شریعتی؛ فردگرای جمعگرا رضا باقرزادهمقدم عصر روز یکشنبه، سوم آذر، جلسهای به بهانه هشتادمین زادروز علی شریعتی و به قصد نقد و بررسی «تفسیر سمفونی استقبال در اورلی» و «در باغ اُبسرواتوار» از مجموعه «کویریات» او، با حضور خانواده ایشان در محل بنیاد شریعتی برگزار شد. در این جلسه، مصطفی ملکیان، از مهمترین چهرههای روشنفکری کشورمان در یکی، دو دهه اخیر که در سالهای گذشته علاوه بر تالیف و ترجمه آثار فلسفی متعدد، بیشتر هموغماش، معطوف و ناظر به پروژه «عقلانیت و معنویت» بوده است و قایل به تقدم فرهنگ بر سیاست و اولویت نقد فرهنگی جامعه پیش از نقد سیاسی دولت است، تنها ضمن اشارات کوتاهی به دو اثر یادشده که دلیل اصلی برگزاری این جلسه بود، بیشتر به تشریح دیدگاههای خود راجع به آرای شریعتی بهخصوص در باب «عشق و دوستی» پرداخت. پیش از گفتههای ملکیان، سوسن شریعتی، با تقسیمبندی کلی آثار پدرش ذیل سه عنوان «کویریات»، «اسلامیات» و «اجتماعیات»، اظهار کرد: «کویریات» جزو اولین نوشتههای شریعتی پس از بازگشتش از فرانسه است که در دهههای ۴۰، ۵۰ و ۶۰ از سوی جامعه، با استقبال چندانی مواجه نمیشود، تازه در دهه ۷۰ بود که مخاطب خودش را پیدا کرد و البته امروز ایندسته از آثار شریعتی که به آنها «نوشتههای عارفانه» نیز اطلاق میشود، در میان مجموعه کارهایش پُرتیراژترین هستند. سوسن شریعتی در ادامه گفت: مواجهه میان این سه ساحت در آثار شریعتی ما را به طرح پرسشهایی ازایندست میرساند که او چگونه این سه ساحت را با هم زیسته و در کنار هم نشانده است؟ آیا این سه ساحت در جنگ با هم هستند؟ آیا جایگاه اجتماعی شریعتی با وضعیت انسانی او در تعارض بوده است؟ نسبت میان دیگری اسلامی و دیگری اجتماعی چیست؟ آیا باید از ضرورتهای اجتماعی شروع کرد یا از ضرورتهای فردی؟ او در ادامه افزود: ایبسا که برای تجربه نوع دیگری از دینداری بتوان به «کویریات» رجوعی دوباره داشت. آثاری که شریعتی در آنها میکوشد با احیای یک من متشخص، با توسل به فرم خاص ادبی، شکیاتش را طرح کند، سانسور را دور بزند، خود را تکثیر کند، ناظر و قاضی زندگی خود باشد، مدام جایش را تغییر دهد تا بتواند خود را نظارهگر باشد و آزادی را حتی در شکل نوشتههایش، بیازماید و تجربه کند. آن آزادی را که سوای ترجمه و تالیف دیگر آثارش و خطابهها و سخنرانیهای اینجا و آنجاست. اما ملکیان ضمن بیان اینکه به لحاظ عاطفی و احساسی بسیار علاقهمند به شریعتی است، گفت: آشنایی من با شریعتی به ۱۳ سالگیام بازمیگردد و به مرور این علقه من نسبت به ایشان، عمیقتر شده است. من شریعتی را به لحاظ منش و شخصیت، یک انسان دوستداشتنی و جذاب میدانم، اما از سوی دیگر، از آنجا که هرگاه درباره او سخن گفتهام همیشه تنها یک وجه نقادانه از سوی من دیده شده است، بعضی از شیفتگان شریعتی گمان میکنند که گویی من دشمن قسمخورده اویم. به واقع اینطور نیست. شریعتی در ۴۴سالگی از دنیا رفته است، یعنی من همین حالا ۱۳سال از آنوقت شریعتی مسنترم. اگر نقدی بر او وارد است، این موضوع را حتما باید لحاظ کرد و نباید او را چنان سنجید که مثلا متفکری ۷۰ساله را که همهچیز در او به عمق رسیده است. درباره «کویریات» شریعتی باید بگویم، ایندسته از آثار او در مقایسه با باقی کارهایش، همیشه برای من بهترین بوده است و من نسبت به آنها شیفتگی داشتهام، هرچند نسبت به «اسلامیات» ایشان همدلی نداشتهام و با «اجتماعیات»اش تنها تا حدوی همراهم. شریعتی فردگرایی بود که فیلم جمعگرایی بازی میکرد. من هم همینطورم، اما شریعتی در این کار خیلی بهتر از من است. من از اساس فردگرا هستم که تنها به خاطر شأن خودم وارد اجتماع شدم. این فردگرایی را میتوان در شریعتی مشاهده کرد و بیش از همه در «کویریات»اش. او خود هم معتقد است که بهترین آثارش «کویریات» هستند و این مساله گویای فردگرایی اوست. شریعتی میخواست از قیل و قال عالم بگریزد، اما به ناچار وارد این ماجراها شده بود. در عین حال، ملکیان، شریعتی را فاقد روحیه نقد آکادمیک میداند و در اینباره میگوید: او اصلا روحیه تدقیق و به تعبیری «موشکشی» در آثار را نداشته است. در بسیاری از اظهارنظرهای او راجع به آثار متفکران مختلف این موضوع گویاست. کافی است نگاهی به گفتههای او راجع به بسیاری آثار نگاهی اجمالی بیندازیم. برای مثال با چند عبارت کلی و در شش - هفت خط راجع به «هنر عشق ورزیدن» اریک فروم گفته و گذشته است. من نمیتوانم این را صرفا به پرشتاببودن زمانه او نسبت دهم. او تنها به آنچه از فضای کلی کتاب یا نویسندهای دریافت، بسنده میکرده است. من راجع به بحث اصلیام که بررسی مقوله عشق در آثار شریعتی است، به طریقی دیگر عمل میکنم. یعنی صرفا به بیان دیدگاههای او در اینباره نمیپردازم، بلکه میگویم با مواد خامی که در مجموعه کارهای او وجود دارد، چگونه میتوانست بسط یابد: بحث از ماهیت عشق الف) عشق چیست؟ چه ذاتی دارد؟ اولین سوال در اینباره این است که آیا عشق یک فعل ارادی است یا یک انفعال است؟ آیا با اراده عاشق میشویم یا منفعلانه و ناخودخواسته؟ دکتر شریعتی در مقاله «دوستی برتر از عشق است» و در «تفسیر سمفونی استقبال در اورلی» از آنجا که دوستی را عملی ارادی و خودخواسته میداند و عشق را کنشی منفعلانه، پس دوستی را از عشق برتر میداند. ب) عشق چه رابطهای با لذت دارد؟ آیا در رابطه عاشقانه، عاشق از معشوق کسب لذت میکند یا خیر؟ ج) عشق چه رابطهای با میل دارد؟ آیا عشق، تنها میلی تشدیدیافته است یا اینکه عشق با میل (desire) متفاوت است؟ آیا عشق زیرمجموعهای از میل است یا اینکه میل و عشق را باید دو چیز متمایز دانست؟ شریعتی به تفکیک میل و عشق قایل است و من هم در اینباره با او موافقم. د) شدت و خفت عشق: کجا عشق شدت میگیرد و چه هنگام عشق خفیف میشود؟ هـ) رابطه عشق و دوستی: آیا این دو مصداق یک مفهوماند یا اینکه دو چیزند؟ شریعتی انگار آنها را دو چیز و متمایز از هم میداند. تمامی این بحثها که ذیل «ماهیت عشق» از آنها صحبت میشود، در آثار شریعتی نیز آمده است، هر چند او از ویژگیهای دیگری نیز در اینباره میتوانست حرف بزند. ملکیان در ادامه به بحث از متعلق عشق، انواع عشق، و ارزش داوری عشق پرداخت و هریک را به تفصیل بررسی کرد. در انتها، او با بیان اینکه فقدان و نبودِ عشق، موجب شکلگیری رژیمهای توتالیتر است، عنوان کرد بحث راجع به عشق یکی از مسایل اساسی در اصلاح امور اجتماعی است و از این حیث باید بیش از پیش به آن پرداخت.
نظرات