تونی بلر و محافظه کاران جدید خلیج فارس: ابوبکر بغدادی ازاخوان المسلمین بهتر است. 

 نویسنده: دیوید هرست، نویسنده انگلیسی و مدیر مسئول سایت «میدیل ایست آی» 

 پس از گذشت یک سال از کودتا علیه پروسه دموکراسی در مصر، کشور مذکور از هر جهت در بحران غوطه ورشده است، زندان‌ها مملو است از مخالفان کودتا، روابط فامیلی، اجتماعی و خانوادگی از هم می‌پاشد؛ به گونه‌ای که هستند پدرانی که با فرزندانشان قطع ارتباط نموده و همچنین شوهرانی که همسرانشان را طلاق می‌دهند؛ آنهم به دلیل اینکه اولی طرفدار کودتا و دومی طرفدار دکترمرسی می‌باشد! 

پس از گذشت یک سال – از ربودن دکتر مرسی - کسی نمی‌تواند عبدالفتاح سی سی - فرمانده و رهبر کودتا - را شخصیتی بپندارد که جامعه و مردم مصر را متحد و یک پارچه کرده و یا می‌کند؛ چراکه ریاست جمهوریش آمیخته است با خونی که به دستور او از مردمان معترض چکیده شده و همچنین با اشک‌هایی که بر گونه‌های فرزندان همین کشور ستم دیده جاری است و مطمئناً تا پایان زمامداریش همینگونه خواهد بود! 

 سی سی از روز نخست، جنگ با تروریست را - که بهانه و پاپوشی است خارجی - بهانه قرار داد تا با ملتش بجنگد! و خیلی زود به اعلام هویت تروریست‌های مورد نظرش پرداخت! اعلام کرد که به منظور مشارکت در مبارزه جهانی علیه تروریست، با جنبش اخوان المسلمین مصر مبارزه خواهد کرد!. 

 سی سی و هم قطارانش - پادشاه عربستان ملک عبدالله، پادشاه امارات متحده محمد بن زاید و تونی بلر که اخیراً به عنوان دستیار ارشد او مطرح شد- را می‌توان محافظه کاران جدید نامید، کسانی که کودتا را تأمین و طراحی کردند، آنانکه در حاشیه خلیج فارس مستقرند، این مجموعه را با علامت اختصاری GNC بشناسید. 

 «بلر» با تفکرات وعقلانیت نشات گرفته از حملات ۱۱ سپتامبر وارد کابینه و تیم خلیج نشینان شد، این مرد که به عنوان اشغالگر عراق مطرح است بدون کوچک‌ترین اظهار پشیمانی و معذرت خواهی از عملکرد اشغالگرانه‌اش در این کشور، معتقد است که ناکامی غرب در این نهفته است که تا کنون نتوانسته کاری را که او و جورج بوش پسر آغازگرش بوده‌اند – مبارزه با تروریست - تکمیل نماید، این مرد همواره وعلیرغم منفوریت زاید الوصف داخلی وغلط از آب درآمدن ایده‌هایش، متاسفانه هنوز ملقب است به فرستاده صلح در خاورمیانه! 

 پس از گذشت بیش از یک دهه از اشغال ناکام عراق، دیدگاه عمومی غربی‌ها کاملاً عوض شده است، دیگر آن نیرنگ‌ها و بهانه‌های واهی که برای اشغال عراق به کار می‌بردند و همچنین هزینه‌های مادی و معنوی که عراقی‌ها را مجبور به تحمل آن می‌نمودند، در میان مردم غرب خریداری نداشته و آن دوران را به عنوان دوران ناکامی نظامی غربی قلمدادمی کنند، نسل جدید در غرب، دیگراعتمادی به رهبران سیاسی‌اش ندارد. 

 «تونی بلر» هرچند اخیراً با پادشاه امارات هم قسم و هماهنگ شده؛ ولی ملتش - انگلیسی ها- او را به مثابه سمی کشنده برای خود می‌دانند. بر همگان مبرهن است که نامبره سیاست‌های جنگجویانه بوش پسر – رئیس جمهور سابق آمریکا - را به ارث برده است. 

سؤال فوری و مطرح در این میان این است که در اثر این لشکرکشی‌ها علیه «اسلام سیاسی» از طرف هم پیمانان آمریکا در منطقه، اسلام گرایان افراط گرا – جهادی و تکفیری- با چه سرانجامی مواجه خواهند شد؟ به فرض اگر ژنرال «سی سی» وهم قسمانش موفق به نابودی اخوان شوند، چه آینده‌ای پس از آن برای مصر ومنطقه قابل تصور است؟ 

 پس از کودتای نظامی علیه مرسی، جنبش اخوان می‌توانست یکی از سه گزینه زیر را انتخاب نماید، گزینه نخست عبارت بود از بازگشت آرام آنان به زندان و این‌‌ همان گزینه‌ای بود که ارتش برایشان رقم زد، امری که تاکنون چهار بار برای این جنبش اتفاق افتاده است. 

سال‌های ۱۹۴۸، ۱۹۵۴، دهه هشتاد و دوران زمام داری مبارک، چهار دوره‌ای بوده که رهبران و اعضای این جنبش با سرکوب دولت وقت روبه رو بوده‌اند. 

 گزینه دوم دل بستن به اصلاحات از درون که ریشه‌ای عمیق در اندیشه این جنبش دارد. 

 گزینه سوم: پذیرفتن دولت کودتا – مانند سایر احزاب موجود – و پشت کردن به نتایج انتخابات مکرر و برگزار شده در یک سال گذشته. 

اخوان هیچ یک از دو گزینه آخر را برنگزید؛ چراکه در این صورت محبوبیت و مصداقیتش زیر آسیب می‌دید؛ به دیگر تعبیر جنبش اخوان نه دولت کودتا را پذیرفت و نه از فاز خشونت با آن مقابله نمود بلکه گزینه چهارم را برگزید که عبارت است از تداوم تظاهرات‌های مسالمت آمیز علاوه بر تحصن‌ها و اعتصاب‌های مدنی، گزینه‌ای که اخوان توانست با استفاده از آن و زرنگی خاصی که داشت محبوبیت و محوریت سیاسی‌اش را کما کان حفظ کند، البته همه نظر سنجی‌های معتبر از جمله «بیو» بر این قضیه صحه می‌گذارند. 

 ولی سؤال جدی این است که اگر فرضاً در یک سال گذشته و در اثر سرکوب همه جانبه کودتاگران نظامی، جنبش اخوان المسلمین سقوط می‌کرد و از هم می‌پاشید چه چیزی اتفاق می‌افتاد؟ 

 عراق را در نظر بگیرید، زمانی که توسط آمریکا و هم پیمانانش اشغال شد، آن زمان جنبش اخوان یا‌‌ همان حزب اسلامی به عنوان بزرگ‌ترین حزب سیاسی و سنّی عراق و هچنین جناح سیاسی اخوان، با «پول بریمر» – حاکم نظامی آمریکایی وقت عراق – همکاری نمود. 

 همزمان با موافقت دبیر کل حزب اسلامی آقای محسن عبدالحمید با وارد شدن به جمع پنج نفره اعضای سنی مجلس حکمرانی عراق به ریاست پول بریمر، سایرسنی‌ها آتش مبارزه با آمریکا و مقاومت مسلحانه را شعله ور نمودند، و از آن زمان تا کنون جریانات و گروه‌های تکفیری و مسلح، در قالب القاعده آن وقت و داعش کنونی به صورت روز افزون در حال رشد می‌باشد. 

 مثال دیگر عبارت است از سوریه که جنبش اخوان به عنوان تنها جریان بانفوذ اسلامی مطرح بود تا اینکه در ۱۹۸۰ میلادی توسط حافظ اسد سرکوب شد و از آنجا که اخوان فاقد شاخه نظامی و درگیری مسلحانه بود، شرای پیش آمده توسط جریانات اسلامی جهادی دیگر غنیمت شمرده شد، و هرگز اخوان علیه دولت مرکزی وارد مبارزه نشد و همین داستان در لیبی تکرار شد، قذافی به سرکوب آنان پرداخت ولی چون آنان نیز شاخه مسلح و برنامه مبارزه مسلحانه نداشتند؛ لذا با رژیم حاکم روبه رو و درگیر نشدند؛ بلکه بر فعالیت‌های سیاسی و مسالمت آمیز پا فشردند. 

اکنون قضیه در ترکیه، مصر و مراکش بر عکس دارد اتفاق می‌افتد، در این کشور‌ها اسلام گرایان پذیرفته‌اند که در پروسه سیاسی و دموکراسی و انتخابات مشارکت داشته باشند و انتخابات‌های برگزار شده را نیز برده‌اند، خلاصه احزاب اسلامی مذکور آمادگی خود را جهت همکاری با جهان موجود اعلام نموده‌اند. 

 تازه برخی از اسلام گرایان با مشرب اخوانی دارای شاخه مسلح مانند حماس در فلسطین نیزآمادگی خود را جهت مشارکت در انتخابات و پروسه دمکراسی اعلام نموده‌اند. 

 حماس جنبشی است که بر باریکه غزه حکمرانی نموده و قدرت اول و آخر در این منطقه به شمار می‌آید و به مجموعه‌های وابسته به القاعده در این منطقه اجازه فعالیت نداده است به گونه‌ای که حضور آن جنبش‌ها خیلی ضعیف و ناتوان به چشم می‌خورد، برخورد نظامی حماس با جریانات سلفی موجود در رَفَح و در ‌‌نهایت سرکوب آنان بزرگ‌ترین دلیل بر مقوله مذکور – طرفداری حماس از فعالیت سیاسی و آسایش – می‌باشد. 

 اکنون سؤال دیگری که مطرح است اینکه اگر اسرائیل موفق به نابودی یا تضعیف حماس شود، اعضا و طرفدارانش کجا خواهند رفت؟ لابد چاره‌ای ندارند جز اینکه به آغوش محمود عباس پناه ببرند! 

 یکشنبه گذشته و پس از اعلام خلافت در عراق، ابوبکر بغدادی خلیفه دولت اسلامی، مواضع تندی را علیه جنبش‌های اسلامی دیگر- میانه رو - از خود نشان داد، آنجا که گفت: اما شما، سربازان و پیروان سازمان‌ها و احزاب –اسلامی- دیگر؛ ما می‌دانیم که پس از این ادغام و تأسیس دولت خلافت، سازما‌‌نهایتان فاقد هرگونه مشروعیت می‌باشد. بنابراین به رهبران این احزاب بگویید که نابود خواهند شد، امتی که در صدد ایجاد آن می‌باشند نیز نابود خواهد شد، امتی که عبارت است از لیبرال‌ها و دموکرات‌ها، ناسیونالیست‌ها، مرجئه‌ها، اخوانی‌ها و سروریه و.... 

 بنابرشرایط پیش آمده و اعلام جنگ اخیر علیه اخوان توسط ابوبکر بغدادی می‌توان نتیجه گرفت که عربستانی‌ها، اماراتی‌ها و ژنرال سی سی در مبارزه علیه اخوان تنها نیستند بلکه خلیفه خود خوانده ابوبکر بغدادی نیز می‌خواهد به این تیم بپیوندد. 

 آیا پیروزی تونی بلر در مأموریتش – که عبارت است از سیاه نمایی علیه جریانات اسلامی و در راس آنان اخوان - به نفع غرب خواهد بود؟ چه حکمتی در این نهفته است که غربی‌ها نگذارند مردم عرب با احزاب تندرو و جهادی و همچنین با ژنرال‌های نظامی فاشیست مقابله و مبارزه کنند؟ آیا این ویژگی جدید صلح در خاورمیانه است؟ آیا این‌‌ همان چیزی است که دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس به دنبال دستیابی به آن می‌باشد؟ آیا واقعاً چیزی غیر از این است که غربی‌ها می‌خواهند آن جریانات اسلامی را سرکوب و نابود کنند که قادر به مدیریت اوضاع بحران زده منطقه هستند و بس؟