نویسنده: محسن نیکخواه
1ـ قضاوت درست درباره نگرش هر مکتب فکری درباره انسان قبل از هر چیز باید از لابهلای اصول کلی، مفاهیم بنیادین و بینش انسان شناسانه آن مکتب و نه از راه احکام و قوانینی استخراج شود چون این کار اولاً حرکت از بعضی از نتایج به مقدمات و اصول است. چرا که در قانونگذاری و احکام قضایی علاوه بر بینش و دیدگاه کلی درباره یک چیز، بعضی از عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز دخیلند که عدم توجه به آنها میتواند به فهم تصورات بنیادین درباره آن امر خلل و خدشه وارد آورد.
برای نمونه مسأله ارث قبل از اینکه بحثی انسانشناسانه باشد که بتوان از روی آن مبانی انسانشناسانه استخراج کرد، بحثی اقتصادی ـ اجتماعی است. یعنی ما باید در بررسی سهم افراد از ارث قبل از هر چیز، کم و زیاد بودن تأثیر آن سهم بر حیات اقتصادی آن شخص و مسئولیت اقتصادی او را مد نظر داشته باشیم.
برای نمونه در آیه 34 سوره نساء که بسیار اشتباه فهم شده است مسئولیت و تکلیف اقتصادی مرد در برابر زنان (نه تنها همسر) بیان شده است و در این آیه مرد مؤظف شده است که زندگی زنانی را که تحت تکفل او هستند (اعم از مادر، خواهر، دختر، همسر و...) تأمین نماید. این آیه بر خلاف گمان خیلیها هیچ ربطی به برتری شوهران بر همسران ندارد بلکه همچنانکه از لفظ قوامون (کسانی که بسیار توانایی ایستادن دارند) پیداست بیانگر وظایف اقتصادی مرد در مقابل زنان است.
ثانیاً ممکن است قلّت و کثرت حقوق بعضی از افراد موهم این اشتباه فاحش شود که آن دستگاه فکری بعضی از انسانها را در ذات و گوهرشان بر بعضی دیگر برتری بخشیده است. این در حالی است که این امر دارای توجیهات اقتصادی ـ اجتماعی و یا سیاسی است و برآمده از دیدگاه انسانشناسی نیست. و همچنانکه واضح است این امر (عدم تساوی همه افراد در زمینههای به خصوصی) طبیعی است و نشان دهنده برتری ذاتی گروهی بر گروه دیگر نیست. برای نمونه تبعیت مردم یک کشور از قوانینی که مجلسیان و پارلمان تدوین میکنند دلیل انسانتر بودن آنها نیست.
2ـ در هیچ جای قرآن زن، انسان درجه دوم، فارغ از مسئولیت و فاقد قدرت تصمیم گیری برای خویش که ناشی از اعتقاد به ضعف ذاتی او باشد به حساب نیامده است. بلکه همچنانکه اشاره خواهیم کرد مبانی انسانشناسی قرآن حاکی از این است که زن و مرد به یک اندازه انسان، به یک اندازه مسئول و به یک اندازه مختار هستند و دخالت او در تمام زمینههای خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و حتی حضورش در میدان نبرد مسجل و واضح است. برای نمونه در قرآن تمام مسئولیتهای دینی که متوجه مردان است متوجه زنان نیز هست (جز در مواردی از اسقاط تکالیف که بعداً درباره آن سخن خواهیم گفت). مثلاً در آیه آخر از سوره ممتحنه نکته جالبی در مورد دخالت زنان در امور سیاسی و کلاً مسائلی که از خلال امارات سیاسی پیامبر به تحقق میرسد در قالب عبارات (و لا یعصینک فی معروف، در هیچ امر معروفی از تو سرپیچی نکنند) بیان شده است.
آیه اول سوره نساء علاوه بر بیان تساوی زن و مرد در مبدأ حیاتشان، انسان بودن و فطری بودنشان حاوی اخطاری جدی به کسانی است که احتمال دارد حقوق زنان و ضعفایی همچون یتیمان را پایمال کنند. این آیه به طور خلاصه بیانگر نکات زیر است:
الف) همه انسانها در مبدأ حیات برابرند و هیچ کس دارای اصلی شریفتر از دیگری نیست (خلقکم من نفس واحده).
ب) برتری ذاتی مرد بر زن وجود ندارد (و خلق منها زوجها).
ج) مردم باید از حقوق نزدیکان خود و تجاوز به آنها خود داری کند (و اتقوا الله الذی تساءلون به و الارحام).
د) خداوند ناظر و نگهبان شماست و تخطی و تجاوز شما به حقوق ناتوانان را میبیند (إن الله کان علیکم رقیبا).
3ـ قرآن همیشه یکی از دو مسئلهای را که دارای ارزش یکسانی هستند بیشتر برجسته و مطرح میکند چرا که ممکن است آن، بیش از دیگری مورد تعرض و قانون شکنی قرار گیرد. برای نمونه احترام والدین به فرزندان و فرزندان به والدین دارای ارزش و جایگاه یکسانی هستند اما چون دومی به علل مختلف احتمال رعایت نشدن بیشتری را در خود گنجانده است و احتمال بیتوجهی و بیاحترامی فرزندان در مقابل والدین بسیار بیشتر است لذا در قرآن خیلی بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است.
در مورد زن هم همین طور، واقعیت این است چه در گذشته، چه در حال و چه برای همیشه تاریخ احتمال پایمال شدن حقوقش بیشتر از مرد است. به همین خاطر و به سبب احتمال بیشتر مظلوم واقع شدن زنان قرآن علاوه بر بحث درباره آنها در سورههای متعددی از قرآن، یک سوره بلند 176 آیهای را که بیش از 2/1 جزء از قرآن را به خود اختصاص داده است و دومین سوره قرآن از نظر حجم است را مختص بحث زنان نموده است.
سوره «نساء» سورهای است مدنی که بعد از سوره بقره طولانیترین سوره قرآن است و بعد از سوره «ممتحنه» نازل شده است که آن نیز دربردارنده احکامی درباره زنان است.
اسم سوره «نساء» از آن جهت حائز اهمیت است که اسامی سورههای قرآنی بیانگر محور بحث سوره و اساسیترین محور مورد بحث در آن سوره هستند.
کلمه «نساء» که اسم سوره از آن گرفته شده است بیست بار و در هیجده آیه سوره آمده است.
ناصر سبحانی درباره محور سوره چنین آورده است:
«محور سوره عبارتست از بیان وجوب رعایت حقوق زنان و امثال ایشان در حدود استطاعت و وجوب دفاع از ایشان و نیز وجوب سرپرستی همسران از جانب شوهرانشان و واداشتن ایشان (شوهران) و امثال ایشان به التزام حدود و ادای واجباتی و ثبوت احکامی در ارتباط با زنان و صفات لازمه ایشان و به عبارتی دیگر محور سوره عبارتست از: بیان وجوب احقاق حقوق کسانی که توانایی احقاق حقوق خود را ندارند (که زنان بارزترین گروه از ایشاناند) [...] و ثبوت احکامی در ارتباط با زنان و دیگر افرادی که همانند ایشان در دفاع از حقوق خود ناتواناند».
4ـ یکی از تفاوتهای جهان سنتی و مدرن که امروزه بر سر زبانهاست «مکلف بودن» بشر در جهان سنتی و «محق بودن» او در جهان مدرن است.
اولاً این سؤال مطرح است که مکلف بودن یا محق بودن در برابر کی و نسبت به چه کسی؟ این سؤالی است که پاسخ بدان نسبی بودن این امر را روشن میکند. برای مثال حکومت موظف است که زمینهای را برای افراد فراهم کند که هر کس بتواند در چارچوب استعداد و توانایی خود از آزادی بهرهمند شده و حقوق خویش را به دست آورد. این در لیبرالیسم در دموکراسی نیز علاوه بر این دولت باید تلاش کند که جامعه مدنی و حوزه عمومی کمتر در معرض تهدید قرار گیرد و به گسترش هر چه بیشتر آنها نیز کمک کند و علاوه بر حفظ آزادیهای عمومی برای عدالت هم تلاش کند این تکالیف برای مردم حق میآفرینند که همانا حق حداکثر بهرهوری از استعدادها و آزادی و امکانات است. در مقابل مکلفاند که در چارچوب رعایت قوانین هم به آزادی و استعداد دیگران لطمه وارد نکنند و هم در جنگ و صلح در کنار نظام خویش بایستند. ثانیاً با توجه به آنچه گفته شد میتوان اذعان داشت که اصلاً حق بیتکلیف و تکلیف بیحق وجود ندارد.
ثاثلاً: بر خلاف گفته بعضی از متفکران («سروش») که انسان دینی را قبل از محق بودن مکلف میدانند. اصلاً ذات و گوهر دین اسلام (که نشأت گرفته از اصل توحید است) محق کردن آدمیان در برابر همدیگر است و برابر کردن آنهاست از جهت ارزشهای انسانی و حتی انسان در مقابل خداوند در حال داد و ستد است. و این به روح دین نزدیکتر است و کاری هم به برداشتهای عارفانه ندارد.
رابعاً: سوره همچنان که بیان کردیم بر خلاف گمان خیلیها، جهت احقاق حقوق زنان نازل شده است نه در راستای مکلف کردن آنها.
5ـ جهت فهم و درک درست دیدگاه اسلام درباره انسان عموماً و زن باید خصوصاً باید قبل از هر چیز (حتی قبل از «سنت» پیامبر چون سنت هم بسط و تفصیل قرآن است) باید به قرآن مراجعه کرد چون مبانی انسان شناسی اسلام را فقط در قرآن میتوان یافت و بس.
واقعیت این است که میراث فقهی ما به طبیعت حال خود اولاً تاریخ مصرف دار است. برای مثال در متون قدیم فقهی ما آمده است که زن جز برای ضرورت نمیتواند از منزل خارج شود و به طبیعت حال فقه، برای این ضرورت مصادیق متعددی برشمردهاند. به فرض پذیرش آن اصل (که زن جز برای ضرورت نباید از منزل خارج شود) مصادیق آن نمیتواند برای امروز ما موضوعیت داشته باشد. چون ضرورتها به قول معروف (رأساً علی عقب) دگرگون شدهاند و این ما و مردمان زمانه ما هستند که ضرورت و نیازهای زن امروز را تشخیص میدهند.
برای نمونه دکتر قرضاوی درباره ضرورت همراه ماه محرم خارج شدن زن برای مسافرت حداقل یک شبانهروزی میگوید: این امر برای زمانی بوده است که زن سوار بر شتری در بیابانها به راه افتاده است و هزاران خطر او را تهدید میکرده است. اما امروزه که سوار بر ماشین یا هواپیما مسیرهای مورد نظر را طی میکند طبیعتاً بسیاری از خطرهای زمان گذشته برطرف شدهاند. بازخوانی متون اندیشه اسلامی درباره تمام امور متغیر امری است بسیار ضروری و ما نباید قدیمی بودن را نشانه استحقاق بقای اندیشهها به شمار آوریم (چه آگاهانه و چه ناخودآگاه). به قول غزالی «قدم حق بقا را به کسی نمیدهد» و کنار گذاشتن هر آنچه که پاسخگوی زمانه ما نیست هیچ امر مقدسی را تهدید نخواهد کرد. ما باید اطمینان داشته باشیم که مقدسات تنها زمانی تهدید خواهند شد که با امور غیر پاسخگو، انعطافناپذیر، عصری و نظریههای ناکارآمد پیوند خورند. البته این تذکر هم ضروری است که این سخن اصلاً به معنای رد تمام آنچه که مهر گذشته بر آن خورده نیست بلکه به مقصود این امر مهم است که ما قبل از بسته شدن و دلبسته شدن به جزئیات توانایی یافتن اصول را داشته باشیم و چه قدیم و چه جدید را با آن مورد سنجش قرار دهیم. ثانیاً متأثر از علوم پیشین و عرف زمانه آنهاست.
6ـ نکته دیگری که اکثراً مورد غفلت پژوهندگان قرار میگیرد این است که در قرآن هیچ مقولهای استقلالیت موضوعی ندارد. یعنی هر مبحث نباید به تنهایی و خارج از سیاق و روند و خارج از اصول حاکم بر روح قرآنی مورد پژوهش قرار گیرد چون قطعاً موارد به دست آمده اشتباه خواهند بود. این موضوع از آن جهت حائز اهمیت است که اکثر پژوهندگان مسأله زن در اسلام تنها از چارچوب احکام قضایی و حقوقی به این مسأله مینگرند.
7ـ به قول محمد غزالی دیدگاههای بیشتر افراد جوامع اسلامی درباره زن که به این نسبت داده میشود قبل از هر چیز ناشی از فساد درونی و اخلاقی، عرفهای غلط و غیرت خشک قبیلهای است.
ناگفته نماند که فلسفه یونان باستان هم در به انحراف کشانیدن دیدگاه مسلمانان درباره زن تأثیر به سزایی داشته است و هر کجا زن را به عنوان انسان درجه (2) در میراث اسلامی مییابیم آن دیدگاه صددرصد ریشه در یکی از فلسفههای قدیمی حاکم بر اندیشه بشر دارد.
خالی از لطف نیست اگر اینجا به دیدگاه افلاطون و ارسطو که حاکمان قدر قدرت فلسفه جهان باستاناند اشاره بسیار گذرایی بیندازیم و آن را با دیدگاه اندیشمندان مسلمانی که چنان اندیشیدهاند مقایسه کنیم.
نظریه سیاسی افلاطون مبتنی بر فرودستی طبیعی است بدین معنا که گروهی از افراد جامعه ذاتاً توانایی اداره خویش را دارند و نه اداره دیگران و این افراد همیشه باید از جانب کسان دیگری که از قوه تعقل برخوردارند هدایت و رهبری شوند. این گروه که ذاتاً و طبیعتاً برای هدایت شوندگی و زیردستی و فرودستی آفریده شدهاند از دیدگاه افلاطون دو مصداق بیشتر ندارد: زنان و بردگان.
نظریه سیاسی ارسطو هم که به نظریه مبتنی بر خیرخواهی مشهورات حاکی از معنایی است که تفاوت چندانی با نظریه افلاطون ندارد. این نظریه بر این اندیشه استوار است که افرادی که توانایی تشخیص خلق و عدالت و خیر و خوبی را دارند میتوانند رهبر و فرمانروا شوند. زنان در این نظریه فاقد ذاتی قدرت تشخیص نیستند اما موانعی احساسی و عاطفی چنان تأثیری بر آنها گذارده است که نمیتوانند به مقام تشخیص دهندگی خیر و خوبی و در نتیجه فرمانروایی دست یابند.
شما میتوانید سایه یکی از این دو اندیشه را روی اکثر دیدگاههای دانشمندان مسلمان درباره زن مشاهده کنید.
8ـ خیلی از مسلمانان و منتقدان ایشان مسئول نبودن زنان در بعضی از امور اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی را به ضعف ذاتی زن از دیدگاه اسلام نسبت میدهند اما بنده معتقدم که تمام اموری که مسئولیت آنها از عهده زنان ساقط شده است، اسقاط تکلیف است نه حق و نتیجه مهمی که این برداشت در بر دارد این است که اگر تکلیفی به خاطر رفع حرجی از شخصی ساقط شد در صورت عدم حرج یا عدم احساس حرج از جانب او میتواند مثل یک شخص بامسئولیت در آن دخل و تصرف نماید. و من در اینجا با جرأت میتوانم بگویم که تمام اموری که زن در اسلام به آنها نمیپردازد دفع مجموعهای از تکالیف سنگین است و هیچ مانعی شرعی و قانونی برای انجام آن در دین وجود ندارد (به جز استثنای بسیار معدود همچون عدم نماز یا روزه در دوران قاعدگی) از جمله نماز جمعه، جهاد، تجارت و کسب درآمد و حتی ولایت سیاسی اموری هستند که زن مکلف به آنها نیست اما میتواند به آنها بپردازد دلیل قاطع برای این امر پرداختن به آنها در زمان پیامبر و خلفای راشدین است.
این قاعده از ان رو حائز اهمیت است که یک فرد مسلمان به بهانه عدم دستور به زن برای انجام پارهای از تکالیف او را از آن محروم نکند و یک غیر مسلمان گمان نکند که زن از پرداختن ب آن مسئولیتها محروم شده است. طبیعت رخصتها در دین همین است که که اگر شخصی خواست به عزیمت عمل کند و اگر خواست به رخصت. به عبارتی دیگر در مواردی که خداوند برای سهل گرداندن امور، رخصتی قرار داده است نه عمل به عزیمت اجبار است و نه عمل به رخصت هر چند که عمل به رخصت در آن موارد بهتر است. چون شخصی، هم ثواب عمل به خود آن «مأمور به» را نصیب خود میکند و هم ثواب عمل به رخصت را.
نظرات
آقای نیکخواه خسته نباشید<br /> حق مقولهای مدرن است نه سنتی، آنچه در گذشتهی پیشامدرن بیشتر مطرح بود"تکلیف" بود نه " حق" ، انسان سنتی فدای دین میشد و اکنون نیز میشود، چرا که طبق اصول الفقه حفظ دین بالاتر از حفظ جان است، ولی در دوران مدرن این دین برای انسان است و انسان فدای دین نمیشود، بلکه گزینش دین یا رد آن، حقی است برای وی نه تکلیفی که لاجرم آنرا باید برگیرد. <br /> انصافا همین فقیهان مسلمان نبودند که زن را به سان کالایی با شیوههای ضد انسانی و ضد ارزشی " گهوره به چکۆله" و " ژن به ژن" مورد بیحرمتی قرار میدادند. زن در کجا حق داشت خود همسر خود را برگزیند، و اگر میخواست همسری به دلخواه خود برگزیند باید برای مدت مدیدی قید محبت خانوادهاش را میزد و گاها نیز به جرم ازدواج با همسر مطلوبش بعد از سالها به وسیلهی خویشانش کشته میشد!<br /> آخر برادر عزیزم والله ما مدیون این مدرنیته باید باشیم که از طریق بیداری اسلامی که آنهم واکنشی مدرن در برابر مدرنیته بود، ما را از خواب غفلت بیدار و از بیخبری نجات داد.