وقتی خداوند بخواهد شروع جدیدی را برای نوع بشر رقم بزند پایان یافتن چیزهایی دیگر اتفاق میافتد. هرگز شروع در وجود ما متولد نمیشود، مگر اینکه خود نیز پایان بسیاری از چیزها را امضا و تاریخ انقضا بزنیم. برای پذیرش شروعهایی که ما و فهم و روش زندگی ما را به سوی تغییری جدّی سوق میدهد رخت آگاهی را باید نو کرد. شروع نو یعنی از ایستایی و سکون گذر کردن و آهسته گام برداشتن ولو به کندی.
شروع نو یعنی لذّتهای بیشتر در داراییهای ساده بسان توانایی سلام دادن، توانایی لبخند زدن، بازتاب لبخند، بسان دست دادنهای دوستانه، بسان کنار هم جمعشدنهای بیریا، بسان باهم بودنهای بیبهانه،
شروع نو یعنی مدام از پنجرهی دیدگاهِ خود سرک نکشیدن به زندگی دیگران. شروع نو یعنی مشغول مطالعهی دفتر زندگیِ خود بودن؛ دفتری که ما هر روز ورقههای مهیّا و سفیدش را با خودکار یا مداد خط خطی میکنیم، نقاشی میکنیم و یا عاشقانه مینگاریم. شروع نو یعنی برای دلتنگیهای کوچک و بزرگ خود مسؤول نتراشیم. یعنی درد آرامش را بجوییم و با مسؤولیت خودمان به سعادت برسیم.
شروع نو یعنی فرا افکنیهایِ بی حد و مرز را بر کوله بارِ رنجِ دیگران نیافزاییم. و خود بارسنگین آن را صبورانه به دوش بکشیم. شروع نو یعنی از هر پیشامدی برای خود کلاس درسی بسازیم به واسطهی فزونیِ راههایِ عدم ِبازگشت به گذشتهی ناسالم. استوار و متنبّه و درسآموخته به سوی آینده گام برداشتن.
شروع نو یعنی در سرزمینِ درونِ خود مدام شخم زدن و نیک و پر برکت درو کردن. شروع نو یعنی اینکه هرازگاهی هرس کنیم درخت وجود خودمان را و شاخههای اضافی بیمحابا سركکش به هر کران را. نظارهگر هرس شدن شاخههایی باشیم که تمام خواستههای بیجا، نامعقول و بدفرجام را بارور بودهاند. قطع شاخههایِ حاصل ازتمامِ دست و پا زدنهای ضدّ ارزش را، تمام حرکاتِ ضدّ انسانی را و افکار و اعمال و نیّاتِ پلید و آزاردهنده و لجامگسیخته را با تمام دردها و سختیهایی که به پای آنها کشیدیم و شاخه شدند و به هر کرانی سرک کشیدند به نظاره بنشینیم؛ تا درسهایی را که دادند و نیاموختیم و یا جسته گریخته آموختیم و یا نیک بر لوحِ وجودمان خط انداخت به قیمت چروکهایی به ژرفای گذر عمرمان بایستیم و درسی نو بگیریم. بایستیم پایِ همان شاخههایِ هرسشدهی دردها و سختیهایِ عمرِ کوتاهمان. حساب و کتاب را خوب یاد بگیریم حساب و کتاب عمر دقیق است به هزارم ثانیه بر ما نمیبخشایند. ریاضیدان متبحّری باشیم، تقسیم کنیم با سخاوت مهر و عطوفت را، مهربانی را، جمع کنیم خوبیها و نیکیها را، حسابگر خوبی باشیم، بدیها و بدانِ دورو بر را کم کنیم از دفتر زندگیمان. چرتکه بیندازیم و تفریق کنیم قباحتهای فکر و عمل را نفرتها و کینههای قدیمی را. خوب رسم کنیم خطوط حایلِ آینده و گذشته را.
حال را با گرفتنِ درسهایِ گذشته و به امیدِ ساختنِ آیندهیِ بهتر نیک و عالِمانه طیّ کنیم، با رنگ و لعابِ سازندگی، صلح و امنیت.
سرنوشت هر چه که هست بگذار سازندهاش خودمان باشیم، ما باید خوب نیّت کنیم خوب حرکت کنیم خوب بسازیم و در نهایت سرنوشت خود را خوب ترسیم کنیم که خداوند بخیل و بدخواه نیست.
نظارهگرِ خوبی باشیم، اتفاقاتِ دور و بر را خوب ببینیم و بسنجیم و از هر پیشامد کوچک و بزرگی درس زندگی بیاموزیم. گوشها را به خوب شنیدن عادت دهیم. چشمها را به نیک دیدن عادت دهیم و سنجیده عمل نماییم.
به مصائب این بُرهه که سبب ترس و رنج و بیچارگیمان شده است و ترس ناشی از آن بر زندگیهایمان سایه انداخته بنگریم. قدرتش در تغییر و تعطیلی و رکود و مرز گذاریها را ببینیم؛ آنهم در زمانی که بهترین دوران برای برقراری ارتباطات و خوشگذرانی و زمان سرور و تفریح است.
بنگریم و ببینیم نظریههای گوناگون همنوعانمان از قشرِ عالِمِ دینی، پزشک، روانشناس و نظریهپردازان را.
هرکس به نوبه خود دیدگاههایی بیان نمود، سنگی در فلاخن انداخت و آسمان مشوّش افکار خلایق را نشانه گرفت.
و فضای مجازی به رساندن این سنگ به جای جایِ زمین و ساکنانش بسیار کمک نمود.
سیاستمداران، اقتصاددانان و فعالانِ اجتماعی هر کدام به نحوی در این آشفتهبازار ساختند و تاختند و پرداختند.
آنچه که برای منِ نوعی جالب بود شیوع افکار عجیب و غریب و رفتارهای عجیبتر و کسب اطلاعاتِ نجومیِ مردم بود که در سایهیِ رسانهها و فضاهای مجازی صورت میگرفت.
در این میان چند نکته به نظرم بسیار جالب بود و چند گروه توجه مرا جلب کردند که دوست دارم بیان کنم:
۱- سیاستمداران سردرگم و آمادگی نداشتن برای برخورد و مقابله با بحران.
۲- در بسیاری از کشورها، جدّی نگرفتنِ این بحران در ابتدایِ امر؛ در نتیجه از کنترل خارج شدنِ اوضاع و زیان و ضررِ غیر قابلِ جبرانِ مادی و جانی و روحی برای مردم، اقتصاد و اجتماع.
۳- سنگافکنی و فرافکنی بسیاری از کهنه سیاستمداران. متهم کردن به کمکاری و کمفهمی رقیبان به جای ایده دادن و مشارکت در کنترل مشکلات و یاری رساندن به همنوعان.
۴- بازاریان و فروشندگان و فعالانِ اقتصادی؛ گروهی محتکر، گروهی گرانفروش، گروهی مرگفروش و گروهی زندگیفروش.
محتکر و گرانفروش: در هر برههای از بروز مشکلات اقتصادی خودی نشان میدهند. ذاتِ پلیدِ مال دوستی و دنیاپرستی را به هر قیمتی حتی به قیمت اشاعهی مرگ و ترس و شکنجهی اذهان و عواطف مردم نشان میدهند. موجودات حریص و طمعکاری که آز و حرص امانشان را بریده و انسانیت و شرف را مچاله کرده و در کارتنها و انبارها ذخیره نمودهاند؛ به قیمت جانِ مردمِ گرفتار و برهم زدنِ آرامشِ آنها.
مرگ فروشان: افرادی که نه محتکرند نه گرانفروش؛ این دسته از انسانها در حیطهی اقتصاد و یا سیاست هراسافکنی مرگ و رنج را به مردم میفروشند؛ مثلِ تولیدکنندگان، توزیعکنندگان و مبلّغان موادّی مثل الکلهای تقلبی، که به خورد مردم نادان میدهند.
هرچند که جهالت، مردمان را به کام مرگ میکشاند چه با الکل، چه با ویروس، چه با تصادف، چه با هر وسیلهای که جهلشان را بارور سازد.
دامن زدن به جهالتها به چه قیمتی؟! در تمام دنیا مصیبت غوغا میکند، بیماری و رنج و مرگ بر زندگی انسانها سایه افکنده، حال تولید و توزیع این مواد مرگآور، جز فساد فی الارض و قتل عام همنوعان چه مفهومی دارد؟
گروهی امّا زندگیفروش: گرچه کسی از نیّتشان خبر ندارد امّا کار نیکو از پرکردن است؛ چه به نیّت کسب درآمد چه به نیّت ارتقای سلامت.
کارگاهها، کارخانهها و ساختارهایی راه انداختند که کمک حال مردم باشد. برای کمک به مردم شب و روز تلاش میکنند. کار میکنند و زحمت میکشند. اینگونه افراد را باید ستود.
در این اثناء ایدهپردازان و صاحبان عقاید و افکار هم بینصیب نماندند از تاختن در عرصهی ترویج افکارِ خود.
گروهی بیان نمودند این مصیبت عذاب الهی برای کافران و بیدینان است. مسلمانان صاحب عقاید پاک و خدادوستان نجات خواهند یافت و معضلی به نام کرونا دامنگیر آنها نمیشود.
این فکر یعنی اینکه گذشتهی هر فرد و هر مکتب آیندهی او را رقم خواهد زد، یعنی اینکه میخواهیم ثابت کنیم که همیشه خدا در طرفی قرار دارد که ما هستیم. یعنی اینکه اتفاقات عمومی هم مطابق انتظار و رفتار ما رخ میدهند! یعنی اینکه ما تغییر میدهیم و دیگران باید تغییر کنند!
ما بر صراطی هستیم به نام «مستقیم».
هدایت، اصالت و صداقت، حق و حقیقت؛ واقعیتِ افکِار ماست.
ما همه چیز و همه کس و دیگران هیچ چیز و هیچ کس.
این یعنی باور سمّی برتر بودن، بر حق بودن، غرور و تعصّب و تافتهی جدابافته بودن.
این یعنی کشتن تٲثیرگذارترین درسِ هر مصیبتی؛ که باید، «انتخاب»، «فرصت» و «تغییر» را رقم بزند؛ چه برای انسانی که در اوج آسمانها سیر میکند و مدام بر سرِ سجادهی عبادت سر بر زمین دارد، چه برای انسانی که در قعرِ زمین بر «سرگین گاو» در معبد موشها سجده میبرد. این طرز تفکر تیشهای بیرحم بر ریشهی شعور و خوشبختی و صعودِ خود و دیگران است.
آرزو میکنم ای کاش راحت حرف نمیزدیم، قضاوت نمیکردیم، کفهی ترازوهای سنجیدن ارزشِ دیگران را از سنجش فرد پر نمینمودیم.
ای کاش افکار قبل از اینکه بر زبان جاری شوند در عمل و کار و بهرهبرداری نمود پیدا میکردند. ای کاش فکر راحت بر مسندِ قضاوت نمینشست.
ای کاش به جای ترویج این افکار که همیشه حق با ماست به خاطر گذشتهها، خدا همواره همراه افکار ما و اجساد مانده در ایدههای ماست و منحصر در عقاید ماست؛ میگفتیم و ترویج میدادیم که: «با خدا همه چیز ممکن است» تغییر من مسلمان، تغییر من سرگردان.
باور این ایده که: عذاب الهی در این اتفاقات نهفته است و بر کافران میتازد و ما منتظران موعود، ما طوافکنندگان کعبه و سجدهکنندگان سجادههای نیاز توجّه و ترحّم و خواهش، از آن مبرّا هستیم یعنی اینکه ما بزرگیم! و دیگران خوار و خفیف. یعنی خود را در اوج مقبولیت و استجابت دیدن و دیگران را در حضیض فلاکت و نابودی دیدن.
رسوخ این افکار و نتایج این افکار، نتیجهای کمتر از رسوخ افکارِ مسیحیان اروپایی در قرن ۱٤ نیست زمانی که طاعون خیار کی شیوع پیدا کرد و حدود ۷۵میلیون نفر را به کام مرگ کشاند. نکتهی بسیار تکاندهندهی این بیماری این بود که یهودیانِ زمان به علتِ رعایت بهداشت فردی و تسلط بر علم پزشکی کمتر به این باکتری مبتلا شدند؛ این اتفاق برای مسیحیان اروپایی سخت آمد بهطوریکه به این عقیده رسیدند که شیوع طاعون به علت جادوی یهودیان شکل گرفته در نتیجهی همهگیر شدن این عقیده، بسیاری از یهودیان به دست مسیحیان اروپایی به آتش کشیده شدند. این اتفاق باعث شد که تلفات یهودیان به اندازهی مسیحیان طاعونزده بالا برود.
ای کاش باور میکردیم که «ما همه هم خوب و هم بد هستیم هم خیر و هم شر هستیم اگر هیچ ناپاکی و پلیدی در خود نمیبینیم دلیلش آن است که به خودمان خوب نگاه نکرده ایم.» (استنلی کوبریک)
برای اتفاقات و رخدادهایی که پیش میآیند بهجای خداوند تصمیم نگیریم.
ای کاش خدایانِ درون را میکشتیم تا خدایِ واحدِ رئوف بر تمام بشر، از کافر و مسلمان خدایی کند.
خدا را در چارچوب افکار و آمال خود محدود نکنیم؛ خدای منِ مسلمان خدای یک کمونیست، خدای یک یهودی و خدایِ یک لائیک هم هست.
گروهی گفتند با علم بشری و پیشرفت تکنولوژی میشود با کرونا جنگید، امّا نشد. علم بشری وقتی که برای اهداف خاصّ غیر انسانی، بسان قارچ در هر زمین و بر هر مکانی سر بر میآورد، به هرزگی میرود، سمی میشود، میشود وسیلهای برای جنگ بیولوژیک، میشود وسیلهی قدرتنمایی قدرتطلبان، میشود اسلحههای شیمیایی، هستهای و اتمی.
غافل از قدرتی که علم و صنعت میتواند در اعتلای اهداف انساندوستانه، در ایجاد رفاه نوع بشر و آبادانی زمین میتواند داشته باشد. علم باید در بروز استعدادها در مسیر صلح و پیشرفت نسلها و رهیافت به جاودانگی و ثبات روح و فکر و ایدهآلهایی برای رسیدن به آرامش ذهنی و فکری و روحی و جسمی باشد. اما در این برهه از زمان و حداقل در این چند دهه شده است وسیلهی سلطهی ظالمان بر مظلومان فرقی هم ندارد زور و سلطه، حکومت بر ملت باشد یا بر جهان یا بر چند ملّت.
سیطره بر جهان با این علم ثابت کرد که واماندگی و دست و پا زدن در مصائب مربوط به «کرونا» به وسیلهی علم و تکنولوژیِ اسلحهسازی میّسر نمیشود.
دردها و مسائل حاصل از کرونا یک پیام زیبا دارد و آن اینکه «مرگ به وفور در طبیعت، در اعمال روزمرهی بشری؛ بسان: تصادفات، بیماریهای ناشی از پُرخوری و عدم تحرّک؛ چون قند خون، فشار خون، دیابت و بیماریهای روحی و روانی ناشی از استرس و اضطراب، ویرانگریهای ناشی از سیل و زلزله به خاطر عدم آیندهنگری در ساخت و سازهای غیر اصولی شما وجود دارد که برای نابودیتان کافی است. شما که علمتان بر طمع و حرص و سلطهطلبیتان نمیچربد، کمتر برای فلاکت همدیگر شاخ و شانه بکشید.
شما که هر روز دارید با هزاران وسیله مرگ را فرا میخوانید. علم در سرزمینِ حاکمانی سودمند بود که نسبت به سلامتی مردم، ارتقای سطح بهداشت و صداقت در امدادرسانی و بهرهگیری از تکنولوژی روز برای پیشبرد سلامت فکر و جسم و روح مردم تلاش نمودهاند.
این بیماری بسان طاعون خیارکی قرن ۱۴ با ۷۵میلیون قربانی، آنفولانزای اسپانیایی با ۷۰ میلیون قربانی، آبله قرن ۱۸ با ۶۰میلیون قربانی، نشان میدهد که در برابرِ کوچکی چون من و همنوعانم بسان؛ باکتری، میکروب و سایر ویروسها بیمه نیستی. علمت را برای مهارِ بسان من به کار ببر. هنوز کمبودِ امکانات، وسایلِ مقابله و مبارزه و مهار داری، هنوز دردِ ناشی از همانند من را تاب نمیآوری و با درمان هم فاصله داری.
به یاد موضوعی در باب فلسفهی رنجها افتادم، آنجا که میگویند: هر مشکل و مسئلهای که پیش میآید، حاوی درس و پیامی است؛ و تا زمانی که درس و نکتهاش را به انسان نیاموزد مدام تکرار میشود.
همهگیری و گستردگی این بیماریها در طول تاریخ حیات بشر مطمئنأ حاوی درسی است که شاید این نکات باشد:
یكم: انسان باید سرعتت را در کسب علوم پزشکی بیشتر کنی.
دوّم: بشر حقارت نوع خودت را در برابرِ نانومتریی چون من دریاب، پس کمتر بر مسند قدرت جولان بده.
سوّم: از خواب غفلتی که دنیا و زندگی در این کرهی خاکی بر چشمانت مستولی ساخته برخیز تو برای ابدیت ساخته شدهای، پس برایِ جاودانگیات جانانه تلاش کن آنگونه که لایقی.
چهارم: این رنجها اگر آزمون است شما را بر نواقصتان آگاه میکند، در نتیجه به سوی ترقی سوق میدهد.
پنجم: به یاد بیاوریم که همه چیز در حیطهی قدرت خداوند متعال است.
ششم: شاید تنبیهی باشد برای ما از جانب خداوند خالق، مربّی و دلسوز و خواهان سعادت بندگانش. سنّتی دیرینه و کارساز.
بسان تنبیه مادری دلسوز که خیرگی، لجاجت، سر به هوایی و بیمبالاتی فرزند چموش، آینده و تربیت و اصالت ِانسانیش را به مخاطره انداخته و علاوه بر خود دیگران و خانواده را هم به فلاکت میکشاند؛ در این حال اگر تنبیه و گوشمالی و محرومیت نباشد، اول کسی که آسیب میبیند خود فرزند است و در آینده نیز اولین شاکی از نتایج نابسامانی و تباهش، خودِ اوست.
حال اگر انسان بر طریقی غیر از اصلاح و تربیت رفت و بر فساد و تباهی پافشاری نمود و علاوه بر خود، دیگران را هم به خطر انداخت، ممکن است خداوند برای مهارِ بیتربیتی و فسادش درسی در حدّ تأدیب، داده شود.
هفتم: کارما و عقوبت به سبب آنچه که خود با دستها، افکار، اعمال و نیّات خود برای خود ایجاد کردهایم.
بشری که دریا و خشکی را محلّ مانور و آزمودن بمبهای هستهای و شیمیایی و… کرده، بشری که زیر زمینها را سرشار از وسایل و تجهیزات قتل عام نموده، بشری که از ترس ناامنی ایجادشده توسط همنوعش، در دریا و زمین آسایش ندارد و جز به تجهیزاتِ دفاعی نمیاندیشد، بشری که به حریم حیوانات، انسانها و گیاهان رحم نمیکند، حلال و حرام گوشت را زنده زنده تکّه پاره میکند، و زجرِ زنده خورده شدن را به سلول سلولِ آنها میچشاند، باید بداند که عواقبی هم در پی دارد و بداند خدای بشر خدای حیوانات، آسمان و زمین هم هست.
چگونه فسادی را که خود ایجاد میکنیم و با افتخار بر ادامه و اشاعهی آن اهتمام میورزیم، باید مهار شود؟! خدایِ مفسدان و طاغیان، خدای مصلحان بیتوشه و امکانات هم هست.
چگونه درهای برکت آسمان و زمین بر ما گشوده شود؛ وقتی که امنیت، تقیّه، پرهیزگاری، عدالت و انصاف جز شعاری نیست؟!
زمین و آسمان و سایرِ مخلوقات گاهی دیگر بر جهالت و فسادِ ما تاب و تحمّل نمیآورند، بخیل میشوند. به ستوه میآیند و خدای ما خدای آنها هم هست. مصیبتها و تجارب تلخ گذشته به من آموخت که بلا و مصیبت عذاب فراگیر الهی آنگونه که بسیاری میگویند نیست.
۱/ عذاب الهی برای ناباوران کافر و دشمنان انبیا بوده که آشکارا و از روی تعصّب و غرور، بدون هیچ ترس و وحشتی بر ادیان تاخته و بر تاریکی گام نهادهاند. بشر امروز اگرچه بسیار ناسپاس جاهل و طغیانگر است؛ اما ترسو، بیپناه بیحجت و یتیم است، در ممالک بیصاحب و بیپیشوا و رهبر دلسوز سر درگم شده است.
۲/ با ظهور حضرت محمّد (ص) خداوند عذابهای جمعی را بر نوع بشر پایان داد.(بر گرفته از کتاب سیمای پیامبر اسلام تٲلیف وهبة الزحیلی).
۳/ عذابهای الهی نشانههایی دارند، این که نوع بشر، عالِم، پیامبران، دانشمندان و هیچ مخلوقی یارای مقابله و چارهاندیشی در مقابلش را ندارند.
٤/ عذابهای الهی بر خلاف ضربالمثل فارسی برای «خشک و تر» نبوده، در تمام آیات عذاب، مؤمنان به خداوند و پیامبران قبل از نزول عذاب، از محلِ عذاب دور نگه داشته شدهاند.
۵/ خداوند رحمان و رحیم تا انذاردهنده نفرستد عذاب هم نمیدهد.
پس کرونا شاید بلا باشد، اما عذاب الهی آنگونه که میگویند نیست. وسیلهی ارتقا، آموزش، تربیت، اوج گرفتن و بازگشت است. بازگشت به آغوش امن صلح، دوستی، اخلاص و صبر و ایمان. البتّه عذاب الهی گرچه منجر به نابودی عدهای میشود ولی برای دیگران و اطرافیان میتواند درسهای زیادی داشته باشد و منجر به رشد و تعالی آنان نیز گردد و در اینجا میتواند نقطهی اشتراکی بین بلا و عذاب الهی باشد.
٦/ کرونا به ما آموخت که ما انسانها از مرگ میترسیم و عاشق زندگی هستیم.
حفظ جان شیرین مهمّ است، آنقدر مهمّ که برایش از تمام دید و بازدیدها، ملاقاتها، عبادتهای جمعی و فعالیتهای روزمره میگذریم. آموختیم که ما انسانها وابستگیها و دلبستگیهای بسیاری داریم. کارهای ناتمام بسیاری هست که باید به انجام رساند. و بدانیم که این ترس، هشدار است که؛ زیاد دلبسته به دنیا نباش، تو مهمانی، مسافری و محلّ زندگی و سفرت هم فانی. به اندازهی نیاز بردار و به ما بقی نچسب که هرگز سهمِ اغیار به تو نخواهد رسید، همانگونه که اگر تمام دنیا جمع شوند نمیتوانند سهم تو از دنیا را به لحاظ عمر، رزق و توانایی و استعداد بربایند. پس به بازگشت هم بیاندیشیم.
۷/ آموختیم که انسان میتواند قاتل باشد، به راحتی یک سفر رفتن، به راحتی صلهی ارحام، به راحتی یک عطسه و یک سرفه، به راحتی یک دست دادن، به راحتیِ یک نوازش کردن، به راحتی انتقال یک ویروس، پس قاتل نباشیم. با اندکی ملاحظه، ایثار و صبر، این هم میگذرد.
۸/ برای مسلمان «عُسر و یُسر» در این برهه خوب نمود مییابد،
«عُسر» شکسته شدن پشت اقتصاد است. عسر رنجِ ندیدن عزیزان است، عسر اوقاتی است که به سختی و همراه با ترس و نگرانی طی میشود، عسر؛ آهِ جگرسوز کسانی است که عزیزانشان را از دست میدهند بدون بدرقه و تشییع و حضورِ دلداریدهندگان. عسر شنیدن آمار جانباختگانی است که شاید فردا من هم جزئی از آن باشم. عسر؛ ناامیدی است که کمکم دارد با سایهی درد و رنج و فزونی بوی مرگ، جان میگیرد.
عسر…..
و «یُسر» شاید بعد از این برهه باشد، یُسر، شاید بهبودِ فرهنگها باشد. یُسر، شاید شکرگزاری برای هر لحظهی زندگی باشد، هر دیدار، هر دست دادن، هر گام برداشتن به سوی عزیزان و رفتن به سوی هر نماز جماعتی در مساجد.
یُسر شاید کمک دولتها باشد به همدیگر و ایجاد صلحی پایدار در جهان.
یُسر، شاید از بین رفتن کینهها، نفرتها و حسادتها باشد.
یسر؛ فرا میرسد و آن زمان دور نیست.
و در نهایت؛
قدر لحظاتمان را بدانیم شاید لحظهای برای حسرت و جبران نباشد.
همدیگر را دوست بداریم و قدر همدیگر بدانیم.
اندکی صبورتر شویم.
و برای هم آرزو و دعای خیر نماییم.
منابع:
ـ قرآن کریم
ـ سیمای پیامبر اسلام نوشته وهبة الزحیلی ترجمهی خالد ایوبینیا
ـ سایت اینترنتی : http://eghtesaad24.ir
ـ کانال تلگرامی اندکی تفکّر
نظرات