نویسنده‌: حامد زارع

برخی‌ها معتقدند مرتضی مردیها جایی است که یوتالیتاریانیسم، عدم قطعیت و لیبرالیسم به هم می‌رسند. او همچنین در نقطه‌ای ایستاده که می‌توان او را ملتقای محافظه‌کاری و لیبرالیسم دانست. مردیها به گفتن حرف‌هایی که با حرف‌های دیگران فرق می‌کند، مشهور است. اگرچه منتقدان او بسیارند اما تعداد افرادی که اندیشه‌های او را می‌خوانند و می‌پذیرند نیز کم نیست. مردیها را به‌عنوان روزنامه‌نگار و حتی نویسنده رمان نیز می‌شناسند. او اما پیش از هر چیز یک نظریه‌پرداز فلسفه سیاسی است.

از لیبرالیسم و دیگر چیزها

«اگر کسى گفت براى مسأله‏اى مهم راه‏حلى سراغ دارد که به‏کلى متفاوت با راه‏حل‏هاى موجود است و خیلى فورى و معجزه‏آسا عمل مى‏کند، باید فورى بدبین بشویم.» «راست مهندس می‌سازد، چپ شاعر تربیت می‌کند.» «در فضای فکری لیبرالیسم، انسان در یک استخر استریلیزه شنا می‌کند اما در تفکر چپ، آدمیزاد در یک برکه تاریک پر عمق غوطه‌ور است.» «لیبرالیسم و مدرنیته، دو تعبیر از یک جریانند که چهره جهان را در قرون اخیر تغییر داد.» «جایی که فیلسوفان خیلی غریب می‌شوند برایم جذابیت ندارند. برعکس، فیلسوفان معقول و آرام و اخلاقی که برای دیگران معمولی تلقی می‌شوند، برایم جاذبه خاص داشته‌اند و جان استوارت میل از مهم‌ترین آنها است. »

اشتیاق هیچ‌کس در ایران به اندازه سیدمرتضی مردیها به لیبرالیسم و جان استوارت میل عیان نیست. جمله‌های بالا خبر از نگاه مدرن راست‌گرایانه به آدم و عالم دارد و مردیها کسی است که صاحب این نگاه است. رزمنده دهه 60، شاگرد مکتب سروش در دهه 70 و نظریه‌پرداز فلسفه لیبرال در دهه 80 همه از عناوینی است که مرتضی مردیها را به ذهن متبادر می‌سازد.
برخی‌ها معتقدند مرتضی مردیها جایی است که یوتالیتاریانیسم، عدم قطعیت و لیبرالیسم به هم می‌رسند. او همچنین در نقطه‌ای ایستاده که می‌توان او را ملتقای محافظه‌کاری و لیبرالیسم دانست. مردیها به گفتن حرف‌هایی که با حرف‌های دیگران فرق می‌کند، مشهور است. اگرچه منتقدان او بسیارند اما تعداد افرادی که اندیشه‌های او را می‌خوانند و می‌پذیرند نیز کم نیست.
مردیها را به‌عنوان روزنامه‌نگار و حتی نویسنده رمان نیز می‌شناسند. او اما پیش از هر چیز یک نظریه‌پرداز فلسفه سیاسی است. شرح راهی که مرتضی مردیها از انتشار کتاب «دفاع از عقلانیت» تا «دفاع از سیاست» پیموده است، در این مختصر ممکن نیست، با این حال شاید بتوان مجموعه تلاش‌های او را زیر سرفصل «لیبرالیسم انتقادی» که او خود در مقدمه کتاب «دفاع از سیاست» به آن اشاره می‌کند، صورت‌بندی کرد؛ لیبرالیسم انتقادی مردیها نقطه‌ای است که فایده‌گرایی، محافظه‌کاری مدرن و عدم‌قطعیت با هم تلاقی می‌کنند.

فایده‌گرایی

فایده‌گرایی نظریه‌ای است درباره مبانی اخلاق، اما از آن فراتر می‌رود و حوزه‌هایی چون فلسفه سیاست و حقوق را نیز در بر می‌گیرد. این متاتئوری، که در پی تبیین عام رفتارهای بشری و نیز تعیین معیار کردار درست بوده، داوری‌های متعارضی را برانگیخته است: بسیاری ممکن است آن را به بداهت درست بینگارند، اما کم هم نبوده‌اند بزرگانی که آن را نه فقط آشکار غلط، بلکه خطرناک و خسارت‌خیز دانسته‌اند. جان استوارت میل، برجسته‌ترین مدافع فایده‌گرایی، در این کتاب می‌کوشد مخاطب را نسبت به راستی و درستی و کارسازی این نظریه متقاعد کند. جان استوارت میل سال ۱۸۰۶ در خانواده‌ای متوسط و شاید هم به لحاظ اقتصادی فقیر در لندن به دنیا آمد. پدرش جیمز میل فرزند یک کفاش روستایی در اسکاتلند بود. جان استوارت میل از سه سالگی آموختن زبان لاتین را آغاز کرد. پدرش هیچ گاه او را به مدرسه نفرستاد تا فرزندش را به شیوه خاص خودش بار بیاورد. افسانه‌های ازوپ نخستین کتابی بود که جان توانست به زبان یونانی بخواند. جان از سال ۱۸۲۵ سخنرانی‌های عمومی‌اش را آغاز کرد. بحث و جدل‌های او با دیگران، منجر به شکل‌گیری یک انجمن بحث و جدل شد که تقریبا همه وقت جان را پر کرد. او آخرین مقاله‌اش را در وست مینستر، در بهار سال ۱۸۲۸ نوشت؛ مقاله‌ای درباره انقلاب فرانسه. در سال ۱۸۳۰ میل باز هم به فرانسه رفت. او در آنجا با انقلابیون انقلاب دوم فرانسه دیدار کرد و با نوشته‌های آگوست کنت و سن سیمون جامعه‌شناس فرانسوی نیز آشنا شد. در سال ۱۸۶۱ هم «فایده‌گرایی» منتشر شد که یکی از مهم‌ترین آثار میل و بازپرداخت دین خود به پدر و عمو بنتام بود. کار بعدی میل انتشار جزوه «اندیشه‌هایی در باب اصلاحات پارلمانی» بود. در سال‌های بعد او کتاب «بررسی فلسفه سر ویلیام همیلتن» مشهودگرا را نگاشت و مجموعه مقالاتش در معرفی آگوست کنت را در کتاب «آگوست کنت و پوزیتیویسم» منتشر کرد. شهرت جان استوارت میل بیشتر از آن شده بود که بتواند از تبعاتش برکنار بماند. در سال ۱۸۶۵ مردم از میل خواستند کاندیدای نمایندگی در مجلس عوام شود. حضور میل در مجلس تاثیر فراوانی بر تصویب «لایحه اصلاحات» داشت. در سال ۱۸۶۸ پارلمان منحل شد و میل هم به زندگی خصوصی‌اش برگشت و بیشتر اوقاتش را در فرانسه و در جوار گور همسر و معشوقه‌اش گذراند. در هشتم ماه می سال، ۱۸۷۳ جان استوارت میل به دنبال یک حمله ناگهانی قلبی در آوینیون درگذشت. او را در گورستان محقر سن وران و در کنار گور هریت به خاک سپردند. دکتر مرتضی مردیها در ترجمه‌ای که از اثر کلاسیک جان استوارت میل کرده با افزوده مفصلی تلاش کرده است سهم خود را در ایضاح مطلب ادا کند.

فایده‌گرایی یکی از مهم‌ترین و مشهورترین نظریه‌ها در فلسفه اخلاق و به‌تبع آن تا حدودی، در فلسفه سیاسی – اجتماعی است. این نظریه شاید رایج‌ترین در عمل و پرطرفدارترین در نظر باشد اما در معرض بیشترین میزان اعتراض و انتقاد هم بوده است. سبب آن هم این است که مفاد مکتب مزبور، از یک‌سو با عقل سلیم و درک شهودی و به‌ویژه در رفتار عمومی، تطابق بسیار دارد و از سوی دیگر با مبانی دغدغه‌های دیرینه اخلاقی سازگار به‌نظر نمی‌آید. لب ایده فایده‌گرایی این است که کارها باید به‌گونه‌ای انتخاب و نهادها به‌گونه‌ای طراحی شوند که برای افزایش سرجمع خوشبختی یا همان شادی و لذت در میان مردم باشند. بر سر انتخاب اینکه کدام عمل، اخلاقاً، بهتر است معیار ترجیح این است که کدام عمل شادی و خوشی بیشتری، ابتدا برای فرد و نهایتا برای جامعه به همراه دارد. ریشه‌های این اندیشه، گذشته از بعضی فیلسوفان مشهور آنتیک، در آرای برخی فیلسوفان و متفکران عمدتاً انگلیسی عصر جدید وجود داشته است. هم از این‌رو می‌توان گفت فایده‌گرایی یک نمونه الگووار فلسفه انگلوساکسون است که به اوصاف تجربه‌گرایی، عمل‌گرایی، محافظه‌کاری، فردگرایی اجتماعی، اعتدال و میان‌مایگی و خوشبینی محدود به واقعیت، موصوف است. جان استوارت میل برجسته‌ترین مدافع فایده‌گرایی در این کتاب می‌کوشد مخاطب را نسبت به راستی و درستی و کارسازی این نظریه متقاعد کند. مترجم با افزوده مفصلی تلاش کرده است سهم خود را در ایضاح مطلب ادا کند.

سیدمرتضی مردیها درخصوص ترجمه این کتاب معتقد است: کتاب «فایده‌گرایی» یک اثر فلسفی کلاسیک در زمینه فلسفه اخلاق است که به بحث‌های مهم سیاسی – اجتماعی مثل عدالت ربط پیدا می‌کند. بعد از نوشتن این کتاب توسط جان استوارت میل درخصوص آن بسیار بحث شده است. این کتاب، کتاب به روز و جدیدی نیست ولی به جهت مباحثی که در این زمینه مطرح شده ارزش خود را دارد. با نوشتن یک مقدمه و تعلیقاتی که بر آن می‌نویسم پاره‌ای از مباحث را به آن اضافه می‌کنم. وی به همدلی و همسویی آرای خود با نظریه‌های این کتاب هم معترف است و می‌افزاید با ترجمه این کتاب مشتاقم آرا و اندیشه‌های این کتاب در جامعه رشد یابد و تقویت شود. مردیها در توضیح بیشتر نظریه فایده‌گرایی بیان می‌دارد که برای اینکه چه کار بکنیم یا نکنیم یا چه کاری را تایید و چه کاری را تایید نکنیم، معیارهایی وجود دارد. همه ما حس اخلاقی یا وجدان اخلاقی داریم و در طبیعت همه اشیا درست و غلط‌هایی وجود دارد که از افلاطون تا کانت نظریاتی در این خصوص دارند. اما نظریه فایده‌گرایی این امر را مطرح می‌کند که یک معیار بیشتر درخصوص درستی و نادرستی کارها نداریم و آن فایده داشتن آن کار نخست برای خودمان و دوم برای جامعه است. به بیان دیگر تنها چیزی که ما برای خودش آن را می‌خواهیم و نه برای چیز دیگر لذت است. یعنی استوارت میل در این نظریه لذت را تنها مطلوب بی‌واسطه انسان می‌داند. شکل اولیه این نظریه این است که در ابتدا فقط لذت خود شخص مطرح می‌شود چون اگر این‌طور باشد فهم من از خوبی و لذت بیشتر خواهد شد و وقتی جامعه خوشبخت‌تر باشد من هم در شرایط ایمن‌تری به سر می‌برم و به آن لذت شخصی بهتر می‌رسم.

مردیها در مورد ایده لذت در فایده‌گرایی در گفت‌وگو با خبرنگار روزنامه اعتماد بر آن است: «در این باره در کتاب سخنانی گفته‌ام. بحث ساده‌ای البته نیست. جای فکر و بحث بیشتر هم دارد. خلاصه‌اش اینکه، اولا تا حدود زیادی لذت در همه جا مصداق مشترک دارد به شرط اینکه به اعمال آدمیان، در پهنه عمر، نگاه کنیم نه به ادعاهای آنان. عموم انسان‌ها در قریب به اتفاق لحظات زندگی‌شان در پی خوردن و نوشیدن و درآمیختن و تفریح کردن هستند. کار و تلاش و درس و نظایر اینها که گاه جدی‌تر به نظر می‌رسد غالبا وسیله نیل به آن لذت‌ها هستند. دوما در درجه‌ای پس از این بسیاری انسان‌ها مایل به جلب توجه و احترام و کسب شهرت و افتخارند. اینجا هم قصد جلب لذت است؛ یعنی حتی وقتی برخی آدمیان برای غلبه کردن یا برای ستوده شدن آسایش و سلامت و حتی جان خود را به خطر می‌اندازند، به این دلیل است که از ستایش و اعجاب دیگران یا از غلبه بر آنان بسیار مسرور می‌شوند. این دو سطح از یک پدیده است که در هرم لذات در روانشناسی اشاراتی به آن شده است. در این هر دو سطح، لذت به معنای خرسندی و رضایت خاطر و احساس ناشی از انجام عمل ملایم با طبع است. می‌رسد به این ادعا که برخی برای محض تعالی نفس یا انجام تکلیف فعالیت‌هایی را انجام می‌دهند که ظاهرا ناقض نظریه لذت است. حال اگر بگوییم آنها هم برای لذت معنوی چنین می‌کنند به نظر می‌رسد معنای «لذت» گسترده می‌شود و ادعای هر کاری به قصد لذت به یک گزاره تعریفی و نقض‌ناپذیر تجربی بدل می‌شود. به نظر من این مثل علیت است. علیت داشتن امور چیزی تجربی است؛ یعنی ما از روی موارد تجربی بی‌شمار آن را فهمیده‌ایم. حال اگر در مواردی علتی ظاهر نباشد، شدت و قوت آن تجربیات علی چنان است که سخت باور می‌کنیم علتی در کار نباشد، بنابراین ترجیح می‌دهیم بگوییم علتی هست ولو به چشم ما نیاید. اما حتی اگر بخواهیم به معنای تجربی و ابطال‌پذیر لذت وفادار بمانیم، باز هم لذت‌گرایی برقرار است با این تفاوت که از یک اصل مطلق فلسفی به یک اصل قویاً غالب روانشناختی و جامعه شناختی بدل می‌شود.»

دفاع از عقلانیت

دفاع از عقلانیت پژوهشی در ارزش و اعتبار عقل است. مرتضی مردیها معتقد است ارزش عقل در ظاهر بر کسی پوشیده نیست، اما در مقام عمل، این فقها هستند که فهم دین خدا را به شرع و تعبد می‏دانند نه عقل و ناخواسته عقل را در مقابل دین قرار می‏دهند. عارفان نیز عقل را در مقابل عشق قرار داده، در مقام کشف حقایق، آن را چون کوری عصازن می‏دانند. در کلام هم، سنت‏گرایان اشعری افتخار می‏کنند که دین‏گرا هستند نه عقل‏گرا، بسان رقیب خود معتزله. مولف شاخص میزان عقلانیت را گستره آموزش آن می‏داند و آموزش است که بر محتوای فرهنگ، یعنی آیین‌ها، آداب و رسوم و عادت‌ها اثر می‏گذارد. مردیها در این کتاب بر آن است که آنچه امروزه آن را فرهنگ غرب می‏نامند، از جمله لیبرالیسم، دموکراسی، فردگرایی، حقوق بشر و گریز از پایبندی به آیین و خانواده، چیزی است که در مسیر آموزش و افسون‏زدایی به دست آمده و این مسأله در طبیعت انسان نهفته است، نه تاریخ و جغرافیای آنان. مولف نتیجه می‏گیرد که عقل نه‌تنها بر سیاست و فرهنگ، که بر دین هم تقدم دارد و وحی است که بر عقل و عاقل نازل می‏شود. مردیها در پیوست کتاب، در چند مصاحبه با جراید به نقدهایی که بر نظریات او شده پاسخ گفته است.

فضیلت عدم ‌قطعیت در علم شناخت اجتماع

بسیار گمان رفته که طبیعت کتابی است که به زبان ریاضی نگاشته شده و این ضمانتی است برای پرهیز از فرضیه‌بافی، و تعریف علم به کشف قطعی قوانین عام. اما ریاضیات یکی از خوانش‌های ممکن کتاب طبیعت است؛ که چه بسا همواره بهترین انتخاب هم نباشد. از این گذشته، نه ریاضیات و نه هیچ ابزار دیگری علم را از تعارض فرضیات نجات نمی‌دهد. علم، مفیدترین و شگرف‌ترین رهاورد تاریخ تمدن است. با این همه به تدریج چنین می‌نماید که برخلاف آنچه در زمان ظهور علم جدید گمان رفت، نه علم کشف است و نه شکوه علم به قطعیت آن.

و این البته در علم شناخت اجتماع جلوه‌های فراگیرتری دارد. این کتاب مردیها یکی از بهترین نوشتارها در باب علوم انسانی است که باید خوانده شود.

مبانی نقد فکر سیاسی

کتاب مبانی نقد فکر سیاسی دو وجه دارد؛ یک وجه علمی و یک وجه به اصطلاح سیاسی – روشنفکری. این کتاب از نظر علمی کتابی است که بعضی مبانی و مباحث مهم اندیشه سیاسی را مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهد و وجوه مختلف موضوع را می‌شکافد و نظرات مشهور راجع به هر مبحث را نقد می‌کند. مردیها معتقد است: «از آنجا که جامعه فکری ما خصوصا در نیم قرن اخیر، مشکلات و مسائل سیاسی گسترده‌ای داشته که به گمان من ریشه بسیاری از آنها فهم غلط از مفاهیم و مباحث اندیشه سیاسی بوده، وجه روشنگری کتاب شاید مهم‌تر باشد. به نظرم می‌رسد کم‌کم وقت آن رسیده که با روایت‌های خسارت‌بار و غلط کلاسیک ولی هنوز رایج درباره مباحث سیاسی خداحافظی کنیم.» این کتاب شش فصل دارد که به ترتیب عبارت است از دولت، انقلاب، رفورم، بیگانه، وطن و جهان. فصل اول به موضوع آنارشیست بودن سنت روشنفکری، علل و نتایج آن می‌پردازد. فصل دوم راجع به انقلاب است و اینکه چگونه از آنارشیسم انقلاب زاده می‌شود. فصل سوم بدیل انقلاب یعنی اصلاح را مطرح می‌کند و اینکه چه عواملی در عدول حداقلی جریان روشنفکری جهانی از انقلاب موثر بودند. فصل چهارم به این می‌پردازد که ایده مسلم انگاشته شده استعمار و امپریالیسم جلوه جهانی همان آنارشیسم و انقلاب در ابعاد بزرگ‌تر است. فصل پنجم به بحث ناسیونالیسم و علل و نتایج آن اختصاص دارد و بحث از کژتابی‌های این پدیده مطرح است و نهایتا فصل آخر که به موضوع جهانی شدن اشاره دارد.

در دفاع از سیاست

کتاب «در دفاع از سیاست» مرتضی مردیها این فرض رایج و عمومی را که «سیاست به مثابه مقوله‌ای که رکن آن دروغ، بازی و تزویر است»، به چالش می‌گیرد. وی از ما می‌پرسد؛ «آیا به راستی سیاست تا به این پایه، با دروغ و تزویر درآمیخته است؟ آیا این آمیختگی ویژه سیاست است؟ آیا سیاستمداران، در قیاس با دیگران تا به این پایه پرهزینه و کم‌فایده‌اند؟ آیا دولت همان‌قدر که معمولا پنداشته می‌شود مشکوک، مخفی و مخوف است؟ چه عواملی در فراهم آمدن چنین برداشتی نقش داشته‌اند؟ تا چه حد چنین رهیافتی قابل دفاع استدلالی، تحلیلی و تجربی است؟» مردیها با نگاهی فوکویی می‌خواهد به ما نشان دهد؛ «دو عنصر تغلب و تقلب… به وضوح، اختصاصی به حوزه سیاست ندارد.» همچنین وی می‌کوشد با رمانتیسیسم سوسیالیستی و توده‌گرای حاکم بر فضای روشنفکری کشور به مقابله برخیزد؛ «ماکیاولیسم اختصاصی به سیاست ندارد.» از نظر وی حوزه اقتصاد، حقوق، روشنفکران، هنرمندان، عالمان و دانشمندان از مظان اتهام ماکیاولیسم به دور نیستند. «اگر ماکیاولیسم، در معنای مشهور آن عبارت باشد از استفاده استراتژیک از زور، تزویر، کژی، کاستی و… این اختصاصی به سیاست ندارد و در عموم عرصه‌های اجتماعی رواج دارد.» «در این صورت چرا از بین حوزه‌های مختلف روابط جمعی، این سیاست است که تا به این پایه بدنام است و نه حوزه‌های دیگر.» از نظر مردیها، «حاکمان سیاسی مهم‌ترین نقش را در تحقق میراث فرهنگ و تمدن بشری داشته‌اند.» وی از ما دعوت می‌کند که «بیایید قدری تامل کنیم کدام فرقه یا طبقه یا صنف بیش از سیاستمداران و حاکمان در بسامان کردن زیست جمعی نقش داشته‌اند.» مردیها سپس به نتیجه‌گیری غیرمتعارفی می‌پردازد که کاملا در تقابل با فضای ذهنی عوام و نیز روشنفکران ما است؛ «هیچ دلیل مقنعی وجود ندارد که اثبات کند اهل سیاست بدتر از دیگرانند، بلکه برعکس، دلایلی وجود دارد که برتری آنان را هم نشان می‌دهد.» مقاله «در دفاع از سیاست» با این نتیجه‌گیری خلاف عرف پایان می‌پذیرد؛ «سیاستمداران، عملاً کمتر از دیگران ماکیاولیست‌ هستند.» مردیها همچنین در مقاله «دفاع از قدرت»، این تصویر روشنفکران از خویش را که همواره خویشتن را به مثابه نماد مبارزه، فداکاری و قدرت‌ستیزی می‌پندارند، به چالش می‌گیرد. به علاوه وی مفروض بزرگ روشنفکران ایرانی مبنی ‌بر بداهت ضروری بودن دموکراسی و تلاش آنان برای نیل به دموکراسی را زیر سوال برده، از آنان می‌خواهد در پروژه سیاسی و اجتماعی خویش تحقق لیبرالیسم را در اولویت و ارجحیت قرار دهند چرا که «لیبرالیسم مهم‌تر از دموکراسی سیاسی در معنای حق انتخاب زمامداران است… هیچ چیز مهم‌تر از فرد و مهم‌تر از میل او به پیگیری مهم‌تر از به رسمیت شناختن حق او در این مورد نیست.» بر همین اساس، یعنی تقدم فردگرایی لیبرالی و آزادی‌های فردی بر دموکراسی است که وی انقلاب مشروطیت را به مهمیز نقد خویش می‌کشد. وی حتی برخلاف تصور رایج اکثر قریب به اتفاق روشنفکران، مشکل آزادی بیان را مهم‌ترین و اساسی‌ترین مسأله ندانسته، ما را به اندیشیدن به راه‌های دیگر دعوت می‌کند. از نظر وی «آزادی گرچه خوب، لازم و حتی ستودنی است، اما در قیاس با برخورداری از لذت‌ها امر اصیلی نیست.» روشنفکر می‌پندارد «آزادی،… این شاه‌کلید، جمله درهای بسته‌اش را یکجا می‌گشاید.» اما «آزادی در قیاس با مقاصد اصلی عموم انسان‌ها نه هدف درستی است، نه حتی وسیله خوبی؛ یعنی هدف عموم از تغییر، رسیدن به وضع بهتری از تولید و توزیع لذت است.» علاوه بر این، مردیها از روشنفکران می‌خواهد واقع‌بین بوده و طرز تلقی خود را نسبت به واقعیات انسانی و اجتماعی اصلاح کنند. از نظر وی «افراط در نگرش‌های توده محور و اراده‌گرا و اخلاقاًنگار و تربیت بنیاد و تغییر باور روشنفکری سنتی، تا چه پایه آنان را از شناخت مردم واقعاً موجود… منحرف کرده است.»