عثمان عباسی پدیدهی کودکان کار یکی از معضلات و آسیبهای اجتماعی است که سالهاست دامنگیر وضعیت اجتماعی و شرایط اقتصادی جامعه ما شده است. اگر چه در این حوزه برنامههای زیادی اجرا شده است و تحقیقات متنوع هم به شکل و شیوههای متفاوت صورت گرفته است. آنچه واقعیت کنونی جامعه ماست نه تنها این پدیدهی تأسفبار و به دور از شأن و کرامت انسانی کاهش پیدا نکرده بلکه برعکس روز به روز درحال افزایش و تغییر سیمای ناخوشایندش است. معضل دانشآموزان کار یکی از این آسیبهای اجتماعی ـ اقتصادی است که شعار تحصیل رایگان برای همه تا آخر مقطع متوسطه را با چالش جدّی مواجه ساخته است. امروز کم نیستند دانشآموزانی که به تنهایی یا به همراه والدین شان جهت کاهش بار فشار اقتصادی بر اعضای خانواده با سن کم و وضعیت جسمانی ضعیف، مسؤولیت نانآوری برای خانواده را به دوش میکشند. مانی نوجوان کولبر ١٤ سالهای بود که هفته قبل در اثر تهدید مأمور مرزبانی فرار و از کوه سقوط نمود. سقوط ایشان از کوه و آسیب دیدگی از ناحیه چشم و صورت سوژه رسانهها شد.این حادثه بار دیگر این نکته را یادآوری و تأکید نمود که پدیده دور از کرامت انسانی و شغل کاذب و تحمیلی کولبری فراگیر و عام شده است. دانشآموزان کولبر و ادامه تحصیل و عدالت آموزشی بنابراین پیر، جوان، نوجوان، زن و مرد، باسواد و بی سواد را نمی شناسد و به معنای واقعی کلمه در شرایط کنونی کشور ما «احتیاج شیران را روباه مزاج نموده است.» دانشآموزان کار یعنی کسانی که ضمن تحصیل به شغلهای سخت و خارج از توان و ظرفیت شان به ناچاری مشغول هستند. کارها طاقت فرسا مثل کولبری، شاگردی مغازه، دست فروشی، چیدن میوه باغها و... بخشی از این شغلها هستند. نگارنده به عنوان معلمی که سالها تجربه تدریس در شهرها و مناطق کم تر توسعه یافته مرزی دارد بارها سرکلاس درس شاهد خواب آلودگی و بی حالی شاگردانم بودم. وقتی علت را جویا شدم در پاسخ گفتند که شب گذشته جهت تأمین وسایل مورد نیاز خود ناچار به کولبری رفتند. بارها وقتی از خطرات راه و عواقب کارشان با همدیگر گفت و گو نمودیم، در جوابم گفتند که ما همین جوری هم آینده درخشان و روشن شغلی و... را برای خود نمی بینیم پس یا باپیدا کردن درآمد و پول به آرزوهای روزمره خودمان میرسیم یا مرگ هرچه زودتر تکلیف مان را با زندگی مشخص خواهد نمود! واقعاً باید پدر باشی، معلم این طیف بچهها در این مناطق باشی، آن وقت مفهوم این پاسخها تلخ را درک میکنید.چقدر دل گزا و آزار دهنده است این که گاهی بعد از دو ماه یا سه ماه از شروع سال تحصیلی میگذرد وقتی از علت غیبت دانشآموزت یا ورود دیر هنگامش به مدرسه را میپرسید پاسخ دردناک که ایشان هنوز از کار چیدن میوه باغها یا کوره آجرپزی و... در شهرهای دورست برنگشته است با گوشهای خود بشنوید. حال در چنین شرایط تأسفباری وزیر محترم آموزش و پرورش و سایر مسؤولان تصمیم گیر این حوزه، خیلی محکم و بی محابا 15 شهریور ماه را آغاز سال تحصیلی اعلام میکنند. واقعاً واکنش در برابر چنین دستورهای، پارادوکسی از گریه و خنده میآفریند. لابد چارهای نیست جز این که بگویید ای دل غافل جناب وزیر! ایران فقط تهران نیست! سرنوشت و زندگی آیندهسازان این دیار را بیش از این ناامیدکننده و ابهاملود نکنید، شاید این پایین دستها، هنوز چشمان منتظر مادر جگر سوخته دانشآموز کولبر، کارگر و... به نانآوری امثال مانیهاست! هرگز یادم نمیرود چند سال قبل در پی فوت یکی از شاگردانم که به همراه چند تن از همراهان کولبرش در منطقهی «دوله قره دان بیوران سردشت» گرفتار بهمن و کولاک شده بودهاند و متأسّفانه جانشان را از دست دادند. وقتی پیامی برای معاون وزیر وقت در آموزش متوسطه فرستادم که حدّاقل در برابر این حادثهی جانکاه و دردناک پیام همدردی برای خانوادهی ایشان و مجموعهی آموزش و پرورش منطقه صادر کنند، در کمال خونسردی و ناباوری برایم نوشت خبرش را شنیدم همان نوجوانی که رسانههای خارجی خبر فوتش را منعکس نمودند!؟ به هرحال حادثه دردناکی که برای مانی پیش آمده است، نه اولین بار بوده و نه آخرین بار هم خواهد بود.تا زمانی که پدیده ناخوشایند کولبری رخت شوم خود را از این دیار بر نبندد، تا زمانی که درِ عدالت آموزشی، اقتصادی و اجتماعی روی همین پاشنه بچرخد، باید شاهد وقوع بدتر از این حوادث هم باشیم. جناب وزیر و سایر مسؤولان تصمیمگیر! صرف صدور بخشنامه و ظاهر شدن در مصاحبههای رنگارنگ تلویزیونی کار چندان شاقی نیست، مهم آن است درک کنیم که مدیریت قضایا با اعتمادسازی، شفافیت، انگیزه بخشی راستین، صداقت و احترام متقابل تکامل مییابد
نظرات