اهمیت دیگری

دیگری مفهومی است كه در چند دهه اخیر وارد مباحث فلسفی شده است. تا پیش از آن، این استقلال موضوعی را نداشته است، اما بنا به اقتضائات جدید و پیچیده شدن روابط انسانی و اهمیت پیدا كردن تعامل افراد، جایگاه فلسفی پیدا كرده است. به عبارت دیگر، دیگری وارد زندگی ما می‌شود و ما می‌توانیم با حضور دیگری به یك فهم مشترك از جهان برسیم و زندگی باكیفیت‌تری تجربه كنیم. بنابراین مساله دیگری صرفا در اتاق‌های تنگ و تاریك دانشگاه مورد بحث قرار نمی‌گیرد، بلكه روابط و تعاملات ما را هم درگیر می‌كند و تعمق در آن می‌تواند ما را به آدم‌هایی با زندگی باكیفیت‌تر هدایت كند، امری كه از رسالت‌های ابتدایی فلسفه است. ما با دیگری جهان را تجربه می‌كنیم و می‌سازیم. البته دیگری در كنار فرصت، تهدید هم هست. فیلسوفان در مورد دیگری به فراخور فلسفه خود، اندیشه‌های متفاوت، متعارض و بعضا متناقضی طرح كرده‌اند. ما در اینجا گزارشی از این اندیشه‌ها طرح می‌كنیم.

فیلسوف اكتیویست و پرمخاطب

ژان پل سارتر، متفكری است كه نامش با اگزیستانسیالیسم گره خورده است و می‌توان گفت این سنت فلسفی را پرمخاطب كرده است. او فیلسوفی است كه اندیشه خود را در قالب ادبیات، یعنی رمان و داستان و نمایشنامه مطرح و طیف گسترده‌ای از مخاطبان را ایجاد كرد. تفكر اگزیستانس بعد از سارتر رواج (اگر نگوییم عمق) بیشتری داشت. او كمك كرد اگزیستانسیالیسم و مفاهیم مربوط به احوالات وجودی، در میان مردم فلسفه نخوانده هم شایع شود، از این حیث هم در زمان حیاتش و هم پس از آن فیلسوفی پرمخاطب و جذاب است. این امر در میان فیلسوفان كمتر پیش می‌آید.

سارتر دو جنگ جهانی و به تعبیر خودش در جنگ، آزادی را تجربه كرده و بسیاری از احوالات اگزیستانس در این برهه زمانی شناخته می‌شود. او آثار پرمخاطبی دارد و كتاب‌هایش به اكثر زبان‌های دنیا ترجمه شده و نمایشنامه‌هایش بارها روی صحنه رفته است. مهم‌ترین كتاب فلسفی او یعنی «هستی و نیستی» در زمان انتشار پرفروش‌ترین كتاب قرن بیستم فرانسه می‌شود. این نشان می‌دهد فلسفه می‌تواند غیر از جنبه نظری، كارایی‌های دیگری هم دارد. گذشته از اینها، سارتر به جهت اجتماعی بسیار فعال بوده و جنبه‌های بشردوستانه زیادی دارد و حتی در دادگاه‌های پس از جنگ قاضی بوده است. او در زمینه آزادسازی زندانی‌های سیاسی تلاش‌های فراوانی كرده و اكتیویست بسیار فعالی بوده است. بنابراین نظر و عمل او با یكدیگر سازگار بوده است. مهم‌ترین كتاب فلسفی سارتر، چنانكه آمد، «هستی و نیستی» است و بحث ما به لحاظ نظری مبتنی بر این كتاب است، مصادیق را اما از نمایشنامه‌های سارتر وام می‌گیرم.

فلسفه سارتر

سارتر در كتاب «هستی و نیستی» از یك سو میان سوژه (فاعل شناسا) و ابژه (متعلق شناسایی) تفكیك و از سوی دیگر میان «وجود در خود» (being in itself) و «وجود برای خود» (being for itself) قائل می‌شود. پیشینه این تفكیك به تقسیم‌بندی هگل باز می‌گردد. او ساختار هستی را بر اساس تقابل این دو نحوه وجود در نظر می‌گیرد و شق ثالثی به نام «وجود برای دیگری» (being for others) اضافه می‌كند كه تمركز بحث ما بر این نحوه سوم است. ابتدا به توصیف دو نحوه اول وجود می‌پردازم.

وجود در خود

به نظر سارتر، هر موجودی كه خارج از ما و فاقد آگاهی است، در حیطه و قلمرو وجود در خود، قرار می‌گیرد. او می‌گوید: 1. وجود هست، 2. وجود در خود هست و 3. وجود هست، آنچه هست. یعنی وجود سه ویژگی دارد. ویژگی نخست یعنی این وجود نه قدرت دارد از موجود ممكن ناشی شود، زیرا امكان ویژگی اصلی وجود برای خود است، نه قدرت دارد از موجود ضروری ناشی شود. بنابراین این وجود، نه ممكن است، نه ناممكن، فقط هست و هیچ جنبه ضروری ندارد. وجود در خود، از نظر سارتر، تبیین‌ناپذیر و غیرقابل استنتاج است و فقط باید تسلیم بی‌معنایی كامل آن شویم. سارتر غیر از شرح فلسفی این مفهوم در «هستی و نیستی» در بیشترین جایی كه این وجود در خود را شرح می‌دهد، در رمان تهوع است كه یك شاهكار ادبی- فلسفی است. داستان تهوع با تمركز بر شخصیت روكانتن به عنوان (ضد) قهرمان داستان، مواجهه تلخ آدمی را با عالم اشیا و وجود در خود نشان می‌دهد. سارتر ثمره مواجهه بی‌واسطه انسان با عالم اشیا را پوچی می‌داند، زیرا معتقد است در این جهان ضرورتی نیست و به لحاظ عقلانی امری تبیین‌ناپذیر است. انسان در این جهان ممكن و تبیین‌ناپذیر احساس امنیت ندارد، زیرا هر لحظه ممكن است به یك هزارپا بدل شود! بنابراین این دنیا و هر چه در آن است، موجب آزار و تهوع انسان است و همه‌ چیز زاید و غیرضروری است. خلاصه آنكه عالم خارج از ما یا وجود در خود، پر و سرشار است و با خودش یكی است و كدر و تیره است و این امر ما را به مواجهه‌ای دردناك می‌رساند. خاصیت آن لزج بودن و چسبناكی است. به عبارت دیگر ما تصور می‌كنیم آن را می‌گیریم و متعلق به خود می‌سازیم، اما در واقع آن ما را به تملك خودش در می‌آورد و این دردناك است. اشیا از دید او نام‌ناپذیر، تنها، بدون كلمات و بی‌دفاع هستند و این دنیا تحمل‌ناپذیر است.

وجود برای خود

از دید سارتر، وجود برای خود، انسان است كه برتر از وجود در خود یا اشیاست. ویژگی اصلی وجود برای خود آن است كه در آن وجود بر ماهیت تقدم دارد، یعنی اینكه من هستم، به چیزی كه هستم، تقدم دارد. یعنی من یا انسان ماهیت از پیش ساخته‌ای ندارد و به خاطر انتخاب‌هایش تعیین می‌شود. ماهیت انسان در پی انتخاب‌هایش ساخته می‌شود، بنابراین برخلاف وجود در خود كه پر و سرشار است، ویژگی وجود برای خود، میان تهی و خالی بودن است. انسان آن چیزی نیست كه هست و آن چیزی هست كه نیست. یعنی انسان گذشته‌اش نیست و آینده‌اش هم نامشخص است. زمان حال همان عدمی است كه وجود محض است و فقط بر حسب گذشته معلوم و رفتار انسان در آینده مشخص می‌شود. آدمی (وجود برای خود) مدام در حال پیش رفتن و به جایی نرسیدن است. به همین دلیل انسان یك ظرف توخالی و تعریف‌ناپذیر است كه در طول زندگی‌اش ساخته شود. انسان مهم‌ترین مفهوم یا ترم (term) در فلسفه و كارهای سارتر است. وجود برای خود نزد سارتر مساوی با اندیشیدن است و انسان هیچ‌گاه نمی‌تواند از اندیشیدن فرار كند. فراموشی خود ناممكن است و بشر در هر حال به خودش فكر می‌كند و این از دید سارتر امری دردناك است. او در رمان سن عقل، این نكته را از زبان ماتیو (قهرمان رمان) مطرح می‌كند.

دیگری از دید سارتر

وجود برای خود، بخشی از وجود در خود است. انسان با بقیه زندگی می‌كند و بی‌نیاز از آنها نیست. او در جهانی ساكن است كه انسان‌هایی دیگر در آن هستند. بدین سان سارتر از ذهن باوری فراتر می‌رود و معتقد است در كنار من، انسان‌هایی هستند كه می‌اندیشند و احساس دارند. بنابراین دیگری، بخشی از من است. ما برای اثبات خودمان ناگزیر از روی آوردن به دیگری هستیم، این نیازی دریغناك و سخت است و فرد را دچار تلاشی بی‌حاصل می‌كند.

در بحث دیگری از دید سارتر، نگاه (looking at یا gaze) مفهومی كلیدی است، زیرا از دید سارتر، دیگری فردی است كه من را نگاه می‌كند، نگاهی كه بر هستی ما سنگینی می‌كند و به ما عینیت می‌بخشد. من قادر نیستم به خودم عینیت ببخشم و من زیر نگاه دیگری عینیت خود و از آن طریق ذهنیت دیگری را تجربه می‌كنم، طوری كه اگر من یك ذهن باقی بمانم و او برای من چون یك عین باشد، هرگز قادر به درك چنین تجربه‌ای نخواهم بود.

سارتر در فصل سوم هستی و نیستی، مشخصا به موضوع دیگری می‌پردازد. از دید سارتر دیگری باعث می‌شود فرد به خودش‌ آید و زمینه‌ساز احساس شرم شود. شرم (shame) مفهومی كلیدی نزد سارتر و دیگر اگزیستانسیالیست‌هاست. سارتر در هستی و نیستی، می‌گوید شرم یا غرور من است كه نگاه دیگری را بر من نمایان می‌كند، شرم، شرم از كسی است، احساس شرمساری تشخیص این واقعیت است كه من چیزی هستم كه دیگری به آن نگاه و در خصوص آن قضاوت می‌كند. من در مقابل نگاه دیگری آسیب‌پذیرم و از منظر او نمی‌توانم خود را ببینم و این دیده شدن آسیب‌پذیرم می‌كند. من از خودم آن‌گونه كه در نظر دیگران جلوه می‌كنم، شرم‌زده هستم. شرم داشتن یك حیث التفاتی دارد و متعلق آن خود من است. سارتر می‌گوید كه نگاه دیگری آزادی من را سلب می‌كند. او در آثار داستانی‌اش به خصوص نمایشنامه «در بسته» (یا خلوتگاه) این بحث را بسط می‌دهد. تعبیر مشهور سارتر یعنی «دیگری دوزخ است» از این نمایشنامه می‌آید. اما چرا دیگری این اندازه تحمل‌ناپذیر است؟

سارتر معتقد است وقتی رابطه شكل می‌گیرد، دو سوژه با هم ارتباط نمی‌گیرند، بلكه یكی دیگری را به ابژه (شیء) بدل می‌كند و شیءشدگی رخ می‌دهد. ما دیگری را شیء می‌كنیم تا كنترل‌پذیر و پیش‌بینی‌پذیر شود. در نگاه به دیگری او فردیت خود را از دست می‌دهد و به اشیای پیرامون خود فروكاسته می‌شود. از نظر سارتر انسان‌ها برای بودن به یكدیگر نیاز دارند، اما این نحوه بودن، به بهای از دست دادن آزادی است. در نتیجه رابطه بین آدم‌ها، تركیبی از وابستگی و خشونت است. نگاه عنصری صرفا فیزیكی نیست، بلكه شامل انواع قضاوت‌ها می‌شود و به همین دلیل سنگین است. وقتی من به دیگری نگاه می‌كنم، راجع به آنچه هست، قضاوت می‌كنم. یعنی وجود برای خود دیگری در دیدن و قضاوت متوقف و به شیء بدل می‌شود. به همین دلیل دیگری تحمل‌ناپذیر و منزجركننده می‌شود.

حیطه‌های شیء‌شدگی در نگاه دیگری

در آثار سارتر، در سه حیطه این نگاه دیگری، یعنی شیء‌شدگی و بی‌دفاع بودن رخ می‌دهد.

1- از نظر سارتر اولین نگاه‌هایی كه آزادی فرد را محدود می‌كند، نگاه افرادی است كه انسان را به وجود آورده‌اند. آنها طبق باورها و موقعیت اجتماعی خودشان علاوه بر گذشته كودك، آینده او را هم رقم می‌زنند، كودك بخشی از جهان نظام‌مند و از پیش تعیین شده والدین می‌شود. از دید سارتر، رابطه كودك و والدین، اولین مصداق رابطه خواجه و برده هگل است. سارتر به ویژه این بحث را در كتاب «كلمات» كه نوعی خودزندگینامه اوست، بسط می‌دهد.

2- دومین رابطه، رابطه عاشقانه تنانه است. سارتر در هستی و نیستی، رابطه انسان‌ها را مبتنی بر یك ستیزه می‌خواند و ستیزه به این معناست كه هر كس برای كسب آزادی خویش می‌كوشد خویشتن را از سیطره دیگری رها كند و این ستیزه دوطرفه است. از دید سارتر عشق نوعی انكار خویشتن است و آن در 3 حالت سادیسم (دیگرآزاری)، مازوخیسم (آزارطلبی) و بی‌اعتنایی (نابینایی) رخ می‌دهد. از دید سارتر، عشق جنگ آزادی‌ها و پیكار دو خودآگاهی با یكدیگر است و همیشه ناكام است. در نتیجه یك سوءنیتی است كه به آن پناه می‌بریم تا نیستی خودمان را جبران كنیم. سوءنیت (bad faith) یا باور نادرست یا خودفریبی از اصطلاحات مهم سارتر است. ما در عشق می‌كوشیم وجود خودمان را توجیه كنیم. عشق از دید سارتر وسیله‌ای برای غلبه بر تهوع و وجود بی‌دلیل خود است. این تصویر حزن‌انگیز از عشق در آثار مختلف سارتر به ویژه كتاب «كار از كار گذشته است» وجود دارد.

3- رابطه انسان با خدا مهم‌ترین رابطه‌ای است كه انسان می‌تواند تجربه كند. از دید سارتر خدا آن دیگری است كه مطلق شده و به غایت رسیده است. تفاوت این رابطه با دیگری، با دیگر رابطه‌ها با دیگری این است كه در موارد پیشین، این رابطه دوطرفه بود، اما در اینجا، موجودی هست كه به همه‌ چیز نگاه می‌كند، اما هیچ كس نمی‌تواند به او نگاه كند. تفصیل این بحث را می‌توان در نمایشنامه‌های «شیطان و خدا» و «مگس ها» خواند. آزادی از دید سارتر مسوولیت‌زاست و در نتیجه اضطراب‌آور است. قیمت آزادی از دید سارتر بودن در یك فضای تنها و یك اضطراب بی‌پایان است، غوطه خوردن در جایی كه ناامیدی به همراه دارد. اما انسان مسوول سارتر در نهایت آزادی را انتخاب می‌كند. از دید سارتر آزادی بشر یك طوق لعنتی است كه بر گردنش نهاده شده، اما همین طوق می‌تواند منشا علو و شرافت او باشد. برای شرح بحث رابطه انسان با خدا نزد سارتر می‌توان به مقاله‌ام در كتاب «رنج هستی» مراجعه كرد.