‏ نخستین مطلبی که لازم است در مورد پدیده‌ی «افراط در تکفیر» بیان کنیم این است که این ‏پدیده نیاز به تحقیق، بر رسی و ریشه یابی تمام جوانب را دارد تا با این شیوه در جهت رفع ‏مشکلاتی که در این زمینه ایجاد شده گامی سنجیده‌تر برداشته باشیم. ‏

‏ اگر قدرتمندان در این فکر‌اند که می‌توان با قلع و قمع، یا اعمال زور و زندان و سایر ‏موارد تهدید به مبارزه با این پدیده پرداخت، سخت در اشتباه‌اند، به دو دلیل که بدان اشاره ‏میکنم: ‏ ‏ اول: اینکه تنها اندیشه است که قدرت ایستادگی در برابر اندیشه را دارد و فکر را باید با فکر ‏پاسخ داد. در برابر مبارزه با چنین پدیده‌های از بکار گیری تهدید به تنهایی جز اینکه آن را ‏توسعه بیشتر بخشد و پیروانش را به اصرار و پافشاری وا دارد نتیجه‌ای دیگری حاصل نخواهد ‏شد. بنا بر این لازم و ضروری است که با اقامه‌ی دلیل و برهان و با رفع تشویش افکار و با دلائل ‏منطقی و قانع کننده به توجیه چنان افکاری پرداخته شود. ‏ 

‏ دوم: اینکه این تکفیر کنندگان در مجموع مردمانی متدین، مخلص، روزه دار، شب زنده ‏دار و غیرتمند می‌باشند. این‌ها ارتداد فکری، بی‌بند و باری اخلاقی، فساد اخلاقی، فساد ‏اجتماعی و استبداد سیاسی را که در جامعه می‌بینند آنان را وا می‌دارد که تا چنین موضعی را ‏انتخاب کنند. ‏ 

‏ آنان اگر چه روش اشتباهی در پیش گرفته و راه خود را گم کرده‌اند، ولی در واقع خواستار ‏اصلاح و خواستار هدایت اسلامی هستند. ‏ 

‏ بنا بر این، شایسته است که خواسته‌های بر حق و منطقی آنان را تقدیر نماییم و فکر نکنیم ‏که آنان درندگانی دارای نیش و چنگال هستند که گویا می‌خواهند جامعه را نابود کنند و آنرا به ‏صورت ویرانه‌ای در آورند! ‏ 

‏ محقق و پژوهشگر با ریشه یابی این قضیه در می‌یابد که پدیده‌ی افراط در تکفیر دارای علل ‏و اسبابی به شرح زیر است: ‏ 

‏ ۱ـ شیوع کفر و ارتداد علنی و آشکار در جوامع اسلامی و بر خورداری کافران و مرتدان از ‏مقام و مناصب اجتماعی و افتخار آنان به کفریاتشان و از طرف دیگر رسانه‌های گروهی بطور ‏آشکار و پنهان برای ترویج کفر و ارتداد در میان همه‌ی مسلمانان بکار گرفته و بدون اینکه مورد ‏تعرض قرار بگیرند یا کسانی باشند آنان را از این ضلالت و گمراهی باز دارند بکار خود ادامه ‏میدهند. ‏ 

‏ ۲ـ تساهل و کم کاری بسیاری از علمای دین در خصوص این گونه افراد «یعنی کافران بر سر ‏اقتدار و دعوتگران ارتداد» و آنان را در زمره‌ی مسلمانان قرار دادن، در حالی که اسلام کاملاً از ‏آنان بیزار می‌باشد. ‏ 

‏ ۳ـ تجاوز و حمله به افکار و اندیشه‌های اصیل اسلامی و دعوتگران دینی که ملتزم به قرآن ‏و سنت هستند، در فشار قرار دادن آنان و دعوتشان و ظلم و سخت گیری در حق آزاد اندیشان، ‏طبیعی است که چنین گرایش‌های انحرافی را که به صورت زیر زمینی و در فضای بدور از نور و ‏روشنایی عمل کنند ایجاد خواهد کرد. ‏ 

‏ ۴ـ توشه‌ی اندکی که این جوانان مسلمان از فقه و اصول اسلامی دارند و بدون تعمق به ‏مطالعه به علوم و ادبیات اسلامی می‌پردازند. در نتیجه بعضی نصوص را بدون توجه به سایر ‏نصوص به عنوان دلیل می‌گیرند، یا غافل از محکمات به متشابهات می‌پردازند، یا بر اثر توجه به ‏جزئیات از قواعد کلی شریعت غافل می‌مانند، و یا از بعضی نصوص بطور سطحی و به سرعت ‏نتیجه گیری می‌کنند بدون اینکه به شرایط لازم برای فتوا دادن توجه کنند و بدن اهلیت کافی فتوا ‏میدهند. ‏ 

‏ باید دانست؛ اخلاص به تنهایی وقتی که قرین با فهم عمیق از شریعت خداوند و احکام او ‏نگردد، هر گز کفایت نمی‌کند. در غیر این صورت پیروان این اندیشه به چاهی که قبل از آنان ‏خوارج در آن افتاده بودند خواهند افتاد. ‏ 

‏ به گفته‌ی امام احمد ابن حنبل خوارج هم اگرچه حرص و ولع شدیدی نسبت به عبادت و ‏مجادلات اعتقادی داشتند از جهات بسیاری مورد مذمت ده‌ها حدیث صحیح نبوی قرار گرفته ‏اند. ‏ 

‏ در همین راستا پیشوایان گذشته همواره امت سالمی را به فراگیری علم قبل از تعبد و اجتهاد ‏قبل از جهاد سفارش نموده‌اند تا مبادا ندانسته از بر نامه‌های الهی منحرف گردند. ‏ 

‏ حسن بصری «رح» می‌فرماید: عالمان بدون علم همچون رهروان بدون راه‌اند که فساد ‏چنین کسانی بیش اصلاح آنان است. در طلب و جویای چنان علمی باشید که زیانی به عبادت ‏نرساند و چنان در طلب و جویای عبادت باشید که زیانی به علم نرساند؛ زیرا که گروهی بدون ‏برخورداری از علم و دانش به عبادت پرداختند و در اثر نداشتن علم و آگاهی علیه امت محمد ‏شمشیر کشیدند، اگر آنان علم کافی می‌داشتند هر گز مرتکب چنین اعمالی نمی‌شدند. ‏ 

 

کسانیکه استحقاق تکفیر شدن را دارند‏ 

‏ بسی شایسته است کسانی را کافر بشماریم که بدون شرم و بی‌پرده کفر را آشکار می‌سازند و ‏از تکفیر کسانی که ظاهراً اسلام را پذیرفته‌اند خود داری کنیم، اگرچه باطن آنان خالی از ایمان و ‏اعتقاد باشد. این گونه اشخاص در عرف اسلام «منافق» نامیده می‌شوند. آنان که با زبان خویش ‏میگویند ایمان داریم در حالی که قلب‌هایشان خالی از نور ایمان است، یا رفتارشان گفتارشان را ‏تصدیق نمی‌کند، در دنیا به مقتضای ظاهر احکام اسلام را بر آنان جاری می‌کنیم و در آخرت به ‏واسطه‌ی کفری که مرتکب شده‌اند و بر آن سرپوش گذاشته‌اند به بد‌ترین جایگاه فرستاده می‌شوند. ‏ 

کافرانی که بدون هیچ شک و تردیدی بخاطر تکفیرشان واجب از جامعه‌ی اسلامی طرد شوند ‏عبارتند از: ‏ 

‏ ۱ـ کمونستهای که بر عقاید خود اصرار می‌ور زند و علی رغم مخالفتهای که مکتب ‏کمونیستی با عقیده، شریعت و ارزش‌ها اسلامی دارند و آن را به عنوان یک فلسفه و نظام زندگی ‏می پذیرند و معتقد هستند که دین افیون جامعه است، و بطور کلی با دین دشمنی می‌ور زند و از ‏میان ادیان بیشتر اسلام را نشانه گرفته‌اند، چراکه اسلام دارای برنامه‌ای فراگیر و همه جانبه ‏است. ‏ 

‏ ۲ـ سیاستمداران لائیک و رجال سیاسی وابسته به احزاب علمانی که آشکارا اسلام رد ‏میکنند و نگرش آنان این است که دین باید از سیاست جدا گردد و چون بسوی حکم خدا و ‏رسولش فراخوانده شوند سرباز می‌زنند و امتناع می‌ور زند و در برابر دعوتگران اسلامی و ‏مجاهدین در راه تحکیم مبانی شریعت و منادیان باز گشت به اسلام می‌جنگند. ‏ 

‏ ۳ـ پیروان گروه‌های که بطور آشکار از اسلام خارج شده‌اند؛ از جمله دروزی‌ها، گروه ‏نصیریه، اسماعیلیه و امثال آنان از گروهای باطنیه که امام غزالی و سایرین در باره‌ی خصوصیات ‏آنان گفته است: بخاطر انکار از ضروریات اسلام و قطعیات اصول دین از کفار بدترند! نمونه ‏اینان در عصر ما جریاناتی چون بهائیت است که دین جدیدی مبتنی بر سلیقه‌ی خوشان آورده‌اند ‏و از آن جهت بعد از ختم نبوت از جانب خداوند ادعای نبوت می‌کنند، آن‌ها به قادیانی‌ها ‏نزدیکترند تا به مسلمانان. ‏ 

 

لزوم فرق نهادن میان نوع و شخص‏ 

‏ در اینجا مسئله‌ای مطرح است که ضروریست مورد توجه واقع شود. دانشمندان پژوهشگر بر ‏این عقیده‌اند که باید میان «شخص» و «نوع» در قضیه تکفیر فرق قایل شد. ‏ 

‏ برای مثال می‌گویم: وقتی کمونست‌ها و سیاستمداران لائیک که حکم خدا را رد می‌کنند ‏مسلما کافر هستند! یا اینکه می‌گوییم: اگر کسی فلان حرف را بزند کافر می‌باشد، حکم به نوع ‏کرده‌ایم، ولی هر‌گاه حکم ما به شخص معینی تعلق گیرد، خواه منتسب به این گروه یا آن گروه ‏باشد لازم است در موضوع تکفیر وی به تحقیق و بر رسی بپردازیم و تا زمانیکه با دلیل و برهان ‏کفر آن شخص معین بر ما ثابت نشود و هیچ عذری برای او باقی نماند باید از تکفیر او خود ‏داری کنیم. ‏ 

‏ شیخ الإسلام ابن تیمیه می‌گوید: ‏ 

‏ گفتار انسان‌گاه موجب کفر است و بدون شک و تردید باید به کفر قائل حکم صادر کرد و ‏گفت: هر کس چنین بگوید کافر است. اما اگر شخص معینی‌‌ همان سخن را گفت حکم به کفر او ‏داده نمی‌شود تا اینکه برهان بر او اقامه گردد؛ چنانکه در نصوص وعده‌های عذاب الهی آمده ‏است. مثلا خداوند متعال فرموده است: إِنَّ الَّذِینَ یأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یأْکُلُونَ ‏فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیصْلَوْنَ سَعِیرًا ۱۰. النساء 

‏ «همانا آنانکه اموال یتیمان را ظالمانه می‌خورند جز این نیست که آتش را به شکم خود می‌‏ریزند و بزودی در آتشی افکنده می‌شوند» ‏ 

‏ این نص قرآنی و سایر نصوصی که مشتمل وعید می‌باشند حق‌اند، اما این وعده در مورد ‏یک شخص معینی گواه گرفته می‌شود، یعنی به استناد این آیه در باره یک شخص از اهل قبله ‏نمی توان حکم صادر کرد که اهل آتش است، زیرا که ممکن است آن وعده‌ها به دلیل از میان ‏رفتن شرط یا ثبوت مانعی بر او واقع نگردد. گاهی اوقات حکم تحریم به او نرسیده است و‌گاه ‏از عمل حرام توبه می‌کند، و‌گاه اعمال نیک بسیار دارد که گناهانش را می‌پوشاند، و‌گاه مورد ‏شفاعت شفیعی که شفاعتش را خداوند می‌پذیرد قرار می‌گیرد. ‏ 

‏ باز می‌گوید:‌گاه این نصوص به او رسیده اما هنوز از نظر او به اثبات نرسیده‌اند یا اینکه ‏هنوز توان فهم آنرا تحصیل نکرده است. بعضی اوقات برای او شبهاتی پدید می‌آید که خداوند ‏بدان جهت او را معذوور می‌دارد. ‏ 

‏ باز می‌فرماید: نظر پیشوایان مذهب مبتنی بر همین تفکیک بین نوع و شخص می‌باشد. ‏ 

‏ بنا بر این وقتی همه‌ی احتیاطات فوق در مورد افرادی که کفر آنان آشکار است واجب می‌‏باشد چگونه فرد مسلمان جرأت پیدا می‌کند گروهی کثیری از ملت اسلام را که به کلمه «أشهد أن ‏لااله الاّ الله و اشهد انّ محمداً رسول الله» گواهی می‌دهند تکفیر کندف حتی اگر اعمال صالح ‏خود را با اعمالی نادرست در هم آمیخته باشند. ‏ 

‏ کسانیکه به شهادتین اقرار می‌کنند خون و مالشان در امان است مگر وقتی که قانون شریعت ‏حکم کند، و خداوند برای رسیدگی به اسرار درونی بندگانش سزاوار‌تر است. ‏ 

‏ در حقیقت احادیث صحیح فراوان بلکه در حد توا‌تر از رسول خدا وارد شده است مبنی بر ‏اینکه: «أمرت ان أقاتل الناس حتی یقولوا لاإله الاّ الله، فإذا قالو‌ها عصموا منّبی دمائهم و ‏اموالهم إلاّ بحق‌ها و حسابهم علی الله تعالی» ـ به من دستور داده شده است با مردم به ‏جنگ بپردازم تا زمانی که بگویند «لااله الاالله» و چون بگویند خون و مالشان در پناه آن از ‏تعرض من مصئون می‌ماند مگر به حق و حسابشان با خداست ـ 

 

پیامدهای تکفیر 

‏ مطالب دیگری در اینجا شایسته است به عنوان یک اصل مورد بر رسی قرار گیرد این است ‏که؛ نسبت دادن کفر به یک انسان حکم بسیار خطرناکی است، زیرا آثاری را در پی دارد که ‏بسیار خطرناک‌اند. از جمله: ‏ 

‏ ۱ـ برای همسرش دیگر جایز نیست که در قید نکاح او باقی بماند و واجب است که آن دو ‏از هم جدا شوند، چرا که برای زنا مسلمان جایز نیست در قید نکاح مرد کافر و یا مرتد قرار گیرد. ‏و این مطللب با اجماع یقینی فقهای اسلام به اثبات رسیده است. ‏ 

‏ ۲ـ جایز نیست که دیگر فرزندان او تحت تکفل او باقی بمانند، زیرا در آنصورت مورد ‏اعتماد نیست و بیم آن می‌رود که کفر او بر فرزندانش تأثیر گذارد، بویژه گاهی احتمال ارتداد در ‏آنان وجود آید. و باید دانست که فرزندان شخص مرتد به عنوان امانت در اختیار جامعه‌ی ‏اسلامی قرا می‌گیرند. ‏ 

‏ ۳ـ انسان پس از آنکه آشکارا کافر و مرتد گردید و از دین اسلام خارج شد دیگر از حق ‏ولایت و سر پرستی جامعه اسلامی خارج خواهد شد، یعنی با چنین اشخاصی قطع رابطه می‌‏شود و میان آنان و جامعه‌ی اسلامی حصار و سدی مکم ایجاد می‌گردد تا اینکه به خود آیند و به ‏راه حق باز گردند. ‏ 

‏ ۴ـ چنین اشخاصی باید به دادگاه اسلامی احضار گردند و از آنان خواسته شود که توبه کنند و ‏شبهات آنان زایل گردد، دلایل لازم بر ایشان اقامه شود و بعد از این مراحل است که حکم ارتداد ‏در مورد آنان صادر می‌گردد. ‏ 

‏ ۵ـ وقتی شخص مرتد بمیرد احکام اسلام بر او جاری نمی‌گردد، یعنی غسل و نماز بر او ‏گذارده نمی‌شود و در گورستان مسلمانان دفن نمی‌گردد و کس از او ارث نمی‌برد، همچنان که او ‏از کسی ارث نمی‌برد. ‏ 

‏ ۶ـ اگر بر‌‌ همان حالت کفر بمیرد مستوجب دوری از رحمت خداوند و خلود ابدی در آتش ‏جهنم می‌گردد. احکام و موارد قاطع فوق الذکر ما را بر آن وا می‌دارد که در تکفیر افراد باید ‏جانب احتیاط و دقت تقوا را در نظر داشت. ‏ 

 

وجوب رجوع به قرآن و سنت 

‏ در امر تکفیر واجب و لازم است که به نصوص قرآنی و سنت نبوی رجوع کنیم تا در پرتو ‏آن قواعد و اصولی را که پذیرش حکمیت آن‌ها در مسئله‌ی بزرگی همچون تکفیر که در دین خدا و ‏زندگانی مردم جایگاه مهمی دارد مقرر داریم. و اعتماد اساسی ما در حقیقت بایست بر نصوص ‏ثابت و معصوم از قرآن و سنت رسول خدا باشد که به تنهایی حجت و محل إتکا می‌باشد و ‏بدون اینکه جایی برای گفتگو باقی بماند. اگر ما به اقوال بعضی زا علما استشهاد کردیم این ‏بدان معنا نیست که اقوال آنان به تنهایی حجت است، بلکه بدان منظور است که در فهم نصوص ‏ما یاری و راهنمای کنند تا اینکه در متشابهات سر گردان نشویم و آیات و احادیث را به همدیگر ‏نزنیم. ‏ 

‏ در اینجا باید بر یک اصل مهم دیگر تأکید کنیم و آن اینکه؛ سلف این امت یعنی صحابه و ‏تابعین از لحاظ راه و روش دینی راه یافته‌ترین، از لحاظ فهم و درک دارای صحیح‌ترین اندیشه، ‏از لحاظ مسیر حرکت مستقیم‌ترین، از نظر روح اسلام فقیه‌ترین و از لحاظ پیروی رسول خدا ‏حریص‌ترین افراد امت بوده‌اند، هدایت‌های روشنی را که در این خصوص از آنان برای ما ‏باقی مانده است چراغ راه خود قرار دهیم، تا در دام بدعت‌ها نیفتیم، زیرا که صحابه و تابعین بنا ‏بر گواهی رسول خدا بهترین انسان‌ها در عصر خویش و همه‌ی اعصار می‌باشند. ‏