اشارە: مقالەی نگرشی بر نظریهی دموکراسی در اسلام (تحلیلی بر نظریهی اجتماعی و سیاسی مالک بن نبی) بە عنوان مقالەی برتر در سومین کنفرانس بینالمللی تفکر اجتماعی و جامعه در خاورمیانهی معاصر در آذرماە سال ١٣٩٢ در تهران، ارایە شدە است. این پژوهش، بە بررسی تلاش فکری مالک بن نبی که با دیدگاهی تئوریک مشکلات کشورهای مسلمان را تجزیه و تحلیل و پیرامون راه حل مشکلات، نظریهپردازی میکرد، پرداختە است.
مقدمه
اندیشهی اجتماعی و سیاسی در میان مسلمانان، اگرچه از نظر تاریخی امری قابل بحث و مورد مناقشه است اما قدر مسلم اندیشمندانی از میان آنها برخاستهاند که توانستهاند نه تنها در دورهی زمانی خود، بلکه برای نسلهای بعد هم موثر باشند. نظریهپردازی اجتماعی و سیاسی، در میان متفکران مسلمان همواره مورد توجه بوده است و در هر دورهی تاریخی نیز متفکران آن دوره تلاش کردهاند که به تبیین پدیدههای اطراف خود بپردازند. اما در باب اینکه این تلاشها توانسته باشند یک تداوم طولی منطقی داشته باشند و به تکامل یکدیگر کمک کنند، ممکن است مورد اتفاق نباشد. علاوه براین، آنچه که در مجموع به عنوان کشورهای اسلامی شناخته میشوند از دیرباز با حجمی از مشکلات اجتماعی و سیاسی روبرو بودهاند که در ماهیت آن برخی از مشکلات داخلی و برخی دیگر مربوط به خارج بوده است.
این امر در دوران معاصر و مدرن نیز مطرح است. از این رو وقتی به کشورهای عمدتا مسلمان نشین مینگریم، با ویژگیهای کشورهایی که هنوز نتوانستهاند نسبت مناسبی با دنیای مدرن پیداکنند شناخته میشوند. پرسش از این واقعیتها است که متفکران را به تامل در ماهیت موضوع و پاسخهای احتمالی ونظریهپردازی برای گذار از مشکلات واداشته است.
در مقام عمل نیز وقتی در قالب جنبشهای اجتماعی و سیاسی در این کشورها تلاشهایی برای تغییر و اصلاح صورت گرفته است، نتیجهی عملی آن اقدامات کمتر به نتایج مورد نظر رسیده است. نظری به جنبشهای اخیر در کشورهای عربی معروف به «بهار عربی» این واقعیت را به گونهی روشنی بیان میدارد که حرکتهای اجتماعی و سیاسی برای تغییر حتی در صورت کسب موفقیت اولیه، نمیتوانند یا نتوانستهاند بر پایهی نظریهای منسجم به ایجاد و تثبیت تغییرات سیاسی و اجتماعی بپردازند و در نهایت مشکلات به شکل جدیتری ادامه یافته است.
مالک بن نبی [۱] از جمله اندیشمندان مسلمانی است که تلاش کرد با دیدگاهی تئوریک مشکلات کشورهای مسلمان را تجزیه و تحلیل کند و پیرامون راه حل مشکلات، نظریهپردازی کند. از اینرو، مسئلهی اصلی مقاله، بررسی اندیشههای اجتماعی و سیاسی مالک بن نبی متفکر الجزایری، با هدف تحلیل نظریهی وی در باب دموکراسی در اسلام است.
سٶالاتی در مورد اندیشههای بن نبی وجود دارند که مقاله در پی پاسخ به آنها است. از جمله اینکه سازمان جامعه چه رابطهای با نظام اندیشههای رواج یافته در آن دارد؟ از دیدگاه او چه رابطهای بین توانمندی مسلمانان برای تمدن سازی در دورهی معاصر با نظریهی دموکراسی وجود دارد؟ علت اینکه جوامع مسلمان به شیوهی دموکراتیک اداره نمیشوند چیست؟ به عبارت دیگر وی از ماهیت اسلام در باب امکان تحقق یا عدم امکان تحقق دموکراسی در آن میپرسد و تلاش میکند با ارائهی نظریهی اجتماعی و سیاسی خود، به این سٶالها پاسخ دهد.
۱- پیشینهی موضوع
سابقهی اندیشهپردازی در میان مسلمانان را شاید بتوان به صدر اسلام و تاسیس اجتماع اولیهی مسلمانان در مدینه بازگرداند. اما در واقع امر، آغاز اندیشه در میان مسلمانان از تفکر فلسفی فارابی آغاز و تا ابن خلدون این رشته در قالب تاریخ و فلسفه تاریخ تداوم مییابد. گونههای دیگر اندیشه نیز در تاریخ جوامع اسلامی مطرح شده است ولی شاید ویژگی عمده آنها را بتوان امری در حاشیهی جامعه و سیاست و مردم تلقی کرد. جدیترین تلاشها را در دوران معاصر، متفکران مسلمانی انجام دادند- که به جریان اصلاح اندیشی و احیاگری شناخته شده اند- تا بتوانند فهمی واقع بینانه از مشکلات و راههای برون رفت از آنها ارائه کنند. اقبال لاهوری، سید احمد خان، سید جمال الدین، محمد عبده و رشید رضا برخی از شخصیتهای موثری هستند که دیدگاههای آنها از لحاظ پیشینهی تفکر اجتماعی و سیاسی جوامع مسلمان از اهمیت خاصی برخوردار است و به نوبهی خود بر دانش اجتماعی و سیاسی مسلمانان افزودهاند. سهم وکار مالک بن نبی در این بین، البته جایگاه ویژهای دارد زیرا وی هم از نظر روش اندیشه از سایر متفکران مسلمان هم عصر و ماقبل خود متفاوت است هم در فضای اندیشهای خاصی شخصیت و اندیشههایش ظهور و بروز کرد و در عین حال دامنهی اندیشههای مالک به دورهی زندگیش محدود نشد و از آن فراتر رفت. از این روست که از منظر این مقاله، بازخوانی و نقد اندیشههای مالک بن نبی میتواند نقطهی عطفی در اندیشههای اجتماعی و سیاسی مسلمانان ایجاد کند.
۲- روششناسی
رویکرد مبنای مطالعه در این مقاله، بازخوانی اندیشههای اجتماعی و سیاسی مالک از منظر انتقادی است. برای این منظور ابتدا نظریهی اجتماعی و سیاسی مالک مطرح میگردد. سپس برپایهی ویژگیهای اندیشهی او، دیدگاههای مالک بن نبی مورد تجزیه و تحلیل و ارزیابی قرار میگیرد. مالک در نظریهی اجتماعی خود عمدتا بر مفاهیمی کلیدی تأکید میکند که برای فهم اندیشههایش، طرح آنها لازم به نظر میرسد.
جامعه: گروهی است که همواره خصایص خود را توسط تولید وسایل و ابزار تغییر، تغییر میدهد و هدفی را که پس از این تغییر بسوی آن حرکت میکند میشناسد. (بن نبی مرداد۱۳۵۹، ۲۲)
فرهنگ: مجموعهای است از خصوصیات اخلاقی و ارزشهای اجتماعی، که بر فرد از هنگامزاده شدن تاثیر میگذارند و بصورت رابطهی ناخودآگاهانهای در میآیند که رفتار او را با شیوهی زندگی محیطی که در آنزاده شده، پیوند میدهند. بنابراین فرهنگ محیطی است که فرد خصلتها و شخصیت خود را در آن شکل میدهد. (بن نبی دیماه ۱۳۵۹، ۸۲)
تمدن: مجموع شرایط اخلاقی و مادی است که جامعهای معین را قادر میسازد تا برای هر یک از افراد خود از دوران کودکی تا کهنسالی در تمام ابعاد زندگی، تواناییهای ضروری جهت رشد و تعالی آنان را فراهم نماید. (سحمرانی ۱۳۶۹، ۱۹۷)
بحران فرهنگی: وقتی که جو فرهنگی زوال یابد و ترکیب عناصر فرهنگی در روش پرورشی دشوار گردد، یعنی التزام میان جامعه و فرد زوال یابد، بحران فرهنگی روی میدهد. (بن نبی دیماه ۱۳۵۹، ۱۰۲)
انقلاب: انفلابی فکری در اندیشه است یعنی انقلابی در روش و نوع تحلیل و دیدگاه در بازخوانی تاریخ و مطالعهی واقعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها است. (وجیه کوثرانی بیتا، ۱۱۲)
۳- بررسی اندیشههای اجتماعی و سیاسی بن نبی
بررسی و بازخوانی دیدگاههای بن نبی مستلزم آن است که ابتدا نظریه اجتماعی او مطرح شود سپس نظریهی سیاسی او موردبحث قرار گیرد تا سرانجام به ارزیابی و نقد نظریات بن نبی پرداخت.
۱-۳ نظریهی اجتماعی مالک
مالک بن نبی با تأکید بر این امر که علوم انسانی هنوز به مرحلهای نرسیده است که همهی اصطلاحات خود را مانند سایر علوم به شکلی دقیق تعریف کنند و از این رو در بسیاری موارد ممکن است برخی از مفاهیم علوم اجتماعی در ذهن خواننده مبهم به نظر برسد، به تمایز میان دو نوع جامعه از دید خودش میپردازد. وی با تفکیک جامعه به طبیعی – ابتدایی- و تاریخی درصدد بیان تفاوتهای ذاتی آنها بر میآید تا به بحث پیرامون «جامعهی اسلامی» بپردازد. جامعهی طبیعی از نظر وی جامعهای است که در مشخصات و نشانههایی که شخصیت نخستین آن را تازگی میبخشد، به شکلی محسوس تجدید نظر نمیکند اما جامعهی تاریخی که در شرایط اولیه و معینی تولد مییابد، همگام با شروع حالت اولیه، خصوصیات ریشهای و بنیادین خود را بر اساس قانون تغییرات خاص خود، اصلاح میکند. نوع اول از نظر او نشاندهندهی نمونهی جامعهای ساکن با مشخصاتی ثابت است مانند قبیلههای آفریقایی در دوران پیش از استعمار و قبیلههای عربی در عصر جاهلیت. اما نوع دوم نمونهی جوامع متحرک است که تابع قانون تغییر هستند. (مالک بن نبی مرداد۵۹، ۱۲) جامعهی اسلامی به تعبیر مالک نمونهی گروه دوم یعنی جامعهی تاریخی است.
بن نبی معتقد است که جامعه در درون خود خصوصیاتی ذاتی را به همراه دارد که دوام و استمرار آنرا تضمین مینماید و شخصیت و نقش آنرا در گذر تاریخ حفظ میکند. این عنصر ثابت همان محتوای اساسی و ذات هستی اجتماعی است که عمر جامعه و پایداری آن را در گذر زمان معین میسازد و به آن امکان میدهد تا با تمام شرایط تاریخ خود مقابله کند. همچنین، این ویژگی افراد را در یک شبکهی روابط اجتماعی توسط مسائل مشترک آنان پیوند میدهد و فعالیتهای آنان را در برابر کار یا نقشی عام که رسالت ویژهی آنجامعه است جهت میبخشد. (همان مرداد۱۳۵۹، ۱۹) نگاه بن نبی به جامعه ناظر بر ارتباطی است که به صورت ارگانیک میان افراد و جامعه برقرار میشود به همین دلیل او معتقد است که جامعه تنها کمیتی از افراد نیست، بلکه همکاری افراد در جامعه در یک جهت گیری واحد برای انجام رسالتی معین و هدفدار است. عمل جامعه صرفاً یک هماهنگی خودبخودی میان اشخاص، اندیشهها و اشیاء نیست؛ بلکه ترکیبی است از سه جهان اجتماعی یادشده به شکلی که نتیجه و حاصل این ترکیب، موجب تغییر چهرههای زندگی و به معنای درستتر دگرگونی جامعه میشود. (همان مرداد۱۳۵۹، ۳۵)
شبکهی روابط اجتماعی، نخستین عمل تاریخی است که یک جامعه در هنگام تاسیس یا به تعبیر بن نبی «زاد روز» خویش به آن میپردازد. از این روست که در ابتدای تاسیس «جامعهی مدینه» نخستین عملی که بدان پرداختند پیمانی بود که انصار و مهاجرین را به هم پیوند میداد. نتیجهی این رفتار، عملی است که در سیر دگرگونی اجتماعی، فرد را از حالت فردی (Individue) تغییر میدهد تا به شخص (Person) تبدیل شود. در این جریان صفات ابتدایی فرد، که او را بهنژاد میپیوندد، به گرایشهای اجتماعی که او را به جامعه وابسته میسازد تبدیل میگردد. (همان، ۴۰)
ساخت تاریخ در پی تاثیر سه دسته از عوامل اجتماعی انجام میپذیرد که عبارتند از تاثیر جهان اشخاص، اندیشهها و اشیاء. این سه جهان البته پراکنده عمل نمیکنند، بلکه در عمل مشترکی هماهنگ میشوند که شکل آن از نظر مالک طبق الگوهای ایدئولوژیک از جهان اندیشهها بدست میآید و اجرای آن توسط ابزاری از جهان اشیاء انجام میپذیرد و اینهمه برای هدفی است که جهان اشخاص آن را مشخص میسازد. (پیشین مرداد۱۳۵۹، ۳۴) از نظر بن نبی، جهانهای سه گانه با هم همکاری متقابل دارند. اندیشههای پیروزمند آنهایی هستند که نویسنده به راهنمایی خوانندهی آنجامعه و چشم اندازهای او به وجود میآورد. اینها خود واقعیت مادی و طبیعت آن واقعیت محسوس را در کانون توجه قرار میدهد. (سحمرانی۱۳۶۹، ۲۰۱) البته در این بین مالک به نقش برتر یا مهمتر اندیشهها باور دارد زیرا توانگر بودن یک جامعه، نه بوسیلهی کمیت اشیایی که مالک آنهاست، بلکه با مقدار اندیشههایی که در خود دارد سنجیده میشود. وی مثال میآورد که گاهی اتفاق میافتد که شرایط دردناکی جامعه را فرا میگیرد، مثلا آب طغیان میکند یا جنگی در میگیرد و در نتیجهی آن جهان اشیاء به طور کامل محو میشود یا آنکه جامعه تا مدتی خصوصیت مسلط بودن بر جهان اشیاء را از دست دهد، اگر در همین هنگام اتفاق بیفتد که جامعه تسلط بر جهان اندیشهها را نیز از دست دهد، جامعه فرو میپاشد. اما اگر جامعه بتواند اندیشههایش را نجات دهد در واقع همه چیز را نجات داده است. زیرا میتواند دوباره ساخت جهان اشیاء را از سرگیرد. (پیشین مرداد۱۳۵۹، ۴۷)
۱-۱-۳ تمدن و فرهنگ
مالک معتقد است که تمدن مجموع شرایط اخلاقی و مادی است که جامعهای معین را قادر میسازد تا برای هریک از افراد خود از دوران کودکی تا کهنسالی در تمام ابعاد زندگی، تواناییهای ضروری جهت رشد و تعالی آنان را فراهم نماید (بن نبی ۲۰۰۲، ۴۳)
مالک معتقد است که تمام تمدنهای معاصر در نتیجهی انسجام بین سه عنصر «خاک، انسان و زمان» و در سایهی یک نیروی موثر دینی بوجود آمدهاند. کشورهای اروپایی در چهارچوب دین مسیح توانستند با قدم گذاشتن در عرصههای فنی و ادبی و فلسفی و ارائهی تفکرات نوین مبتنی بر دین، به ماورای مبداء انجیلی خود راه یابند. به عنوان نمونه اندیشهی اروپایی معاصر در یک جو عقلانی و زیباشناختی شکل گرفت ولی با وجود این هرگاه که جریان یا مقاومت و تهدیدی از خارج متوجه این تفکرات میشد، فورا به مبداء انجیلی خود بر میگشتند و این نشان میدهد که حتی تمدنهای معاصر اروپایی نیز در طی مسیر خود بینیاز از اندیشهی سنتی مسیح نبودند. وی تأکید میکند که در جهان اسلام نیز نمیتوان بینیاز از مبداء دینی اسلام تفکر نوینی را نقطهی شکل گیری تمدنی جدید قرارداد، چرا که این مبداء دینی در جهان اسلام به مراتب از مبداء انجیلی محکمتر و قویتر است. (علیخانی و همکاران ۱۳۸۴، ۹۸)
هر تمدنی سه مرحلهی حساس را به تصویر میکشد که عبارتند از مرحلهی ماقبل تمدن، مرحلهی تمدن و مابعد تمدن. جامعه در مرحلهی مابعد تمدن، اجتماعی ایستا و غیر متحرک نیست بلکه در حال عقب گرد و طی مسیر قهقرایی است که نتیجهی انحراف از مسیر تمدنی خود است. (علیخانی و همکاران ۱۳۸۴، ۱۰۰) وی در این زمینه به دیدگاههای ابن خلدون نزدیک میشود که معتقد است تمدنها مراحل تولد، رشد و مرگ را به صورت دورهای طی میکنند. از نظر بن نبی، هر جامعهای در مرحلهی ماقبل تمدنی خود دارای مجموعهای از فعالیتهای ابتدایی با عوامل مشوق عملی است که فرهنگ اصیل آن را تشکیل میدهد که دارای اندیشهها و افکاری ثابت و الگو گونه است و نسل به نسل انتقال مییابد، در کنار آن یک سلسله افکار و اندیشههای متغیر عملی نیز وجود دارد که هر نسلی متناسب با اوضاع و شرایط زمان خود، آنها را به کار میگیرد و هرگاه لازم باشد تغییراتی کم یا وسیع، متناسب با نیازهای خود در آن افکار اجرایی ایجاد میکند. اندیشههای ثابت و اصیل در مرحلهی ماقبل تمدن که هرگز دخل و تصرفی نمیپذیرد، گنجینهی اخلاق و نقطهی اتکای کلیهی فعالیتهای جامعه در مراحل بعد به حساب میآید؛ اما اندیشههای عملی متغیر، درحکم ابزار پیشرفت جامعه هستند. (همان ۱۳۸۴، ۱۰۱)
بنابراین، باشناختی که از تمدن و عناصر سازندهی آن از نظر بن نبی ارائه شد، تردید نیست که ویژگی عمومی این تمدن، از قوانین اخلاقی سرچشمه میگیرد که شرافت انسان را در درجهی اول اهمیت قرار میدهد. به عبارت دیگر عوامل سه گانهی تمدن، اگر اخلاق به معنی گستردهی آن نقطهی اجتماع و اشتراک آنها نباشد، به تنهایی اثر نمیبخشند. (سحمرانی۱۳۶۹، ۲۰۶)
اما ویژگیهای اخلاقی چگونه در وجود انسان پرورش داده میشود؟ بن نبی آنرا در چهارچوب مفهوم فرهنگ مورد بحث قرار میدهد. از نظر او، فرهنگ محیطی است که در آن طبیعت و شخصیت فرد شکل میگیرد. محیطی که تمدن معینی را نمایش میدهد و در محدودهی آن انسان متمدن حرکت میکند. فرهنگ گهوارهی سازندهی شخصیت انسان است که بر اساس آن، ارزشها و ضوابط خود را میآفریند. چنین برداشتی از واژهی فرهنگ، دستاوردهای انسان و جامعه را دربر میگیرد البته با عنایت به این نکته که همبستگی این دستاوردها در یک شخصیت واحد ضروری است. (همان۱۳۶۹، ۳۰۱) علاوه بر این او معتقد است که فرهنگ هنگامی یکدست و منشاء تحول میشود که به صورت تاریخ درآید و همانند فرهنگ یونانی یا رومی از نگاه سنتهای مختلف به شکل شاهکار متجلی شود. در واقع روشی که هر جامعه برای رسیدن به هدفش بر میگزیند به فرهنگ آنجامعه تبدیل میشود، اگر زبان قدرت را برگزیند به امپراطوری روم تبدیل میشود و اگر عقلانیت و گفتگو را انتخاب کند به تمدن یونان تبدیل میشود. بنابراین فرهنگ هر ملتی به دنبال آثار و نتایجی که روحیهی هر ملت پدید میآورد، شکل میگیرد. (علیخانی و همکاران ۱۳۸۴، ۱۲۹)
۲-۱-۳ افول فرهنگ و جامعه
از دیدگاه مالک بن نبی در شرایطی با قطع ارتباط میان فرد و جامعه، بحران فرهنگی روی میدهد. وقتی که جامعه مسئولیت خود را در پائیدن رفتار فرد فراموش کند و فشار اجتماعی زوال یابد، انرژی زیستی از بندهای خویش رها میشود و در نتیجه هر آنچه

نظرات
بدوننام
24 مهر 1393 - 06:13سلام با تشکر از زحمات همه ی دوستان سایت جماعت دعوت و اصلاح بیشتر سیاسی اجتماعی است تا دینی کمی تعادل میان این مسایل درست کنید. به راستی که خسته کننده و یکنواخت است و از اهداف اصلی دور می شود.
هيوا
01 آبان 1393 - 03:13عالي بود سرافراز ومستدام باشيد