نگاه معنادار به زندگی؛ عامل پیشگیری از افسردگی وسائل ـ نوع نگاه انسان معناگرا به زندگی موجب میشود دچار خلأ وجودی و افسردگی نشود، گاهی افراد با تمامی امکانات مادی احساس پوچی میکنند و این حاکی از نگاهشان به زندگی است. نقطه مقابل این افراد کسانی هستند که از حداقل شرایط زندگی برخوردارند اما احساس رضایت دارند زیرا در همین حداقل امکانات، محتوایی معنوی و ماندگار مشاهده میکنند. برای مثال انسان قادر است با همان حداقل امکانات، از خود فراتر رود، رفتاری مراقبتی نسبت به دیگران داشته باشد، از آلام دیگران بکاهد و خود را در شادی آنان سهیم کند. همین احساس مفید بودن بهترین معنا برای زندگی انسان است که او را از افسردگی و پوچانگاری نجات میدهد. به گزارش خبرنگار وسائل، زندگی مقوله پر رمز و رازی اگاه معنادار به زندگی عامل پیشگیری از افسردگی است/ ریشه اضطراب و افسردگی نداشتن معنا در زندگی استست که از جهات مختلف قابل بحث است. اساسیترین پرسش درباره زندگی این است که: آیا زندگی معنادار است یا بیمعناست و با مرگ همه چیـز تمـام میشود؟ و اگر معنادار است، معنا و هدف زندگی چیست و راه رسیدن بـه آن کـدام اسـت؟ ضرورت و اهمیت این موضوع از آن نظر است اگر انسان به معنـای زنـدگی توجـه نکنـد و هدف زندگی را نشناسد، نمیتواند رفتارهای اعتقادی و عملی خویش را بر اساس الگوهـای برگرفته از واقعیتهای هستی سامان دهد و در نتیجه، باید شاهد ازدسترفتن سرمایه حیـات خود باشد. بنابراین، تبیین معنا و فلسفه زندگی در جایگاه اول اولویت قـرار دارد. توجـه بـه فلسفه وجودی زندگی، انسان را بر آن میدارد تا روش زنـدگی را بـر اسـاس معنـا و هـدف زندگی برگزیند. ازاینرو، تبیین معنای زندگی و معنای معناداری و راه معنادار شدن آن و نیـز نقد تفکر پوچی و تأثیر معناداری زندگی در اختلالات و بیماریهای روانی از مهمترین مسائل زندگی است. مراد از معنای زندگی این نیست که این واژه بر چه مفهومی دلالت میکند، بلکه مـراد فلسفه وجودی زندگی است. در نتیجه، معنا در ترکیب «معناداری زنـدگی» نیـز بـهمعنـای هدفداری زندگی است و در مقابل، مراد از پوچی، بیهودگی زندگی است؛ بدین معنا کـه با مرگ همه چیز تمام میشود. سعادت در زندگی مساله ای است که به اعتقاد بسیاری از پی رضایت پدید می آید. رضایت نیز خود حاصل نگرش و مفهومی است که در طول زندگی هر فردی وجود دارد، مثلاً ممکن است انسان با حداقل امکانات بیشترین حس رضایت و خوشحالی را داشته باشد و در مقابل دیگری با وجود در اختیار داشتن بهترین شرایط مادی باز هم حس رضایت در زیست خود احساس نکند. حلقه مفقوده ای که برخی در راستای بیان علت این وضعیت مطرح می کنند نبود معنا و مفهوم در زندگی اشخاص است. درک عمق هستی و اینکه چرا به این جهان آمده ایم و واقعاً نقش ما در این گستره چه می تواند باشد موضوعی است که ذهن هر انسانی را به خود مشغول می کند و همین دریافت و درکی که آدمی از این موضوع پیدا می کند زندگی او را معنا می بخشد. در این زمینه گفتوگویی با مریم صانع پور، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ارائه شده است که در ادامه حاصل آن را می خوانید؛ انسان معناگرا دچار خلأ وجودی و افسردگی نمیشود به عنوان پرسش نخستین نظرتان را در این مورد عنوان کنید که اساساً چه زمان انسان می تواند ادعا کند که در طول سال های عمرش برای یک فضیلت و سعادت جنگیده و از این شیوه و منش گذرانِ عمر متاسف نیست و احساس معنامندی در زندگی خود می کند؟ برای پاسخ به این سوال مقدمه ای را مطرح می کنم؛ میتوان «ظاهر زندگی» را به مثابه «لفظ» تلقی کرد و «باطن زندگی» را به مثابه «معنای لفظ» تلقی نمود؛ هنگام صحبت کردن، لفظ در فضا محو میشود اما معنای آن در ذهن مخاطبان باقی می ماند. بر این اساس فردی که عملکردها و روابط روزمرهاش مانند لفظهای پرمعنا، مبتنی بر فضایلی پایدار است، همواره در طول سال های عمرش از فناپذیری ظاهری به سمت بقاپذیری باطنی حرکت میکند، از اینرو دچار پوچانگاری نمیشود بلکه اعمال لاحقش دربردارنده انرژی معنایی اعمال سابق وی هستند. اگر عملکردها و روابط افراد یک جامعه براساس معانی مهرورزانه شکل گیرد، توسعه وجودی آن جامعه براساس معنویت و فضیلتی جمعی حاصل میشود و چنین جامعهای از واگراییهای فردمحورانه، به سمت همگراییهای جمعمحورانه ارتقاء مییابد چنین انسانی روزبهروز دارای امید و سرزندگی بیشتری میشود و با گذران عمر و سالخوردگی دچار یأس و حرمان نمیشود، بلکه احساس غنا و کمال بیشتری میکند زیرا همواره در حال حرکتی اشتدادی و شتابگیر است. در نتیجه برخلاف ظاهر عملکردهایش که با گذران عمرش دستخوش زوال و پوسیدگی میشود، معنای حیاتش به اندازه تکتک عملکردهای زوال پذیرش باقی میماند، هر معنایی، معنای ماقبلش را بارورتر میکند و سیری استکمالی برای عملکردهای روزمره فرد معناگرا فراهم میکند. برای مثال هنگامی که شاخه گلی را به کسی هدیه می دهیم، گُل بهعنوان ظاهر عملکردمان خیلی زود پژمرده می شود اما پیام محبتی که با تقدیم آن گلِ زوال پذیر به یک دوست منتقل میشود همان معنویت نهفته در یک عملکرد ظاهری است؛ یعنی پیام محبت که فناناپذیر و ماندگار است. از طرف دیگر هنگامی انسان احساس رضایتمندی و ابتهاج خاطر میکند که توسعه وجودی برایش حاصل شود زیرا آدمی ذاتاً خواهان جاودانگی است، بنابراین همان طور که میتواند با اهدای یک شاخه گل پیام دوستیاش را برای همیشه در دل طرف مقابلش حک کند، هر چه بیشتر بتواند دایره مهرورزیهایش را گستردهتر کند گستره وجودی خود را بیشتر و بیشتر کردهاست. هر اندازه یک فرد بتواند از خودمحوری و خودخواهیهایش فراتر رود و محبتش را به افراد بیشتری نثار کند، معنای توسعهیابتری به زندگی خود دادهاست و همانگونه که افراد بیشتری را در معنویت وجودیش سهیم کرده، خود نیز شادی و امید بیشتری را دریافت میکند؛ زیرا معناگرایی، فضیلتمندی و مهرورزی در فرآیند فراروی از خودخواهیها و سهیم شدن در غم و شادی دیگران، سیری اشتدادی مییابد و موجب شادمانی، امید و نشاط اجتماعی میشود. عملکردها و روابط روزمره افراد در چنین جامعهای، از فَردانیت خودمحورانه و خودخواهانه، تبدیل به دیگرخواهی و هویتی جمعی میشود و در نتیجه زندگی شهروندان چنین جامعهای دارای معنا و فضیلتی پایدار و همگرایانه خواهد شد. اگر عملکردها و روابط افراد یک جامعه براساس معانی مهرورزانه شکل گیرد، توسعه وجودی آن جامعه براساس معنویت و فضیلتی جمعی حاصل میشود و چنین جامعهای از واگراییهای فردمحورانه، به سمت همگراییهای جمعمحورانه ارتقاء مییابد و در نتیجه نشاطی همگانی و روبهکمال بهگونهای جمعی محقق خواهدشد. انسان بهعنوان یک وجود مادی عمری بسیار کوتاه دارد. وجود مادی هر انسانی در معرض مرگ و نیستی است است، اما محتوای فضیلتمندانه روزمرگیها میتواند از او وجودی جاودانه بسازد. طبق آیه قرآن کریم خداوند درمورد نوع انسان فرمود «نفختُ فیه من روحی» بنابراین عملکردهای روزمره آدمی باید دارای باطنی روحانی و معنوی باشد؛ انسانی که روح خدا در او دمیده شده نباید شأنی همسان با یک حیوان داشته باشد که تمام روز و شب به دنبال غذایی برای سیر کردن شکم خود است، آدمی باید با رفتارهای روزمرهاش به دنبال محقق کردن وجه خدایی خویش باشد و هدفش از آمد و شدهای روزانه، تعالیبخشی به وجود و زندگیاش باشد. در زندگی امروز که شاید انسان ها کمتر مواجهه رو در رو با یکدیگر داشته باشند این فضیلت مندی و معنای زندگی در قالب فضای مجازی نیز نمودی دارد؟ بله، فضای مجازی فرصتی جدید است که حُسن استفاده از آن وسعت و سرعت فضایل را در جامعه انسانی تضمین میکند، البته فناوریهای دیجیتال مانند هر ابزار دیگری، هم میتواند در مسیر ارتقاء بشر مورد استفاده قرار گیرد و هم میتواند وسیله سقوط بشر را فراهم کند اما به نظر من امکانات بینظیری که فضای مجازی در جهت فراگیر شدن آگاهی ایجاد کرده، جنبه مفید بودن فضای مجازی را بر جنبه مضر بودنش غالب کردهاست. همچنین در دنیای مجازی انسانهای بیشتری میتوانند از حال یکدیگر باخبر باشند و اندوه و محرومیت یکدیگر را برطرف کنند. همه ما کم و بیش عضو گروههایی هستیم که با یک پیام، امکانات مادی و معنوی را برای انسانهای بیبضاعت، بیمار و درمانده فراهم میکنند و تسلای دل نیازمندان میشوند. وسعت یابی این فعالیتهای انساندوستانه در فضای مجازی قابل مقایسه با فضای فیزیکی نیست. بهعلاوه در این فضا نیکیها و فضایل، ماندگار میشوند و رشدی اشتدادی و تصاعدی پیدا میکنند. بنابراین در فضای مجازی، معنوی زیستن به معنای فراتر رفتن از خودخواهی و خودمحوری فردی، نمود بیشتری دارد و نیز حرکت از فناپذیری عملکردهای روزمره، به سوی بقاپذیریِ محتوای فضیلتمندانة آن عملکردها، امکانپذیرتر شدهاست. امروز وارد دنیای جدیدی شده ایم. دنیای مجازی و ارتباطات جهانی شرایط متفاوتی را نسبت به گذشته رقم زده اند و تمامی معادلات فکری، عملی و احساسی انسان را تغییر داده اند. ما در دنیایی زندگی می کنیم که همه افراد از ملیتهای مختلف به نوعی در همسایگی یکدیگر هستند، پس هر انسانی میتواند یک «معنویت حداکثری» را برای خود تعریف کند اما براساس یک «معنویت حداقلی» روابط جهانیاش را در دنیای مجازی شکل دهد. بهعنوان مثال برای یک انسان دیندارکه دائماً می خواهد عملکردهایش از معنویتی خدایی برخوردار باشد و همواره ارتباطش را با خداوند حفظ کند یک «معنویت حداکثری» مطرح است که شاید نتواند از همة کاربران دنیای مجازی انتظار داشتهباشد، یعنی یک شخص موحد، عارف و متشرع، نمیتواند از دیگران توقع این معنویت حداکثری را داشتهباشد و یا آن را بهگونهای دستوری و تحکمی به دیگران القا کند، زیرا یکی از ویژگیهای دنیای مجازی حذف رابطه سلسلهمراتبی میان افراد است؛ همه کاربران در عرض یکدیگر قرار دارند بنابراین جایی برای تحمیل نظرات و باورها (حتی اگر حق باشند) در دنیای مجازی وجود ندارد. زندگی معنوی و فضیلتمدار فقط در ارتباطات انسانی خلاصه نمیشود بلکه به ارتباط انسان با طبیعت نیز میپردازد زیرا احساس مسئولیت و عشق ورزیدن نسبت به طبیعت یک معنویت حداقلی است که حتی می تواند دین باورانه نباشد. همه چیز در شرایط گفتگوییِ برابر میان کاربران ارائه میشود، بنابراین همزمانی و فراگیری ارتباطات در دنیای مجازی مستلزم یک «معنویت حداقلی» است تا برای هر انسانِ ارزشمداری اعم از دیندار و بیدین ممکن باشد. این معنویت حداقلی را میتوان «معنویتی انساندوستانه» تعریف کرد که دارای مولفههایی مانند عشق ورزی، محبت، خیرخواهی، تعامل به جای تقابل، رابطه برد - برد به جای رابطه برد- باخت است. باید توجه داشت که در «معنویت حداکثری» نیز همین مولفهها حضور دارند، اما همگی جهت شان به سمت خداپرستی و ایمان به مذهبی خاص است، از اینرو مفاهمه براساس یک «معنویت حداکثری» بین شخص دیندار و اشخاص مومن به آن دین خاص صورت میگیرد، اما ارتباطات فراگیر و همزمان در دنیای مجازی مستلزم «معنویت حداقلی» است تا امکان تعامل و تفاهم میان کاربران فراهم شود و بر همبن مبنا فضائل و ارزشهای معنوی به اشتراک گذاردهشوند. باید در نظر داشت که معنویت حداکثری، معنویت حداقلی را نیز شامل میشود بنابراین ما بهعنوان یک انسان دیندار نباید مخاطبانمان را براساس فرهنگ و دینشان قضاوت کنیم بلکه به صرف اینکه همنوع ما هستند باید به آنها عشق بورزیم و رفتارهای خیرخواهانه داشتهباشیم. حتی میتوان با استفاده از امکانات اطلاعاتی و ارتباطاتی دیجیتال از فرهنگ های دیگر راههای معنوی زیستن را آموخت و روشهای معنوی خود را بارورتر ساخت. از سوی دیگر باید به این نکته توجه کنیم که زندگی معنوی و فضیلتمدار فقط در ارتباطات انسانی خلاصه نمیشود بلکه به ارتباط انسان با طبیعت نیز میپردازد زیرا احساس مسئولیت و عشق ورزیدن نسبت به طبیعت یک معنویت حداقلی است که حتی می تواند دین باورانه نباشد. به هر تقدیر می توان معنای حداقلی زندگی را در تعالی جستن از خودخواهیها و حرکت بهسوی فضیلتمحوری نظری و عملی، هم در ارتباط با انسانها و هم در ارتباط با طبیعت تعریف کرد. آیا تغییر در راه و روش زیستن، می تواند معنای زندگی انسان را دستخوش دگرگونی کند؟ بله، انسان معنوی خود را وجودی در میان سایر موجودات عالم هستی یعنی جزیی از هستی میبیند. چنین انسانی نمیتواند دوستدار هستی، اعم از مادی و معنوی نباشد، چنان که شاعر می گوید: (به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست). این دیدگاه از انسان، موجودی مسئول و متعهد در مقابل همه عالم میسازد که دارای رفتاری مراقبتی نسبت به همه موجودات است. چنین انسانی به حفظ همه هستی می اندیشد، چنین انسانی اهل اسراف نیست؛ همواره رفتاری حسابشده دارد؛ رفتارهایش نسبت به انسانها، حیوانات، و طبیعت آزادهنده نیست. دائماً مراقب کنشها و واکنشهایش هست تا بتواند انرژی مثبتی را به محیطش اعم از انسانی و طبیعی منتقل کند. اصولاً عشق او به هستی موجب میشود، رفتارش، کلامش، و حتی نگاهش خیر و نیکی را اشاعه دهد زیرا بنا به فرموده امام علی علیهالسلام: «دوستی و مهربانی با دیگران، نیمی از عقلانیت انسان است». کسی که عملکردهایش دارای محتوایی معنوی است همگان را تکریم و احترام میکند. چنین انسانی نَه فقط در شرایط عادی زندگی، بلکه در شرایط رنج و گرفتاری نیز در جستجوی معانی متعالی است تا سختیها نیز معنامند شوند. چنین افرادی حتی در بدترین شرایط بهترین واکنش ها را از خود بروز میدهند. برای مثال «ویکتور فرانکل» روانشناس و عصبشناس اتریشی و مبدع «مکتب معنادرمانی»، در کتاب «انسان در جست وجوی معنا» از تجربیات فاجعهبارش بهعنوان یک یهودی در اردوگاه های کار اجباری آلمان نازی سخن میگوید. وی مینویسد در خلال آن دوران و در سختترین شرایط بود که به اهمیت معنای زندگی آگاه شد. نوع نگاه انسان معناگرا به زندگی موجب می شود دچار خلأ وجودی و افسردگی نشود، گاهی افراد با تمامی امکانات مادی احساس پوچی می کنند و این حاکی از نگاهشان به زندگی است. نقطه مقابل این افراد کسانی هستند که از حداقل شرایط زندگی برخوردارند اما احساس رضایت دارند زیرا در همین حداقل امکانات، محتوایی معنوی و ماندگار مشاهده میکنند. برای مثال انسان قادر است با همان حداقل امکانات، از خود فراتر رود، رفتاری مراقبتی نسبت به دیگران داشتهباشد، از آلام دیگران بکاهد و خود را در شادی آنان سهیم کند. همین احساس مفید بودن بهترین معنا برای زندگی انسان است که او را از افسردگی و پوچانگاری نجات میدهد. انسان معناگرا دچار خلأ وجودی و افسردگی نمیشود دکتر محمد مهدی عباسی آغوی در «معنای زندگی» بیان کرد: ظلم به حقوق دیگران و گناه: از عوامل نابودی آرامش در زندگی است. تفاوت بین انسان سنتی و مدرن چیست و چرا مدرنیته اضطراب را به ارمغان آورده است؟ حجت الاسلام عباسی پاسخ داد: مدرنیته سبب افزایش نیازهای بشر امروز نشده است بلکه احساس نیازهای کاذب را افزایش داده است و این امر باعث عدم احساس آرامش شده است. مجموع این احساس نیازها، دلهره و اضطراب می آفریند. به نظر می رسد ارتباط بشر دیروز با خدا بهتر بود از آن جهت که موانعی که او را از خدا باز می داشت کمتر بود اما امروز موانع درونی و بیرونی رسیدن ما به خدا بیشتر شده است لذا ما برای کسب آرامش مجدد باید ببینیم چه چیزی به زندگی ما آرامش بیشتری می دهد. جاری شدن توحید در تمام مظاهر زندگی، عامل آرامش و پیشگیری از افسردگی وی در مورد عدم نفوذ توحید در مجاری زندگی روزمره ما گفت: آلپورت می گوید که اگر ما می خواهیم به آرامش برسیم باید به سراغ نظام دینی برویم به این دلیل که ماورایی است و جامع همه نیازهای ماست و کثرت ها را به وحدت می رساند. دلیل نا آرامی ما این است که جایی که قرار است از آن عبور کنیم میخواهیم بایستیم و به فکر عالم دیگر که محل ایستادن است نیستیم. تمام انبیا برای جاری کردن کلمه ی توحید و مبارزه با طاغوت آمده اند. این یعنی آرامش فردی و اجتماعی. یعنی اگر فرد و جامعه می خواهند آرامش و امنیت داشته باشند، توحید باید در تمام مظاهرشان جریان پیدا کند و فقط مخصوص توحید در عبادت نباشد. اما متاسفانه سبک زندگی ما با این قضیه تعارض دارد زیرا ما دین را بخشی از زندگیمان قرار داده ایم به جای آنکه زندگی مان را بخشی از دینمان قرار دهیم. حجت الاسلام عباسی ضمن برشمردن نمونه هایی از پرداختن به آرامش در آموزه های دینی و قرآن، به چگونگی به آرامش رسیدن از نگاه دین پرداخت: بر اساس تحقیقی، کسانیکه عواطف مثبت نسبت به دین داشته اند، دستگاه قلبی عروقی و گوارشی آنها عملکرد بهتری داشته است. دین می گوید شما باید به تمام ابعاد وجودی خود اهمیت بدهی. دنیا و آخرت باید در کنار هم باشند. انسان دارای سه بُعد جسم، نفس و عقل است. توجه به هر سه این موارد موجب آرامش انسان است. از بُعد شناختی، باور به خداوند برای ما آرامش بخش است. توکل، باور به تقدیر و معاد و صبر نیز از دیگر عوامل ایجاد آرامش هستند. ظلم به حقوق دیگران و گناه از عوامل از بین بردن آرامش هستند. حجت الاسلام عباسی در مورد نیازهای معنوی در سبک زندگی اسلامی توضیح داد: نیازهای معنوی ما تنها محدود به رابطه ی ما با خدا نیست بلکه رابطه ی من با خودم، تعیین معنا برای زندگی و صبر در شرایط دشوار، جزء نیازهای معنوی محسوب می شوند. آئین فطرت مانند کاسه بلوری و آئینه شفاف است که به وسیله رعایت اوامر و نواهی پروردگار متعال، نور الهی را از خودش عبور میدهد و به اندازه دریافت خویش، اطراف و مسیر زندگی خود را، روشن میسازد، و در اثر همین روشنائی، با آرامش خاطر، برنامههایش را در طول زندگی پیاده میکند. آرامش گمشده بشر امروز است و عصر امروز عصر اضطراب تلقی می شود حجت الاسلام عباسی با تعریف آرامش اظهار کرد: آرامش گمشده بشر امروز است و عصر امروز عصر اضطراب تلقی می شود. آرامش یک حالت روانی خوشایند است که همراه با آرامشی است که فرد از گذشته ناراحتی ندارد و از آینده نگرانی ندارد. آرامش حالت رکود نیست چون رکود یک حالت خنثی و نا خوشایند است. آرامش یک عدم حرکت و عدم دلهره خوشایند است. آرامش نقطه مقابل اضطراب است. اضطراب به معنای حرکت و عدم سکونی ناخوشایند است و همچنین یک بیماری روانی و بدنی، بر اثر یک ترس مبهم است. وی در ادامه فرق ترس و اضطراب و استرس را بیان کرد: منبع ترس مشخص است ولی منبع اضطراب مشخص نیست. ترس مربوط به زمان حال است ولی اضطراب مربوط به زمان آینده است. ترس عامل بیرونی دارد اما اضطراب عامل درونی دارد و نکته آخر اینکه ما در مقابل ترس معمولاً فعال هستیم یعنی عملکردی برای رفع آن خطر بیرونی داریم ولی در اضطراب منفعلیم و ناتوان می شویم. بنابراین اضطراب خیلی تهدید کننده تر از ترس است. استرس گاهی ملازم اضطراب است یعنی استرس ها می توانند ناشی از اضطراب باشند یا خودشان باعث اضطراب شوند. شخصیت، شیوه های تربیتی، تغذیه و باورها در اضطراب تاثیر دارند. ریشه اضطراب نداشتن معنا در زندگی است حجت الاسلام عباسی عوامل ایجاد اضطراب را برشمرد: فروید میگوید؛ تمدن برای انسان به بهای اضطراب تمام شد و اضطراب درد روانی است و علامت بیماری های دیگر است. تحقیقات نشان داده اند که اضطراب در بیماری های جسمی اثر گذار است. مکتب روان تحلیل گری میگوید، سرکوب غرایز انسانی سبب ایجاد اضطراب می شود. مکتب رفتار درمانی و رفتار گرایی بر این باورند که اضطراب درونی نیست و محیط اضطراب ایجاد می کند. مکتب انسانگرایی که روی شناخت ها تاکید دارد می گوید عوامل درونی و باورهای غلط ما منشأ اضطراب است. اما مهمترین آنها مکتب معنا درمانی است که از فلسفه اگزیستانس آغاز شد. اینها معتقدند که ریشه اضطراب نداشتن معنا در زندگی است. در نگاه فرانکل هر چیزی می تواند به زندگی معنا دهد اما در نگاه فلاسفه اسلامی معنا باید یک امر ارزشمند باشد. وی درباره مکتب وجودی ملاصدرا گفت: ملاصدرا وقتی از وجود شروع می کند به این نتیجه می رسد که وجود یعنی کمال محض که همه انسان ها خواهان آن هستند. خداوند هدف غایی ما را فلاح و رستگاری قرار داده است. چطور معنا به زندگی من آرامش می دهد؟ حجت الاسلام عباسی پاسخ داد: انسانی که می خواهد آرامش داشته باشد باید در حال حرکت و تکاپو باشد. هر حرکتی یک مقصد و مقصودی دارد. وقتی شما هدفی برای خود در نظر گرفته ای، زندگی ات برای رسیدن به آن هدف معنا پیدا می کند و وقتی شما در حال حرکت به سمت آن مقصود هستید احساس کمال می کنید و زندگی ات معنا پیدا می کند. خداوند در قرآن هدف غایی ما را فلاح و رستگاری قرار داده است و برای رسیدن به این فلاح افعال متعددی مثل روزه و تقوا را تعریف می کند. داشتن هدف واحد در زندگی باعث کاهش اضطراب است. وی در انتها به تعریف سبک زندگی پرداخت و افزود: سبک زندگی یعنی شیوه ثابتی که شما به آن گونه زیست می کنید و باید شما را به هدفی برساند. شما وقتی معنای زندگی تان را بر اساس دین تعریف کرده اید، سبک زندگی تان نیز باید بر اساس همان باشد. امروزه ما معنای زندگیمان را از دین گرفته ایم و سبک زندگیمان را از غرب و این باعث از دست رفتن خلوت و آرامش ما شده است. سبک معماری اسلامی رابطه های ما را با طبیعت، با دیگران، با خودمان و با خدا حفظ می کند اما معماری از غرب آمده ی امروز خیلی از این رابطه ها را از ما می گیرد و باعث می شود ما یک موجود تک بعدی شویم و فقط با دیگران رابطه داشته باشیم. علت واقعی افسردگیها نداشتن ایمان به خدا است علت واقعی افسردگیها نداشتن ایمان به خدای متعال است وقتی که کشور پهناور وجود انسان بدون وابستگی به خالق خویش، زندگی را شروع میکند در مقابل حوادث روزگار چون قدرت پاسخگوئی صحیح را به تنهائی ندارد و نمیتواند در برابر سیل مشکلات مقاومت نشان دهد به تدریج زمینه ترس و نگرانیها در وی پدید میآید و بعد از مدت کوتاهی افسردگی و غم و اندوه سراسر وجودش را فرا میگیرد تا جائی که خود را در محاصره کامل حوادث دلخراش زندگی مییابد. وقتی که در آفرینش انسان جایگاه ایمان به خدای سبحان برای ادامه حیات او، و تنظیم کردن برنامههای زندگیاش، معین شده و برای تحقق این هدف مهم و حیات بخش، نیروی عقل را در وجودش آفرید و کارشناسان معصوم خود را یکی بعد از دیگری مبعوث کرد تا اینکه انسان بیدار شود و با پذیرفتن واقعیات، زندگی خود را به سوی رشد و کمال و آسایشهای لازم رهنمون سازد، انسانی که به حقیقت ایمان به خدای متعال منکر شده است و هیچ توجه و اعتنائی به ضرورت آن در تأمین آسایش و آرامش روحی خویش ندارد چگونه میتواند وجود خود را که به یک کشور بزرگ بی شباهت نیست بدون ترس و نگرانی اداره کند؟ آیا حرکتهای ضد دینی و شکستن حریم معنویت، و آمیختن با مظاهر شرک و بت پرستی در چار چوب اطاعت از هواهای نفسانی و ارضاء غرائز شهوانی، میتواند بشر را از میان امواج خروشان افسردگیهای زندگی به ساحل سعادت و آرامش برساند؟ جهان امروز چه امکاناتی برای نجات نسل بشر فراهم ساخته تا او را از افسردگیهای نابود کننده به آسایش و آرامشهای روحی نائل سازد؟ آیا پیشرفت علم و تکنولوژی و خصوصاً در زمینه پزشکی توانسته این موجود گرفتار شده در میان ناراحتی و افسردگیها را به سوی آرامش و آسایش هدایت نماید؟ در مقابل تمامی سئوالات، او باید، پاسخ دهد و اعتراف کند که عامل اصلی افسردگیهایش چیست؟ به خاطر اینکه جهان هستی نظام دقیق و حساسی دارد کوچکترین، بی اعتنائی و زیر پاگذاشتن نظم موجود، پاسخ مناسبی را در بر دارد، اگر اعضای خانواده، زمینههای لازم را برای اجرای عدالت، فراهم نسازند بی عدالتی، چهره زندگی را، افسرده و غم آلود خواهد کرد همچنان که در عصر حاضر، به طور روشن، مشاهده میکنیم، انسانی که با تمام امکاناتش، در جهت شکستن حریم ایمان، تلاش میکند و از طرق گوناگون محیط کار و زندگی و خانواده را، به دستورات الهی بیگانه کرده است، او چگونه و در چه شرائطی میتواند از افسردگی نجات پیدا کند؟ نکته مهم ارزشمند شدن انسان در صورتی است که بتواند دستورات و قوانین حیات بخش الهی را، از عمق وجودش عبور دهد چون هر کجا رد پای دین و تقوا، پیدا شود با زیبائی های واقعی، خودش را نشان میدهد، در غیر این صورت مزیتی برای انسان متصور نمیباشد. آئین فطرت مانند کاسه بلوری و آئینه شفاف است که به وسیله رعایت اوامر و نواهی پروردگار متعال، نور الهی را از خودش عبور میدهد و به اندازه دریافت خویش، اطراف و مسیر زندگی خود را، روشن میسازد، و در اثر همین روشنائی، با آرامش خاطر، برنامههایش را در طول زندگی پیاده میکند و با هیچ نگرانی و یا افسردگی مواجهه نمیشود. اما اگر این چراغ در دلش روشن نشود، او خود را در یک محیط تاریک و ظلمانی میبیند در نتیجه هر قدمی را در زندگانی خویش، با افسردگی خاطر و اضطراب و نگرانی و... بر میدارد در دنیای امروز، چه قدر سرمایه برای روشن ساختن قلبهای افسرده و نگران صرف شده است؟ آیا علت و عوامل افسردگی را، روشن ساختهاند، تا کسی بداند، چه عواملی و با کدام شرائط موجب این بیماری میشود؟ در هر صورت اگر انسان را در جهت ایمان و یقین به خدای متعال و دریافت غذاهای سالم برخوردارش نسازیم هیچ پیشرفتی برایش مفید و آرام بخش نخواهد بود بلکه مانند دانه ای که مغز تلخی دارد هر اندازه که بزرگ گردد و به یک درخت پر میوه ای تبدیل شود این تلخی از آن جدا نخواهد شد.
نظرات