جستاری در معرفی برخی از مسؤولیتهای عمومی یک منتقد

 این جستار کوتاه، پیشنهادی است در باره آنچه که یک منتقد باید در نقد و بررسی متون همواره خود را ملزم به رعایت آن‌ها بداند. ‌
 (۱) ‌باور‌ها و عقاید (beliefs) خود و دیگران را می‌توان به روش‌ها و انواع مختلف بیان (exposition)، ‌تبیین (explanation)، ‌توصیف (description)، ‌تحلیل (analysis)، ‌و تفسیر (interpretation) ‌کرد؛ ‌می‌توان از آن‌ها در مقابل ایرادات و اشکالات به روشهای مختلف ‌دفاع کرد، ‌برای نشان دادن درستی، یا نادرستی آن‌ها از انواع استدلال (تمثیلی، استقرایی و قیاسی) استفاده کرد، و یا، آن‌ها را مورد ‌نقد (critic) و ارزیابی ‌قرار داد. 
 ‌این جستار فقط به یکی از این موارد، یعنی مقام نقد؛ و از میان مباحث و مسائل و روش‌های مطرح شده در رشته‌های علمی (discipline)، تنها به ذکر برخی از وظایف عمومی‌ای که یک منتقد به هنگام نقد ملزم (الزام اخلاقی) به رعایت آن‌ها است، و غالباً به ساختار و چگونگی ارائه‌ی مطالب اختصاص دارد ‌اکتفا می‌کند.

 (۲) ‌هنگام مواجهه با عقاید و باور‌ها، اگر قصد نقد و بررسی داریم، باید چهار مقام را از یکدیگر تفکیک کنیم. خلط آگاهانه میان این چهار مقام علاوه بر خطای معرفتی و روش‌شناختی، یک خطای اخلاقی نیز محسوب می‌شود. به بیان دیگر، اگر کسی به عنوان یک باور مدعی شود که «الف، ب است»، و آن را برای من اظهار کند، و اگر من در برخورد با این مطلب قصد داوری داشته باشم، باید چهار مقام را از یکدیگر تفکیک کنم: 
۱-۲. ‌چرا مخاطب من دارای این عقیده شد که «الف، ب است». چه اوضاع و احوالی دست به دست هم دادند که صاحب این باور به آن معتقد شد. این مقام به علل تکوین یک باور در ذهن و ضمیر انسان می‌پردازد. ‌موضوع دو بخش از دو رشته علمی جدید التأسیس روزگار ما، یعنی، روان‌شناسی معرفت و جامعه‌شناسی معرفت، تحقیق در باب علل و عوامل شکل‌گیری یک باور در ذهن و ضمیر یک انسان یا جامعه است. برخی از این عوامل عبارتند از: القائات دوران کودکی، تبلیغات (propaganda)، ترس، طمع، عشق، نفرت، منفعت فردی، منفعت جمعی، استبداد، قدرت، و استدلال؛ 
۲-۲. ‌چه علل و عواملی دست به دست هم می‌دهند که فردی باور خود را با دیگران در میان بگذارد و آن‌ها را از باور خود مطلع سازد؟ هر فردی ممکن است دارای هزاران فقره باور باشد ولی آن‌ها را اظهار نکند. ‌چه علل و عواملی باعث می‌شوند که انسان باورهای خود را اظهار نکند و آن را در درون خود پنهان نکند؛ 
۳-۲. ‌باور به «الف، ب است»، با قطع نظر از هر علتی که در زندگی یک شخص شکل گرفته باشد، و با قطع نظر از هر علتی که شخص آن را اظهار کرده باشد؛ آیا مطابق با واقع است یا خیر؟ صادق است یا کاذب؟؛ آنچه در این مقام مهم است ارتباط گزاره proposition با عالم واقع است، در حالی که مقام اول و دوم مربوط به ارتباط گزاره با قائل آن گزاره بود؛ 
۴-۲. باور، به هر علتی که می‌خواهد در ذهن و ضمیر یک فرد یا جامعه شکل بگیرد یا نگیرد، و به هر علتی که اظهار بشود، صادق باشد یا کاذب؛ اگر مورد اعتقاد فرد یا جامعه‌ای ‌قرار بگیرد، چه آثار منفی یا مثبتی بر اعتقاد به این گزاره مترتب می‌شود؟، آیا آثار مثبت آن بیشتر است یا آثار منفی؟

 (۳) ‌پس از ذکر چند نکته‌ی ایضاحی که برای ورود به بحث اصلی این نوشتار لازم بود، به ذکر برخی از وظایف عمومی یک منتقد ‌می‌پردازم: 
۱-۳. ‌ارائه‌ی چکیده‌ای از گفتار/ نوشتار. ‌گوینده/ نویسنده ‌باید چکیده‌ای از گفتار/ نوشتار خود را با کوتاه‌ترین و واضح‌ترین عبارت ممکن در آغاز گفتار/ نوشتار بیاورد تا شنوندگان/ خوانندگان به صورت اجمالی با آنچه که می‌خواهد به صورت مبسوط، همراه با استدلال و شواهد عرضه شود آشنایی پیدا کنند. 
۲-۳. ‌تعریف الفاظ و مفاهیم کلیدی key terms
 ‌گوینده / نویسنده باید مفاهیم کلیدی گفتار/ نوشتار خود را به د قیق‌ترین وجه ممکن تعریف کرده و مراد خود را از به کار بردن این الفاظ و مفاهیم روشن کند. اگر گوینده/ نویسنده این کار را انجام نداده باشد؛ یعنی، الفاظ و مفاهیم کلیدی گفتار/ نوشتار خود را تعریف نکرده باشد، یا آن‌ها را به روشنی و دقت تعریف نکرده باشد، و یا آن‌ها را ‌به چند معنای مختلف به کار برده باشد بدون آنکه مخاطب خود را از این تغییر آگاه کرده باشد، وظیفه‌ی منتقد این است که هر یک از این نواقص را جبران کرده ‌و وظایف معطل مانده را به عهده بگیرد. ‌تعریف و تعیین مراد از الفاظ و مفاهیم کلیدی به قدری دارای اهمیت است که برخی از فیلسوفان معاصر وظیفه‌ی فلسفه را تعریف و تحلیل مفاهیم می‌دانند.

۳-۳. ‌تشخیص و تعیین صورت مسأله‌
 هر یک از رشته‌های علمی دارای مسائلی است که محققان و پژوهشگران آن رشته‌ی علمی درصدد ‌یافتن راه حل و پاسخگویی به آن‌ها می‌باشد. ‌آنچه در این مرحله برای منتقد مهم است این است که میان پنج مقام زیر ‌تفکیک قائل شده و آن‌ها را با یکدیگر خلط نکند: 
۱-۳-۳. ‌آیا گوینده/ نویسنده‌ی مسأله‌ اصلی گفتار/ نوشتار خود را مطرح کرده است یا خیر. 
۲-۳-۳. ‌در صورت اینکه مسأله‌ اصلی مطرح شده باشد، آیا مسأله‌ مطرح شده ‌ویژگیهای عمومی یک مسأله‌، یعنی: 
۱-۲-۳-۳. ‌به لحاظ مفهوم واضح، 
۲-۲-۳-۳. ‌از حیث مصداق متمایز، 
۳-۲-۳-۳. ‌درست و معنی‌دار، 
۴-۲-۳-۳. ‌قابل تحقیق، 
۵-۲-۳-۳. ‌جزئی (پرهیز از جامع‌نگری)، 
۶-۲-۳-۳. ‌متناسب با توان محقق برای تحقیق در آن مسأله‌، 
۷-۲-۳-۳. ‌دارای اولویت و ضرورت، 
 را دارا می‌باشد یا خیر؛ 
۳-۳-۳. ‌به فرض داشتن تمامی ویژگیهای مطرح شده در بند (۲-۳-۳)، آیا گوینده / نویسنده مسأله‌ خود را صورتبندی دقیق منطقی کرده است؛ 
۴-۳-۳. ‌در صورت صورتبندی دقیق، آیا پاسخی هم برای آن مسأله‌ ارئه کرده است یا فقط ‌به طرح، تحلیل، و توضیح ‌مسأله‌ اکتفا کرده است؛ 
۵-۳-۳. ‌در صورت پاسخگویی، آیا چگونگی دستیابی به حل مسأله‌ را نیز نشان داه است، یا خیر؛ 
۴-۳. ‌تشخیص یا کشف مدعای اصلی گفتار/ نوشتار. ‌پس از معرفی و ایضاح ‌الفاظ و مفاهیم کلیدی، و طرح مسأله‌ باید مدعای اصلی گفتار / نوشتار به دور از هر گونه ابهام، ایهام، و غموضی بیان شود. اگر در گفتار / نوشتار مورد ارزیابی این کار صورت نگرفته باشد، یا دارای یکی از این سه نقص باشد، یا در جایگاه منطقی‌اش قرار نگرفته باشد باید آن را کشف کرده و از هرگونه نقصی پیراست و در جایگاه منطقی‌اش قرار داد؛ 
۵-۳. ‌کشف و رده‌بندی پیشفرض‌ها. ‌هیچ سخنی وجود ندارد الا اینکه متکی بر یک سلسله از پیشفرضهای ناگفته است. این پیشفرض‌ها معمولا مضمرند، یعنی در مقام بیان، گفته / نوشته نمی‌شوند. منظور از کشف پیشفرض‌ها، کشف همه پیشفرضهای یک سخن نیست، زیرا این کار نه ممکن است و نه در صورت امکان مطلوب. در این مرحله می‌توان به وجوه ضعف و قوت هر یک از پیشفرض‌ها اشاره کرد و همچنین در صورت ضعف، پیشفرضهای بدیل ارئه داد. 
۶-۳. ‌تشخیص و ارزیابی استدلال (تمثیلی، استقرایی، قیاسی). ‌درستی، یا نادرستی هر گزاره‌ای محتاج دلیل است. لذا کسی که مدعایی در تایید یا رد مطلبی دارد، برای نشان دادن درستی مدعای خود، یا نادرستی مدعای دیگران باید دلیل و برهان اقامه کند. ‌پس از طی مراحل پیشین باید دید که: ‌گوینده/ نویسنده از کدام یک از انواع استدلال استفاده کرده است: ‌ 
۱-۶-۳. ‌آیا گوینده/ نویسنده برای مدعای خود استدلالی ارائه کرده است یا خیر. اگر استدلالی ارائه نکرده، آیا آگاهانه چنین کرده است یا دلیلی برای درستی مدعای خود ندارد. ‌چرا که‌گاه ممکن است وی به جای استدلال از ترفندهایی استفاده کند تا مدعای خود را به گونه‌ای به شنوندگان/ خوانندگان بقبولاند. 
۲-۶-۳. ‌در صورت ارائه‌ی استدلال، باید دید که وی از چه نوع استدلالی استفاده کرده است. ‌پس از تشخیص نوع استدلال باید از روش‌ها و قواعد مدون شده ‌برای نقد آن‌ها استفاده کرد. ‌
۲-۶-۳. اگر گوینده/ نویسنده برای مدعای خود استدلال ضعیفی ارائه کرده باشد، وظیفه‌ی منتقد، ابتدا بازسازی و صورت‌بندی دقیق و منطقی آن استدلال به بهترین وجه ممکن، و سپس نقد و ارزیابی آن است. 
۳-۶-۳. اگر گوینده/ نویسنده برای مدعای خود استدلال قوی ‌ارائه کرده باشد، باید دید که آیا دلایل متناسب با مدعا هستند یا خیر. ‌یعنی، آیا ادله می‌توانند درستی مدعای مورد نظر را نشان دهند.

۷-۳. ‌تشخیص نتیجه/ نتایج
 ‌مرحله‌ی پایانی اختصاص به کشف یا تشخیص نتیجه/ نتایجی است که از گفتار/ نوشتار گرفته شده یا می‌توان گرفت. ‌روال طبیعی این است که ‌پس از طرح مسأله‌، اگر گوینده/ نویسنده قصد پاسخگویی به مسأله‌ را داشته باشد، پاسخ را ارائه کرده و برای نشان دادن آن از استدلال استفاده نماید. ‌پس از انجام این مراحل، گوینده یا نویسنده باید نتیجه/ نتایج ‌گفتار/ نوشتار خود را در پایان متن بیاورد. اگر وی چنین کاری را انجام نداده باشد منتقد ابتدا باید این کار را انجام داده، و سپس بررسی کند که آیا این نتیجه/ نتایج ‌را می‌توان از مقدمات گرفت یا خیر. همچنین می‌توان بررسی کرد که آیا می‌توان نتیجه یا نتایجی را علاوه بر آنچه ‌گوینده/ نویسنده ‌گرفته است گرفت.

مغالطات مقام نقد و بررسی
 ‌ این مغالطات همگی در این جنبه مشترک‌اند که کسی با مدّعَایی مخالف است و آن را نادرست می‌داند، امّا برای نشان دادن نادرستی آن نه تنها از راه منطقی وارد نمی‌شود و دلیل و برهانی ‌بر ضدّ آن ارائه نمی‌کند، بلکه متوسّل به ترفند‌هایی می‌شود که از آن طریق مدّعَای مورد بحث را نادرست نشان دهد یا میزان تاثیرگذاری و مقبولیت آن را کاهش دهد. ‌این مغالطات ‌نیز ممکن است آگاهانه و از روی تعمّد باشد، ‌که خود یک خطای اخلاقی است. بعضی از این ترفند‌ها عبارتند از:

 ‌ (۱) ‌ایجاد وقفه در ارائه‌ی یک سخن، یا ایجاد مانع در رسیدن آن به مخاطب. 
 ‌ (۲) ‌مبهم و نامفهوم شمردن یک سخن. 
 ‌ (۳) ‌دروغ و غیر واقعی معرّفی کردن یک مدّعَا. 
 ‌ (۴) ‌ساده و پیش پا افتاده جلوه دادن یک مدّعَا. 
 ‌ (۵) ‌بدون دلیل، نادرست و مغالطه‌آمیز معرّفی کردن یک مدّعَا. 
 ‌ (۶) ‌به جای نقد گفتار و مدّعَا، به نقد گوینده پرداختن و نقاط ضعف او را بیان کردن. 
 ‌ (۷) ‌ناسزا گفتن و نسبت دادن صفات مذموم به گوینده سخن و مدّعَا. 
 ‌ (۸) ‌اشاره به اینکه سرچشمه و اصل و اساس موضوع مورد نقد شخصیت مذمومی بوده است. 
 ‌ (۹) ‌ترسیم یک مدّعَای ضعیف و نقد و ردّ آن به جای نقد مدّعَای اصلی. 
 (۱۰) ‌ردّ همه شقوق موجود در یک بحث با اشاره به نقاط ضعف آن‌ها و یا مقایسه آن‌ها با یک شقّ بدون
 نقص امّا غیر قابل حصول. 
 (۱۱) ‌تن‌ها به نقاط ضعف موضوعی اشاره کردن و نادرستی کلّ آن را نتیجه گرفتن. 
 (۱۲) ‌از اینکه دلیل یک مدّعَا نادرست است، نادرستی خود آن مدّعَا را نتیجه گرفتن. 
 (۱۳) ‌به جای ردّ مدّعَا، در مثال‌ها و مصادیق آن تردید کردن. 
 (۱۴) ‌ردّ یک مدّعای کلّی با اشاره به حالتی خاصّ و غیر طبیعی که در آن حالت آن مدّعَا صادق نیست. 
 (۱۵) ‌ردّ یک مدّعَا به دلیل اشکالات جزئی و پیش پا افتاده. 
 (۱۶) ادغام چند سؤال در سؤال واحد، به گونه‌ای که بعضی از آن‌ها مبتنی بر پیشفرضهایی باشند 
 که مخاطب آن‌ها را قبول ندارد. ‌


منابع ‌و ماخذ 
۱. ‌مصطفی ملکیان، اخلاق تفکر و آشفتگی‌های جاری، روزنامه‌ی ایران؛ با کمی تلخیص و تغییر. 
۲. مصطفی ملکیان، درسگفتار روش نقد اندیشه‌ها. 
۳. احد فرامرز قراملکی، روش‌شناسی مطالعات دینی.