نميدانم از كدامين حضيض ذلت آب خوردهايم كه اين گونه بايد آبرو را به چوب حراج بزنيم!
در كشوري كه زماني ايراني بزرگ با فرهنگي از هنر و موسيقي و ادب و احساس بوده است جز صداهايي از دهليزهاي تنگ و تاريك بر نميآيد.
حتما چون ستايش ايراني نبود بايد با او كاري ميشد كه مايهي شرم و ننگ هر ايراني شود.
بايد بميريم از اين دريوزهگي فرهنگي و اخلاقي كه جوان ايراني چنين رفتاري با دختري افغان كند در حالي كه فقط شش سال داشت، درست كمي بزرگتر از خواهرزادهي من و شما كه از شوق ديدنش دلمان پرپر ميزند.
زهي دريغ و افسوس...
به كدامين گناه تقاص شرمساريي اين چنين را پس ميدهيم، كه را محكوم كنيم، ملت را، حاكميت را، بيگانه را، همخانه را، خود ديوانه را!...
كار ما از محكوم كردن گذشته است، در حضيض انحطاط اخلاقي جامعهاي گريه سر ميدهيم كه شلاق بيرحمياش بر سر هيچ عهد و پيماني درنگ نكرده است:
هم زبانياش
همسايگياش
پناهندگياش
و هم كيشياش
و...
آن وقت رگهاي گردن قوي ميكنيم به ظلمهايي كه به ايرانيان در كشورهاي ديگر ميشود!
ما شايستهي ستايش كه نيستيم هيچ بلكه شايد شايستهي ماندانا و سحر و هزاران دختر هموطن خود هم نباشيم.
نظرات
امینی
01 اردیبهشت 1395 - 01:56فغان و درد هزاران بار بر این درد ستایش بی گناه هر چه بگویم نمیتواند التیام دردهای مادرت و زنان و مردمان این سرزمین باشد. باشد که دیگر چنین فاجعه هایی تکرار نگردد و فاجعه افرینان به سزای عمل خود برسند .