سلام به ماه مدرسه، به مهرِ پر طراوتش به حس و حالِ پاییز و حضور پر سعادتش
روزهای نخستین مهرماه است و شور و شعف دانشآموزان، خصوصاً بچه دبستانیها، حال و هوای پاییزی را نشاط و شادابی دوباره میبخشد. خندههای پرمهر، گریههای معصومانه، بازیگوشیهای کودکانه و حس کنجکاوانه، همه حاکی از سپهر و فضای بسیار دلانگیز و امیدبخش است و نیازمند نگاه و نگرشی نو و ارادهای برای تحولی بنیادین و معنادار.
دنیای قرن بیست و یکم به لطف اینترنت و هوش مصنوعی، به سرعت در حال تغییر است و این تغییرات بر همهی عرصههای زندگی، از جمله آموزش و پرورش، بسیار تأثیرگذار است. تحول در ساختار آموزشی برای سازگاری با این تغییرات، نیازمند عزم و ارادهی جدّی است، تا بتواند نقش حیاتی خود را در راستای توسعه فردی و اجتماعی ایفا کند. در این فرایند، دانشآموزان و معلّمان باید به مهارتها و دانش روز مجهز شوند تا برای موفقیت در زندگی تلاش کنند و جامعه را از مساعدت و کمکهای خود بهرهمند سازند؛ پس موفقیت جامعه، در گرو توجّه و اهتمام به زیرساختهای آموزش و پرورش است.
یکی از ضعفهای ساختاری آموزش و پرورش، این است که غالباً در برابر تغییرات مقاومت میکند و برای پذیرفتن نوآوریهای جدید آمادگی لازم را ندارد، در حقّ دانشآموزان عدالت رعایت نمیشود و بسیاری از آنها، بهویژه دانشآموزان مناطق محروم، خانوادههای کمدرآمد یا اقلیّتها، از آموزشهای مناسب و باکیفیت محروم هستند. سیستمهای آموزشی با نوآوری، خلّاقیت و ایجاد فرصتهای برابر برای همهی دانشآموزان با چالشهای جدّی روبرو، و در ارائهی خدمات و امکانات بسیار ناتوان هستند.
دانشآموزان در این دنیای پر آشوب، متزلزل و بیثبات چگونه از هویتهای گوناگون خود محافظت میکنند؟ چه عرقی نسبت به هویت محلّی و ملّی خود دارند؟ فرهنگ مشارکتجو و همیار را چگونه و با چه راهکاری آموزش خواهند دید؟
معضل و چالش دیگر آموزش و پرورش، زمانی وارد چرخهی بحران شد که در استخدام و به کارگیری نیروها اهمال جدّی صورت گرفت و هماکنون هم در حال اجراست. به تعبیری در راستای استخدام نیروها، بدون ملاحظه، مؤلّفههای مورد نیاز آمورش و پرورش صرفاً برای پر کردن جاهای خالی و رفع کمبود معلّم اقدام شد که در وضعیت کنونی سهم بسزایی دارد؛ مثلاً استخدام افراد بالای سی سال جویای کار و یا افرادی که سالیانی است در بازار مشغول امرار معاش هستند، توانستهاند تا حدودی زندگی خود را اداره کنند و فرزندانی را به جامعه تحویل دهند، در آزمونهای مختلف استخدامی پذیرفته شدهاند و باید بقیّهی عمر را در جایی بگذرانند که با آن بیگانهاند و فاقد هر نوع تربیت آموزشی هستند. برای بعضی از این عزیزان، آنچه مهم است بیمه و حقوق ثابت است؛ گرچه به اعتراف برخی از همین افراد، در بازار آزاد، هم راحتتر به درآمد مورد نظرشان میرسیدند و هم نگران محدودیتهای اعمالی آموزش و پرورش نبودهاند. همچنین آزادههای عزیزی که حقّ زیادی بر گردن ما دارند و عمر جوانی و میانسالی خود را در اسارت رژیم بعثی، با همهی بدبختیها و مصائب و سختیهایش تحمل کردهاند؛ پس از آن که سرفرازانه به آغوش میهن بازگشتند، امیدوار بودند تا اندکی بیاسایند و بقیّهی دوران زندگی را در آسایش و آرامش بگذرانند، امّا با استخدام در آموزش و پرورش دوباره اسیر قانون و مقررّات کمرونق و دست و پا گیرش شدند و میبایست باقیماندهی عمرشان را در جایی هزینه میکردند که اصلا ًهیچ سنخیتی با روح و روان آنان ندارد.
نیروهایی که با ساز وکارهای اجرایی و مدیریتی آموزش وپرورش تربیت نشوند، نخواهند توانست پیشرو، منادی و مبلّغ فرهنگ آموزشی باشند. کسی که سالها از این سیستم دور بوده و یا به فرهنگ و ادبیات بازار خو گرفته و یا در مشاغلی غیر از مشاغل آموزشی و تربیتی، آموزش دیده و با مؤلّفهها و شاخصهای آموزشی نامأنوس و بیگانه است، چگونه میتواند به فرهنگ آموزش و پرورش خدمت کند و در تربیت فرزندان این مرز و بوم، موفّق عمل کند؟ و این در حالی است که سالیانه چند هزار نفر از جوانان مستعد، خلّاق و علاقهمند به خدمت، در این مملکت فارغالتّحصیل میشوند و بیکار و بدون شغل در کوچه پس کوچههای شهرها سرگردانند و یا تصمیم به مهاجرت میگیرند.
آمورش و پرورش به عنوان اولویّت سیاستگذاری دولتها در نظام جمهوری اسلامی آن چنان که باید باشد، مورد توجّه نبوده و به آن پرداخته نشده است؛ به عنوان مثال، میتوان از میزان بودجهای که در ساختار بودجهبندی برای آموزش و پرورش در نظر گرفته شده یاد کرد که خود گویای همه چیز است. (این معضل میتواند یکی از اقدامات خوبی باشد که دولت پزشکیان در بودجه امسال، نگاه ترمیمی به آن داشته باشد و به نوعی یکی از وعدههای عدالت آموزشی را محقّق کند.)
از دیگر معضلات آموزش و پرورش، وضعیت نامناسب مدارس خصوصاً مناطق محروم، میزان تراکم دانشآموزی، دسترسی به وسایل و امکانات آموزشی، ورزشی و آب و تغذیه، حقوق ناکافی و چند شغله بودن معلّمان و... است که قابل توصیف نیستند.
مدیریت آموزش و پرورش، همسو با تفکّر متولّیانی است که به جای توجّه به انگیزه، علاقه، تخصّص، کارایی و فنون معلّمی، ابزاری برای خواستههای نامربوط و نامعقولی شده که صرفاً همه چیز را با نگاه و عینک ایدئولوژیک و ابزاری میبیند. در یک کلام، آمورش و پرورش، مقهور نگرشی کاملاً مصرفگرایانه است. شعارهای توخالی و احساسی بدون پشتوانهی علمی و عملی و درک جایگاه معلّمی، بلایی است که دهههاست مثل خوره به جان و روح آموزش و پرورش افتاده است. در خوشبینانهترین حالت، یا این وزارتخانه، مدیران مدبّری ندارد که با نگاهی مسؤولانه، علمی، کارشناسی، دلسوزانه و آگاهانه آستین همّت را بالا زده و برای یک بار هم شده با برنامهریزی دقیق، هوشمندانه و با شناسایی آسیبهای وارده در یک بازه زمانی مشخّص بتواند آموزش و پرورش را از این وضعیت فاجعهآمیز نجات دهد و این خرابات را به ریل اصلی و اساسی خود برگردانند؛ یا اگر هم باشند که هستند، صدایشان به جایی نمیرسد.
مدارس به جای این که مکانی برای پروردن، اندیشیدن و اصلاح کردن، نقّاد بار آوردن، ساختن و سامان دادن به زندگی باشند، به اوقات فراغتی برای چند ساعت در روز دانشآموزان تبدیل شدهاند. محتوای کتابهای درسی، فرسنگها با دنیای امروزی فاصله دارد. خلّاقیت و نوآوری، پدیدهای به غایت غایب در ساحت آموزش و پرورش است؛ مگر نه اینکه همهی ابعاد توسعه باید در خدمت توسعهی نیروی انسانی باشد تا مملکتی سامان یابد؟ پس دلیل اینهمه ناعدالتی در تقسیم امکانات آموزشی، تجهیزات و نیروی انسانی -که از دیگر عوامل دخیل در عقبماندگی آموزش و پرورش است- چیست؟ نمونهی بارز آن، میزان میانگین معدّل امسال دانشآموزان پایهی دوازدهم مدارس دولتی است که حاوی پیام دردناکی است و عمق فاجعه را نشان میدهد.
خروجی آموزش و پرورش امروز ما، شاگردانی سرگردان و بیکار و خیال پرداز است که نه حال را در مییابند و نه سازندهای آینده محور هستند, صرفاً مانند رباتهایی محفوظ محور عمل میکنند که به محض تمام شدن شارژ از کار میافتند. نظام آموزشی، دانشآموزانی خسته، بیهدف، سرگردان، بیهنر، مسؤولیتناپذیر و کمفروغ تحویل جامعه میدهد و انتظار دارد با همین فرمان و امکانات، یکی از چند کشور برتر دنیای مدرن شود. به عبارتی در راستای آموزشهای کیفی و شکوفایی استعدادها و بروز خلّاقیتها، بستر و زمینههای لازم برای تحوّل بنیادین و معنادار فراهم نشده است. اگر گاهی نمونههایی اندک از موفقیّت و بالندگی دانشآموزان و نخبگان مشاهده میشود؛ صرفاً شخصی و انفرادی است و ربط چندانی به مدیریت آموزش و پرورش ندارد و حاصل تلاش و کوشش آموزش و پرورش نیست؛ بلکه بخشی از آن خدادادی و بخش بزرگی نیز حاصل همّت عالی پدر و مادارانی است که خود را وقف موفقیّت فرزندانشان کردهاند.
حال سؤال این است: چرا در ایران، آمادگی تغییرات متناسب با استانداردهای جهانی در حوزهی آموزشی وجود ندارد؟
به صورت خلاصه، به چند مورد اشاره میکنم:
اول: نداشتن زیرساختهای مناسب و برخوردار از حداقل امکانات جهانی؛
دوم: نداشتن ارادهی لازم برای تغییرات اساسی و اصولی متناسب با نیازها، خلّاقیتها و علایق دانشآموزان؛
سوم: نداشتن قانونهای حمایتی از بخش خصوصی در راستای بر دوش گرفتن بخش قابل توجّهی از مسؤولیت امر تربیت و آموزش؛ اگر در این زمینه حمایتی هم صورت بگیرد، نگاه امنیتی و ترس از نفوذ و غلبهی فرهنگ غربی، همکاریها را با مشکلات زیادی روبرو میکند.
چهارم: محصور بودن در دام تفکّرات سنّتی، و عدم استفاده بهینه از تجربیات موفّق و مفید کشورهای توسعهیافته؛
پنجم: عدم اهمیّت و ارزشمندی جایگاه و منزلت معلّم به عنوان رکن اصلی آموزش و توسعه و...
تجربهی سی ساله، به من آموخته که تغییرات در فضای فیزیکی مدارس، و ترغیب و تشویق دانشآموزان، تنها با گفتار درمانی و نصایح مشفقانه بهبود نمییابد؛ بلکه همّتی راسخ و جسورانه میخواهد که گفتار و عمکرد را همزمان به انجام برساند. دانشآموزان در بسیاری از زمینهها، به مراتب جلوتر و آگاهتر از محیط پیرامون جامعه و حتی متولّیان آموزشی و پرورشی حاکم بر کشور هستند؛ در واقع، توقّعات و انتظارات نسل جدید با تحرکات لاکپشتوار وزارت همخوان و همراه نیست.
اینکه نگاه دولتمردان به آموزش و پرورش، سرد و بیروح و از سر ناچاری است، به جای خود قابل درک است؛ زیرا برنامهای برای برونرفت از وضعیت موجود ندارند و یا نمیخواهند تحولّی ایجاد شود؛ امّا سکوت مرگبار دلسوزان، نخبگان، استادان امر تعلیم و تربیت جای تعجب دارد. شاید آنها هم از اصلاح و تغییر ناامید شدهاند و با نوعی یأس و بی اعتمادی نظارهگر وضع موجود هستند.به وضوح میبینیم که هر روز سرمایههای اجتماعی جامعه در حال از دست رفتن است. اگر به موقع هشدارها و خطرات آن گوشزد نشود؛ قطعاً در آیندهای نزدیک، کشورهای کمتر توسعهیافته و حتّی کشورهای فقیر آفریقایی هم ما را دور خواهند زد و این ما خواهیم بود که به حال آنان افسوس خواهیم خورد.
اگر خواهان آموزش و پرورش فعّال، پویا و توسعهیافته هستید، باید:
_ اصول فناوری را تغییر و توسعه دهید تا برای شخصیسازی یادگیری، ارائهی منابع بیشتر به دانشآموزان و ارتباط بهتر بین معلّمان و دانشآموزان کارایی لازم را داشته باشد.
_ دانشآموزان مهارتهایی مانند تفکّر انتقادی، حل مسئله و کار گروهی و فردی (فن، هنر و تکنیک) و به تعبیری عقلانیت ابزاری را به معنای واقعی یاد بگیرند.
_ وضعیت معیشتی معلّمان را سرو سامان داد و ارزش و احترام و کرامت معلّمان را به نیکوترین روش پاس داشت.
_ محتوای کتابها و برنامههای درسی را مطابق با نیازهای امروز بازار کار و دنیای واقعی تدوین کرد تا دانشآموزان بعد از تحصیل بتوانند وضعیت اقتصادی و اجتماعی خود را سامان دهند.
_ آموزشهای لازم و ضروری در خصوص سبک زندگی، تعامل و احترام به محیط زیست، فرهنگ گفتوگو، فن و هنر ارتباطگیری، رفتار احترامآمیز با خود، خانواده و جامعه، درک روابط متقابل، پرهیز از قضاوتها و دخالتها در زندگی دیگران، نگاه نقّادانه به زندگی و در یک کلام تربیت انسان آگاه، مسؤولیتشناس، دردمند و متخصّص در ساحت آموزش و پرورش در دستورکار قرار گیرد.
امید است دولت پزشکیان که منادی عدالت و انصاف و وفاق ملّی است، در راستای بهبود وضعیت تأسّفبار آموزش و پرورش، با استفاده از نخبگان و متخصّصان حوزهی آموزش قدمهای خوبی را بردارند و عدالت آموزشی که یکی از وعدههای پر تکرار ایشان است، محقّق شود.
نظرات
ئەحمەدی
03 مهر 1403 - 11:36درود کاک علی گیان. بە نکات خوب و کاربردی اشارە کردەاید. ان شاء الله مسئولان ذیربط خواهند دید و از توصیههای مشفقانهی شما بهرەمند خواهند شد.