انتظار از دین یعنى میزان تواناییهاى دین براى پاسخگویى به نیازهاى بشر و سامان‏بخشى به حیات انسان و نقشى که دین در این میان به عهده خود بشر قرار داده است. این موضوع در بین مسلمانان به گونه‏اى خاص سابقه دیرینه داشته است. 

اگر دین را به سه بخش عقاید، اخلاق و احکام تقسیم کنیم، نزاع اشاعره و معتزله در بخش عقاید، و نزاع حسن و قبح عقلى و شرعى میان اشاعره و عدلیه به نوعى چالش بر سر انتظار از دین در عقاید و اخلاق یعنى توانایى عقل بشرى و شرع نبوى در تبیین عقاید و تشخیص خیر و شر به حساب مى‏آید. همچنین بحث علل‏الشرایع و مقاصد الشریعة، تلاشى عقلانى و شرعى در کشف نتایج احکام شرعى براى بشر و به نوعى بیان میزان توانایى دین در برطرف‏ساختن نیازهاى بشر و تعالى‏بخشى آن به انسان بوده است. 

تحولات همه‏جانبه علوم تجربى در قرون جدید، برخوردى همه‏جانبه با آن بخش از احکام شریعت را که به نحوى با اقتصاد، حکومت، آموزش، بهداشت، اخلاق، حقوق، مدیریت و برنامه‏ریزى و به طور کلى نقش اجتماعى دین تلقى مى‏شد، باعث گردید و ادعاى جانشینى خویش بر این نحوه از کارکردهاى اجتماعى دین را به طور جدى مطرح ساخت و ادعا کرد دین مخصوص دوران کودکى و عدم بلوغ بشر بوده است و امروز همه تفسیرها و تبیینها و روشها و هدفها علمى شده‏اند و روند عرفى‏شدن و بشرى گشتن و دنیایى شدن به مرور در نگرشهاى دینى و سازمانهاى مذهبى در حال گسترش است. نتیجه اینکه آینده در دست علوم است نه ادیان. (1) 

نگرش فوق هیچ نوع کارکرد اجتماعى را براى دین نمى‏پذیرد و حداقل در زمینه‏هاى اجتماعى هیچ انتظارى جز سکوت و تسلیم از دین نخواهد داشت. اما کسانى که این حد از نگرش در باب نامعقول بودن کارکردهاى اجتماعى دین را ندارند به شیوه‏هاى مختلفى به بحث انتظار از دین پرداخته‏اند که ما به برخى از این تلاشها اشاره مى‏کنیم. 

مساله انتظار از دین حاوى پیشفرضهاى گوناگونى است; از جمله اینکه دین براى برآورده ساختن نیازهاى بشر آمده است و ابزارهاى موجود بشر از برآورده کردن نیازهاى انسان عاجزند. لذا دین باید پا به عرصه وجود گذارد. 

پاسخ به پرسش انتظار از دین هرچه باشد، به دنبال خود توابعى را هم خواهد داشت که مهمترین آن عبارت است از: مفهوم دین، کمال دین و گوهر دین. 

کسانى که به بحث انتظار از دین پرداخته‏اند به دو شیوه کلى متمسک شده‏اند: 

1. عده‏اى که از توابع شروع کرده‏اند و ابتدا مفهوم دین را واضح فرض کرده و در صدد پاسخ برآمده‏اند. 

2. عده‏اى که از پیشفرضها شروع کرده‏اند و براى ادعاهاى خویش ادله عقلى اقامه نموده‏اند. 

شیوه‏هاى گروه اول 

غالب افراد این گروه ادعا کرده‏اند که تعریف دین را از خود دین استخراج و از خود دین سؤال کرده‏اند و پاسخ شنیده‏اند. ولى اگر کمى دقت‏شود، مرجحات بیرون‏دینى در نگرش آنها هویداست و البته براى این مرجحات شواهدى از درون دین دارند. به سه نمونه از این نگرشها اشاره مى‏کنیم: 

1. دین به معناى راه و روش زندگى است و لذا دین شامل مجموعه زندگى بشر از خرد و کلان مى‏باشد. همان گونه که قرآن کریم هم مى‏فرماید: لارطب ولایابس الا فى کتاب مبین (2) . همچنین: ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شئ (3) . پس دین راجع به همه شئونات زندگى انسان از قبل از تولد تا پس از مرگ هیچ چیز را فروگذار نکرده است. 

در پاسخ به این سؤال که بسیارى از امور هست که علوم امروز بشر به آن دسترسى پیدا کرده است و در دین ملاحظه نمى‏شود، مى‏گویند همه آنها وجود دارد، منتها عقل و درک ما از شناخت آن قاصر است. اگر فحص شود، پیدا خواهد شد. قصور از درک ماست نه کمال دین. 

روانشناسى اسلامى، جامعه‏شناسى اسلامى، اقتصاد اسلامى، حقوق اسلامى، علوم روز و قرآن، باد و باران در قرآن، پرتوى از قرآن، مطهرات در اسلام، راه طى شده، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، مغز متفکر جهان شیعه، تفسیر طنطاوى و صدها عنوان دیگر کتاب، گویاى داشتن انتظار همه چیز از دین است. 

این دیدگاه کلیه دستاوردهاى علمى بشر را به آیات و روایات تطبیق داده و ادعا مى‏نماید دین چندین قرن قبل از بشر به این گونه امور توجه داشته و آن را بیان کرده است، ولى افسوس که بشر به سراغ قرآن نمى‏رود. 

2. دیدگاه دیگر برعکس این وسعت نگرش تحت تاثیر مرجحات خاص جامعه خویش بر این باور است که کارکردهاى اجتماعى و سیاسى دین اصالتا دینى نیست. «نظام سیاسى و اجتماعى خلافت نه مبنایى در کتاب دارد و نه در سنت و نه در اجماع، نه آیات بر این مطلب دلالت دارند نه روایات (4) .» درست است که پیامبر(ص) در طى دوره پیامبریش بعضى کارهاى سیاسى نظیر رهبرى غزوات، نصب قضاوت، گردآورى صدقات و جزیه و تقسیم غنایم جنگى انجام مى‏داد، ولى هیچیک از این کارها ربط مستقیمى به رسالت و دعوت به اسلام نداشته است. (5) 

«اگر خداوند مى‏خواست که پیامبر رهبرى سیاسى مسلمانان را نیز همانند رهبرى دینیشان بپذیرد، کرارا به او هشدار نمى‏داد که «وکیل‏» یا «حفیظ‏» یا «مصیطر» بر مسلمانان نیستى... قدرت و مرجعیت‏سیاسى و حکومتى، هر قدر هم براى تحقق بخشیدن به آرمانهاى اسلامى ناگزیر و لازم باشد، تعلق به جوهر اسلام ندارد.» (6) 

این دیدگاه نهایتا به این نتیجه مى‏رسد که در امور زندگى طبیعى مردم، دین هیچ محدودیتى قائل نشده است و اصولا دین براى چنین مسائلى نیامده است و در امور ادارى و اقتصادى و حکومتى باید بر تجربیات و یافته‏هاى بشرى تکیه کرد و انتظار از دین در این گونه امور بى‏مورد است. «هیچ چیز مسلمانان را از آن باز نمى‏دارد که در علوم اجتماعى و سیاسى بر ملتهاى دیگر پیشى گیرند و آن نظام عتیق را که مایه خوارى و زبونى آنان شده است از میان ببرند و آیین کشوردارى و نظام حکومتى خویش را بر بنیاد تازه‏ترین نتایج‏خرد آدمى و استوارترین اصولى که به حکم تجارب ملتها، بهترین آیین حکومت‏شناخته شده است‏برپا کنند.» (7) 

3. نگرش دیگرى است که براساس مرجحات فقهى و شرعى به این نتیجه مى‏رسد که بین عقل و دین و دستاوردهاى بشرى و دینى منافاتى نیست و اصولا سؤال انتظار از دین غلط است. چون مقابل دین چیزى وجود ندارد تا ما انتظار خود را از هریک از علم و دین بیان کنیم. دین مجموعه‏اى از گزاره‏هاى نقلى و عقلى است. دین و عقل جدایى ندارند و دین همان نقل، کتاب و سنت، و عقل است. 

نقل حکم اشیا را مى‏گوید و عقل برنامه‏ریزى و روش اجراى حکم را بیان مى‏نماید. نقل حکم همه چیز را گفته است و عقل راههاى تحقق تکالیف را مشخص مى‏سازد. به عنوان مثال نقل مى‏گوید باید آزادى و استقلال کشور را حفظ کرد، و عقل براى حفظ آزادى و استقلال برنامه‏ریزى مى‏کند و هر دو زمینه‏هاى سعادت دنیا و آخرت را فراهم مى‏نمایند. (8) 

نظر به اینکه برنامه‏ریزى و مدیریت از علوم تجربى قابل تفکیک نیست، بنا بر این دیدگاه احتمالاً علوم تجربى هم بر این مبنا جزء دین خواهد بود و تقابلى بین آنها و دین وجود نخواهد داشت. چرا که هرچه هست دین محسوب مى‏شود و چیزى مقابل آن قرار نخواهد داشت که ما از آن انتظارى داشته باشیم و به تعبیر دیگر همه انتظارات ما را دین برآورده مى‏کند. 

شیوه گروه دوم 

برخلاف گروه اول که براى گزاره‏هاى دینى ابتدا به ساکن قائل به معنى است و معتقد است از منطوق عبارات براى فهم کلام مى‏توان استفاده کرد و نیاز به چیز دیگرى جز در موارد استثنایى جهت تاویل نیست، گروه دوم این شیوه را نمى‏پسندند و معتقدند تا نیاز ما از دین در بیرون دین مشخص نشود ممکن نخواهد بود منظور واقعى یک متن را درک کنیم; همان گونه که اگر به ظواهر اشعار عرفانى توجه کنیم و بخواهیم منظور شاعر را درک کنیم به بى‏راهه رفته‏ایم و هرگز استفاده دقیق از متون دینى با خواندن متن ساده امکان نخواهد داشت. 

این نگرش احتمالاً تاثیر پذیرفته از آموزه‏هاى مکتب تحلیل زبان قرن بیستم است که شعارش در این خلاصه مى‏شود که: در معناى یک گزاره کندوکاو نکن، ببین کاربردش چیست. یعنى مردم چه مراد و منظورى از کاربرد آن دارند. از آنجا که انواع گوناگون جملات، علائق مختلفى را از هنرى، اخلاقى، علمى، دینى و نظایر آن منعکس مى‏کنند، هر حوزه مقال باید مقولات و منطقى را که براى منظورهاى خویش مناسبتر مى‏یابد، به کار برد. (9) 

پس در این نگرش استفاده از متون دینى فرع روشن شدن انتظار از دین است. و براى روشن شدن انتظار از دین باید به این سؤال پاسخ گفت که آیا دین براى رفع مجموعه نیازهاى بشر آمده است‏یا انسان خود توان برآورده کردن بخشى از نیازهاى خود را دارد و فقط دین به آن بخش از نیازهایى که بشر توان برآورده کردن آن را ندارد مى‏پردازد؟ 

برآورده ساختن نیازهاى بشر در حد بسیار زیادى در گرو برنامه‏ریزى عقلى و محاسبات تجربى و تکنولوژیک بشر است. مردمى در جهان وجود دارند و جوامعى که دین در میان آنها نقش اساسى بازى نمى‏کند و بدون مراجعه به دین این نیازهاى خویش را تامین مى‏کنند. پس نیازهاى دنیوى چیزهایى نیستند که عقل از برآورده ساختن آن ناتوان باشد و مسلما دین درصدد از کار انداختن این استعدادهاى بشرى هم نمى‏تواند باشد. چرا که لازم مى‏آید خلقت‏حواس و عقل و تجربه در بشر عبث تلقى شود. 

آنچه از عقل و تجربه ساخته نیست، امور مربوط به ماوراء عقل و حس و تجربه، یعنى برآورده کردن نیاز انسان در تقرب به کمال مطلق و برآورده کردن نیاز به سعادت جاودانه، یعنى حیات سعادتمندانه پس از مرگ، است. 

«انسان احتیاج به کمال و سعادت دارد که در زندگى آخرت خود به آن تکیه داشته باشد. پس این صحیح نیست که کمال جسمى او را که اساسش زندگى طبیعى اوست کمال او و سعادت او بخوانى.» (10) 

«اگر انسان تنها زندگى دنیا را داشت کمتر نیازمند وحى بود، چون کار دنیا و نیتجه آن را در دنیا مى‏توانست تجربه نماید و علم به مفسده و یا مصلحت آن پیدا مى‏کرد... آنچه که ما راهى براى شناخت آن نداریم مصالح اخروى است. یعنى راهى نداریم که ببینیم اگر در دنیا فلان کار را انجام دادیم چه سعادت یا شقاوتى در آخرت به بار مى‏آورد. راه تجربه درخور مصالح اخروى مسدود است، اما راجع به امور دنیا باز است.» (11) 

آنچه باید به موارد فوق افزود، رابطه رفتار بشر با هدف از خلقت، یعنى پروردگار خویش است. اینکه چه عملى باعث تقرب و جلب محبت وى مى‏شود و چه عملى باعث دورى از وى مى‏گردد، چگونه با وى ارتباط برقرار سازیم و چگونه محبت وى را به خویش متوجه سازیم، چیزهایى نیست که از عهده عقل و تجربه بشرى برآید. 

پس عقل و تجربه از عهده برآورده کردن نیازهاى اخرت‏گرایانه و خداگرایانه بشر عاجز است، در صورتى که این امور را نیز مکشوف بشر دانیم، البته جایى براى دین باقى نمى‏ماند. 

«هرگاه برخى از نوابغ جهان مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و... از طریق فکر و نظر راهى به خدا پیدا کرده و بدون الهام از مکتب پیامبران به شاهراه توحید رسیده‏اند نمى‏تواندمقیاس قضاوت و داورى در مساله لزوم بعثت‏باشد زیرا ملاک در این مساله نوع مردم هستند نه افراد استثنایى.» (12) 

پس در بخشى از امور زندگى زمینه سخن براى دین فراهم است و در بخش دیگر بشریت ‏به خود واگذار شده است ان الله افترض علیکم فرائض... وسکت لکم عن اشیآء. یعنى خداوند بر شما امورى را واجب نمود... و چیزهایى را نسبت‏به آن خاموشى گزید. (13) حال باید دید این امور چه چیزهایى هستند. و همین جاست که باید مشخص شود چه چیز را دین مشخص ساخته است و چه چیزى را نباید از دین انتظار داشت. نظریات مختلفى در این زمینه بیان شده است که به تعدادى از آنها اشاره مى‏کنیم: 

1. آنچه مربوط به هدایت است: «قرآن کریم هدایت‏براى عموم مردم است و جز این کار شانى ندارد. لذا ظاهرا مراد از تبیانا لکل شى [قرآن] همه آن چیزهایى است که برگشتش به هدایت‏باشد. از قبیل معارف حقیقى مربوط به مبدا و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهى و قصص و مواعظى که مردم در اهتداء و راه یافتنشان به آن محتاج و قرآن تبیان همه اینها است.» (14) 

با این بیان گوهر دین و کمال دین نیز بیان گردیده است. اما جزئیات مربوط به آن که چه چیزهایى هدایت است و چه چیزهایى به طور مشخص از دایره هدایت‏خارج است، درست روشن نگشته است. 

2. احتیاجات ثابت‏بشرى: عده‏اى درصدد برآمده‏اند، نوع سخنان هدایتى قرآن را روشن سازند و آن را در محدوده احتیاجات ثابت‏بشر معنى کرده‏اند «یک سلسله حقایق و یک راههایى است که انسان به آنها احتیاج دارد. نه غریزه به آن حقایق و راهها راهنمایى مى‏کند. نه حس و نه عقل مى‏تواند راهنمایى بکند. اینجاست که وحى به کمک انسان مى‏آید و او را راهنمایى مى‏کند.» (15) «وحى وظیفه دارد در حدودى که عقل ناقص است جبران بکند، مکمل و متمم عقل است.» (16) 

«یک سلسله از احتیاجات بشر است که ثابت و لایتغیر است... ولى انسان براى تامین همین احتیاجات به یک سلسله ابزار و وسایل نیاز دارد، وسائل در هر عصر و زمانى فرق مى‏کند، چون وسائل در ابتکار خود بشر است. دین به وسیله (البته مشروع) کارى ندارد، دین هدف را معین مى‏کند و راه رسیدن به هدف را، اما تعیین وسیله تامین احتیاجات در قلمرو عقل است. عقل کار خودش را بتدریج تکمیل مى‏کند و هر روز وسیله بهترى انتخاب مى‏کند.» (17) 

«بعضى‏ها جمود به خرج مى‏دهند، خیال مى کنند که چون دین اسلام دین جامعى است، پس باید در جزئیات هم تکلیف معینى روشن کرده باشد. نه، این طور نیست. یک حساب دیگرى در اسلام است. اتفاقا جامعیت اسلام ایجاب مى‏کند که اساسا در بسیارى از امور دستور نداشته باشد، نه اینکه هیچ دستورى نداشته باشد، بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند.» (18) 

«اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگى نپرداخته است. تعلیمات اسلام همه‏متوجه روح و معنى و راهى است که بشر را به آن هدفها و معانى مى‏رساند. اسلام هدفها و معانى و ارائه طریق رسیدن به‏آن هدفها و معانى را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است.» (19) 

3. بیان اصول کلى: در این نگرش به انتظار از دین در عبادات و معاملات متفاوت نگریسته شده است و بیان مى‏دارد: «شریعت میان عبادات و معاملات فرق قائل است. قرآن و حدیث احکام دقیق و مفصلى درباره عبادات وضع کرده است، ولى درباره معاملات، یعنى روابط میان مردم، تنها به بیان اصول کلى قناعت نموده و تطبیق آنها را بر اوضاع و احوال خاص زندگى هر دوره به عهده مردم آن دوره گذاشته است.» (20) 

«اقتدارات حکومت اسلامى، خصلت مدنى دارد نه شرعى، امتیازات مقام خلیفه و حاکم و قاضى و مفتى از شرع برنمى‏خیزد... این امت و نمایندگان آن است که او را به مقام‏خود برمى‏گمارد و امت‏حق نظارت براو را دارد و هرگاه صلاح خود بداند او را از کار برکنار مى‏کند، بدین‏سان رئیس حکومت از هر حیث در حکم حاکم مدنى است.» (21) 

4. بیان نبایدها و نشایدها و ارزشها: این نگرش نیز به انتظارات اجتماعى از دین خلاصه مى‏شود. 

«قلمروى از زندگى برعهده عقل و تصمیم خود انسان گذاشته شده است و در آن زمینه‏ها وحى جز تعیین اصول کلى ارزش که جهت‏دهنده فعالیتهاى بشرى است مطلب دیگرى نیاورده و نقش وحى تعیین تکلیف همه حرکات بشر نیست; مثلاً... نقش کتاب و سنت در مساله توسعه اقتصادى بیان نبایدها و نشایدها است، نه بیان بایدها و شایدها. 

این نگرش... محور اصلى زندگى انسان را که همان زندگى معنوى (اجتناب از گناه و تقرب به خداوند) انسان است، در پوشش کتاب و سنت‏برده است و انسان را در تعیین سطوح زندگى که همان ایجاد تمدن و فرهنگ و معاش باشد آزاد گذاشته و تعیین مکانیسم‏ها و روشهاى زندگى در این عالم را به خود انسان واگذاشته است.» (22) 

5. بیان عبادات: در این نگرش انتظار از شریعت، بیان عبادات است و معاملات به معنى اعم، که شامل همه روابط اجتماعى‏است، به عقل و عرف واگذار شده است و انتظارى اساسى از دین در این زمینه‏نیست. 

«شارع مقدس در تنظیم جوامع بشرى در ابعاد مختلف، ایجاد نظم و جعل مقررات را به عرف موکول کرده است. مراد از عرف همان جوامع متمدن دنیاست; اعم از اینکه مسلمان باشند یا نباشند. و مراد از مقررات آن است که عرف عقلاى جهان آن را به عنوان اصول عقلانیه پذیرفته باشند. مانند مرزبندیهاى جغرافیایى، نظام حقوقى رفت و آمد، نظام بانکى، سیاستهاى بین‏المللى و خلاصه یک سرى مقرراتى که عقلاى جهان آن را به عنوان اصول عقلانى پذیرفته‏اند. به عبارت دیگر اصول عقلانى بین‏المللى که جنبه تحمیلى ندارد. لذا معاملات را شرع وضع نکرده است; یعنى بیع، اجاره، مضاربه، مساقات و غیره شرعى نیست; به این معنى که شارع آن را جعل و اختراع نکرده است، بلکه معاملات ساخته و پرداخته عقلا و شرع است و شارع هم بعضى از شرایط را بر آن افزوده و یا از آن کاسته است. اگر پیامبر اسلام(ص) از بیع و اجاره سخن گفته برمبناى اصول عقلانى آن روز در معاملات سخن گفت، نه اینکه اینها را اسلام پیشنهاد کرده باشد و یا طرحش را اسلام داده باشد. و اگر هم بعضى از معاملات را مورد نهى قرار داده از این جهت است که شارع آنها را عقلانى نمى‏داند... پس اگر شارع نفیا و اثباتا در مورد اصول عقلایى سخن دارد، در واقع ارشاد به حکم عقلاست، نه اینکه شارع در معاملات تعبد داشته باشد. اما در باب عبادات نمى‏توانیم تعلیلى براى احکام شرع داشته باشیم.» (23) 

«معاملات به معناى اعم یعنى مجموعه عقود و ایقاعات، احوال شخصیه، سیاسات مدنى، بین‏المللى و خلاصه آنچه یک نظام حکومت در تشکیلات حکومتى خودش به آن نیازمند است. .. در اینجا شارع مردم را به خودشان موکول نموده است.» (24) 

چنانکه ملاحظه شیوه گروه دوم در تعریف دین و کمال دین متفرع بر توقعى است که از دین براى بشریت دارند و بر این اساس نیز سراغ متون رفته و از آن سؤال مى‏کنند و پاسخ مى‏گیرند و بر این پایه پیش مى‏آیند که هم عقل و هم شرع هر دو دلیل راه بشرند. نه دین درصدد خاموش ساختن توانایى ذهنى و عملى بشر است و نه عقل توان رویارویى با دین را دارد، بلکه این دو در کنار یکدیگر بشریت را تعالى مى‏بخشند و دنیاى بشر را ارزشمند و آخرت وى را آباد مى‏گردانند. 

پى‏نوشت‏ها: 

1. میرچا الیاده، فرهنگ و دین، هیات مترجمان، زیر نظر بهاءالدین خرمشاهى، طرح نو، ص‏132. 

2. سوره انعام، 59. 

3. سوره نحل، 89. 

4. حمید عنایت، سیرى در اندیشه سیاسى عرب، انتشارات جیبى، 1363، نگرش على عبدالرزاق، ص‏186. 

5. همان، ص‏187. 

6. همان، ص‏188. 

7. همان، 189. 

8. از بیانات شفاهى آیت‏الله جوادى آملى در باب انتظار از دین. 

9. ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص‏153. 

10. محمد حسین طباطبائى، المیزان، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، ج‏2، ص‏130. 

11. محمدتقى مصباح، راهنماشناسى، مرکز مدیریت‏حوزه علمیه قم، 1367، ص‏54. 

12. جعفر سبحانى، الهیات و معارف اسلامى، انتشارات شفق، ص‏187. 

13. نهج‏البلاغه، حکمت‏102. 

14. المیزان، ج‏12، ص‏469. 

15. مرتضى مطهرى. اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، 1362، ص‏208. 

16. همان، ص‏210. 

17. همان، ص‏109. 

18. همان، ص‏165. 

19. مرتضى مطهرى، ختم نبوت، انتشارات صدرا، ص‏59. 

20. سیرى در اندیشه سیاسى عرب، اندیشه‏هاى محمد عبده، ص‏140. 

21. همان، ص‏151. 

22. محمد مجتهد شبسترى، نقد و نظر، شماره یک، ص‏23. 

23. همان، ص‏24. 

24. همان، از دیدگاه آیت‏الله معرفت، ص‏63 و64; روزنامه اطلاعات، 25/9/74.

منابع: 

نقد و نظر 1375 شماره 2