هر کس حرکتی بر خلاف نظم و برنامهی الهی انجام دهد به صورت مجازی کار او محاربهی خدا و رسول محسوب میشود:
«إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ» [المائدة: 33]
سزای کسانی که با [دوستداران] خدا و پیامبر او میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایی آنان در دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت.
برادران مسلمان کسی یارای محاربه با خدا را ندارد چون خدا قوی و شکستناپذیر و امرش نافذ است.
﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾ [سورة يس: 82]
چون چیزی را اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: باش؛ پس [بیدرنگ] موجود میشود.
اما فهم ما از محاربهی خدا یک فهم مجازی است؛ خدای متعال میخواهد به درگاهش توبه کنیم؛ کسی که مردم را از راه خدا باز دارد خلاف این عمل میکند. خدا میخواهد توبهی ما را بپذیرد و به سویش باز گردیم و در دنیا و آخرت رستگار شویم. کسانی هستند که میخواهند مردم را به فساد و تباهی بکشانند، آنان را به گناه و فساد سوق میدهند. پس هر گاه حرکتی از انسان سرزند که با برنامهی الهی سازگار نباشد مجازا محاربهی خدا تلقی میشود. اگر مردم را به دزدی تشویق کنیم در حالی خداوند از دزدی باز داشته است، پس با خدا و رسول وارد جنگ شدهایم. اگر مردم را به زنا تشویق کنیم در حالی که خدا زنا را حرام کرده است، با خدا به ستیز برخاستهایم. اگر مردم را به فساد در زمین سوق دهیم در حالی که خدا از فساد نهی کرده است، به جنگ با خدا برخاستهایم. بدبخت مطلق کسی است در سنگر مخالف دین قرار میگیرد. در راه خاموش کردن نور خدا حرکت میکند و دعوتگران را تحقیر میکند تا فاحشه در میان اهل ایمان رواج یابد و فساد زمین را پر کند. چنین کسی با خدا و رسول وارد جنگ شده است.
دین مقدسترین چیز در زندگی است:
در قوانین مدنی، برخی از مخالفتها پانصد لیره و برخی تا هزار لیره جریمه دارد. در پارهی از موارد فرد پنجاه هزار لیره جریمه میشود و آن هم زمانی است که به امت خود خیانت کند و اطلاعات خطرناک دربارهی وطن و امکاناتش را به دشمن منتقل کند. در تمام عرفها و نظامها این کار خیانت بزرگ نامیده میشود و خیانت بزرگ مجازاتش قتل و اعدام است. چرا کسی را پانصد لیره جریمه و دیگری را به اعدام محکوم میکنیم؟ چون مجازات با جنایت سازگار است. مقدسترین چیز در زندگی دین است و در دعای مأثور آمده است:
"اللهم أصلح لنا ديننا الذي هو عصمة أمرنا-عصمة أمرك بالدين- وأصلح لنا دنيانا التي فيها معاشنا، وأصلح لنا آخرتنا التي إليها مردنا"
پروردگار دینمان را که نگهدار کار من است اصلاح بگردان و دینای ما را که زندگیمان در آن است اصلاح بگردان و آخرت ما را که بازگشتمان به سوی آن است اصلاح بفرما.
وقتی با دین مبارزه میشود یعنی با پاکترین چیز مردم مبارزه میشود وقتی با دین مبارزه میشود یعنی با نظم و انضباط و با حفظ نسبها مبارزه میشود. وقتی جامعهای را بدون دین تصور کنیم این جامعه پراکنده و فروپاشیده است که جرم و جنایت و سرقت و زشتی و اختلاط نسب و فساد آن را فرا گرفته است. به همین خاطر بزرگترین جرم در اسلام را کسی مرتکب میشود که با خدا و رسول به جنگ برخاسته است.
اگر با فعالیتهای هنری مردم را فریب دهیم و اخلاقشان را تباه کنیم، آنان را از راه حق منحرف کنیم و از عفت و پاکدامنی و حیای خانواده دور سازیم و آنان را همانند حیوانات قرار دهیم، این به معنی فساد در زمین است و نوعی مبارزه یا محاربه با خدا و رسول محسوب میشود.
محاربه از حرب [جنگ] میآید و جنگ ضد صلح است: به عبارت دیگر هر کاری که انسان را به منبع رستگاری نزدیک کند دعوت به سوی خداست و هر کاری که انسان را از برنامهی الهی دور کند محاربه با خدا و رسول است:
﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا﴾ [المائدة: 33]
سزای کسانی که با [دوستداران] خدا و پیامبر او میجنگند و در زمین به فساد میکوشند، جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند...
محاربه از حرب و جنگ است و اصل در جنگ تجاوز و غارت اموال است؛ مراد از این آیه محاربه با دوستان خدا و رسول است. همانانی که خداوند دعوت و تبلیغ دین را به آنان سپرده و الگوی دیگران قرار داده است؛ کسانی که مردم پیرامونشان جمع میشوند و اگر کسی بخواهد آنها را متزلزل و بیثبات کند و بدون دلیل و مدرک به آنها حملهور شود، با خدا و رسولش میجنگید.
بالاترین چیز در زندگی ارزشها هستند و اگر آن را تخریب کنی و بیاعتبار سازی، اصول و اشخاص ساقط میشوند. نکته اینجاست که شمار اندکی از مردم میتوانند بین اصول مجرد و پیروان آن و بین دین و دینداران و بین اصل اسلام و مسلمانان تفاوت قائل شوند. اما کفار نمیتوانند بین حقیقت دین و دینداران تفاوت قایل شوند. مردم عوام دین را علمای دین و حق را کسانی که مدعی آن هستند تصور میکنند.
هر کس که به خدا ایمان بیاورد و در راه ایمان استقامت ورزد از اولیاء خدا محسوب میشود؛ در اینجا مراد از محاربهی خدا چنان که مفسران گفتهاند محاربه با اولیای خدا و رسول است اما این که چه کسی ولی خداست؟ برای پاسخ یک تعریف ساده و جامع و مانع ارائه میدهیم:
﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ* الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ﴾ [يونس: 62-63].
آگاه باشید، که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین میشوند.
یعنی کسی که به خدا آیمان آورد و استقامت ورزد ولی خداست؛ ولی به کرامت و انجام کارهای خارق العاده نیاز ندارد؛ نیازی ندارد روی آب راه برود یا در هوا پرواز کند. ولی از این کارها بینیاز است.
چون برخی از علما گفتهاند بالاترین کرامت کرامت علم است؛ پس هر کس به خدا ایمان آورد و ایمانش را با استقامت و عمل صالح تقویت کند اولیاء الله است.
محاربه با خدا یعنی محاربه با اولیای خدا و رسول خدا
آیهی 4 سورهی تحریم را بارها ذکر کردهام اما در این موضوع هم به آن نیاز داریم:
﴿إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ﴾ [التحريم: 4]
اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه کنید [بهتر است]، واقعاً دلهایتان انحراف پیدا کرده است. و اگر علیه او به یکدیگر کمک کنید، در حقیقت، خدا خود سرپرست اوست، و جبرئیل و صالح مؤمنان [نیز یاور اویند] و گذشته از این، فرشتگان [هم ]پشتیبان [او] خواهند بود.
پروردگارا این زن کیست که اگر توبه نکند خداوند، پیامبر، مؤمنان و فرشتگان ولی هستند؟ مقصد آیه این است که وقتی به مبارزه با خدا و رسول فکر میکنی؛ وقتی فقط به این فکر میکنی که در سنگر مخالف دین باشی، باید بدانی که ممکن است در مقابل یک انسان بایستی؛ اما وقتی در برابر آفریدگار جهان میایستی غیر ممکن است که بتوانی آسیبی به این دین برسانی دینی که صاحبش الله است. به همین خاطر محاربه با خدا چنان که در برخی از تفاصیل و آیات احکام آمده است، محاربه با اولیاء خدا و اولیا رسول و تخریب انبیا و به سخره گرفتن کسانی است که خداوند برای آموزش و خدمت مردم فرستاده است آنگاه که تعادل درونی او به هم خورده است و فطرتش مختل است فلج میشود.
بارها گفتهام انسان گاهی به تعادل درونی میرسد اما چه وقت تعادلش به هم میخورد؟ انسان فطرت پاک و سالمی دارد و اگر مرتکب گناه و زشتی شود؛ مال حرام بخورد و به نوامیس مردم تجاوز کند.. اگر کسی او مجازات نکند و اگر دست قانون هم به او نرسد و در برابر مردم محکوم نشود، در حقیقت تعادل درونی او مختل میشود و وجدانش او را عذاب میدهد. مانند احساساتی چون افسردگی، حس بیکفایتی، عذاب وجدان، ناراحتی روانی و کسالت به او دست میدهد و اینها واکنشهای سختی هستند و از اخلال در تعادل انسان حکایت دارند. انسان گاهی به لحاط بیرونی دچار عدم تعادل میشود و اگر چنین شود همهی مردم او را میشناسند. اما افرادی هستند که ظاهرا بزرگ دیده میشوند اما از دورن پاشیده است. انسان چه وقت از درون میپاشد؟ وقتی که از راه فطرت خارج شود. کسی که به مردم تجاوز میکند از درون پاشیده است. در دانشگاه در درس بهداشت روانی با بیماری معروفی به نام هیجان آشنا شدیم؛ نزد عامهی مردم به دیوانهی هیجانی معروف است اما تعریف در علمی به فلج ارگانیک بدون علت ارگانیک یا روانی و فلج کامل معروف است. انسان وقتی از درون از هم میپاشد و تعادلش به هم میخورد، فطرتش او را به شدت آزار میدهد و گاهی فلج میشود.
قبلاً خواندیم که برخی از حالات در کتابهای روانشناسی وجود دارد؛ مثلا پزشکی را در نظر بگیرید که بیمار صعب العلاجی را درمان میکند در عین حال دستش را به قصد تعدی به سمت دخترش دراز کرده است؛ این دست در حقیقت فلج است اگر چه تمام پزشکان تشخیص دهند که هیچ مشکلی ندارد؛ احساس گناه و خیانت در حقیقت مجازات فطرت انسان است به ویژه اگر پاک باشد و این باعث فلجی است. فلج عضو بدون اسباب بیرونی. این بیماری درمان نمیشود مگر این که انسان را قانع کنیم که هیچ گناهی مرتکب نشده است و بر او آسان بگیریم.
یکی از برادران تعریف میکرد: فردی ساعت سه نیمهشب سوار ماشین میشود و کودکی را زیر میگیرد؛ در محلهای که مردم هنوز بیدار بودند. این راننده کودک را زیر میگیرد و به راهش ادامه میدهد اما بیست روز خوابش نبرد. نزد روانپزشک رفت و به او توصیه: نمیتوانی بخوابی مگر این که دیهی این کودک را بپردازی تا روح و روانت آسوده شود.
نبرد بین حق و باطل نبردی ازلی و ابدی است
چه بخواهیم چه نخواهیم ما یک محاسبهی درونی داریم؛ فردی را میبینید سالم و تندرست است؛ اما وقتی مال حرامی را میخورد، شخصیت خود را بر خرابههای مردم و پایمال کردن حقوق آنان بنا میکند. اطرافیانش را بدبخت میکند؛ خود میخورد و اطرافیان گرسنه میمانند. خود میپوشد و در حالی که دیگران عریانند. این شخصی که خود را به زیان دیگران سربلند میکند، از درون از هم میپاشد. حال کسی که از درون پاشیده است چه میکند؟ برای این که تعادلش را به دست آورد، به دنبال عیب دیگران و عیب اهل ایمان میگردد؛ چه بسا عیبهایی که وجود ندارد و زادهی توهم و خیالات اوست و آنها را بزرگ کرده است تا بدین وسیله تعادل خود را باز یابد.
گاهی انسان از قطار علم و دانش عقب میماند و دوستانش را میبیند که به مرتبهی بالایی رسیدهاند در این حالت توازنش به هم میخورد و با خود میگوید چرا من مانند آنان نیستم؟ زجر میکشد و برای این که خود را راحت کند دنبال مشکلات بزرگی در زندگی دوستانش میگردد؛ اگر چنین مشکلاتی را بیابد خیالش راحت میشود و با خود میگوید: من چنین مشکلاتی ندارم؛ این یک قانون روانشناختی بسیار دقیق است. انسان وقتی از راه خدا خارج میشود راهی که با فطرت او سازگار است از درون میپاشد و تعادلش به هم میخورد. این اختلال زمانی باز میگردد که خود را قانع کند که وضعیت طرف دیگر هم خوب نیست؛ هر انسان منحرف نافرمان تمایل زیادی دارد تا عیبهای مؤمنان را بزرگ کند و به دنبال آنها بگردد؛ تا خود را راحت کند.
کسی که درآمد کمی دارد، زمانی آرامش مییابد که افراد پر درآمد را در سختی ببیند؛ آن وقت با خود بگوید آنان راحت نیستند من از آنان راحتترم.
فردی ماشینی میخرد و آرزو میکند که بتواند مدل دیگری سوار شود؛ اگر در ماشینهای دیگر عیبی ببیند خیالش راحت میشود و تعادلش را باز مییابد. این مسأله بسیار مهم است. به همین خاطر نبردی ابدی و ازلی بین اهل حق و اهل باطل وجود دارد. اهل باطل به دنبال عیوب مؤمنان میگردند تا آن را بزرگ کنند.
یکی از اسباب رستگاری مؤمن آن است که خداوند به او وعدهی بهشت داده است و از این رو تمام مشکلات زندگی در چشم او کوچک جلوه میکند.
باری کسی اعتراضی کرد و چه بسا در اعتراضش صادق بود گفت: تو به من میگویی: مؤمن رستگار است من او را چنین نمیبینم. گفتم: چرا؟ گفت: زیرا تمام مشکلاتی که مردم دارند او هم دارد؛ گفتم: راست میگویی؛ انگار موج گرمایی آمده است و او هم مثل همه احساس گرما میکند یا بحران ترافیک وجود دارد که او هم مانند مردم از آن رنج میبرد. اما بالاتر از همه احساس میکند مقید است اما غیر مسلمان احساس میکند که آزاد است.
به او گفتم: اگر کسی درآمد خیلی کمی داشته باشد مثلا هزار لیره در سال و پنج فرزند داشته باشد و در خانهی اجارهای باشد و صاحبخانه بخواهد او را بیرون کند؛ در این حالت زندگی او بسیار سخت است و نان شبش را ندارد. عموی همین فرد پانصد میلیون دارد و فرزندی هم ندارد و در یک حادثه ناگهانی از دنیا میرود ثروت او به چه کسی میرسد؟ به این فقیر بینوا. اما انتقال این مبلغ به او نیاز به زمان و داد و ستد و برائت ذمه و پیگیری و حصر وراثت دارد. زندگی او همان است که بود؛ یک لقمهی اضافی نخورد و یک لباس زیادی هم نپوشید. هیچ چیزی را به خانه نیاورد اما به موقع وارد شد هر جا خانهی فاخری دید با خود گفت این را خواهم خرید. هر جا ماشین شیکی دید با خود میگوید آن را سوار خواهم شد. هر گاه به ییلاق برود و خانهی زیبایی ببیند میگوید این را خواهم خرید و به وعدهاش هم عمل میکند. به همین خاطر یکی از اسباب رستگاری مؤمن این است که خداوند به او وعدهی بهشت داده است و تمام مشکلات برای او آسان جلوه میکند:
﴿أَفَمَنْ وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ﴾ [القصص: 61]
آیا کسی که وعده نیکو به او دادهایم و او به آن خواهد رسید، مانند کسی است که از کالای زندگی دنیا بهرهمندش گردانیدهایم [ولی] او روز قیامت از [جمله] احضارشدگان [در آتش] است؟
احساس پاک مؤمن، مقام او را نزد خدا بالا میبرد.
برخی از اصحاب رسول خدا که در نبردهای سرنوشتسازی شرکت کرده بودند، از بیماریهای زیادی رنج میبردند. برخی از آنها در حالی صحنهی نبرد را اداره میکرد که از شدت درد بر شکمش میخزید؛ چه چیزی این دردها را برایش آسان میکرد؟ گاهی فرد یکی از اعضای بدنش را از دست میدهد؛ یا خانهی کوچک با عائلهی زیادی دارد و درآمدش پایین است؛ بیمار است اما خوشبختترین مردم است و خداوند به او وعدهی بهشت داده است. احساس میکند که به خاطر خدا راضی است و خداوند او را دوست دارد؛ از فتنهی مال و زن و زندگی مرفه نجات یافته است این احساس پاک او را نزد خدا بالا میبرد.
﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾
قبل از اینکه به جنگ با خدا و رسولش فکر کنید یا انسانی را فاسد کنید و به عقیدهی کسی بتازید یا استقامت کسی را به سخره بگیرید.. تا یک میلیارد بشمارید؛ گاهی از جوان پاکطینتی میپرسند: درآمدت چقدر است؟ میگویند: چهار هزار. میگوید: فقط همین؟ این چه زندگیای است؟ زندگیاش را به سخره میگیرند. اگر او را اهل استقامت دیدی کارش را ستایش کن: فرزندم تو در زندگی موفق هستی چون خداوند به انسانهای صبور پاداش میدهد تو باید روحیهات را بالا ببری و هیچ وقت کسی را با درآمدش نسنجی بلکه با ایمان و عمل و موفقیت او بسنجی.
آسایش در اطاعت خدا و استقامت در اجرای امر اوست:
برخی افراد هستند که همواره میکوشند از جایگاه انسان مؤمن بکاهند و دربارهی انسان فاسق مبالغه کنند. برخی از مؤمنان هم بیخبر چنین میکنند. فلانی خانهاش چهارصد متر است راحت زندگی میکند. چگونه نماز نمیخواند ولی آسودهخاطر زندگی میکند؟ شرابخوار است و زنش نیمهعریان و درآمدش حرام...باز در آسایش است! از کدام آسایش و راحتی میگویی؟ راحتی در اطاعت خدا و اجرای فرمان اوست.
﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ [المائدة: 33]
بزرگترین گناه آن است که به جنگ با خدا و رسول بروی؛ این محاربه است و از همان جا آغاز میشود که انسان مؤمنی را تحقیر کنی. کسی را میبینی که ده نفر پیرامون او هستند و آنان را به سوی خدا دعوت میکند و قرآن و تجوید میآموزد.میپرسند: استادت کیست؟ میگوید: فلانی. مستقیماً به عیوب او میپردازند و آن را بزرگ میکنند. تو خود چه کردهای؟ میخواهی مردم را از او دور کنی. این همان کسی است که در بر هم زدن روابط بین مردم و پراکندن آنان میکوشد. میخواهد دنیا را زیبا جلوه دهد و از جایگاه آخرت بکاهد. باعث میشود به دیگران شک کنی. به تو میگوید: آدم خوب وجود ندارد به همین سادگی بدون تحقیق و دلیل. این فرد به دیگران بدگمان است و بدون دلیل با خدا و رسول سر جنگ دارد. گاهی نیز میکوشد تو را ناامید کند مثلا میگوید: هیچ امیدی به اصلاح و دینداری مردم نیست؛ همه فاسدند. خلف وعده میکنند و مال حرام میخورند. دیگر به هیچ کس امیدی نیست و تو را از همه ناامید میکند.
افساد یعنی هر چیزی که از حالت طبیعی خود خارج شود.
﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا﴾ [المائدة: 33]
فساد ضد اصلاح است و هر چیزی که از وضعیت مطلوب خود خارج شود؛ آب پاک، شیرین و گوارا است اما آب فاسد رنگ و مزه یا بوی بدی دارد و از صفتی که خداوند برایش اراده کرده است خارج شده است.
فاسد کردن جوان پاک از زن و مرد، کشاندن او به سمت گناه است؛ فسادِ خانه مشکلآفرینی بین زوجین و به هم خوردن روابط زناشویی است. فساد مادی فاسد کردن فضا با برخی از گازها و فساد آب با افزودن فاضلاب است. هر چیزی که از حالت طبیعی خود خارج شود یعنی فاسد شده است.
تناسب مجازات با بزرگی جرم:
﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا
تقتیل یعنی مبالغه در قتل یعنی کشتنی که قطعی است و قابل بخشش و گذشت نیست و اولیای دم حق بخشش ندارند. تقتیل یعنی بریدن یک چیز یا تقسیم آن به قطعات مختلف؛ یعنی مبالغه در قتل. تصلیب یعنی مبالغه در دار زدن یا تکرار دار؛ چنان که شافعی گفته است. معنای صلیب یعنی انسان مجرم را دست بسته به پایهی چوبی ببندند و چه بسا با ضربات او را سریعتر به قتل برسانند. امت وقتی دینش را تقدیس میکند، هنجارشکنان را مجازات میکند؛ کسانی که با خدا و رسول پیکار میکنند و برای فساد در زمین میکوشند. چنین کسانی باید به روشهای گوناگون مجازات شوند چنان که هر ملتی خائنان را اعدام میکند. زیرا موجودیت امت را به خطر میاندازند. مجازات همواره باید با جرم تناسب داشته باشد.
غلبهی مصلحت جمع بر مصلحت فرد:
﴿يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ﴾
نخست دست راست مجرم بریده میشود و سپس پای چپش. دست و پایش در جهت مخالف بریده میشود.
﴿أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾
در اینجا یک قاعده وجود دارد و آن این که نباید مصلحت فرد بر مصلحت جمع غلبه کند؛ ما مصلحت جماعت را از مصلحت فرد برتر میدانیم. مصلحت جماعت آن است که با متجاوزان دین خدا و شریعت و امنیت جامعه با مشت آهنین برخورد شود.
از نکات ظریف این آیه:
1- محاربه به صورت مجازی است:
(یحاربون الله)
محاربه مجازی است چون کسی نمیتواند با خدا بجنگد و بر او غالب شود؛ خداوند صفاتی چون کمال و قدرت دارد و از شبیه و نظیر پاک است یعنی در عبارت آیه مضاف حذف شده است:
﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾
علمای دین و مؤمنان نمایندگان دین هستند؛ اینان اولیای خدا محسوب میشوند و اگر کسی بخواهد با آنان وارد جنگ شود و با آزار و اذیت آنان بکوشد نور خدا با خاموش کند، این کار نوعی محاربه با خدا است.
اگر به بیماری کمک کند گویی به خدا کمک کرده است؛ اگر گرسنهای را غذا دهد گویی به خدا غذا داده است و اگر به مؤمنی قرض دهد گویی به خدا قرض داده است. در عین حال اگر با یکی از اولیای خدا دشمنی کند گویی با خدا دشمنی کرده است. اگر با دعوتگری بجنگد گویی با خدا جنگیده است. اگر به بینوایی لباس بپوشاند گویی به خدا پوشانده است و اگر به دیدارش برود گویی به دیدار خدا رفته است. اگر کسی بر سر راه فردی را بزند چه رخ میدهد؟ گاهی چیزی رخ نمیدهد اما اگر مأموری را که لباس رسمی به تن دارد بزند گویی با دولت به جنگ برخاسته است. زیرا مأمور و پلیس نمایندهی دولت است. آیا چنین نیست؟ طبعا این یک مثل است اگر به مؤمنی تعدی کنی... اگر بخواهی فاحشه را در میان اهل ایمان رواج دهی، اعتماد مردم به دین را خدشهدار کردهای. اگر بخواهی با طعنه به زن محجبهای بگویی که همهی شما فاسد هستید به همین سادگی در واقع به اصل دین ضربه زدهای. هر کس به برادرش بدگمان باشد گویی به خدا بدگمان است. به همین خاطر خدای متعال آزار مؤمنان و اولیاء الله را بسیار خطرناک میداند. اگر تو با یکی از اولیای خدا به جنگ برخیزی گویی با همهی اولیاء جنگیدهای و در مقابل اگر به اهل علم احترام بگذاری و حرمت جایگاه آنان را پاس داری گویی حرمت دین را پاس داشتهای.
2- تبعید از سرزمین
دومین نکتهی ظریف در این تفسیر: دور کردن از محل با تبعید یا زندان؛ از مالک روایت است که دور کردن با زندان است. زندانی از خواندن روزنامه محروم است چرا؟ اگر روزنامه بخواند زندانی محسوب نمیشود چون اخبار مردم را پیگیری میکند. اگر در زندان به فرد رادیو و روزنامه بدهیم و بتواند همه چیز را دنبال کند دیگر زندانی نیست. اگر چنین باشد گویی در خانهی خود مدت طولانی نشسته است و با دنیای خارج در ارتباط است؛ کتاب میخواند و اخبار میشنود و از اوضاع مردم باخبر است... این شخص دیگر زندانی نیست. دور کردن از محل یعنی زندان؛ از فراخی دنیا به تنگی آن برود. انسان آزاد سوار ماشینش میشود و به اینجا و آنجا به ساحل و جنگل میرود و به کشورهای مختلف سفر میکند چون آزاد است اما وقتی زندانی باشد از فراخی دنیا به تنگی زندان منتقل میشود و سالها در آن میماند. امام مالک میگوید: دور کردن با تبعید است. برخی از علما گفتهاند: دشمنان با من چه میکنند؟ باغ و بستان من در سینهام است؛ اگر تبعیدم کنند این تبعید برایم گردش است. اگر مرا زندانی کنند آنجا خلوت من است. اگر مرا بکشند شهادت است. پس دشمنان چه زیانی به من میرسانند؟ سعادت مؤمن از درونش سرچشمه میگیرد؛ اما غیر مؤمن سعادتش را در پیرامونش میبیند. اگر نتوانست با بیرون هماهنگ شود میگوید: این خانه مناسب زندگی نیست اگر خوراک لذیذ یا ماشین خوب یا خانهی وسیعی نداشته باشد گویی از سعادت دور است.
باری خواستم با یک اروپایی صحبت کنم؛ کمی دربارهی دین از او پرسیدم گفت: این موضوع اصلا برایم مهم نیست و به دنبالش نمیگردم. برای من سه چیز مهم است: خانهی شیک، ماشین و زن زیبا. اهدافش کاملا مشخص است؛ اما چیزی که شما میگویید اصلا براش مهم نیست و به او ارتباطی ندارد. دور کردن یعنی زندانی کردن؛ انتقال از فراخی دنیا به تنگی زندان؛ گویی کسی که زندانی شده است از سرزمینش دور است زیرا دوستانش را نمیبیند و از لذایذ و خوشیهای دنیا محروم است. پس دور کردن از سرزمین یعنی تبعید یا زندانی کردن و هر دو یک معنا میدهد.
اواخر آیات با معانی آن ارتباط تنگاتنگ دارد: پس از آیهی محاربه و فساد در زمین آیهی سرقت آمده است:
﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ [المائدة: 38]
و مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند، دستشان را به عنوان کیفری از جانب خدا ببرید، و خداوند توانا و حکیم است.
اصمعی زبانشناس برجسته میگوید: این آیه را خواندم در کنارم یک عرب بیابانی نشسته بود؛ در آخر به جای والله عزیز حکیم به اشتباه گفتم: والله غفور رحیم. او گفت: این سخن کیست؟ گفتم: سخن خداست. گفت: تکرار کن. دوباره گفتم: والله غفور رحیم. گفت: این سخن خدا نیست. آن وقت به خاطر آوردم و گفتم: والله عزیز حکیم. آن وقت گفت: اکنون درست است و این کلام خداست. گفتم: آیا قرآن میخوانی؟گفت: خیر. گفتم: چیزی از قرآن را از حفظ داری؟ گفت: خیر. گفتم: پس از کجا دانستی که این نادرست است؟ گفت: این بریدن دست با عزت خدا سازگار است و اگر اینجا جای بخشش بود میگفت خدا غفور و رحیم است. بریدن دست با بخشش و رحمت سازگاری ندارد. این هوشیاری عرب بیابانی را میرساند و ارتباط تنگاتنگ آغاز و پایان آیه را نشان میدهد. مانند آنجا که میفرماید: (إن تعذبهم فإنهم عبادك، وإن تغفر لهم...) اگر انسان غیر حافظ اینجا را فراموش کند و بگوید: فإنک أنت الغفور الرحیم نادرست است باید بگوید: فإنک أنت العزیز الحکیم.
اگر انسان بخواهد ببخشد ممکن است مؤاخذه شود: چرا او را بخشیدی؟ اما اگر خدا بخواهد کسی را ببخشد هیچ کسی نمیتواند از او حساب بکشد. ﴿وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ [المائدة: 118]
اواخر آیات با معانی آن ارتباط تنگاتنگ دارد. خداوند ابتدا از مرد سارق میگوید چون در دزدی تواناتر است: ﴿وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ﴾ [المائدة: 38]
اما زنا را با زن آغاز میکند چون زن بیشتر میتواند مرد را تحریک کند: ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي﴾ [النور: 2]
شخص ملحدی با اعتراض به شریعت اسلام گفت: برای پانصد عسجد دستی را بریدند و دیهاش را دادند. اگر در حادثهای یک دست قطع شود دیهی آن پانصد دینار طلا است. انسان با دستش کار میکند اگر دست انسان در حادثهای قطع شود دیهی آن پانصد دینار طلا است.
دستی که برای پانصد عجسد قطع شود و دیهاش داده شود، اگر برای ربع دینار قطع میشود این چگونه است؟
يد بخمس مئين عسجد وديت / ما بالها قطعت في ربع دينار
اگر دستی ربع دینار بدزدد بریده می شود و اگر از روی خطا بریده شود دیهاش پانصد دینار است این چه تناقضی است؟
برای یک چهارم دینار بریده میشود و اگر به خطا بریده شود دیهاش پانصد دینار است.
برخی از خردمندان پاسخ دادهاند:
عز الأمانة أغلاها وأرخصها / ذل الخيانة فافهم حكمة الباري
یک دست به خاطر ارزش و اهمیت امانت گرانترین است و دست دیگر به خاطر ذلت و خواری خیانت ارزانترین؛ پس حکمت خداوند را درک کن.
وقتی دست امین باشد گرانقیمت است و وقتی خائن باشد ارزانقیمت.
دو نفر در خون خود غلطیدهاند؛ به مقتول که شهید است میگویی در خون شهادت غلطیده است. اما اگر خطاکار باشد میگویی در خون جرم و گناه غلطیده است. خون گناه یک چیز است و خون شهادت چیز دیگر. طبعا این مسأله سر دراز دارد و آیهی محاربهی خدا و رسول و تلاش برای فساد در زمین بحث مفصل میطلبد.
بزرگترین جرم آن است که مرد متأهلی با زن متأهل زنا کند؛ برخی از علما برای زنای محصن (متأهل) مجازات سنگسار تا حد مرگ را در نظر گرفتهاند. آیا گناهی بزرگتر از زنای مرد متأهل صاحب زن و فرزند با زن متأهل وجود دارد؟ این زن به خاطر خیانتی که کرده است باید از همسرش طلاق بگیرد و فرزندانش آواره شوند و خانواده از هم بپاشد. آیا گناهی بدتر از این وجود دارد؟ به همین خاطر حکم زناکار متأهل اعم از زن و مرد سنگسار تا حد مرگ است. این دو گویی در مقابل مردم زنا کردهاند. این گناه چگونه ثابت میشود؟ با چهار شاهد. اگر چهار شاهد آنها را ببینند یعنی نسبت به گناهی که کردهاند بسیار بیباک بودهاند. به همین خاطر این مجازات سنگین را برایشان در نظر گرفتهاند.
مسألهی حفاظت از مال بسیار مهم است:
دلسوزی غربیان نسبت به دزد و جلوگیری از قطع دست و دلسوزی نسبت به زناکار علت این آماری که اکنون تقدیم میشود: این آمار مربوط به بیست سال پیش است که از سرشماری فدرال آمریکا به دست آمده است. در آمریکا در هر ثانیه یک قتل یا تجاوز یا دزدی رخ میدهد. به گمانم اکنون در هر ده ثانیه یک نفر به خاطر ایدز در آمریکا میمیرد. در برخی از کشورهای اسلامی که قطع دست دزد اجرا میشود تحقیقاتی صورت گرفته است نتیجه باورنکردنی است؛ صدها میلیون تومان دستمزد یک استان در جنوب کشور را با کامیون روبازی حرکت میدهند.. در کشوری که بیسوادی و خشونت در آن زیاد است اما چون حد سرقت اجرا میشود مردم در امنیت هستند. دوستی از همین کشور نزد من آمد و به او گفتم: شبانه به تنهایی در راه ترسناک میروی؟ او که جوان بود گفت: در ماشین میخوابم سپس به راهم ادامه میدهم. به همین سادگی؟ آری چون حد سرقت در کشور اجرا میشود. یکی از برادران میگفت: در کشوری که حد سرقت اجرا نمیشود من همراه خانوادهام سوار ماشین میشوم در حالی که تمام وسایل خود را به همراه داریم. وقتی به خانه میرسیم من با دلشوره وسایل را پیاده میکنم و به طبقهی بالا میبرم. صد کیلومتر آن طرفتر در کشور دیگر که حد سرقت اجرا میشود، ماشین را به همان حالت رها میکنم و میخوابم. موضوع حفاظت از مال بسیار مهم است. این آیه بحث مفصلی دارد که در فرصت کافی به آن خواهم پرداخت.
#محاربه
نظرات