یکی از توفیقات مؤمن راستین این است که دین وی را با «دُعا» و «نماز» که بزرگترین و جامعترین نوع دعاست، آشنا نموده است. به گمان نگارنده، یکی از لذّتبخشترین لحظات وجودی انسان همان لحظات نابِ «دعا، راز و نیاز» با محبوب نادیدهی انسان است. کسی که حتّی برای یک بار هم حلاوت ارتباط با عالم علوی و خدا را چشیده باشد، میداند که چه میگویم. این موضوع چشیدنی است، فهمیدنی نیست.
چنانچه از منظری بروندینی به دعا و نماز به عنوان برزگترین دعا، بنگریم درمییابیم؛ ما مانند ماهیای هستیم که تا زمانی که در درون آب است، هیچ درکی از آب دریا ندارد. زمانی نیاز به آب برایش ملموس میشود، که آنرا از آب بیرون بیاورند. جالب اینجاست که آنها، کوچکترین شیء خارجی را در آب میبینند، امّا از درک ماهیت آب عاجزند. انسانی میتواند درکی از تجربههای روحی و ایمانی داشته باشد که اندک زمانی از این فضا، بیرون آمده باشد و خودخواسته از برکات آن محروم مانده باشد. کسانی که از این نعمت بیبهرهاند، نوعی خستگی مفرط از وجناتشان هویداست، تا جاییکه پارهای از آنان بهعلّت افسردگی، احساس پوچی و بیمعنایی زندگی و تنهایی ناشی از بریدن از منبع الهامبخش زندگی، قصد خودکشی را دارند. حتّی برخی از آنان کسانی بودهاند که زمانی دیندار بودهاند، امّا به علل و عوامل معرفتی و بعضاً غیرمعرفتی، از دین و دینورزی بریدهاند، اینان همان ماهیهایی هستند که از آب بیرون ماندهاند و اگر به خود نیایند و خود را به دریا نیفکنند، مرگشان حتمی است! فرق است میان عیش و حیات!
همچنانکه در نوبت پیشین گفته شد، دعا نشان از جهانبینی و عقلانیت فردی انسانهاست. اینک به بررسی بیشتر این موضوع میپردازیم:
١- دعا، مولودِ عشق یا از پیامدهای آن است.
٢-دعا، تیمارگر روح و روان بیمار ماست.
وقتی روح و روان ما بهوسیلهی انجام گناه، مجروح میشود، خراش بر میدارد و آن لطافت و صفای اوّلیّه را از دست میدهد، اینجاست که ما دچار نوعی زخم روح و روان میشویم، روح ما خلیده است و در اثر گناهان، خون از آن میچکد، آن کس که بیشتر در گناه فرو میرود، روحاش نزارتر و مجروحتر است.
مایی که روحمان در اثر گناهان زخم خورده است و آماج تیرهای عصیان و نافرمانی قرار گرفتهایم، نیازی مبرم به تیمار بدون اتلاف زمان داریم. کدام طبیب است که درد دلآزار ما را تیمار میکند؟ طبیب دردهای ما کسی است که هیچ دارویی به بیمارش نمیدهد. بسیار اتّفاق افتاده است که پزشکان در تشخیص بیماری و تجویز دارو بر اثر خطاهای انسانی، اشتباه کردهاند، امّا طبیب قلوب ما «بدون درمان» ما را مداوا میکند، البتّه مشروط بر اینکه صادقانه به محضرش برویم و از عمق جان، خود را تسلیم وی کنیم. در یک کلام با خود و وی، صداقت و یکرنگی داشته باشیم.
طبیب دلهای خستهی ما، فقط خداست و فقط از طریق دعاست که میتوانیم به بهبود وضعی روحی خود کمک کنیم. مایی که از نیستی در هستی کوفتهایم و پا به اقلیم حضور نهادهایم، مانند گدایی هستیم که هیچ پناهی جز درگاه ایشان نداریم. با رویی سیاه با نامهای پر از خبط و خطا! خطاب به حضرتاش خاضعانه میگوییم: ای خدای من! بپذیر مرا، روحم زخمخورده است، خون میچکد از روح خلیدهام، دارم نفسهای آخر را میکشم، دارم به مشتی از خاکستر دوزخ تبدیل میشوم. خدایا اگر چنین از سرای عمل بیرون روم، مشتی از خاک لئیم دوزخام، خدایا روح بیمارم را شفا بده. وه! آن کس که از زخمهای چرکین گناهان رهایی مییابد، چه سعادتی نصیباش میشود! مانند لوح سپیدی که هیچ سیاهیای بر آن نیست. «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ»
٣-دعا سبب تمرکز انسان و رهایی از آشفتگیها و پریشانیهاست. چه بسا احساس میکنیم ملولیم، خستهایم! از زندگی و از همه دلزدهایم! چرا؟ چون خاطرمان پراکنده و پریشان است. دنیا و روزمرگیها، بخش عمدهای از وجودمان را ازآن خود کرده است. عقل و معرفت، پارهی دیگری از «بُودگی» ما را به خود مشغول ساخته است. عقل جزوی هم در اقیانوسی از شکّ، حیرت، بییقینی، تردید و عدم قطعیت ما را رها نموده است و همچو ماهی بیبالهای هستیم که فن شناگری هم بلد نیستیم! این دعاست نوشداروی دل پریشان و هم آنست که ما را تمرکز مجدّد میبخشد، جمعیت پریشان را دوباره گرد هم میآورد: با سر دادن دعای «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ» دوباره بهسویش روان میشویم.
٤- «اُنس با خدا» یکی دیگر از کارکردهای دعا و پیامدهای آن است. ما هرکه باشیم، هر جنسیت و قومیتی داشته باشیم، هر مدرک و معلوماتی بارمان باشد، برخوردار باشیم یا در حِرمان، علاوه بر اینکه دارای کالبد جسمانی هستیم، یک «موجود روحانی» نیز هستیم. موجود روحانی با موضوعات روحانی انس میگیرد و خوگر میشود. البتّه این حالت تنها شامل مؤمنان مسلمان نمیشود بلکه متدیّن به هر نوع دیانتی را دربرمیگیرد. چونکه همهی انسانها دارای روحاند و روحشان فقط در اقیانوس مسائل روحی آرام میگیرد. یکی از موقعیتهایی که آدمی در آن آرامش مییابد «دعا» و راز و نیاز با معبود معشوق است. ناآزموده از چنین سخنی، هیچ درکی ندارد. امام غزالی در پاسخ به یکی از شاگردانش درباب ماهیت ایمان چه نیک میگوید: «فرزندم! ایمان قابل تعریف نیست، ایمان چشیدنی است، کسی از این تجربه بیبهره باشد، هرگز آنرا نمیفهمد.»(ایّها الولد)
٥- «رفع غرور» از انسان ظلومِ جهول یکی دیگر از آثار دعاست. دعا انسان را به قالب راستین خود باز میگرداند. یوسف نبی علیه السّلام، درپاسخ به کسانی که از ظرافت و زیباییاش به وجد آمدهاند گوید: آنکس که ظریفتر، زیباتر و رقیقتر باشد، سریعتر به خاک تبدیل میشود و و زودتر خوراک کرمها و.. میشود. کالبد جسمی ما جز مشتی خاک نیست. دعا بسان یک ابزار تربیتی، همیشه خاکی بودن، تواضع و فقر ذاتیمان را به خداوندِ غنیِّ کریمِ دستگیر یادآور میشود.
باری، راههای رسیدن به خدا یکی دو تا نیستند. چنانکه بارها شنیدهایم و خواندهایم، به اندازهی نَفَسهایمان راه بهسوی خدا وجود دارد. یا هر نفْسی راه ویژهی خود را بهسوی معبود دارد. غزّالی از راه «زهد و تصوف خائفانه»، مولوی از راه «عشق و عرفان عاشقانه»، ابنقیم جوزی از راه «مدارج و پلههای سالکان در مسیر ایاک نعبد و ایاک نستعین»، مولوی کُرد از راه «فراق و هجران» و سعید نورسی از راه «احساس فقر» دروازههای رحمت پروردگار را میجویند و میکوبند. دعا اوج نیاز است، هرکس نیازمند باشد، حتّی اگر مؤمن نباشد، خدای متعال از او دستگیری میکند: أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ...
به امید آنکه ما هم در این ایّام و لیالی پر از سلام، مشمول فیوضات بیکرانهی دریای رحم و مغفرت خداوند مجیب دعوات قرار گیریم و دست به دعا برمیداریم و خاضعانه رو به درگاهش میگوییم: خدایا گرچه خطاهای ما، زخمهای خودساختهی روحی ما و جمعیت ما پریشان است، امّا عفو تو بیشتر و رحمتت همه چیز را در بر گرفته است، اگر ما لایق رأفتت نیستیم، پس ما را همان بس که چیز(شیء) ناقابلی به شمار آوری و به فضل خود از گناهان بیحد ما مشتی لئیم کریمانه درگذری!
تو مگو ما را بدین شه بار نیست/ با کریمان کارها دشوار نیست
٢٤ رمضان ١٤٣٧ برابر ٩ تیر ٩٥
نظرات