چه نوع ارتباطی در زندگی انسان، واقعی‌تر و حقیقی‌تر است؟ ما در چه نوع رابطه‌ا‌ی خود را به معنای واقعی کلمه محک می‌زنیم؟ ما در چه نوع ارتباطی عریانیم و با صرافت طبعمان حضور داریم؟ ما در چه ارتباطی واقعاً هستیم؟ 

ما انسان ها در زندگی خود 4 نوع ارتباط با دیگران برقرار می‌کنیم: 

1. ارتباط خونی/ غریزی: یا ارتباط مادرزادی و کاملا نیندیشیده و کاملا نسنجیده و بدون تامل و تفکر و حسابرسی. در این نوع ارتباط ما به خواهر، برادر، پدر، مادر، فرزند و ... خود در نگاه نخست علاقه به ایجاد ارتباط می‌یابیم، این نوع ارتباط اختیاری نیست.

2. ارتباط همکارانه: ما با کسانی بر سر مشکلات (objective) یا مشکلات عینی و بیرونی خود ارتباط برقرار می‌کنیم تا مشکلات عینی ما را رفع کنند و همینطور بالعکس.

3. همنشینی: این نوع ارتباط را با کسانی برقرار می‌کنیم که مشکلات (subjective) ما را حل می‌کنند؛ یعنی به ما کمک می‌کنند تا درد و رنج را بهتر تحمل کنیم و کمتر عذاب بکشیم و یا اعتماد به نفس بیشتری داشته باشیم. در واقع امری در درون ما را دگرگون می‌کنند.

4. ارتباط عاشقانه: این نوع ارتباط به معنای دقیق کلمه اش، فرد را از تنهایی نجات می‌دهد. تنهایی وجودی را از میان برمی‌دارد. این نوع ارتباط ارتباطی صرفا مبتنی بر غریزه‌ی جنسی نیست(در ازدواج و یا ارتباط های کاملا مبتنی بر سکس، هر فرد تلقی خاصی دارد و نوع نگاه دو طرف به قضیه گاهی متفاوت است که اگر تلقی یکسانی بین دو فرد نباشد، منجر به شکست رابطه می‌گردد. این نوع رابطه ها می‌تواند به شکل همکارانه یا همنشینانه و یا عاشقانه برقرار گردد و الزاما ازدواج یا روابط بر اساس غریزه‌ی جنسی به معنای ارتباط عاشقانه نیست، این تلقی افراد از آن است که نوع ارتباط را سمت و سو و معنابخشی می‌کند) در سه نوع ارتباط فوق، انسان در تنهایی خود باقی می‌ماند و تنها مشکلی از مشکلاتش حل می‌گردد بی آنکه از تنهایی اش بیرون بیاید؛ در واقع در سه نوع ارتباط بالا، فرد بخشی از وجودش را در مقابل طرف مقابل سانسور می‌کند(بخشی از باورهایش، بخشی از احساسات و هیجانات و عواطفش، بخشی از خواست هایش، بخشی از گفتارهایش، بخشی از کردارهایش) و به تمامی آنچه که هست با طرف مقابلش روبرو نمی شود، یعنی با صراف طبعش نمی‌تواند مواجه شود، به این دلیل که رابطه را از دست خواهد داد، رابطه‌ا‌ی که دوست داشتن در آن نه به خاطر خود آنچه که فرد هست شکل گرفته که به خاطر چهره و ماسک یا نقابی است که فرد از خود نمایان کرده است و بخشی دیگر از خود را در پشت آن پوشانیده است. 

اما در ارتباط چهارم، رابطه‌ی عاشقانه به معنای واقعی کلمه، عاشق و معشوق خود را از یکدیگر مخفی نمی‌کنند و کاملا بلورین و کریستالی در مقابل یکدیگر ظاهر می‌شوند و تمام خفایا و زوایای یکدیگر را می‌بینند. اگر در این میان سانسوری رخ دهد، به این معناست که این رابطه رابطه‌ا‌ی عاشقانه نیست. در این نوع رابطه افراد تمام ما فی الضمیر طرف مقابل را می‌بینند، با تمام نقاط قوت و ضعفی که طرف مقابل دارد و در عین حال وی را دوست دارند و عشق افراد مشروط به داشتن یا نداشتن چیزی در ساحات 5 گانه(باور، احساسات، خواست، گفتار و کردار) نیست، بلکه با تمام وجود دیگری را برای آنچه که هست دوست می‌دارند و اشخاص برای یکدیگر آفتابی و آشکار می‌شوند. ما در روابط دیگر خود، چاره‌ا‌ی نداریم که بخشی از وجودمان را سانسور کنیم تا آن روابط حفظ گردند، اما این نوع دوست داشتن ها واقعی به معنای درست کلمه نیستندو فرد با تمام شلوغی ممکن(ازدحام تنهایان)، احساس تنهایی می‌کند، روابط دیگر افراد مشروط اند و دوستی هایی ساختگی است؛ اما در ارتباط عاشقانه ما عاشق یک وجود کریستالی با تمام نقاط قوت و ضعفش می‌شویم و او را برای آنچه که هست دوست می‌داریم. عشق واقعی همراه با شناخت واقعی و یاریگری و حمایتگری واقعی است. 

کارکرد عشق این است که شناساگری تام با حمایتگری تام جمع می‌شود و فرد را از تنهایی بیرون می‌آورد. [1]

1. برگرفته‌ا‌ی از درسگفتارهای روانشناسی اخلاق مصطفی ملکیان