايان بوده و استقامت ايشان به درازى عمر پرخير و بركتشان در ساحت دعوت، مرهون اخلاص، قطع اميد از غير خدا و يقينى است كه برايشان حاصل شده و ايشان را به عنوان مركزِ ثقلِ اميد و باور براى اعضاى متبوعشان در مناطق مختلف اهل سنّت ايران مطرح کرده است. 

استاد پيرانى از دعوتگران و عالمانى است كه هرگاه لب به سخن مى‌گشايد، بارقه‌اى از اميد، يقين، نيك‌انديشى، عزم جدّى و استقامت در راهِ سختِ دعوت را در دل مخاطبانش می‌‌کارد و جانفشاني‌هاى اصحاب پيامبر -صلّى الله عليه وسلّم- را در اذهان متبلور و محسوس مى‌سازد و اين چه موهبت بزرگى است كه صد افسوس براى آحاد مختلف جامعه نمايان نبوده و از اين نعمت بزرگ محروم هستند، كه بايد به صورت اساسى راه‌چاره‌اى براى آن يافت، كه هدف اصلی از نگارش این سطور به همین مهمّ باز مى‌گردد.

٧- استقلال شخصيتى جزو مفاهيمى است كه کنه معنای آن در نگاه اول به راحتی درک نمى‌شود و ممکن است مفهوم آن در اذهان چنین شكل گيرد كه به معناى عدم وابستگى به فرد و جامعه است؛ در حالى كه انسان موجودى اجتماعى است و به تنهايى قادر به ادامه زندگى نخواهد بود، لذا بايد اين مفهوم به خوبى فهميده شود. 

گفته‌هاى عليرضا مرادى در اين زمينه شایان توجّه است که مى‌گويد: «آنچه در داشتن شخصیت مستقلّ مدنظر است جدایی از دیگران نیست؛ بلکه برخورداری از شخصیت محکم با اعتماد به‌ نفس بالاست. چنین فردی برای دستیابی به اهداف خود مصمّم است؛ هرچند در این راه، از کمک دیگران هوشمندانه استفاده کند. شخصیتی که به خود و توانایی‌های خود ایمان دارد.»

همچنين استقلال شخصيّتى در قرآن مورد تأييد قرار می‌‌گیرد و مؤمنان را به انسان غنى و بى‌نيازى تشبيه می‌‌کند كه همگان را از امكانات خود بهره‌مند مى‌سازد و مى‌فرمايد:

«ضرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوكًا لَّا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ…»(نحل: ٧٥)

الله مثالی زده است: برده‌ی مملوکی که قادر به هیچ کاری نیست و [در مقابل،] کسی که از جانب خویش به او روزیِ نیکویی بخشیده‌ایم و او از همان [نعمت‌های الهی] پنهان و آشکار انفاق می‌کند. آیا این دو برابرند...

با اين توصيفات، استقلال شخصيّتى در حين تعامل و همكارى، يكى از ويژگی‌ها و صفات استاد پيرانى به شمار می‌‌رود؛ به‌گونه‌ای که همواره خود را در ساحت دعوت ملزم به اين امر دانسته و توصيه‌ی مؤكّدش به همراهان تشكّل متبوعش و تمامى دعوتگران و جامعه‌ی اهل سنّت در اين ساليان جز اين نبوده است. نمونه‌اى از توصيه‌هاى ايشان مؤيّد اين موضوع است که می‌‌گوید: «قابل توجّه است که خداوند بزرگ از یکسو انسان را موجودی اجتماعی خلق نموده که در مسیر رشد و تعالى و رفع كاستى‌ها به همکاری و مشارکت دیگران نیاز دارد؛ و از دگرسو هیچ انسانى را کامل خلق نکرده است که از بدو تولد تا هنگام مرگ بی‌نیاز از دیگران باشد؛ بلکه انسان‌ها و نیز جوامع بشرى همواره براى رفع نیازها و كاستى‌ها و نیل به رشد و شکوفایی و تکامل، نیازمند تعارف، تعامل و تعاون با دیگران و جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کند؛ قرآن در این سیاق می‌فرماید: «وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ ‎(زخرف: ٣٢)‏؛ برخی از ایشان را بر برخی دیگر به درجاتی برتر داشتیم؛ تا برخی از آنان برخی دیگر را به بیگاری بگیرند و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه گرد می‌آورند.

قابل ذکر است سخره(تسخیر) در اینجا به معنای بهره‌کشی ظالمانه نیست؛ بلکه به ضرورت تعامل متقابل و رفع نیازها و به کار گرفتن برای خدمت به یکدیگر و ادامه‌ زندگی و تعاون بر بِرّ و تقوا و بهره‌گیری از استعدادها، توانایی‌ها، نبوغ‌ها و خلاقیت‌هاى متنوّع افراد اشاره دارد. »

٨- علم و علم‌آموزى جايگاه ويژه‌اى در دين اسلام داشته و بهاى زيادى به آن داده شده است. آيات و احاديث فراوانى مبيّن اين موضوع بوده، كه بارزترين آيه در قرآن در اين ساحت، آيه‌ی ٩ سوره‌ی زمر است که می‌‌فرماید: 

«أمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ»(زمر: ٩)

آیا [چنین مشرکی بهتر است یا] کسی که در طول شب، در حال سجده و قیام، به عبادت [الله] مشغول است و از [عذاب] آخرت ترسان است و به رحمت پروردگارش امید دارد؟ بگو: «آیا کسانی که [حق بندگی پروردگار را] می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند، یکسانند؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند».

از راست: دکتر سید احمد هاشمی، دکتر لقمان ستوده،  دکتر فرزاد ولیدی، دکتر عبدالرحمن پیرانی و دکتر محمد جهانگیری

مقبوليّت علمىِ استاد پيرانى جداى از توانايى‌هاى ايشان در حوزه‌هاى مختلفى از جمله: فقه، تفسير، اصول، مديريت و … همچنين تسلط ايشان به زبان عربى و غور در اصول و قواعد دعوت دينى، به عملكرد و تعهدِ عملىِ اين بزرگوار برگشته و به تعبير كاك ناصر سبحانى -رحمه الله - دانستنی‏‌هایی که منجر به ‏تعهّد عملی نگردند، علم نیستند؛ بلکه «فنون» نام دارند.

به جرأت مى‌توان گفت كه استاد پيرانى از دعوتگران تراز اول بيدارى اسلامى در سطح جهانى است كه در ساحت دعوت، عملكرد قابل توجّهى داشته و به باور بزرگان و دعوتگران دنياى اسلام عملكرد ايشان فراتر از انتظار و در نوع خود قابل ستايش است.

مقبوليت و محبوبیت از عناصر شكل‌دهنده به شخصيت هر فردى مى‌باشند، هرچند كه محبوبيّت، سرمنشاء مقبوليّت است و بر آن ارجحيّت دارد؛ امّا نبايد به سبب محبوبيّت، مقبوليّت را فراموش كرد، چه بسا دعوتگرانى که به خاطر ويژگي‌هايى چون: خوش‌اخلاقى، تواضع، فروتنى و … داراى محبوبيّت در جامعه بوده، امّا عدم برخوردی آنان از تخصّص لازم عواقب ناگوارى را براى دعوت دينى به دنبال داشته است، كه پرداختن به آن هدف اين نوشتار نمى‌باشد. به باور نگارنده، استاد پيرانى از دو عنصر مقبوليّت و محبوبيّت توامان برخوردار بوده و ازجمله شاخص‌ترين علل موفقيّت ايشان در ساحت دعوت، مرهون اين مهمّ است.

در اينجا مى‌توان نقل قول ياران دعوت را به عنوان شاهد آورد: 

بنده بارها از زبان «كاك على رحمانى» دعوتگر برجسته‌ی معاصر کردستان شنيده‌ام كه مى‌فرمودند: «اگر استاد پيرانى ساعت ١٢ شب با من تماس گرفته و از من بخواهد كه به ديدارش بروم؛ بى‌درنگ و بدون مطالبه‌ی دليل، دعوتش را لبيك گفته و از سنندج، راهىِ تهران مى‌شوم.» چه بسا چنین عباراتی بسيار عادى و معمولی تلقّى شود؛ امّا نگارنده با دلايل كافى و متقن -كه پرداختن به آن، خارج از اين نوشتار است- ريشه‌ی اين مهمّ را در جايگاه و مقبوليّت استاد پيرانى نزد كاك على رحمانى و ديگر همراهان ايشان مى‌دانم؛ به‌گونه‌ای که بارها نمونه‌هایی اين‌چنين اتفاق مى‌افتاد و موضع ياران دعوت نسبت به استاد پيرانى تغييرى پيدا نمى‌كرد.

كلام پايانى

در پایان نوشتار مى‌خواهم به مسئله مهمّى اشاره كنم، كه چه بسا از نظرگاه بسيارى از دوستداران استاد پيرانى مغفول مانده باشد. 

به باور نگارنده، حضور و فعّاليّت‌هاى استاد پيرانى در دو دهه‌ی گذشته در شهر تهران نويدبخش آينده‌اى درخشان براى قاطبه‌ى دعوت دينى اعم از جماعت دعوت و اصلاح و آحاد اهل سنّت ايران خواهد بود؛ چرا كه استاد پيرانى همه‌ی مؤلفه‌هاى حسن معاشرت ازجمله: تشكر و تغافل، تكريم و احترام، رفق و مدارا و … و تمامى صفات بارز ديندارى و دعوتگرى كه در نوشتار بدان پرداخته‌ام را به صورت عملى به تمامى همراهان و همكارانش در تهران و جماعت متبوعش انتقال داده و شايستگى الگوبردارى را پيدا كرده است. در اينجا به نمونه‌اى اشاره مى‌كنم: 

همراهىِ هميشگىِ استاد پيرانى با اعضاى هيئت اجرايىِ مركزى، مسؤولان دفتر جماعت و افرادى خارج از اين مجموعه طىّ ساليان گذشته، نتوانسته است جایگاه و منزلت ايشان را در نگاه آنان عادى جلوه دهد. نگارنده بارها و بارها در نشست‌ها، برگزارىِ دوره‌هاى مختلف كه گاهی چندين روز به طول انجاميده و … عميقاً متوجّه اين مسئله شده است. به عنوان مثال آقای «جمال اسماعيلى» مسؤول محترم هيئت اجرايى جماعت دعوت و اصلاح، به‌عنوان فردى كه بيشترين معاشرت را با استاد پيرانى داشته است، بعد از فارغ شدن از مسائل كارى و تنظيماتى، كوچك‌ترين عادى‌انگارى را با استاد پيرانى بر نمى‌تابد، به‌طورى كه يك بار در سنندج هنگام صرف غذا متوجّه شدم كه ايشان با كمال متانت در كنار استاد غذا تناول می‌‌کرد و بيش از آنكه مشغول غدا خوردن خودشان باشد، توجّهش معطوف به استاد پيرانى بود و نمونه‌های بسیار دیگری از این دست. 

بارالها! خودت شاهدى كه جز رضايت‌ات چيزى را طلب نكردم و هر آنچه را كه در اين نوشتار بدان پرداختم، هدفى جز بيان حقيقت، همگرايى و برادرى نجستم. 

خدايا چنان كن كه سرانجام كار

تو خشنود باشى و من رستگار

 

سنندج - ١٤٠٠/١١/٢٢