برخی گروه‌های اسلامی همچنان تکفیر دموکراسی را وظیفهٔ خود می‌دانند و آزادی را دشمن خود می‌پندارند و استدلال می‌کنند که "در اسلام آزادی وجود ندارد" بلکه باید به احکام شریعت پایبند بود. این دیدگاه، تقابلی نادرست میان اسلام و آزادی ایجاد کرده است، درحالی‌که ملت‌های ما از استبداد رنج می‌برند. حتی شیخ یوسف قرضاوی، که به عنوان نمایندهٔ جریان میانه‌روی اسلامی شناخته می‌شود، آزادی را مقدم بر اجرای شریعت دانسته است. او در کتاب فقه دولت در اسلام می‌نویسد: "نخستین نبرد بیداری اسلامی و جنبش اسلامی در عصر ما، نبرد آزادی است. بنابراین، بر تمام دغدغه‌مندان اسلام واجب است که متحد شوند و از آزادی حمایت کنند، چرا که هیچ جایگزینی برای آن وجود ندارد."

او نیازی به یادآوری نداشت که آزادی یکی از اهداف شریعت است، زیرا خود به‌خوبی از این امر آگاه بود. اما این سخن را خطاب به پیروان جنبش اسلامی بیان کرد که درکشان از شریعت، بیشتر به مجازات‌ها و محدودیت‌ها خلاصه شده است. این نشان می‌دهد که فرهنگ آزادی هنوز نیازمند گسترش و تعمیق بیشتری است.

الف- گفتمان‌هایی که باعث نگرانی و حتی ترس می‌شوند

با این‌که جریان اصلی در جنبش اسلامی به‌سرعت در حال پذیرش دموکراسی و مشارکت در آن است، به‌ویژه هر بار که فرصتی برای شکستن دیوارهای استبداد فراهم می‌شود، اما همچنان برخی دیدگاه‌های اسلامی نگران‌کننده باقی مانده‌اند. تجربه‌های تلخ ناشی از استبداد، انگیزهٔ اصلی این رویکرد به دموکراسی بوده است، به‌گونه‌ای که در بسیاری از موارد، عمل مقدم بر نظریه بوده و روند شکل‌گیری قناعت‌های فکری، آهسته‌تر پیش رفته است.

امروزه مشکل اصلی متقاعد کردن اسلام‌گرایان به پذیرش دموکراسی نیست، بلکه مشکل، قانع کردن حاکمان مستبد است. بسیاری از حکام نظامی که هیچ ریشه‌ای در جوامع خود ندارند، بارها و بارها اعلام کرده‌اند که حاضر نیستند موجودیت جنبش‌های اسلامی را بپذیرند، حتی اگر این جنبش‌ها از حمایت گستردهٔ مردمی برخوردار باشند. دلیل این امر چیزی جز منطق استبداد نیست، زیرا این حکام، کشور و جامعه را به‌مثابهٔ ملک شخصی خود می‌بینند.

ب- تردید در پذیرش کامل اصل شهروندی

اصل شهروندی، به عنوان مبنای قانونی برای توزیع حقوق و وظایف و برابری در برابر قانون بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های دینی، جنسیتی یا مذهبی، هنوز در میان برخی جریان‌های اسلامی، به‌ویژه در جناح‌های میانه‌رو، به‌طور کامل پذیرفته نشده است. هنوز برخی از این جریان‌ها در پذیرش احزاب سکولار در یک دولت اسلامی تردید دارند.

در حالی‌که امت اسلامی در طول تاریخ خود، تجربه‌هایی در پذیرش تکثر دینی و مذهبی داشته که در مقایسه با تمدن‌های دیگر، متمایز است. نمونه‌ای بارز از این امر، پیمان مدینه است که در آن، میان دین و شهروندی تمایز قائل شد. مهاجران و انصار را به عنوان "یک امت جدا از دیگر مردم" معرفی کرد و یهودیان را نیز با تمام قبایلشان، "امتی جدا از دیگر مردم" دانست. سپس همهٔ آنان را تحت عنوان "یک امت جدا از دیگر مردم" گرد هم آورد و این امت را بر اساس شهروندی تعریف کرد.

بنابراین، هیچ دلیلی برای ترس از تکثرگرایی و آزادی وجود ندارد. اگر خطری اسلام را تهدید می‌کند، آن خطر نه آزادی بلکه جمود فکری و استبداد است. آزادی، نعمتی بزرگ و یکی از مقاصد عالی اسلام است.

ج- ولایت زنان

برخی تصور کرده‌اند که منع ولایت زنان از اصول قطعی و تغییرناپذیر دین است! درحالی‌که این موضوع، مانند بسیاری از مسائل سیاسی و حکومتی، به حوزهٔ مصالح شرعی و تدبیر امور دنیوی تعلق دارد.

حتی در میان جریان‌های اسلامی، در برخی کشورها، مخالفت‌های شدیدی با مشارکت سیاسی زنان دیده شده است. برای نمونه، در کویت، برخی گروه‌های اسلامی برای مدت‌ها مانع از حق مشارکت سیاسی زنان شدند، تا جایی که در نهایت، امیر کویت با صدور فرمانی، این حق را برای زنان تضمین کرد.

اما استدلال سنتی که به حدیث "هیچ قومی که زنی را حاکم خود کنند، رستگار نخواهد شد" استناد می‌کند، قابل‌بحث است. بسیاری از علما، از جمله شیخ محمد الغزالی، معتقدند که این حدیث، بیشتر به یک واقعهٔ خاص (حکومت دختر خسرو) اشاره دارد تا یک حکم شرعی کلی.

د- ولایت غیرمسلمانان

 یکی دیگر از مسائل جنجال‌برانگیز در میان اسلام‌گرایان، به ویژه در رابطه با ارتباط آن‌ها با شهروندان غیرمسلمان خود، به موضوع پیشنهاد حزب اخوان برای مشورت در مورد عدم پذیرش ریاست جمهوری توسط غیرمسلمانان برمی‌گردد. گرچه بیشتر قوانین اساسی کشورهای عربی اسلام را به عنوان شرط لازم برای ریاست جمهوری پذیرفته‌اند، پذیرش همین دیدگاه از سوی اخوان باعث اعتراضاتی شد. اما باید گفت که اخوان در این مورد نوآور نبوده و این رویکرد را از سیاست شرعی گرفته‌اند. به نظر من، اخوان در این باره شرایط مختلف را درست ارزیابی نکردند، زیرا مسئله به طور عمده یک مسأله فرضی است. واقعیت این است که در مصر، هیچ‌گاه اقلیتی مانند قبطی‌ها شانس ریاست جمهوری را نداشته‌اند. حتی در مواردی که حزب حاکم به آن‌ها اجازه ورود به مجلس را می‌دهد، این به طور معمول به صورت انتخاب مستقیم از طرف رئیس‌جمهور است.

اما اگر در شرایطی فرضی، شخصی از اقلیت‌های مذهبی، مانند قبطی‌ها، در یک انتخابات آزاد برگزیده شود و موفق به کسب مقام ریاست جمهوری شود، این نه تنها فاجعه‌ای ملی نخواهد بود بلکه در صورت تحقق چنین موقعیتی، مسلمانان باید بر اساس معیارهای شایستگی و عدالت به چنین فردی احترام بگذارند، چرا که این دموکراسی و انتخاب مردم است.

در نهایت، باید توجه داشت که چنین بحث‌هایی باید در چارچوب جست‌وجو برای بهترین فرد برای حکومت و بر اساس معیارهای شایستگی و عدالت، به جای نگاه‌های جنسیتی و دینی مطرح شود.

مشکل واقعی ما امروز: مشکل اصلی امروز ما با حاکمان مسلمان، به ویژه با رهبران سلطنتی و نظامی است که سخت‌گیر و بی‌رحم هستند. شاید اگر این‌ها زنان بودند، با مردم مدارا بیشتری می‌کردند. و اگر از اقلیتی دینی بودند، ممکن بود در سرکوب مردم خود محتاط‌تر باشند، زیرا نگران این بودند که متهم به آسیب رساندن به دین مردم شوند.

مقابله با استبداد: آنچه واقعاً باید بدان توجه کنیم، این است که مشکل واقعی ما نه با بحث‌های تئوریک بلکه با استبداد و ظلم در حکومت‌های خودمان است. مردم بسیاری از کشورهای اسلامی به دلیل حکومت‌های دیکتاتوری در جستجوی آزادی به کشورهای غیرمسلمان مهاجرت می‌کنند، در حالی که ما این روند را نمی‌بینیم که مردم غیرمسلمان به کشورهای مسلمان فرار کنند.

هـ- مردم، تضمین‌کنندهٔ دموکراسی هستند

برخی از اسلام‌گرایان، به‌رغم پذیرش دموکراسی، همچنان برای نظارت بر قوانین، به ایدهٔ "شورای علمای دین" تمایل دارند که توصیه‌هایی به پارلمان ارائه دهد. هرچند این پیشنهاد، ضمانت اجرایی ندارد، اما مخالفان، آن را به‌عنوان مقدمه‌ای برای حکومت دینی و مشابه "ولایت فقیه" تفسیر کرده‌اند.

اما حقیقت این است که اخوان‌المسلمین نیازی به چنین پیشنهادی نداشتند، زیرا قانون اساسی بسیاری از کشورهای اسلامی، از جمله مصر، قبلاً شریعت را به عنوان یکی از منابع اصلی قانون‌گذاری معرفی کرده است. چنین پیشنهادهایی تنها به مخالفان فرصت می‌دهد تا اخوان را به تلاش برای تأسیس حکومت دینی متهم کنند.

فرجام سخن

مشکل اصلی امروز، نه جنسیت حاکمان است و نه مذهب آن‌ها. بلکه مشکل، استبداد و عدم پاسخ‌گویی حکومت‌ها است. برخی از سخت‌گیرترین و سرکوبگرترین حاکمان در جهان اسلام، مسلمان و مرد هستند. شاید اگر آن‌ها زن بودند، رحم و شفقت بیشتری نشان می‌دادند.

آنچه مهم است، عدالت، شایستگی و تعهد به منافع عمومی است، نه جنسیت یا مذهب حاکم. مشکل ما نه در آزادی است، نه در دموکراسی، بلکه در استبداد است؛ بنابراین، نباید انرژی خود را صرف بحث‌های بیهوده کنیم، بلکه باید بر مبارزه با استبداد و گسترش آزادی‌ها تمرکز نماییم.

راشد الغنوشی
۲۱ نوامبر ۲۰۰۹

با اندکی تصرف و تخلیص