نویسنده: دکتر ابراهیم الهضیبی
ترجمه: رحمت الله خردنیا
در مجال سخن از بحرانهای فکری که حرکتهای اسلامی معاصر از آن رنج میبرد، ناچاریم که ابتدا از بحرانهای مخفی و نامحسوسی سخن بگوییم که بدون شک در ذهن بسیاری از فعالان اسلامی وجود دارد و کاملاً در روش تفکر و تعاملشان تأثیر گذاشته است.
برای اینکه مسئله را عمومی نکرده باشم منظور خود را در قالب بحرانهایی که ذهن بسیاری از اخوانیها ـ که من آنها را دوست دارم و آرزوی بیداری و برخاستن امت را در آنها میبینم ـ در مدیریت ارتباط بین سه ضلع اندیشه، تنظیم و مجتمع از آن رنج میبرد، ذکر میکنم.
بدون شک ارتباط مهمی بین هر دو طرف هر یک از این سه ضلع با هم وجود دارد که در خصوص ارتباط بین اندیشه وتنظیم هیچ شکی وجود ندارد که تنظیم بر اساس اندیشهایی بنا شده که آنرا تحریک و منتشر میکند و اما در خصوص ارتباط بین تنظیم و مجتمع شکی وجود ندارد که تنظیم جزئی از مجتمع است که با حرکت آن حرکت میکند و با قضایای آن منفعل میشود و این تنظیم تلاش میکند که افکاری که در سر دارد را به مجتمع تزریق کند و این خود نقش ضلع سوم این سه ضلع را ایفا میکند و یا به عبارتی دیگر ارتباط بین اندیشه و مجتمع میباشد.
چطور خود را تقویت کنیم؟
در حقیقت همه این مسایل مرا به طرح این سؤال مهم وا میدارد که چگونه میتوانیم حرکتهای اسلامی معاصر را تقویت کنیم؟ که در قلب آن بدون شک حرکت اخوان المسلمین قرار دارد.
برای جواب دادن به این سؤال لازم است که به بعضی از نوشته های امام شهید حسن البناء مؤسس جماعت اخوان المسلمین و ظروف مربوط به آن برگردیم و از خلال آن اهداف برپایی حرکت را بیابیم تا بتوانیم در پرتو آن پیروزی حرکت را تقویت کنیم.
در شروع با طرح علامه طارق البشری موافقم که خلاصه آن اینست که حرکت اسلامی فقط برای جلوگیری از سقوط خلافت بوجود نیامده است و اگر اینچنین بود هدف آن هم قطعاً سیاسی وآن فقط برگرداندن خلافت بود ولی نشأت حرکت اسلامی به خاطر مواجهه با رویکرد علمانی و غربزدگی است که بر امت (یا حداقل نخبه های روشنفکرآن) به علت حالت جمودی که در مراحل گذشته بر فکر اسلامی حاکم بوده سیطره پیدا کرده است.طارق البشری
یقیناً هدف حرکت اسلامی (وخصوصاً اخوان) ساختن دوباره هویت فرهنگی جامعه بر اساس همان اصول معروف اسلام است و موافق با منهج اصلاحی که جمال الدین افغانی آن را شروع کرد و امام محمد عبده آن را رشد داد و امام رشید رضا استاد و معلم امام بناء آن را به کمال نسبی خود رساند.
و نبوغ امام بناء در دو موفقیت بزرگی که به آن دست یافت مثال زدنی است که اول توانست ایدئولوژی افغانی و محمد عبده و رشید رضا را گسترش دهد بدون اینکه به عمق آن خللی وارد کند و توانست دوباره آن را در قالب کلماتی سهل و آسان که امکان دریافت آن برای عامه مردم و نخبگان در آن واحد امکان پذیر باشد بسط و گسترش دهد و بدینوسیله توانست این حرکت اصلاحی اسلامی را از یک حرکت نخبه گرای تنگ و محدود(حالتی که در زمان افغانی و محمد عبده و رشید رضا بود) به یک حرکت گروهی مردمی و نخبه گرا در آن واحد تغییر دهد که از تایید مردم و قبول نخبگان برخوردار باشد.
اما موفقیت دوم و نبوغ دیگر امام بناء؛ نبوغ تنظیمی وی بود که توانست تنظیمی را ایجاد کند که با اندیشه خود در مجتمع حرکت کند و از آن حمایت کند و آن را منتشر کند و شاید مهمترین دلایل این نبوغ بقاء این تنظیم و پیشرفت آن علی رغم تمامی تغییرات اجتماعی اطرافش و ضرباتی که متحمل میشد باشد که بعضی مواقع خواستند به طور کلی آن را نابود کنند (دو حالتی که قبل از دستگیری مستقیم امام بناء و دوره جمال عبدالناصر به وقوع پیوست) و بعضی دیگر تحجیم آن و قرار دادن آن در حالتی که قدرت و تأثیر گزاری آن محدود شود را دنبال میکردند (حالتی که در عهد انور سادات و رئیس جمهور فعلی حسنی مبارک واقع است).
و به خاطر اینکه اندیشه اصلی که جماعت اخوان بر اساس آن بنا شد اندیشه اصلاحی ـ اسلامی شامل بود طبیعی بود که اولین قاعده ایی که جماعت بر آن بنا میشد باید اندیشه شمولیت اسلام بود.
چنانچه اشاره کردیم واقع آن روز خلاف این اندیشه حرکت میکرد به خاطر اینکه حرکتهای اسلامی قدرتمندی نبودند که در مقابل این غربگرایی قیام کنند پس طبیعی بود که تنظیمی شامل بنا شود که دارای بازوهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اعلامی، فرهنگی، دعوی و حتی نظامی باشد (که نقش آن فقط مواجهه با اشغالگری باشد، نفشی که بسیاری از تنظیمات نظامی که احزاب سیاسی آن را تشکیل داده بودند مثل القمصان، الزرق، الوفدیین و غیره داشتند). پس بدینوسیله جماعت اخوان به جماعتی شامل که از اندیشهای شامل سرچشمه میگرفت تبدیل شد.
شمولیت اندیشه و شمولیت تنظیم
قبل از اینکه مناقشه در خصوص این بحث را آغاز کنیم لازم است به مسئله مهم تفاوت بین شمولیت اندیشه و شمولیت تنظیم اشاره کنیم، مسئلهایی که باید مراعات شود و ابعاد آن به خوبی فهمیده شود.
علامه طارق البشری میگوید: شمولیت اسلام تخصص را نفی نمیکند بلکه از دیدگاه من شمولیت اسلام است که تخصص را لازم میداند در غیر اینصورت یک فرد(عقل) مسلمان چطور میتواند به تنهایی در تمام آن جوانبی که امام بناء به آن اشاره کرده کار کند و در نتیجه امتیازاتی حقیقی و واقعی را به امت اضافه کند، آن هم در سایه این حیات و واقعیت پیچیده که نیاز به تفکر و تلاش وسیع برای درک و فهم تمامی جوانبش دارد؟
گمان میکنم در داخل یک نمونه تنظیم هم باید به ناچار تخصصات مختلفی باشد؛ مثلاً در داخل مجموعه اخوان تقسیمات زیادی به چشم میخورد مثل قسم سیاسی، تربیتی، دعوی، اجتماعی و... و مسئولین هر قسم اسلام را با شمولیتش تدریس و اجرا میکنند ولی هر کدام از آنها فقط در یک مجال از عمل اسلامی تخصص دارند و همه آنها میدانند که سیاست جزئی از اسلام است ولی بعضی از آنها وارد شدن مستقیم به سیاست را نمیپذیرند و در این ایده خطایی دیده نمیشود.
غیر معقول است که ما از یک امام مسجد بخواهیم که مستقیماً وارد سیاست شود. (منظور من این نیست که دیدگاه سیاسی که پایه گذار درک و فهم دینی و نگاه واقعی اوست را داشته باشد بلکه منظور من اینست که به شکل مستقیم وارد سیاست شود، با تمام نیازهایش مانند فهم سیاست روز و کیفیت تأثیر گذاشتن در آن، و ایجاد توافق حول قضایای مطرح روز، ایجاد گروهی سیاسی، القاء سخنان سیاسی موفق، مؤثر و موزون وهمچنین سایر اموری که نیاز به تخصص دارد).
یکی از اسباب انتقاد استاد متفکر فهمی هویدی از دعوتگران جوان غوطه ور شدن آنها در مجالهای سیاسی و اجتماعی به طرق مختلف بود و منظور هویدی این نبود که این مجالها از دین جدا هستند و نباید دعوتگران به آن اهمیت دهند بلکه خواست بگوید که نقش دعوتگران نهایتاً در آگاه ساختن مردم از این مجالها خلاصه میشود و متخصصین اسلام باید برای تغییر در این مجالها برنامه ریزی بکنند و این کار دعوتگران نیست.
و من با آوردن این مسائل میخواستم شما را متوجه آن چیزی بکنم که عالم بزرگوار عبدالحلیم ابوشقه به آن اشاره کرده و علامه قرضاوی هم با گفتن اینکه شمولیت اندیشه و ایده ضرورتا بیانگر شمولیت تنظیم نیست آن را تایید کرده است. (به مقدمه قرضاوی در کتاب «نقد العقل المسلم» ابو شقه مراجعه شود). که اگر اینچنین بود وجود یک تنظیم نظامی برای حرکت اسلامی الزامی بود هر چند که کسی نمیتواند جانب جهادی اسلام را انکار کند ولی این موضوع در حرکتهای اسلامی جایی ندارد هرچند که هرگز از اندیشه و تفکر اسلامی ساقط نمیشود و جهاد نقشی است که باید در دولت ایفا شود و دولت با لشکرهای نظامیش مسئولیت آن را داراست و جایز نیست کسی دیگر به آن دست بزند مگر در حالت اشغال کشور که در این صورت منحصر بودن این نقش فقط برای دولت منتفی و مسئولیت مستقیم همه اجتماع و مردم است.
میخواهم بربگردم و جواب این سوال را بدهم که؛ اهداف تنظیمی حرکتهای اسلامی معاصر چیست؟ من جواب میدهم که؛ یکی از مهم ترین اهداف این تنظیمها نقل افکار اصلاحی شامل از داخل تنطیم به خارج آن است تا افکار تنظیم( افکاری که تنظیم بر اساس آن بنا شده) در مجتمع رسوخ کند و افکار مجتمع نیز همان شود.
چه بسیار که از ما هستند ولی در ما نیستند
من معتقدم که با این مقیاس ما میتوانیم میزان موفقیت حرکتهای اسلامی را بسنجیم؛ یعنی با میزان موفقیت در انتشار افکار و اندیشه در خارج از تنظیم، و نه با میزان موفقیت در جذب افراد جدید به صفوف تنظیم، به خاطر اینکه جذب افراد زیاد به تنظیم بدون اینکه قادر به نشر افکار در خارج از تنظیم باشیم، اندیشه و تفکر ما را منحصر به تنظیم میکند و کارآیی آن در جامعه را از بین میبرد.
امام بناء به خوبی اهمیت وجود افکار در خارج از تنظیمات اسلامی و نتایج حاصله از آن و نظریه «پیوستن به جریان اسلامی ضرورتاً نیازی به پیوستن به تنظیم اسلامی ندارد» را درک کرده بود و به خاطر همین گفت: «چقدر افراد از ما هستند ولی در ما ـ تنظیم ـ نیستند». ایشان دیدگاهشان این بود که در بین مردم افراد زیادی وجود دارند که از ما هستند یعنی با ایده ما در میدانهای اسلامی فعال هستند و اگر چه که در تنظیمات ما نیستند.
این قاعدهی (منحصر کردن ـ قصرـ جریانهای اسلامی بر تنظیمات اسلامی) غیر محسوس و در عین حال موجود در ذهن بسیاری از فعالان اسلامی معاصر، به هیچ وجه نتیجه طبیعی فکر امام بناء نیست بلکه از دیدگاه من نتیجه ظروف تاریخی هست که بر اخوان المسلمین گذشته است و بعدها این طرز تفکر به حال خود رها شد. پس این بناء و اساس فکری در این مسئله نیاز به بازنگری و تجدید نظر دارد.
شمولیت فقط خاص اخوان نیست
قطعاً جماعت اخوان در مرحله تاریخی معینی که (با امام بناء شروع شد و در دوره ناصری پررنگ تر شد) تنها کارگردان جریان اسلامی معتدل شامل بود؛ پس خلط بین تنظیم و اندیشه طبیعی است به طوریکه پیوستن به تنظیم علامت مشخصه پیوستن به اندیشه و تفکر جماعت است.
با وجود اینکه در مراحل گذشته تاریخ قدرتها و جریانهای اسلامی پدید آمدند که به اندیشه شمولیت اعتقاد داشتند اما از لحاظ بینش شمولیت دیدگاهشان مغایر اخوان بود؛ به طوریکه آن موقع حرکتهای جهادی بودند که عملیات نظامی را تنها راه برپایی حکومت اسلامی میدانستند(طرحی که از لحاظ منهجی و ایدئولوژی با برنامه اخوان مغایرت دارد نه از لحاظ واقعیت امروزی، چنانچه بعضی ها فکر میکنند).
همچنین گروههایی در میدانهای اسلامی پدید آمدند که به شمولیت اسلام ایمان داشتند ولی همزمان وارد مسایل سیاسی کلان میشدند و گروههایی که تمام اهتمام خود را صرف عمل و کار وعظی (جماعت تبلیغ) یا مجال علمی (سلفی علم گرا) میکردند و گروههای متعدد دیگری که گام اول خود را برای اصلاح در یکی از مجالها بر میداشتند که در سیاق اصلاح اسلامی وسیع وشامل گام آخر آنها هم نبوده است.
همه این افکار (اگر چه در اولویات و گاهاً در منهج با اخوان تفاوت دارد) بیانگر ایمان به شمولیت اندیشه اسلامی است و این مسئله خطای اخوان در اینکه خودشان را تنها مجری و کارگردان اندیشه شمولیت اسلام میدانند بیان میکند و اگر چه حق طبیعی اخوان است که خود را تنها مجری و کارگردان تفکر مدرسه اصلاح گرای اسلامی بدانند.
با این حال در ادوار گذشته جریانهای اسلامی بودند که تفکر مدرسه اصلاحی که سید جمال افغانی و محمد عبده و رشید رضا و امام بناء آن را پایه ریزی کرده بودند تشریح میکردند، و در دو میدان اساسی به این فعالیت پرداختند که ابتدا با میدان فرهنگی جدیدی که دارای دو بال فقهی و فکری بود شروع کردند. در سه دهه اخیر ما شاهد رشد و نشاط گروهی از علماء ومتفکرین بودیم که هرکدام به درجات متفاوت از تنظیم اخوان فاصله داشتند مثلاً در جنبه فقهی سردمداران علمای جدید علامه محمد غزالی و دکتر یوسف قرضاوی بودند که هر کدام از اینها زمانی عضو تنظیم اخوان بودند ولی بعدها از آن خارج شدند و فقط به پشتیبانی از اندیشه و تفکر آن پرداختند و منافع زیادی به بدنه حرکت اسلامی تزریق کردند.
همچنین در میدان فکری تعداد زیادی از متفکرین بودند که از تفکر و اندیشه اصلاحی حمایت میکردند ولی از دایره تنظیم بدور بودند که شاید بارزترین آنها استادانی مانند مالک بن نبی (رحمه الله) ومحمد عماره و طارق البشری و فهمی هویدی و محمد سلیم العوا باشند. اینها سهم بزرگی در رشد بیداری اسلامی و ایجاد ساختار تفکر و اندیشه مسلمان داشتند به طوریکه در راه تحقیق مقاصد اسلام به آنها مساعدت شایانی نموده اند و به جزء افراد معاند کسی نمیتواند آن را انکار کند.
و در نتیجه تعدادی از نویسندگان و دعوتگران (شاگردان همین فقهاء و متفکرین) پدید آمدند که با این افکار و اندیشه اصلاحی وارد جامعه شدند در حالیکه خارج از تنظیم بودند و گروهی از جوانان اسلامی را که از اندیشه اسلامی (وحتی جریان اصلاحی آن) حمایت میکردند و جایی در تنظیمات اخوان نیز نداشتند وارد جامعه کردند.
چیزی که الآن بر اخوان واجب است!
در حال حاضر انجام دو کار مهم بر اخوان واجب است: اولاً اخوان باید در ساختار تفکر و اندیشه خود تجدید نظر و افکار خود را در سایه حقائق اجتماعی جدید و روز دنیا بازنگری کند؛ چون در حال حاضر اخوان تنها بازیگر جریان اصلاحی اسلامی نیست و تفکر اخوان زمانی که این قضیه را درک کرد باید به شکل مثبت با آن تعامل و همکاری کند، که این دومین کار مهم اخوان باید باشد.و بر تفکر اخوان لازم است که وجود افکار خارج از محدوده تنظیمی خویش را درک کند که در واقع پیروزی بزرگی است که اخوان در دوره گذشته آنرا محقق ساخته که در گذشته های دورتر در طول 80 سال عمر اخوان کمتر مشاهده شده است.
چیزی که اکنون بر اخوان واجب است!
در حال حاضر انجام دو کار مهم بر اخوان واجب است: اولاً اخوان باید در ساختار تفکر و اندیشه خود تجدید نظر و افکار خود را در سایه حقائق اجتماعی جدید و روز دنیا بازنگری کند؛ چون در حال حاضر اخوان تنها بازیگر جریان اصلاحی اسلامی نیست و تفکر اخوان زمانی که این قضیه را درک کرد باید به شکل مثبت با آن تعامل و همکاری کند، که این دومین کار مهم اخوان باید باشد.
و بر تفکر اخوان لازم است که وجود افکار خارج از محدوده تنظیمی خویش را درک کند که در واقع پیروزی بزرگی است که اخوان در دوره گذشته آنرا محقق ساخته که در گذشته های دورتر در طول 80 سال عمر اخوان کمتر مشاهده شده است.
از دلایل مهم این پیروزی این است که این افکار نه تنها توانسته در خاج از محدوده مستقیم اخوان رشد کند بلکه در گوشه گیری محض از تنظیم اخوان نیز رشد کرده است و این قطعاً به نفع تنظیم است و به ضرر آن نیست و در حال حاضر این افکار در قلب و فکر و دل مردم آنقدر به رشد و صلابت رسیده است که آن را از مساعدتها و ارشادات تنظیمی که آن را حمایت و تقویت کند بی نیاز کرده و حتی احتیاج آن به تمهید راهی که عبور و استمرار آن ضمانت داشته باشد را رفع کرده است.
بله؛ اخوان المسلمین در نشر افکار خود خارج از تنظیم موفق بوده اند و به نظر من این موفقیت دو علت اساسی دارد که اولین علت به اندیشه آنها بر میگردد و دومین علت به تنظیم آنها بر میگردد. اما آنچه که متعلق به اندیشه آنهاست به رسوخ تفکر اسلامی در وجدان انسان مصری و عربی بر میگردد زیرا که فکر معتدل و وسط با فطرت سلیم انسانها همخوانی دارد و آن را به قناعت میرساند(فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله). مثلاً در جامعه مصر تفکر اسلامی اصلی ترین تفکر و اندیشه حاکم بر اذهان مردم است و تنها راه تحریک و تغییر مفاهیم در مصر دین است.
اما هیچ بینندهی عاقلی نقش تنظیم در این پیروزی را نفی نمیکند؛ به خاطر اینکه افکار ـ آنچنانکه سید قطب میگوید ـ مرده هستند ولی هنگامیکه ما در راه افکار خود جان خود را فدا کنیم افکار زنده میشوند و قیام میکنند. و رجال اخوان در طی دهه های گذشته در راه افکارشان قربانی های بزرگی داده اند، چه بسیار که به سوی چوبه دار سرازیر شدند و به انواع مختلف تعذیب شدند و سختی و مرارت زندانها را چشیدند و سوء قصدهایی را در جان و مال تحمل کردند، عذابهای بدنی که منجر به جراحت آنها میشد را تحمل کردند ولی با تمام اینها اولویات آنها هیچ وقت تغییر نکرد، اولویاتی که همیشه جهت معتدل و وسط را بر گزیده است و هیچ وقت به تشدد انقلابی و انتقامجویی فکر نکرده است و صدور رساله «دعاة لا قضاة» بیانگر تمسک اخوان به اخلاقیات شامل و منهج معتدلشان است. همه اینها (بعد از فضل و توفیق خداوند) باعث تحقیق مردم در خصوص آراء و افکار اخوان و سپس مبنا قرار دادن آن به خاطر صلابت فکری و منهجی آن شد.
و نتیجه سخن در این مجال این است که رسوخ اندیشه و تفکر در خارج از تنظیم هدف نهایی اخوان است؛ ایدئولوژی که آن را به تفکر و اندیشهای اجتماعی تبدیل میکند که در مقابل حملات دولتی و ترورهای شخصیتی مقابله میکند، تفکری که در تمامی اجتماع رشد میکند، رشد و نموی که به دور از قید و بندهای موضعی واقع در تنظیم است(فتؤتی أکلها کل حین بإذن ربها).
مسئلهی مهم اینجا اینست که خوشحالی از موفقیتهای متوالی که در بعضی از میادین محقق شده است باعث عدم تحقیق و مطالعه در خصوص اسباب این موفقیت و پیروزی نشود، تا اینکه بتوان از تجربه این موفقیتها در میادین دیگر که به همان اندازه موفقیت کسب نشده استفاده کرد. پس هنگامی که گفتیم موفقیت قائم به وجود و نشر افکار در خارج از تنظیم است، مسلماً باید به این نکته اشاره کنیم که مجالهایی مانند اعمال خیریه و خدمات اجتماعی و عمل دعوی موفق تر از مجالات دیگر مانند مجال سیاسی بوده اند.
موفقیتهای تنظیمی و نه فکری:
ممکن است کسی در این رابطه بگوید: اخوان موفقیتهای سیاسی پی در پی را کسب کرده است و آمار به وضوح حکایت از موفقیتهای آنها در انتخابات مجلس و انتخابات محلی و شوراها را دارد، ومسلماً تا حدودی این قول حقیقت دارد؛ ولی با دقت نظر در مییابیم که این موفقیتها بیشتر از طریق تنظیم بوده اند تا اینکه از طریق تفکر و اندیشه در مجتمع باشد؛ یعنی این موفقیتها بیشتر به حساب تنظیم اخوان است تا تفکر و اندیشه آنها.
قطعاً موفقیت اندیشه و تفکر چنانچه اشاره کردیم منوط به انتشار آن خارج از چارچوب تنظیم است، مسئله ایی که در بعد سیاسی به وقوع نپیوسته است؛ چون موفقیت سیاسی از دیدگاه عام اینست که قدرتها و گروههای سیاسی دیگری ـ غیر از تنظیم اخوان ـ ظهور کنند ـ که از همان تفکر مدرسه اصلاحی نشأت میگیرند ـ، و موفقیت در کار پارلمانی و مجلس نیز منوط به اینست قدر تهای دیگر غیر از تنظیم آن مطالبی را سرلوحه کار خود قرار دهند که شعار تفکر وسط و معتدل اسلامی است، و این چیزیست که تا به حال مشاهده نکردهایم.
از دیدگاه من مهمترین دلیل عقب ماندگی سیاسی اخوان از باقی مجالها اضطراب و نگرانی است که آنها در خصوص تنظیم اعمال میکنند، و این قطعاً باعث کند شدن موفقیت در سایر مجالها نیز شده است، اگر چه این کندی و عدم موفقیت در مجال سیاسی واضح تر و البته خطرناک تر است.
پس اخوان که اعمال خیریه را رشد دادند و آن را در اجتماع نهادینه کردند از این به بعد میتوانند این قسمت را از برنامه اخوان کنار بگذارند، یعنی ارتباط و نظارت مستمر بین انجمنهای خیریه و تنظیم اخوان قطع شود و اجرای این کار نیازی به اضطراب و نگرانی ندارد، پس انجمنهای خیریه ـ که به کمال لازم رسیده اند ـ میتواند از تنظیم جدا شود بدون اینکه از تفکر و اندیشه تنظیم جدا شود؛ که با این تعبیر از یک طرف این انجمنها آزادی و مساحت عمل وسیع تری بدست خواهند آورد و از طرف دیگر نیروهای تنظیمی اخوان فارغ تر میشوند و میتوان آنها را به میادین دیگر که از لحاظ اجتماعی به کمال لازم نرسیده اند فرستاد.
به خاطر اینکه هدف نهایی اخوان اداره مجتمع از طریق تنظیم نیست، بلکه تزریق تفکر و اندیشه به وجدان مجتمع است، پس هدف (اینست که اسلام بر ما حکومت کند نه اینکه ما با اسلام حکومت کنیم) مسئلهایی که اکثر مرشدین اخوان به آن اشاره کرده اند. و انجمنهای خیریه اخوان تا زمانی که از طریق تنظیم کنترل میشود مستمراً مورد تهدید و تحجیر دولت واقع میشود، و دلیل این قضیه موفقیتهای بزرگی است که انجمنهای خیریهایی محقق کرده اند که ارتباطی با تنظیم اخوان ندارند ولی قائم به تفکر و اندیشه آنها هستند.
همین قضیه در جانب سیاسی اخوان نیز صدق میکند؛ پس ورود مستقیم اخوان به سیاست باعث تعطیلی و توقف رشد سیاسی اخوان میشود؛ حتی اگر آن فشار دولتی که مانع این پیشرفت است در صحنه حضور نداشته باشد؛ به خاطر اینکه ورود مستقیم جماعت به سیاست آنها را مجبور میکند به جای اینکه یک دیدگاه شامل سیاسی که برگرفته از منهج اخوانی است را ارائه کند، برنامه سیاسی مفصلی را طرح کند که احتمالا بعضی با آن مخالف خواهند بود، و بین این دو قضیه فرق زیادی است.
پس طرح دیدگاه سیاسی شامل چیزیست که مستقیماً از قاعدهای که تنظیم بر آن تکیه دارد سرچشمه میگیرد، و چشم اندازی را طراحی میکند که اهداف سیاسی عام و برنامه رسیدن به اهداف را بیان میکند. اما برنامه سیاسی نقشش طرح دیدگاه سیاسی مفصلی است که با واقع تعامل داشته باشد و راهکارهای کامل و مفصلی نیز برای کیفیت تغییر آن داشته باشد، وقضایا را بر حسب اعتبار اولویت و اهمیت آن در هر مرحلهایی به صورت شفاف بیان کند.
پس طبیعی و منطقی است که از یک دیدگاه سیاسی واحد برنامه های سیاسی مختلفی پدید آید؛ که بعضاً به هم نزدیک و با هم همخوانی دارد و بعضاً از هم دور و با هم همخوانی ندارد. و وجود این اختلافات ـ در طرح دیدگاه سیاسی شامل ـ از جوانب متعددی نتایج مثبتی بر فکر اخوان دارد و این امر زمانی برای اخوان نتیجه منفی میدهد که مستقیماً وارد سیاست شود ـ که مجبور به طرح برنامه سیاسی مفصل باشد ـ.
پس تا زمانی که دستهای اخوان مستقیماً وارد سیاست است، قبول افکار سیاسی مغایر با خودشان، اگرچه که از همان مدرسه فکری اصلاحی باشد، برای آنها سخت است؛ زیرا آن را به حساب کوتاه آمدن از محاسبات تنظیمی خود میدانند، در صورتیکه این امر در حقیقت یک پشتوانه مهمی برای فکر اخوان است؛ پس این قطعاً دلیلی بر انتقال افکار در خارج از تنظیم است، وحتی تحریکی برای افراد غیر تنظیمی در مجتمع و قیام آنها برای دعوت مردم به سوی تفکر تنظیم است و این یک دستاورد سیاسی بزرگ برای اخوان است، که از دیدگاه استراتیژیک اهمیت آن از پیروزی دهها نفر از افراد تنظیم در انتخابات مجلس بیشتر است و یا پیروزی آنها در انتخابات شوراها و دانشجویان. ـ اگر چه که این دو مورد اخیر تعلق به مسایل سیاسی مباشر ندارد ـ.
و وجود بیشتر از یک گروه سیاسی که از همان مدرسه اصلاح اخوانی نشأت میگیرد فوائد بزرگ دیگری هم دارد که خیلی ها به آن توجهی نمیکنند، مخصوصاً کسانی که قضیه تنظیم ذهن آنها را تسخیر کرده است. از جمله این امتیازات اینست که طرح دیدگاه سیاسی مختلف برای نماینده پارلمان ـ و طبیعتاً خود تفکر ـ حداقل از دو جهت مفید است: اول اینکه نماینده خود را در مقابل خیارات متعددی میبیند که با هویت فرهنگی وی همخوانی دارد، پس از بین این خیارات آنچه که به صواب نزدیک تر است را انتخاب میکند بدون اینکه به گزینهایی خارج از این جناح فکری روی آورد یا اینکه کلاً ساکت بماند به خاطر اینکه نظر او با افکار ارائه شده در تنها برنامه اسلامی موجود در میدان عمل مخالف است.
و فائده دیگر اینست که حرکت وسط و معتدل اسلامی بدین شکل عملاً ثابت میکند که خود را مالک حقیقت مطلق نمیدانند، وبه این معتقد نیستند که تنها راه حلی هستند که ـ لایأتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه ـ هنگامی که امت با مشکل مواجه میشود و یا اینکه در آمال و آرزوهای خود سیر میکند.
همه اینها ما را به سمتی میبرد که بگوییم خروج تنظیم از کار مستقیم در هر یک از مجالها ـ مثلاً سیاست ـ با وجود حرصی که نسبت به نشر افکار و دیدگاه شامل متعلق به این مجال دارد، در غالب اوقات برای تفکر تنظیم با تخطی از چارچوب تنظیم و استقرار آن در وجدان مجتمع پیروزی و موفقیت محسوب میشود و اهمیت این پیروزی در میان مدت و دراز مدت بدون شک بروز خواهد کرد، که بروز این موفقیت با ظهور گروههای متعدد سیاسی معتدل اسلامی است که با تشکیل یک گروه اصلی اسلامی در قلب حرکت ملی اهداف اسلامی را به عنوان اصلی ترین سازنده حرکت ملی نهادینه میکنند، چنانچه اهمیت این موفقیت در کوتاه مدت به زمانی بر میگردد که تنظیم تحت فشار دولتی قرار میگیرد ولی تفکر و اندیشه آن از این حملات در امان است به خاطر اینکه به وسیله اجتماع حمایت میشود و نه فقط به وسیله تنظیم.
کنار کشیدن تنظیم و نه افراد آن
کنار کشیدن جماعت از کار سیاسی مستقیم به معنی کنار کشیدن اعضای آن نیست، در واقع فقط تنظیم کنار کشیده است و بس. با این وجود این امکان برای نخبه های تنظیمی وجود دارد که حزب یا احزابی سیاسی را تشکیل دهند که از همان دیدگاه سیاسی شامل سرچشمه میگیرد و در عین حال مستقیماً وارد کار سیاسی میشود ولی به این شرط که هیچ گونه ارتباط تنظیمی بین این احزاب و تنظیم جماعت به شکل کلی وجود نداشته باشد و فقط همین احزاب به کار سیاسی روی میآورند و نیازی به دیگر احزاب نیست و این برای امت کافیست، و از طرفی جماعت هم نیروهای خود را برای کارهای دعوی و تربیتی و فکری که بدون شک مهمترین واجباتش هست فارغ میبیند و بعلاوه مجالات دیگری که به نحو مطلوب رشد نکرده اند مثل مجال فرهنگی و فنی و اقتصادی و رشد بشریت و سایر مجالاتی که جزئی از بیداری و ساختار و هویت امت را تشکیل میدهند که کمتر به آن اهمیت داده شده و سبب آن هم شاید مشغول بودن تنظیم به قضایای سیاسی بوده که خود نیازمند تلاش و کوشش بسیاری است و کار جماعت را نیز با بسیاری از خطرهایی که ممکن است منجر به تعطیلی و توقف آن شود مواجه میکند.
سپس با رشد و نمو سایر مجالها جماعت برای کار دعوی و فکری و تربیتی فارغ میشود، و خود را از مجالهای مختلف دیگر کنار میکشد تا پشتوانهایی برای مجتمع باشد که بیداری آن را پایه ریزی میکند و از هویت فرهنگی امت محافظت میکند و آن را به سمت نهضت جدیدی سوق میدهد که میخواهد دوران طلایی گذشته را بازگرداند و قول خداوند متعال را در آنها محقق کند که میفرماید: (کنتم خیر أمة أخرجت للناس) و در راه کمال آن گام بردارد تا شروط شهادتی که خداوند آن را تکلیف کرده است بوجود آید (وکذالک جعلناکم أمة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس).
و گمان میکنم این تنها چیزیست که قصد امام مؤسس و شهید حسن البنا بود هنگامیکه درباره نقش جماعت کلمات کوتاه، عمیق و نورانی را گفتند که در رسائلش به رشته تحریر در آمده است و بر تابلوی بزرگی که بر دیوار مقابل دفتر مرشد عام جماعت در محل دفتر ارشاد نصب شده اینچنین نقش بسته که: (أنتم روح جدیدة تسری فی جسد الأمة فتحییها بالقرآن). یعنی شما روحی جدید و تازه هستید که در کالبد امت جریان و سریان پیدا میکنید و آن را با قرآن زنده میکنید و زنده نگه میدارید.
من اینجا نمیخواهم حقائق سیاسی را نادیده بگیرم و از یک دیدگاه ایده آل از ارتباط بین تنظیم، مجتمع و اندیشه و تفکر آن صحبت کنم، بلکه کاملاً درک میکنم که کنار کشیدن از کار سیاسی مستقیم و مباشر کار آسانی نیست و عواقبی دارد که ممکن است ـ در کوتاه مدت ـ باعث تعطیلی کار شود، و این را هم میفهمم که میدان کار ملی در حال حاضر با استبدادی که بر آن مستولی است اجازه انفصال بین تنظیم دعوی و مؤسسات سیاسی و اقتصادی که چنین تفکری را دارند نخواهد داد. و به این مسئله هم کاملاً واقفم که جسم اخوان خود به خود چسبندگی و ارتباطی بین دعوت و سیاست را داراست ـ تعبیری که علامه طارق البشری در ملاقاتی که با او داشتم نیز داشت ـ. لذا جدایی و فصل بین این دو عملی دقیق را میطلبد که احتیاج به جراحی ماهر و زبردست و زمان و وقت مناسب دارد.
ولی من در اینجا فقط خواستم که تصویری از وضع نهایی اخوان در مجتمع را ترسیم کنم، چون هنگامیکه راه خوب ترسیم شد و علامتگذاری آن واضح باشد حرکت و سیر در آن سهل و آسان خواهد شد، و وجود دیدگاه استراتیژیک نزد فرماندهان جماعت و قسمتهایی از اعضای آن که به ارتباط بین دعوت و سیاست تعلق دارد این امکان را به ما میدهد که در بهترین زمان، مناسب ترین گام را برداریم.
والله یقول الحق و هو یهدی السبیل، والحمدلله رب العالمین
منبع: تابش
نظرات