عباس عبدی مساله دیگری كه وضعیت آموزش و پرورش را به چنین روزی انداخت، فرعی شدن موضوع آموزش عمومی بود. البته همیشه در گفتار بر اهمیت آن تاكید می‌شد، ولی در عمل آموزش و پرورش در حاشیه بود. نمونه آن در انتخاب وزیر بود. به جز یك دوره در زمان آقای خاتمی، به ‌طور معمول وزیر این وزارتخانه همیشه در سطوح پایین‌تری از اهمیت نسبت به سایر وزرا بوده است. در همین دولت هم دیدیم كه سه بار وزیر برای این وزارتخانه معرفی شد كه تقریبا هیچ‌كدام شناخته شده در این حوزه نبودند. علت نیز روشن است زیرا آموزش و پرورش هیچ‌گاه نتوانسته مساله روز كشور شود. جنگ مساله روز بود، تورم مساله روز است، بیكاری مساله روز است، روابط خارجی مساله روز است، قیمت و اجاره مسكن مساله روز است، حتی دانشگاه و كنكور در مقاطعی مساله روز است، چون دانشجویان صدا دارند، فرهنگ و آزادی مساله روز می‌شود، مالیات و گمرك و بورس مساله روز است، ارز مساله روز است و الی آخر... ولی آموزش عمومی چگونه مساله‌ای است؟ می‌گویند كسی شبانه رفت دزدی و به آهستگی مشغول سوراخ كردن دیوار شد، دیگری او را دید و گفت كه چه كار می‌كنی؟ گفت دُهل می‌زنم. گفت پس چرا صدای دهل نمی‌آید؟ گفت صدایش صبح درمی‌آید. حكایت ما است. آنچه كه در این چند دهه كاشته‌ایم، اكنون زمان دروی آن شده است. خیلی‌ها نسبت به نادرستی سیاست ایران درباره محیط زیست حساس بوده‌اند كه درست هم هست، ولی واقعیت این است كه وضعیت و آثار تخریبی محیط زیست و آب به دقت قابل سنجش و برای همه ملموس است. می‌توان هر سال گفت كه زمین چقدر فرونشست كرده یا چقدر سطح و كیفیت آب‌های زیرزمینی كمتر شده است. ولی این كار درباره آموزش و پرورش كمتر رخ می‌دهد. اصولا كسانی كه درباره آموزش و پرورش حساس هستند به هر نحو ممكنی بار آموزش فرزندان خود را تحمل می‌كنند و به قول معروف گلیم آینده فرزندان خود را از آب می‌كشند. در نتیجه حساسیت‌ها نسبت به نهاد آموزشی كم شده است، ولی امروز جامعه ایران است كه باید شاهد آوار ناشی از سیاست‌های نادرست گذشته و حال در نظام آموزشی باشد. اگرچه نیروهای توانمند و خدمتگزار به معنای دقیق كلمه در این وزارتخانه فراوان هستند و شخصا تجربه خود را در مواجهه با برخی از آنان مدتی پیش نوشته‌ام ولی به عللی وضعیت كیفی آموزگاران دچار افت شده است. چرا چنین است؟ برخی نیروهای توانمند هنگامی كه با این وضع آموزش و پرورش مواجه شدند، فوری با ارتقای سطح تحصیلات، به آموزش عالی رفتند. یا وزارتخانه خود را تغییر دادند. از سوی دیگر در پذیرش نیروهای جدید برای آموزش‌وپرورش نیز مسائل عقیدتی و گزینشی اولویت پیدا كرد. با افزایش آموزش‌‌یاران پیش‌دبستانی و نهضت سوادآموزی و مربیان قرآنی به مجموعه آموزگاران استخدامی، ملاك مهم تخصص به یك‌باره به حاشیه رفت. نكته بسیار مهم تعداد زیاد كاركنان آموزش و پرورش بود كه حدود نیمی از كاركنان دولت را تشكیل می‌دهند. پس هرگونه افزایشی در حقوق و دستمزد آنان حتی اگر اندك باشد سرجمع آن بسیار چشمگیر خواهد بود و بار مالی زیادی برای دولت دارد، در حالی‌كه وزیر آموزش و پرورش فقط یك نفر در هیات دولت است و بقیه وزارتخانه‌ها بیش از ۲۰ برابر او در دولت نقش دارند، در‌حالی كه تعداد كاركنان این وزارتخانه با مجموع همه آنان مساوی است. به عبارت دقیق‌تر هنگامی كه دولت دچار كمبود بودجه می‌شود، از جایی كه می‌تواند كم كند، حقوق آموزگاران است زیرا كمترین رقم كاهش یا جلوگیری از افزایش در این وزارتخانه، مبلغ زیادی خواهد داشت. در حالی‌كه درباره تك‌تك وزارتخانه‌ها چنین نیست. این وضعیت در درجه اول برای آموزش و پرورش و سپس بهداشت و درمان و دفاع و نیروهای مسلح جاری است. اعتراضات اخیر اگر چه منجر به پاسخی از سوی حكومت شده است، ولی به نظر می‌رسد كه ماجرا حل نخواهد شد، زیرا مصوبه مجلس مورد قبول معترضین نیست. ضمن اینكه معترضین فاقد مطالبه مشترك در جزییات هستند. به علاوه كاركنان غیر آموزشی این وزارتخانه كه شامل این افزایش حقوق نمی‌شوند، معترض خواهند شد. همچنین مصوبات اخیر، فاصله دریافتی آموزگاران باسابقه و باتجربه‌تر را با آموزگاران جدیدالاستخدام بسیار كم كرده و با تجربه‌ها اعتراض خواهند كرد و مهم‌تر از همه اینكه بازنشستگان آموزش و پرورش كه تعدادشان به اندازه شاغلین و بیش از ۹۰۰ هزار نفر است نیز خواهان همسان‌سازی حقوق با كاركنان شاغل خواهند شد و این وضعیت به سادگی قابل حل نیست. آنچه را باید به‌ طور خلاصه گفت این است كه مسائل ایران به دلیل حل نكردن در زمان مناسب، متراكم‌تر و حتی تقاطعی از انواع مسائل شده است. گره‌هایی كه پیش‌تر به راحتی و با دست باز می‌شد، اكنون به سختی می‌توان با دندان آنها را باز كرد.