بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
سپاس و ستایش برای الله پروردگار جهانیان که قرآن را بهصورت کلامی منظم و مؤلَّف نازل کرد و آنرا به مقتضای مصالح مردم به تفاریق فرو فرستاد و بر دو قسم محکم و متشابه وحی فرمود، کتابی با دلایل روشن و براهین قاطع انشاء نمود که کلید منافع دنیوی و اخروی و معجزه جاویدان نبوی در همهی زمانهاست. اعراب سرزمین بطحاء که در شاعری و سخنوری سرآمد بوده و با ظهور قرآن به مبارزه و معارضه با آن دعوت شده بودند در برابر فصاحت و بلاغت قرآن توان و قدرت سخنوری را از دست داده و با وجود تعداد کثیر خطباء و شعراء و عرق عصبیت در مخالفت و ضدیت، نتوانستند سورهای مانند کوتاهترین سورهی آنرا بیاورند. ستارگان شعر و ادب عرب در برابر ادبیات غنی و منطق قوی قرآن مغلوب شده و محو گشتند و دیگر نمودی نیافتند.
و درود و سلام بیپایان بر بهترین مخلوقی که بر او وحی شده حبیب خدا ابوالقاسم محمد بن عبدالله پیامبر ام مکتوب در تورات و انجیل و بر آل اطهار و صحابهی اخیار و جمیع مهاجرین و انصار.
اما بعد: بدان غنیترین علم، که استعدادها را درخود غرق سازد و با نکات و لطایفِ شگفت و معادنِ اسرار، عقول و اذهانِ تیز را خیره کند، علم تفسیر قرآن است که امکان بهرهمندی کامل از آن برای هر عالمی میسر نیست.
آنگونه که استاد مسلّم علم و ادب جاحظ در کتاب نظم قرآن میگوید: یک فقیه اگر چه در علم فتاوی و احکام بدرخشد و متکلم اگر در علم کلام بر اهل دنیا چیره شود و حافظ قصص و اخبار اگر از ابن قریه حافظتر باشد و واعظ اگر از حسن بصری واعظتر و نحوی اگر از سیبویه نحو بهتر بداند و لغوی اگرچه لغات را با فکهایش بِجَوَد، هیچ یک از اینها نمیتوانند در راههای اسرار و دقایق و رموزِ تفسیر و معانی قرآن گام بردارند و در دریای ژرف حقایقِ تنزیل غواصی کنند مگر عالمی که در دو علم مختص به قرآن تبحر و مهارت کسب کرده باشد و آن علوم معانی و بیان میباشند که شخص برای اکتساب آنها باید مدت مدیدی صبر کرده و خستگی و رنج کسب آنرا متحمل شده و همت و انگیزهای بالا او را در شناخت لطائف حجت خدا برانگیخته و بر استیضاح معجزهی رسول الله(ص) حریص باشد بعد از آنکه در سایر علوم حظ وافر کسب کرده و جامع حفظ و تحقیق بوده کثیر المطالعه و طویل المراجعه باشد و بطور مکرر به مطالعه و تحقیق در تفسیر قرآن بپردازد بطوریکه مطالعهی آیات قرآن و فهم معانی و مفاهیم قرآنی جزئی از زندگیاش گردد.
و در حفظ آیات الهی جزو پیشروان بوده و با وجود همهی اینها دارای نفسی مطیع و منقاد در برابر حق و ذوق و قریحهای وقاد و فروزان و هوشیار و درکی بسیار برای دریافت نظر و رموز خفی داشته باشد و اهل تصرف (توان و جسارت اظهار نظر تعادل و ترجیح) و دارای درایت به اسالیب نظم و نثر و در بارور کردن بنات افکار مهارت داشته باشد و بداند چگونه کلام را به هم آمیزد و تألیف کند و چگونه منظم سازد و ردیف کند و بسیار در تنگناهای کلام قرار گیرد و در پرتگاههای باطل و لغزشگاههای آن بیفتد (مقصود این است که تمرین و ممارست زیاد در درک و فهم عبارات ادبی مغلق و مشکل و اشعار شاعران دورهی جاهلی و اسلامی داشته باشد و با سعی و تلاش در حفظ و یادگیری و فهم آنها توان خود را بیازماید و چه بسیار که در درک معانی ادبی دچار لغزش و خطا شده و به بیراهه رود ولی با تحقیق و تفحص و مراجعه پی به اشتباهات خود برده و فهم و نگرش تازهای پیدا میکند و این کار او را در درک و فهم معانی قرآن کمک شایان خواهد کرد).
این دیباچه برگرفته از مقدمه تفسیر کشاف تألیف امام بلامنازع تفسیر و علوم بلاغی و لغت علامه جار الله محمود بن عمر الزمخشری است. همانطور که علامه زمخشری فرمودند: آگاهی و احاطه بر علم تفسیر و درک معانی قرآن مستلزم پشتکار و تلاش بیوقفه در فراگیری ادبیات عربی بالاخص علم معانی و بیان و غواصی در ژرفنای آن علوم است تا انسان بتواند مقاصد شارع حکیم را درک کند و کتاب زندگی را بفهمد. خود کتاب قرآن نیز عدم احاطه علمی بر معانی آیات قرآن را عامل عدم تصدیق آن بیان فرموده است.
«بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ» سوره یونس آیه 39، «دروغ شمردند آنچه را که بدان احاطه علمی نداشتند».
با توجه به اهمیت و جایگاه رفیع و عظیم کتاب قرآن در جامعه بشری این کتاب شریف در گذشته و حال مخالفانی داشته و خواهد داشت، در اینجا نظرات مخالفان دین را در عصر نزول قرآن در مورد قرآن مجید بیان میکنیم تا خوانندگان بدانند که مخالفان امروزی چیزی جز تکرار سخنان منکران قرآن در عصر نبوت در چَنته ندارند.
اعراب جاهلی نظرات گوناگونی دربارهی قرآن داشتند و در نظرات خود ثابت نبوده و از روی بیدانشی هر بار چیزی میگفتند؛ سپس از نظر خود برگشته و سخنی دیگر بر زبان میآوردند که حاکی از نوعی سردرگمی و حیرت بوده و آنها در این اظهار نظرها پیرو ظن و گمان باطل و اوهام و خیالات بودند نه نقد علمی و اظهاراتشان بر پایهی بهتان و افترا استوار بود نه بر براهین و ادله:
و اینک بیان سخنان آنان:
1. 1. میگفتند آیات قرآن افسانههای پیشینیان است که در میان مردم نقل شده و پیامبر آنرا از مردم شنیده در ذهن خود آنها را پردازش کرده سپس آنها را بازگویی میکند.
«وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ»(سوره انفال آیه 31)
هنگامی که آیات ما بر آنان (کافران) خوانده شود میگویند شنیدیم (چیز مهمی نیست) اگر ما هم بخواهیم مثل این را میگوییم چرا که چیزی جز افسانههای پیشینیان نیست.
ولی اعراب جاهلی در ادعای خود صادق نبودند؛ زیرا اگر توان گفتن آیاتی چون آیات قرآن را داشتند و حال آنکه خود قرآن نیز آنها را دعوت به مبارزه کرده بود حتماً برای پیروزی خود در این میدان آیاتی چون قرآن را میساختند و آنرا بر پیامبر عرضه میکردند ولی چرا این کار را نکردند و بهجای آن دست به شمشیر بردند؟ جوابش یک کلمه است و بس و آن هم این است که نتوانستند مانند قرآن را بیاورند.
1. 2. بعضی از آنها که فصاحت و بلاغت و آهنگ دلنواز آیات قرآن آنانرا مجذوب ساخته ولی بدلیل عصبیت ایمان نمیآوردند میگفتند: هاتفی از جن این سخنان را برای پیامبر (ص) میآورد. قرآن کریم ادعای آنها را مردود اعلام کرده است: «فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ (75) وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (76) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ (77) فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ (78) لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (79) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (80)» (سوره واقعه آیات 75 - 80)
سوگند به جایگاههای ستارهگان و این سوگند بزرگی است اگر بدانید. براستی این کتاب قرآن گرانقدر است در کتابی پنهان (دور از دسترس شیاطین) قرار دارد. جز پاک شدهگان (فرشتگان) بدان دسترسی ندارند. از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است.
این آیات که با تأکید و قسم همراه است گمان اعراب جاهلی را مبنی بر دست داشتن جنّ در وحی مردود میشمارد و اعلام میکند که جنّیان توان دسترسی بر وحی الهی و کتاب مکنون و لوح محفوظ را ندارند و این کار فقط توسط فرشتگان پاک و مطهر پروردگار انجام میگیرد.
«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15) الْجَوَارِ الْكُنَّسِ (16) وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ (17) وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ (18) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (19) ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ (20) مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ (21) وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ (22) وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ (23) وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ (24) وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ (25) فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ (26)» (سوره تکویر آیات 15 – 25)
سوگند به ستارگانی که واپس میروند، سیارگان که (حرکت میکنند و از دیدهها) پنهان و مخفی میشوند و سوگند به شب آنگاه که پشت میکند و به آخر میرسد و سوگند به صبح بدانگاه که میدمد این قرآن کلام (خدا و توسط) فرستاده بزرگی (جبرئیل نام برای پیامبر اسلام روانه شده است) او توانا و نیرومند است و نزد خدواند صاحب عرش دارای مکانت است او در آنجا فرمانروا و امین است. همدم شما دیوانه نیست جبرئیل را در کرانه روشن دیده است. او نسبت به شما درباره غیب بخیل نیست و این قرآن گفتار شیطان رانده شده نیست پس کجا میروید؟
در این آیات نیز انتساب آوردن آیات قرآن به جنّ و شیطان مردود اعلام شده است. راستی چرا اعراب جاهلی هر کار فوقالعادهای را به جنّ نسبت میدادند؟ دلیلش معلوم است بعلت عدم شناخت انسان و استعدادها و قابلیتهای او، آنها حتی برای شاعران نیز هاتف و هاجسی از جنّ تصوّر میکردند و گمان داشتند که شاعران معروف و مشهوری چون امرؤ القیس و امثال او خود نمیتوانند چنین اشعار زیبایی بسرایند بلکه این سرودهها از طرف جنّیان است و حتی برای هر یک از این هواتف و هواجس اسمی نیز تراشیدهاند مثلاً میگویند «هاجس امرؤ القیس» پیرمردی از جنّ بوده که حافظ بن لافظ نام داشت. ولی چنانچه آنها درک صحیحی از انسان و تواناییهای او داشتند، برای توجیه انجام کارهای فوقالعاده، جنّیان را دخیل نمیدانستند. هرچند اعتقاد به دخالت جنّ در اموری از قبیل سرودن شعر جز وهم و خیال باطل چیز دیگری نیست.
1. 3. ولید بن مغیره از اعراب جاهلی سرشناس مکه بعد از اینکه از وی خواستند نظر خود را درباره قرآن بگوید، وی پس از تفکر پیرامون این موضوع گفت: قرآن کلام جادویی است که از پیشینیان منقول است، سخن انسانی است.
«فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ (24) إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ (25)». (سوره مدثر آیات 24 و 25)
پس گفت این (قرآن) چیزی جز کلام جادویی منقول از دیگران نیست. این (قرآن) چیزی جز سخن بشر نیست.
ولید این سخن را در مکه در عصر نزول قرآن گفته است. پس سخن از بشری بودن قرآن چیزی جز تکرار سخنان اعراب جاهلی نیست.
1. 4. بعضی از آنها میگفتند که پیامبر این سخنان را از پیش خود ساخته و آنرا بدروغ به خدا نسبت میدهد.
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»(سوره یونس آیه 38) یا میگویند که محمد خود قرآن را ساخته و پرداخته و آن را به دروغ به خدا نسبت میدهد بگو (اگر چنین است) شما یک سوره همانند آنرا بسازید و ارائه دهید و در این کار هر کسی را که میخواهید بجز خدا فراخوانید و به کمک بطلبید اگر راست میگویید.
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (سوره هود آیه 13)
بلکه میگویند (محمد خود قرآن را تألیف کرده) و آن را به دروغ به خدا نسبت میدهد بگو (اگر این قرآن نوشته من است) شما (هم) ده سوره دروغین همانند آنرا (بنویسید و برای ما) بیاورید و غیر از خدا هر کس را که میتوانید دعوت کنید (و به یاری بطلبید) اگر (در ادعای خود) صادق هستید.
«وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (23) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (24)» (سوره بقره آیات 23 و 24)
اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کردهایم دچار شک و دودلی هستید سورهای همانند آنرا بسازید و ارائه دهید و شاهدان خود را جز خداوند فرا خوانید (تا بر صدق چیزی که آوردهاید گواهی دهند) اگر راست میگویید. و اگر نتوانستید که چنین کنید و هرگز نخواهید توانست پس (با انجام نیکیها و دوری از بدیها) خود را از آتشی که هیزمش انسانهای بدکار و سنگ است دور سازید آتشی که برای شکنجه کافران آماده گشته است.
در آیه 13 سوره هود قرآن از کسانی که قرآن را تألیف محمد (ص) میدانند و میگویند خود آنرا ساخته و به دروغ به خدا نسبت میدهد دعوت کرده که برای اثبات ادعای خود ده سوره مانند سورههای قرآن را بسازند و آنرا بیاورند و ارائه دهند اگر واقعاً در ادعای خود مبنی بر بشری بودن قرآن صادق هستند و در آیه 38 سوره یونس از آنها میخواهد یک سوره مانند سورههای قرآن را بسازند و ارائه دهند و در آیه 23 سوره بقره میفرماید اگر شک دارید در آسمانی بودن و الهی بودن آنچه بر بنده خود نازل کردیم یک سوره مانند آنرا بسازید و اراده دهید و شاهدانتان را بیاورید تا در مورد صحت ادعای شما شهادت بدهند و داوری کنند و سپس میفرماید شما هرگز توانایی انجام چنین کاری یعنی ساختن سورهای مانند قرآن را ندارید و نخواهید داشت این نکته یعنی «وَلَنْ تَفْعَلُوا» بسیار جای تأمل است و نباید ساده از آن گذشت، اکنون جا دارد بپرسیم:
اولاً: چرا مشرکان عرب به این تحدی روشن و آشکار پاسخ ندادند؟ مگر چه شرط و شروطی برای آنها قرار داده بود که از انجامش عاجز باشند؟ آیا شرطی از این سادهتر وجود دارد که: ای مردم اگر در الهی بودن قرآن شک دارید یک سوره مانند آنرا بسازید و بیاورید و ارائه دهید؟
همهی ما میدانیم که سوره یونس و هود مکی هستند یعنی قرآن کریم در مکه مردم را به تحدی دعوت فرمود، جایی که مشرکان عرب در موضع قدرت بودند و باکی از اسلام نداشتند و مانند مردمان امروزی از اتهام تکفیر و ارتداد هم نمیترسیدند پس چرا با وجود تعداد کثیر شاعران و خطیبان و کاهنان و پیروان آیین حنیف و اعرابی که به دین یهود و مسیحیت گرویده و از کتب عهد عتیق و جدید اطلاع داشتند، حتی یک نفر هم پیدا نشد که کمر همت ببندد و آستین بالا بزند و سورهای مانند یکی از سورههای کوچک قرآن را بسازد و آنرا به پیامبر (ص) ارائه دهد و غائله را ختم نماید درحالیکه خودشان نیک میدانستند که این کار یعنی ساختن سورهای مانند قرآن کوبندهترین ضربه را بر پیامبر و دین اسلام وارد خواهد کرد؛ زیرا هیچ چیزی مانند برملاشدن دروغ و ادعاهای لاف و گزاف، انسان را خوار و مفتضح نمیسازد بطوریکه هیچ ارزش و اعتباری برای او باقی نخواهد گذاشت و اطرافیان نزدیک و حتی عزیزانش نیز او را ترک کرده و طرد خواهند کرد اگر مشرکان عرب یک سوره مانند قرآن ساخته بودند امروز نامی از اسلام نبود، ولی براستی چرا این کار را نکردند و بجای آن به آزار و اذیت مسلمانان و دشنام و اتهام ناروا به پیامبر (ص) پرداختند؟ آیا جز اینکه بگوییم این مردم سخنور و بلیغ در برابر منطق قران مغلوب شدند و نتوانستند با آن هماوردی کنند، پاسخ دیگری هم داریم؟
و بعد از عصر نبوت در دوره خلفای راشدین و بعد از آن تا به امروز خصوصاً در قرنهای دوم سوم و چهارم هجری که عصر شکوفایی علم و تمدن اسلامی است و این همه عالم و علامه در همهی زمینههای علمی و ادبی ظهور کردند و هر روز بانگ تحدی قرآن کریم «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ» را میشنیدند چرا شاعری، ادیبی، فیلسوفی، متکلمی، لغتشناسی پیدا نشد که داعیه هماوردی با قرآن را داشته باشد؟ آیا نبودِ هماورد در این میدان، بزرگترین دلیل بر اعجاز قرآن نیست؟ نه تنها کسی پیدا نشد که قصد معارضه و مبارزه با قرآن را داشته باشد بلکه نوابغی از نوادر روزگار ظهور کردند و در آسمان علم و ادب درخشیدند و تمام عمر خود را صرف بیان وجوه اعجاز قرآن نمودند.
ثانیاً: این نکته در آیه 23 سوره بقره «وَلَنْ تَفْعَلُوا» تنها یک ادعا نیست بلکه اِخبار است و مخبر آن هم نمیتواند انسان باشد؛ زیرا هر انسان آگاه و خردمند با درک صحیح و شناخت عمیق که از خود و نوع انسان دارد، در درون خود احساس میکند و میداند که هر قدر هم در انجام کاری توانمند و یکهتاز باشد باز ممکن است کسی یا کسانی پیدا شوند که در آن میدان گوی سبقت را از وی بربایند و بر او تفوق یابند، بنابراین برای حفظ آبرو و احترام خودش هرگز ادعایی خارج از توان خود نمینماید و همهی ما میدانیم که پیامبر اسلام (ص) از خردمندترین افراد و با تقواترین بشر بوده است پس حاشا و کلا که چنین شخص که بهترین خلق خدا بر زمین است لاف و گزاف بزند و لاطائلات بگوید، قطعاً اگر کتاب قرآن از طرف الله متعال نبود چنین ادعایی و چنین إخباری هرگز در آن مطرح نمیشد و با قاطعیت تمام نمیفرمود:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا» (سوره اسراء 88). یعنی اگر انس و جن دست به دست هم داده و بخواهند مثل این قرآن را در بلاغت و حسن نظم و تألیف و معانی و مفاهیم عالی و احکام بی نظیر بسازند باز از آوردن مثل و نظیر آن عاجز و ناتوان خواهند بود چرا؟ چون قرآن کلام بشر نیست بلکه سخن خداوند یگانه بی همتا است که توسط جبرئیل امین بر قلب حضرت محمد (ص) نازل شده است.
1. 5. بعضی از مشرکان عرب میگفتند محمد (ص) خودش و با کمک گروهی دیگر این سخنان را سر هم بافته و به خدا نسبت میدهد و آنچه را که مینویساند افسانههای گذشتگان است.
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْمًا وَزُورًا (4) وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا (5)»(سوره فرقان آیه 4-5 )
و کافران میگویند: این قرآن دروغی بیش نیست که خود محمد آن را از پیش خود بهم بافته و گروهی او را در این کار یاری داده اند. آنان واقعاً با بیان این سخن ستم و بهتان بزرگی را مرتکب شده اند و میگویند افسانههای پیشینیان است که از دیگران خواسته آن را برایش بنویسند و چنین افسانههایی سحرگاهان و شامگاهان بر او خوانده میشود.
ادعای کافران مبنی بر اینکه گروهی پیامبر را در گرفتن آیات قرآن یاری میدهند بالبداهة باطل است؛ زیرا چنانچه چنین قومی وجود خارجی داشت هرگز از دیدِ تیزبین دشمنان دین گم نمیشد و دشمنان برای رسوا کردن مؤمنان و بی اعتبار کردن دین، آن گروه را شناسایی و معرفی میکردند ولی میبینیم که چنین نشد و هیچ تاریخی در این باب گزارشی منتشر نکرده است، و لفظ اکتتبها دلالت دارد براینکه مشرکان عرب بر امی بودن پیامبر اعتراف داشته اند.
1. 6. بعضی از مشرکان عرب میگفتند یک راهب غیر عرب (اعجمی) این سخنان را به او یاد میدهد.
«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»(سوره نحل، آیه 103)
یعنی ما میدانیم که کفار مکه میگویند انسانی غیر عرب این سخنان را به او میآموزد، زبان کسی که آموزش قرآن را به او نسبت میدهند غیر عربی است و این قرآن به زبان عربی روشن.
این تهمت زیر بالبداهة مردود است زیرا وقتی عربها در فصاحت و بلاغت قرآن حیران و از ساختن یک سوره مانند آن ناتوان و در ماندهاند آن راهب غیر عرب که عربی نیز نیک نمیدانسته چگونه توانایی بیان مفاهیم و مضامین عالی دینی را در قالب زیبای زبان عربی داشته است؟ و هیچ تاریخی از وجود کلاس آموزشی این راهب به پیامبر (ص) گزارشی منتشر نکرده است.
1. 7. بعضی از مشرکان پیامبر (ص) را شاعر و کاهن معرفی میکردند و کتاب او را نوعی دیوان شعر و سجع کاهنان میدانستند.
«وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ» (سوره صافات آیه 36)
و میگویند آیا ما خدایان خود را بخاطر سخنان شاعری دیوانه رها کنیم؟
«أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ» (سوره طه آیه 30)
یا میگویند (محمد«ص») شاعری است منتظر میشویم حوادث روزگار او را از پای در آورد.
«فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ (38) وَمَا لَا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (40) وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ (41) وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ (42) تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (43)» (سوره حاقه آیات 38 - 43).
سوگند میخورم به آنچه میبینید و سوگند به آنچه نمیبینید (سوگند به آشکار و نهان عالم غیب و شهادة).
این قرآن از سوی خدا آمده و گفتاری است که از زبان پیامبر بزرگواری بنام محمد(ص) پخش میشود و سخن هیچ شاعری نیست شما کمتر ایمان میآورید (تصدیق میکنید) و گفته هیچ غیبگو و کاهنی نیست اصلاً شما کم پند میگیرید بلکه از جانب پروردگار جهانیان نازل شده است.
در این آیات انتساب قرآن به قول رسول مجازی بوده و به این اعتبار است که از زبان رسولی بزرگوار بنام محمد (ص) پخش میشود و عبارت «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ» مجازی بودن و اعتباری بودن «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ» را اثبات میکند.
«فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ»(سوره طور آیه 29).
مردمان را به قرآن پندو اندرز بده تو در پرتو لطف و مرحمت پروردگار ت نه غیبگو هستی و نه دیوانه.
«وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ» (سوره یس آیه 69)
ما به پیامبر سرودن شعر را نیاموختهایم و شاعری شایسته او نیست، این کتاب هم که بر او نازل کردیم جز یاد آوری و قرآنی روشنگر نیست.
در این آیات تهمت شاعری و کهانت از ساحت پیامبر اکرم(ص) زدوده شده و این اتهام مردود اعلام شده است. چرا؟ چون شاعر و کاهن رجماً بالغیب سخن میگویند لذا شایسته نیست پیامبر (ص) که پیام آور قول فصل است شاعر یا کاهن باشد.
«وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ (224) أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ (225) وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ» (سوره شعرا آیه 224 - 226).
یعنی گمراهان و کم خردان از شعرا پیروی میکنند، یعنی سخنان باطل و دروغ و گزافه گوییهای شاعران، از هجو و هتک اعراض و حرمت مردم و خدشه در انساب و اغراء مردم به ارتکاب حرام، خوردن خمر و گفتگو و معاشقه با زنانی که حلیله آنها نیستند و ادعای دروغ و مدح کسی که استحقاق مدح ندارد را جز گمراهان و بی خردان نمیپسندند و خودش نمیدارند.
و ذکر وادی و هیوم در آیه «أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ» آیا نمیبینی آنها در هر درهای وارد شده و سرگردانند- تمثیلی است برای ورود آنها به هر گونه سخنی از خوب و بد و بی مبالاتی آنها به غلو و افراط در سخن و تجاوز از حد بطوریکه ترسوترین افراد را بر رستم زال و خسیس و بخیلترین آنها را میتوانند بر حاتم طائی تفضیل دهند و به انسانهای بی گناه و متقی تهمت فسق و ارتکاب معاصی وارد کنند و چنانچه ناخواسته سخن حقی از دهانشان خارج شود به آن عمل نمیکنند.
مواردی که بر شمردیم دستهای از صفات شاعران است که اگر تمام این صفات در یک شاعری وجود نداشته باشد بخشی از آن در او موجود است، این صفات یعنی گفتن سخنان باطل و دروغ، غلو و زیادروی در مدح و هجو و اتهام به اعراض و انساب و غیره که بر شمردیم. شایسته یک انسان عادی نیست چه برسد به مقام عظمای نبوت، به این خاطر خداوند متعال اینگونه با قاطعیت صفت شاعری را از پیامبر (ص) سلب میفرماید: و مطالعه سیره نبوی نزاهت ایشان را از چنین صفاتی اثبات مینماید.
1. 8. بعضی از آنها یعنی اعراب جاهلی تهمت سحر و جادو به پیامبر نسبت میدادند و بعضی میگفتند قرآن خوابهای آشفته و پریشان محمد است.
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ (1) مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ (2) لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (3) قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (4) بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (5)» (سوره انبیاء آیه 1 - 5).
زمان حسابرسی برای مردمان کفر پیشه نزدیک شده و آنها در غفلت بسر برده و از ایمان به روز قیامت روی گردان میباشند. هیچ بخش تازهای از قرآن از سوی پروردگارشان بدیشان نمیرسد مگر اینکه آن را میشنوند و به بازی میگیرند دلهایشان غافل است، چنین ستم پیشگانی در گوش هم میگویند: مگر این انسانی مثل شما نیست؟ آیا به سراغ جادو میروید با آنکه میبینید، (پیامبر) گفت پروردگارم سخنی را که در آسمان یا زمین گفته شود میداند چرا که او شنوا و آگاه است. بلکه میگویند (قرآن) خوابهای آشفته و پراکندهای بیش نیست، نخیر او اصلاً آن را از پیش خود ساخته است. نخیر او شاعری است. پس او معجزهای را برای ما بیاورد آنگونه که پیامبران پیشین با آن فرستاده شدهاند.
در این آیات مشرکان پیامبر را ساحر میخوانند اعتقاد آنها این بوده که هر کس ادعای نبوت کند و معجزهای بیاورد ساحر است زیرا آنها معجزه را مساوی با سحر میپنداشتند سپس از سخن خود بر گشته گفتند قرآن خوابهای آشفته و پریشان است.
بعد گفتند آنرا خود ساخته و به دروغ آنرا به خدا نسبت میدهد و در آخر گفتند او شاعر است، و این چنین است اندیشه باطل، حیرت، سردرگمی، تذبذب و عدم ثبوت بر قول واحد.
در اینجا معلوم شد که رؤیا پنداشتن قرآن و خوابنامه خواندن آن نیز تکرار سخنان بدویان و اعراب جاهلی است که ما در این نوشتار در صدد نقد و بررسی آن هستیم،
استاد عبدالکریم سروش استاد فلسفه در مقالهای تحت عنوان «محمد (ص) راوی رؤیاهای رسولانه» چنین اظهار داشته است:
«محمد (ص) راوی است یعنی مخاطب و مخبر نیست چنان نیست که مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشند و فرمان به ابلاغ آن داده باشند بل محمد (ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر روای ومخاطب خبر به او نگفتهاند برو به مردم بگو خدا یکی است بل او خدا را به صفت وحدت، خود دیده و شهود کرده و روایتش از این مشاهده را با ما به زبان خود باز میگوید».
«خطابی و مخاطبی و اخباری و مخبری و متکلمی و کلامی در کار نیست بل همه نظارت و روایت است، مناظر و وقایعی که این رسول صادق روایت میکند بسیار گونه گون است»
بعداً به بیان گوشههایی از وقایع قیامت در قرآن میپردازد و سپس خود سؤال میکند
«این نظارهها و مشاهدهها در کجا رخ داده است؟» خود پاسخ میدهد: «در رؤیا» و نیز میگوید: «ما هنگام قرائت قرآن گویی فراموش میکنیم که خوابنامهای را میخوانیم که زبانش زبان بیداری نیست بلکه زبان خواب است».
در بخش دوم مقالهاش مینویسد:
«مؤمنانی که محمد (ص) را پیامبر میدانند (چون صاحب این قلم) البته مکاشفات رمز آلود و رؤیایی وی را عزیز و شریف میشمارند و در رازگشایی زبان آنها به جد میکوشند».
سپس برای اثبات نظریه خودش مبنی بر رؤیای بودن قرآن ادعا میکند که سورههای قرآنی دارای انسجام و پیوستگی و ارتباط نیستند و پریشانی و گسستگی و تضاد و تناقض در آن زیاد است و همه اینها دلالت بر رؤیایی بودن قرآن دارد زیرا این پریشانی و گسستگی و تضاد و تناقض فقط در رؤیا قابل توجیه است و برای رفع هر گونه تناقض و تضاد و پریشانی و آشفتگی، بجای دست یازیدن به تأویلات تکلف آمیز بهتر است قرآن را خوابنامه محمد (ص) بدانیم و با این کار دیگر نیازی نیست که مفسران در کشف حقایق تنزیل و دقایق تفسیر محتمل رنج گران گردند و کافی است که بجای تفسیر به تعبیر بپردازیم و خوابگزاری کنیم.
با تأمل در بیانات استاد نظریه خوابنامه بودن قرآن را مورد بررسی قرار میدهیم.
مثل اینکه استاد محترم یک اصل مسلّم را که در فرهنگ و زبان همهی ملتهای جهان ساری و جاری است فراموش کردهاند و آن اصل این است که «الفاظ حمل بر معانی عرفی میگردند» چه معانی حقیقی و چه معانی مجازی و حمل الفاظ بر معانی غیر عرفی و خود در آورده سقوط در ورطه سوفسطائیگری و تشبث به اذیال مکتب عندیه است.
با مراجعه به کتب لغت و ادبیات عربی دوره جاهلی و اسلامی در هیچ جایی نمیبینیم که نبوت به معنی خواب و رؤیا، نبی به معنی راوی خواب، رسول به معنی واضع دین، وحی به معنی کلام مفتری و خود در آورده و از پیش خود ساخته، بکار رفته باشد بلکه نبوت یعنی اِخبار نبی یعنی مخبر، رسول به معنی فرستادهای که از خود سخنی ندارد و وحی به معنی نجوی، آهسته در گوش کسی سخن گفتن و القای معانی از کسی به کسی دیگر.
معلوم نیست جناب آقای دکتر این معانی را از کجا آورده است؟ تراشیدن معانی مطابق امیال و خواستههای شخصی چیزی جز مشاغبه نیست و حتی قابل اعتنا و نقد هم نیست ولی از آنجا که جناب آقای سروش چهرهای شناخته شده است و مریدانی هم دارد، ضرورتاً به نقد و بررسی بیانات وی میپردازیم در میان مردم مثلی هست که میگویند: در مثل مناقشه نیست.
حال ما صرفاً برای روشن شدن موضوع مثالی میآوریم.
اگر در کوچه و بازار یا محل سکونت شما، مغازه داری باشد که چنانچه مشتریانش از او ماست بخواهند به آنها دوغ بدهد، اگر خرما خواستند به آنها بیسکویت بدهد و اگر به او گفتند اذان بگو بر قصد، انار را سیب بداند و سیب را کاهو و هلم جراً الی ماشاءالله، مردم درباره وی چگونه قضاوت خواهند کرد؟ حال میپرسیم: آیا جعل معنی خواب و رؤیا برای نبوت، روای برای نبی، سخنان از پیش خود ساخته برای وحی، واضع یک عقیده و آیین را رسول دانستن، کاذب را صادق شمردن، و مکذب را مصدق دانستن چه حکمی دارد؟ آیا این جعل و وضع و تراشیدن معانی، خوابنامه است، یا کتاب قرآن؟ اینک باید از استاد عزیز پرسید: چطور میشود که شما به نبوت پیامبر (ص) ایمان داشته باشید (همانطور که خود اقرار کردهاید) و آگاه هستید که سراسر کتاب قرآن با تصریح و تأکید و وضوح تمام بدون هیچ گونه شائبه، الهی بودن، آسمانی بودن غیر بشری بودنِ خود را اعلام میکند و حتی برای اثبات غیر بشری بودن و الهی بودن خود بطور مکرر اقامه دلیل و تحدی میکند، آنگاه شما در مقابل ادعا میکنید که آیات قرآن غیر الهی، غیر آسمانی، بشری و خوابنامه است. آیا این تصدیق نبوت است یا تکذیب؟مگر اینکه برای تصدیق و تکذیب معانی جدید جعل کنیم.
در این صورت کسانی که در عصر نبوت در صدر اسلام گفتند: «إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ »یا گفتند: « بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ»
بنا حق کافر و مکذب نام گرفته اند و میبایست آنان را مؤمنان راستین و صدیقان نام نهاد.
و باید گفت که آن دسته از یهودیان تحریفگر نیز بی جهت مورد نکوهش قرار گرفتهاند.
«مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا»(سوره نساء آیه 46) برخی یهودیان سخنان را از جایگاهشان منحرف میگردانند و کلام را از معانی اصلی بدور میدارند و میگویند شنیدیم و فرمان نبردیم.
مگر آن یهودیان چکار میکردند غیر از اینکه معانی کلمات تورات را تغییر داده و معانی دیگری مطابق خواست و هوای خود جعل میکردند.
در آیات قرآن میخوانیم.
«وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» (سوره عنکبوت آیه 18)
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ»(سوره نحل آیه 82)
و این معنی 13 بار در قرآن آمده است.
«يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» (سوره مائده آیه 67)
«قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا» (سوره اعراف آیه 158)
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ» (سوره کهف آیه 110 و سوره فصلت آیه 6)
«إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ» (سوره احقاف آیه 9)
«تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ» (سوره حاقه آیه ) این معنی 11 بار در قرآن آمده و «أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ» و امثال آن بسیار زیاد، «قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ».
در تمام این آیات که تعداد آنها آنقدر زیاد است بطوریکه بخش اعظم آیات قرآن از انزال و تنزیل قرآن سخن میگوید و اینکه پیامبران فقط فرستاده خدایند و از خود کلامی نساختهاند و خود تابع وحی الهی میباشند و وظیفه آنها فقط ابلاغ است و هیچ حقی در دخل و تصرف در وحی الهی را ندارند و در سوره حاقه آیات 44 الی 66.
«وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ (44) لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ»؛ اگر پیامبر سخنانی را به دروغ بر ما میبست، دست راست او را میگرفتیم سپس شاهرگ او را میبریدیم.
جای هیچ شکی باقی نمیگذارد که رسول سخنی از خود ندارد پس اگر کسی ادعای صریح و روشن و شفاف و متکرر و پیاپی پیامبر اکرم (ص) را مبنی بر مخبر بودن، رسول بودن از جانب خدا، پیروی از وحی الهی، عدم توانایی تبدیل و تغییر آیات خدا و هر گونه دخل و تصرف در آن، تنزیل قرآن از جانب خدا، را بشنود و آنرا رؤیا، عالم خیال و خوابنامه بداند و چنین اظهار بدارد که:
«این خداوند نبوده که به پیامبر امر و نهی فرستاده و این جبرئیل نبوده که به سوی پیامبر آمده بلکه این خود پیامبر است که بجای خدا و جبرئیل سخن میگوید»
آیا چنین کسی میتواند ادعای ایمان داشته باشد؟ آیا چنین اظهاراتی تکذیب نبوت نیست؟ اگر این سخنان تکذیب نیست پس تکذیب چیست؟ مگر مکذبین عصر نزول قرآن چه میگفتند: آیا سخن آنها غیر از این بود که «پیامبر این سخنان را از پیش خود ساخته و آنرا به خدا نسبت میدهد؟»
«بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ» (سوره انبیاء آیه 5)
گفتند این قرآن خوابهای آشفته و پریشان محمد (ص) است، نه خیر او آنرا از پیش خود ساخته و آنرا به خدا نسبت میدهد.
ممکن است کسی بگوید: اعراب جاهلی قرآن را خوابهای آشفته و پریشان گفتهاند و لی دکتر سروش آنرا رؤیا میداند، در پاسخ میگوییم:
اولاً: رؤیای صادق یا آشفته هر دو خواب هستند.
ثانیاً :مگر جناب دکتر سروش برای اثبات نظریه خودش مبنی بر خوابنامه بودن قرآن، آشفتگی و پریشانی و گسستگی و تضاد و تناقض را در موضوعات قرآنی را ادعا نمیکند؟
پس ادعا یکی است و ممکن است کسی بگوید در خود قرآن در سوره حاقه، از قرآن به عنوان قول رسول یاد شده و آنرا به پیامبر نسبت داده است.
در پاسخ میگوییم: در سوره حاقه که قبلاً نیز به آن اشاره کردیم، انتساب قول به رسول،مجازی و اعتباری است.
خداوند میفرماید:
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ» (سوره حاقه آیه 39)؛ بدرستی آن سخن فرستادهای بزرگوار است.
به این اعتبار که از زبان پیامبر (ص) پخش میشود و در سوره تکویر که به آن هم اشاره شد، انه لقول رسولٍ کریمٍ، سوره تکویر آیه 19. به این اعتبار که جبرئیل امین آورنده وحی است به وی نسبت داده شده است.
و در آیه 43 سوره حاقه در ادامه مطلب میفرماید: «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ» این شبهه را کاملاً از بین برده و مجازی بودن انتساب قول به رسول و اعتباری بودن آنرا اثبات میکند. از این نوع مجاز و اعتبار در تمام زبانهای دنیا فراوان یافت میشود.
رودخانهای از ذوب شدن برفها در بلندای قلههای سر به فلک کشیده شکل میگیردو با گذشت از دل کوهساران به درهها و دشتها رسیده از روستای حسنآباد میگذرد، به اعتبار گذر از آن مکان رودخانه حسن آباد نامیده میشودو سپس از آنچه به علی آباد میرسد و در آنجا نیز رودخانه علی آباد نام میگیرد و این چنین به مسیر خود ادامه داده از هر روستایی که میگذرد نام آن روستا را به خود میگیرد. یک رود خانه و صد نام و تمام این نامها و انتسابها همه مجازی و اعتباری....
استاد محترم در مقالهاش از ایمان به نبوت پیامبر (ص) سخن گفته و پیامبر را با صفت رسول صادق توصیف کرده و قرآن را کلام وحیانی شمرده است. و از طرفی میگوید: «پیامبر از پیش خود به پیش خود شده با خود سخن گفته و خود را دیگری پنداشته (یعنی خود را جبرئیل یا خدا پنداشته) و سخن خود را از دهان دیگری شنیده».
اگر این ادعای استاد «پیامبر از پیش خود....» درست باشد باید از ایشان پرسید: چه رسالتی و چه نبوتی چه صداقتی و چه وحیی؟ از کدام نبوت، کدام رسالت، کدام صداقت و از کدام وحی سخن میگویی؟ آیا کسی که در جای خود نشسته خود را جبرئیل یا خدا پنداشته با خود سخن گفته و سخن خود را سخن خدا گمان کردهمی تواند نبی، رسول، صادق و موحی الیه باشد؟
رسولِ چه کسی است؟ رسول اوهام خیالات باطل خود، نبی و مخبر چیست؟ مخبر و نبی مزاعم و پندارهای خود، صادق نیست بلکه مفتری و کذاب، سخنانش وحی نیست عین کذب و افتراء.
حقاً چنین اظهارات متناقض از یک استاد فلسفه شگفت انگیز است. مگر اینکه فلسفه را رها کرده و به سفسطه روی آورده باشد! بنابراین، بیانات استاد سروش در خصوص تبین پدیده وحی، نه تبیین علمی و روانشناسانه است و نه نقد علمی، بلکه سفسطه محض است و بس.
و اما ادعای خوابنامه بودن قرآن و رؤیایی بودن کلام الهی.
اولاً:همانطور که قبلاً گفتیم سخن تازهای نیست بلکه تکرار قول برویان و اعراب جاهلی پانزده قرن پیش است «بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ» (سوره انبیاء آیه 5)
استاد سروش برای اثبات نظر به خودش به عدم ارتباط آیات در یک سوره و تناقض و تضاد در قرآن اشاره میکند. میگوییم عدم ارتباط ظاهری چند آیه با آیات دیگر در یک سوره خود دلیل و نشانه غیر بشری بودن قرآن است؛ زیرا کتاب بشر با کتاب الهی تفاوت اساسی دارد، در کتاب بشری، طرح کلی کتاب و چکیده آن در ذهن نویسنده قبلاً طراحی شده، سر فصلهای آن قبلاً تعیین شده سپس در مدت زمانی نه چندان زیاد مطالب آن آماده و نگاشته میشود و همزمان یا بعد از آن کار تبویب انجام میشود و نکته مهم در اینجا همانطور که قبلاً گفتیم این است که طرح کلی کتاب و مطالب و مقاصد آن قبلاً ریخته شده آنهم براساس خواستها، سلیقهها و نیازهای مؤلف، ولی قرآن کریم بر عکس کتب دانشمندان در مدت زمان طولانی طی 23 سال آنهم بر حسب نیازهای مردم نه نیاز منشی و واضع، نازل شده است و طبیعی است که نباید مبوب باشد:
مثلاً یک روز حادثهای روی داده و سؤالاتی در خصوص آن برای مؤمنان پیش آمده و برای رفع آن آیاتی نازل شده سپس در فردای آن روز واقعهای از جنس دیگر رخ داده و سؤالاتی از نوع دیگر برای مردم پیش آمده و آیاتی برای تبین آن نازل شده و طبیعی است که موضوع امروز با موضوع دیروزی ارتباطی ندارد و این خود دلیلی بر وحیانی بودن کلام قرآن میباشد و امّا تکرار مطالب و موضوعات متکرر در آن نیز امری کاملاً طبیعی است قرآن میفرماید: «يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (سوره یونس آیه 57).
«هَذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ» (سوره آل عمران آیه 138).
قرآن موعظه خداوند متعال است برای بشر و تکرار، جزو ماهیت موعظه است پس ادعای عدم ارتباط تعدادی از آیات با آیات دیگر در یک سوره، و تکرار موضوعات، و بر شمردن آن بعنوان دلیلی بر بشری بودن و خوابنامه بودن قرآن، چیزی نیست جز سطحی نگری و عدم آشنایی با زبان وحی و امّا بحث تناقض و تضاد در قرآن که آنهم نشانه عدم دریافت روح قرآن و آشنا نبودن با زبان وحی است، انشا الله در شماره، دوم این نوشتار، بیان خواهیم کرد که:
اولاً: موضوع متناقض بودن قرآن چیز تازهای نیست، در زمان پیامبر اکرم (ص) و صحابه و عصور بعد از آن نیز توهم تناقضات ظاهری آیات در ذهن انسانهای سطحینگر پیش آمده و به آن پاسخ کافی و وافی داده شده و حتی برخی از مفسران و عالمان کتابهایی ویژه را به آن اختصاص دادهاند.
ثانیاً: به تمام آنها پاسخ قاطع خواهیم داد و خوانندگان خواهند دید که هیچ تضاد و تناقضی در آیات قرآن وجود ندارد.
قبل از اینک به موضوع باز گردیم به بیان لطیفهای بپردازیم.
قرآن کریم میفرماید«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ» اعراب جاهلی میگفتند: پیامبر نباید از جنس بشر باشد«هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» پیروان حضرت عیسی، عیسای پیامبر را به مقام الوهی بردند و گفتند: خدا از آسمان فرود آمد و در پوست بشری رفت و تجسد یافت، اعراب جاهلی و پیروان عیسی به بی دانشی متهم اند ولی شگفت اینکه استاد سروش میگوید:«خدا سخن نگفت و کتاب ننوشت بل انسانی تاریخی به جای او سخن گفت و کتاب نوشت و سخنش همان سخن او بود تو گویی الوهیت در پوست بشر رفت و بشری شد و ماورای طبیعت جامه طبیعت به خود پوشید و طبیعی شد.
حقاً که چنین سخنی، رویایی و خیالین است، آن خیالی که مایه شعر است و قضایایی ترتیب میدهدکه نفس را تحت تأثیر قرار میدهد اگر چه دور از حقیقت و واقعیت است و اعتبار و ارزش علمی ندارد.
به موضوع ادعای رؤیایی بودن قرآن باز میگردیم:
رؤیا دانستن قرآن ادعای باطلی است زیرا رؤیاها متأثر از امیال، آرزوها، نیازها، حوادث، دغدغههای فکری روزانه و اندیشههای انسانها است که در عالم واقعیت غیر ممکن جلوه میکنند یا به تعبیر روانشناسی رؤیا زیر مجموعهی کوچکی از انبوه وسیع اطلاعات است که در جریان خواب باز بینی و تنظیم میشود بنابراین رؤیا در یک فرایند طبیعی مسبوق به سوابق ذهنی است و اگر شخصی نسبت موضوعی هیچ گونهی سابقه ذهنی نداشته باشد هیچ رؤیایی را در خصوص آن موضوع نخواهد دید.
برای مثال فردی که در قبیلهای از قبایل بدوی کشف نشده جنگلهای آمازون متولد شده و در همانجا نشو و نما یافته امیال و آرزوها و افکار و اندیشهاش محدود به شکار و ابزار مربوط به آن و روابط جنسی و چگونگی دفاع از خود در برابر حیوانات درنده و مسایل دور و بر و پیرامون محل زندگیاش میباشد و رؤیاهایش نیز حول چنین موضوعاتی است و قطعاً موضوعاتی چون بحران خاورمیانه، مشکل اعراب و اسرائیل، پرونده اتمی ایران یا صف مترو و مشکل ترافیک و تحصیلات عالیه و غیره در رؤیاها او جایی نخواهند داشت و نیز کسی که در یک جامعه صنعتی در شهری چون نیویورک یا توکیو متولد شده و در یک زندگی تمام ماشینی رشد و پرورش یافته و از سایر جوامع خبری ندارد رؤیاهایش مربوط به مسائل پیرامون زندگی خودش است و بی شک درد و رنجهای کشاورزان و دامداران منطقه سیستان مشکل خشک سالی و کم آبی آنها را در رؤیاهایش نمیبیند و بر این قیاس است تمام افراد بشر در گذشته و حال و آینده.
حال چگونه میتوان داستان طولانی حضرت موسی (ع) را با تمام جزئیات وقایع، صحنهها گفتگوها، اسامی قهرمانان داستان و غیر که همگی حقایق تاریخی هستند محصول رؤیا دانست؟ مگر اینکه مانند مستشرقان بگوییم که پیامبر (ص) خواندن و نوشتن میدانسته و کتابهای عهد عتیق را مطالعه کرده و چون مطالعه موضوعات این کتابها به دغدغه فکری او تبدیل شده بخشهایی از آن سرگذشتها و وقایع را بعد از اطلاع و آگاهی از آنها در خواب دیده است، زیرا همان طور که قبلاً اشاره شد برای تحقق خواب و رؤیا تکانههایی از سوابق و اطلاعات ذهنی قبلی لازم است و این سوابق ذهنی و اطلاعات یا از مسموعات بدست میآید یا از مطالعه کتب و تحقیق و تفکر در آنها یا از طریق وحی و ارسال فرشته و القای معانی بر قلب پیامبر- مسلماً پیامبر (ص) این حکایات و قصص قرآنی و احکام دین را از مردم مکه و شبه جزیره عربی نشینده چون تاریخ نشان نمیدهد که اعراب شبه جزیره از این موضوعات آگاهی داشته باشند و در ادبیات بجا مانده از دوره جاهلی اثری از آن نمییابیم.
و اما نظر مستشرقان مبنی بر سواد داشتن پیامبر و مطالعه کتب عهد عتیق و نوشتن آنها با انشاء و ادبیاتی جدید چیز تازهای نیست حتی در عصر نزول قرآن مشابه چنین شبههای موجود بوده است و متأسفانه بعضی از نویسندگان مسلمان نیز ادعای آنها را تکرار کرده و برای توجیه آن به تأویلات فاسد آیات قرآن دست زدهاند مثلاً کلمه الامی را در آیات قرآن به عرب و الامیین را به امت عرب معنا کرده انده و میگویند کلمه الامی و الامیین در مقابل کلمه اهل کتاب است، اهل کتاب یعنی امت دارای کتاب آسمانی و اُمی یعنی فاقد کتاب آسمانی و به معنی درس نخوانده نیست و چون مردم شبه جزیره مانند یهود و نصاری کتاب آسمانی نداشته اند آنها را الامی میخواندهاند. و به آیات زیر استناد میکنند.
«وَقُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا» (سوره آل عمران آیه 20).
یعنی بگو به اهل کتاب (یهودی و نصاری) و به فاقدین کتاب (اعراب) آیا اسلام آوردید اگر اسلام بیاورند هدایت مییابند.
«قَالُوا لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» (سوره آل عمران آیه 75).
یهودیان گفتند: خوردن مال فاقدین کتاب (اعراب) گناهی ندارد.
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ» (سوره جمعه آیه 2).
او کسی است که در میان امت فاقد کتاب (اعراب) پیامبری از خودشان برانگیخت.
می گویند در این آیات کلمه «الْأُمِّيِّينَ» یعنی مردم مکه چون یکی از نامهای مکه ام القرای است و منسوب به ام القری میشود «الْأُمِّيِّ» که جمع آن «الْأُمِّيِّينَ» یعنی اعراب اهل مکه ویا میگویند در این آیات کلمه «الْأُمِّيِّينَ» در مقابل اهل کتاب است و به معنی امت فاقد کتاب آسمانی و منظور اعراب شبه جزیره عرب است نه مردمان فاقد سواد و قدرت خواندن و نوشتن زیرا اگر کلمه «الْأُمِّيِّينَ» را به فاقد سواد معنی کنیم با حقایق تاریخی در تضاد خواهد بود چون مردم شبه جزیره همگی فاقد سواد نبودند بلکه بسیاری از آنها چه در جاهلیت و چه در اسلام دارای خط و کتابت بودند و اشعار خود را در کتیبهها مینبشتند و تاریخ گواه این مطلب است مگر میشود ملتی فاقد هرگونه خط و کتابت باشد و یا تعداد انگشت شماری از آنها کتابت بدانند و یکدفعه در عصر نزول قرآن این همه کاتب وحی داشته باشد قرآن را بنویسند؟ انواع معاهده و پیمان نامه و بیانیه و رسائل تنظیم نمایند؟
«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (157) قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (158)» (سوره اعراف آیه 157 و 158)
و رحمت ویژه خود را اختصاص میدهم به کسانی که پیروی میکنند از فرستاده خدا محمد مصطفی (ص) پیامبر امی عربی اهل ام القری که وصف او را در تورات و انجیل مییابند. و او آنانرا به کار نیک فرمان میدهد و از کار زشت باز میدارد و پاکیزهها را برایشان حلال مینماید و ناپاکها را بر آنان حرام میسازد و فرو میاندازد بندو زنجیر و بار سنگین احکام طاقتفرسای گذشته را از ایشان پس کسانی که به او ایمان آوردند و از او حمایت کردند و وی را یاری دادند و از نوری که همراه نازل شده پیروی کردند بی گمان آنان رستگارانند.
بگو: ای مردم من فرستاده خدا به سوی همهی شما هستم خدایی که ملک آسمانها و زمین از آن اوست جز او معبودی نیست اوست که میمیراند و زنده میگرداند پس ایمان بیاورید به خدا و فرستادهاش آن پیامبر امی (عربی اهل ام القری) که به خدا و سخنهایش ایمان دارد از او پیروی کنید تا هدایت یابند.
در این آیات کلمه الامی بعنوان صفت برای رسول یا برای نبی و نیز با استناد به آیات فوق میگویند.
«الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ» یعنی فرستاده پیام آور عربی یا مکی چون الامی هم میتواند به معنی عربی باشد و هم به معنی اهل ام القری که همان مکه است و منسوب به ام القری میشود امی، و میگویند کلمه «الْأُمِّيَّ» در اینجا صفتی است برای تعریف یعنی شناساندن که متضمن مدح نیز میباشد ولی اگر الامی را در اینجا به معنی درس نخوانده در نظر بگیریم صفتی نامناسب خواهد بود چون در همه زمانها و مکانها قدرت خواندن و نوشتن یکی از فضایل محسوب بوده بنابراین اگر ما در ترجمهی آن بگوییم فرستاده پیام آور درس نخوانده یا بی سواد، صفت لایق موصوف نخواهد بود و با آیات 129 و 151 سوره بقره 164 سوره آل عمران و 2 سوره جمعه در تضاد خواهد بود.
«كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»(سوره بقره آیه 151).
همچنین پیامبری را از خودتان در میانتان فرستادیم آیات ما را بر شما تلاوت کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و چیزی به شما یاد دهد که نمیتوانستید آنرا بیاموزید.
در این آیه و آیات 129 سوره بقره و 164 آل عمران و 2 سوره جمعه بعد از اسم نکره رسولاً جملههای وصفیه «رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا» و «وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» آمده است یعنی صفت این رسول یکی تلاوت آیات پروردگار و دیگر تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه است. و معلوم است که تلاوت آیات غیر از تعلیم کتاب و حکمت است و پس پیامبر معلم و آموزگار است و اگر الامی به معنی بیسواد باشد میشود معلم درس نخوانده و بیسواد که این وصف با موصوف ناسازگار است معلمی که کارش آموزش تلاوت و تعلیم معانی و مفاهیم و بیان فلسفه احکام است ولی خود بیسواد و درس نخوانده است پیدا است که تعلیم و آموزش مستلزم عالم بودن معلم است.
طرفداران این نظریه به حدیثی از بخاری نیز استناد میکنند: باب کیف یُکْتبُ «هذا ما صالح فلان بن فلان و فلان بن فلان»
2501 - «حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى عَنْ إِسْرَائِيلَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ اعْتَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي ذِي الْقَعْدَةِ فَأَبَى أَهْلُ مَكَّةَ أَنْ يَدَعُوهُ يَدْخُلُ مَكَّةَ حَتَّى قَاضَاهُمْ عَلَى أَنْ يُقِيمَ بِهَا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ فَلَمَّا كَتَبُوا الْكِتَابَ كَتَبُوا هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالُوا لَا نُقِرُّ بِهَا فَلَوْ نَعْلَمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ مَا مَنَعْنَاكَ لَكِنْ أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَنَا رَسُولُ اللَّهِ وَأَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ امْحُ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ لَا وَاللَّهِ لَا أَمْحُوكَ أَبَدًا فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْكِتَابَ فَكَتَبَ هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ لَا يَدْخُلُ مَكَّةَ سِلَاحٌ إِلَّا فِي الْقِرَابِ...» (صحیح بخاری ص478 چاپ دار ابن حزم سال 2003 بیروت.)
عبید الله بن موسی از اسرائیل از ابو اسحاق از البراء رضی الله عنه به ما خبر داد که او گفت: پیامبر صلی الله علیه وسلم در ذی القعده قصد عُمره کرد اهل مکه نگذاشتند وارد مکه شود تا اینکه با آنها مصالحه کرد بر اینکه سه روز در آنجا بماند، پس زمانی که صلح نامه را نوشتند چنین نگاشتند« این مصالحه محمد رسول خدا(ص) است گفتند: به آن اقرار نمیکنیم اگر میدانستیم که تو رسول خدا هستی مانع ورود تو نمیشدیم ولی تو محمد بن عبداله هستی، پیامبر فرمود: «من رسول خدا هستم و من محمد بن عبداله هستم» سپس به حضرت علی فرمود: رسول الله را پاک کن» حضرت علی گفت نه قسم به خدا هرگز تو را پاک نمیکنم، پس پیامبر (ص) مصالحه نامه را گرفت و نوشت: این است آنچه که محمد بن عبداله بر آن مصالحه کرده است: هیچ سلاحی وارد مکه نمیشود مگر اینکه در غلاف باشد... الی آخر حدیث که بعلت طولانی بود ئش از ذکر همه آن خود داری شد.
در این حدیث آمده است که پیامبر (ص) مصالحه نامه را گرفت و خودش نوشت این است مصالحه محمد بن عبداله.... و این دلیل روشن و آشکاری است بر اثبات این مدعا که الْأُمِّيَّ به معنی درس نخوانده نیست و در صحیح مسلم باب صلح حدبییه، حدیث شماره 1783، همین موضوع با دو روایت آمده است که بخاطر اجتناب از اطلاله کلام آنرا ذکر نمیکنیم.
این بود خلاصه نظریه کسانی که معتقدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم سواد خواندن و نوشتن داشته است و اینک نقد و بررسی این نظریه:
در پاسخ باید گفت: لفظ الْأُمِّيَّ که از کلمه الْأُمِّ به معنای مادر گرفته شده به معنی کسی است که جز تعلیمات ام (مادر) چیز دیگری یاد نگرفته و درس نخوانده است یعنی کسی که خواندن از روی کتاب را نمیداند و کتاب آسمانی و کتب دیگر را قرائت و تلاوت نکرده و نمیکند و خط نمینویسد درست است که اهل کتاب یعنی یهود و نصاری اعراب شبه جزیره را به خاطر عدم اشتغال به کتابت و قرائت کتاب آسمانی امی میخواندند و این کلمه کم کم به معنای امة فاقد کتاب آسمانی رواج یافته ولی این موضوع نمیتواند دلیلی بر حصر معنی کلمه امی بر فاقد کتاب باشد زیرا فاقد کتاب بودن نتیجه درس نخواندن است یعنی اعراب به سبب عدم اشتغال به کتابت کتاب آسمانی به فاقد کتاب اشتهار پیدا کرده اند پس کلمه امی در معنی درس نخوانده حقیقت است و در فاقد کتاب مجاز میباشد و اصل حمل لفظ بر معنی حقیقی است مگر قرینهای موجب صرف آن از معنی حقیقی گردد.
در صحیح بخاری حدیث شماره 1913 کتاب الصوم باب 13 آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «حَدَّثَنَا آدَمُ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، حَدَّثَنَا الأَسْوَدُ بْنُ قَيْسٍ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عَمْرٍو، أَنَّهُ سَمِعَ ابْنَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّهُ قَالَ: «إِنَّا أُمَّةٌ أُمِّيَّةٌ، لاَ نَكْتُبُ وَلاَ نَحْسُبُ، الشَّهْرُ هَكَذَا وَهَكَذَا» يَعْنِي مَرَّةً تِسْعَةً وَعِشْرِينَ، وَمَرَّةً ثَلاَثِينَ »
یعنی ما امتی درس نخوانده هستیم نه مینویسم و نه حساب میکنیم ماه این چنین است گاهی 29 روز و گاهی سی روز.
در این حدیث به صراحت معنی الْأُمِّيَّ به معنی درس نخوانده آمده است و جمله «لاَ نَكْتُبُ وَلاَ نَحْسُبُ» هیچ شکی باقی نمیگذارد که حقیقیت معنی الْأُمِّيَّ همان «درس نخوانده» است.
علاوه بر آن آیه 78 سوره بقره شاهد دیگری بر حقیقت معنی امی است که تمام شبهات را از بین میبرد.
«وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ» (سوره بقره آیه 78)
و بعضی از آنها (یهود) عوامند و خواندن و نوشتن نمیدانند و تورات را جز آرزوهای باطل خود ندانند و تنها پایبند خیالات و اوهام خویشند. در این آیه کلمه امیون که جمع امی میباشد برای عوام یهود بکار رفته و جای هیچ شکی باقی نمیگذارد که حقیقت کلمه الامی درس نخوانده است نه فاقد کتاب چون این یهودیان درس نخوانده که آیه در مورد آنها سخن میگوید جزو اهل کتاب هستند و تنها به دلیل درس نخواندگی به آنها امی گفته شده است.
بنابر آنچه گفته شد کلمه الْأُمِّيَّ در آیات قرآن مانند آیه 158 سوره اعراف «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ» به معنی درس نخوانده است و این معنی بوسیله آیه 48 سوره عنکبوت به قطعیت میرسد.
«وَمَا كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ» و تو پیش از این کلمات (قرآن) کتابی نمیخواندی و خطی نمینوشتی که در این صورت ابطال گران در نبوت تو شک میکردند.
و اما در مورد عدم تناسب النبی الامی به معنی پیامبر درس نخوانده با «وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» باید گفت فرقی عظیم هست بین کسی که فاقد علم است با کسی که عالم است ولی نوشتن نمیداند پیامبر (ص) علم الهی را از طریق وحی از فرشته وحی دریافته بود و در معرفت الهی و علم به احوال آخرت و احکام شریعت عالم به معنی حقیقی و واقعی بود و کار تعلیم انبیاء آموزش حروف الفباء نبوده که نیازی به خواندن و نوشتن داشته باشد تعلیم ایشان ارشاد و هدایت و موعظه حسنه و بیان احکام بود و این کار نیازی به نوشتن حروف و کلمات ندارد و اما در مورد روایت بخاری باید گفت چون در آیه 48 سوره عنکبوت خواندن و نوشتن پیامبر (ص) به صراحت نفی شده است و قرآن کریم قطعی الصدور است لذا چنین اخباری صحیح نبوده و اضطرابی که در متن دو روایت منقول در صحیح مسلم وجود دارد صحت آنرا سلب میکند.
بنابر مطالب یاد شده تنها یک راه باقی میماند و آن اینکه بگوییم کتاب قرآن وحی الهی است که خداوند آنرا بوسیله جبرئیل امین بر قلب پیامبر اکرم (ص) نازل کرده است.
و اکنون جای این سؤال است که از منکرین وحی در مفهوم شرعی و اسلامی آن بپرسیم مگروحی به معنی انزال کلام الهی بوسیله فرشته وحی بر قلب پیامبر چه ایرادی دارد که ما مجبور باشیم برای تبیین آن خود را گرفتار این تاویلات فاسد و تکلفات سنگین و سخنان پرت و پلا و بیربط سازیم، بجای این همه سفسطه کافی است به قدرت لایزال الهی فکر کنیم که لایخرج عن علمه و قدرته شیء و به فرموده قرآن «لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»(سباء 3) و تمام امور غیر ممکن در قدرت لایزال و بی پایان الهی ممکن است و با شناخت قدرت خداوند و درک عظمت او به چنان آرامشی میرسیم که در وصف نمیگنجد و چنانچه این نکته (معرفت قدرت و عظمت خداوندی) درک نشود انسان به قناعت نمیرسد و در نتیجه روی آرامش نخواهد دید برای مثال اگر انسان در پیدایش حیات موجودات زنده به خالقیت پروردگار و حکمت بی پایان او در آفرینش ایمان نیاورد، دیدگاههای زیست شناسی در باب چگونگی پیدایش حیات جز سرابی در صحرای نامتناهی نبوده و عطش انسان جستجوگر را نه تنها از بین نمیبرد بلکه آنرا تشدید مینماید و در آخر به پریشانی و سرگشتگی میانجامد.
پس بیایید بجای اینکه ذهن خود را با این سؤال خسته کنیم که خداوند چطور ممکن است با انسان سخن بگوید؟ به قدرت بی پایان خداوند و صفات او ایمان بیاوریم و در مورد چگونگی صفات مثل اسلاف خود اعتقاد به صفات الهی از جمله صفت کلام داشته باشیم که این صفات را برای خداوند اثبات میکردند و معتقدند که انسان نمیتواند کنه و حقیقت صفات الهی را درک کند و قیاس صفات الهی بر صفات بشری خطایی بزرگ است.
و همین قیاس نادرست است که انسانها را گمراه کرده و میکند. کیفیت سمع و بصر و کلام و اراده و حیات و خلق و قدرت خداوند متعال در ظرف تصور انسان نمیگنجد و اشتغال ذهن به بررسی کم و کیف صفات الهی نتیجهای جز حیرانی و سرگشتگی ندارد همانطور که در امور جسمانی شخصی که توانایی برداشتن وزنه تا 50 کیلویی را دارد باید از خیر وزنه 200 کیلویی بگذرد زیرا نتیجهای جز هلاکت و پشیمانی برای وی نخواهد داشت در امور فکری و انتزاعی نیز وضع به همین منوال است بعضی از امور خصوصاً ذات الهی و صفات او در ظرف تصور ما نمیگنجد و پرداختن به جزئیات آن کاری بیهوده و عبث است، تردیدی نیست که جهان آفریدگاری یگانه دانا و توانا و مدیر و مدبر دارد «أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» که جهان را با قدرت و عظمت و علم بی پایان خود اداره میکند و یک لحظه ازآن غافل نیست «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ» و جهان هستی و وجود انسان تجلی ذات و صفات اوست «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ (20) وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» و او انسان را به حال خود وانگذاشته « أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ»
و برای هدایت نوع بشر پیامبرانی از خودشان برانگیخته تا مردم در قیامت عذر و بهانهای نداشته باشند، «رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا» و «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» پس بیایید با ایمان به قدرت بی پایان خدا و گوش دادن به سخن حق و انتخاب بهترین قول، خود را لایق وصف و مژده الهی «فَبَشِّرْ عِبَادِ (17) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» بگردانیم و با تلاش و کوشش در فهم آیات الهی خود را مشمول لطف «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» سازیم.
تا از نعمت «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» برخودار شویم.
و با تقوی الهی از هدایت قرآن کریم بهرهمند شویم «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» وبا بکار بردن دواهای نسخه ربانی سلامت عقل و جان خود را باز یابیم «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» و نغمه دلنشین «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ» را ورد زبان خویش سازیم- و الحمد لله اولاً و آخراً.
پیرانشهر ٢٠ آذرماه ٣٩٢ هجری شمسی
عبدالله افشاری سالار
نظرات