بسیاری از متدیّنان درد و دغدغه‌ی دین ندارند و متأسّفانه نیازهای اساسی خود که دین از عهده‌ی آن بر می‌آید را به دین عرضه نمی‌کنند، بلکه در تلاشند تا روش‌های مختلف دین‌ورزی و شکل‌دهی به افکار و توصیفهای گوناگون خود از وقایع را بر دین تحمیل کنند؛ به‌گونه‌ای که همخوانی تامّ و تمامی با روحیات شخصی، محیط زندگی و فرهنگی که با آن خو گرفته‌اند دارد و آن استنباطها، امیال و آرزو اندیشی‌های خود را که در اغلب موارد دین با آنها بیگانه است را به نام دین، نه برداشت و قرائتی از دین، به  عموم مردم معرّفی می‌کنند.

دین پتانسیل آن را داراست که تبدیل به تهدیدی ویرانگر برای جنبه‌های گوناگون زندگی فردی و جامعه بشود که هر لحظه بیم آن برود که کیان فرد و اجتماع را به خطر بیندازد.

چنانچه در بن و بنیان اندیشه‌ها و برداشت از متون دینی، توجّه به روح و سلوک معنوی، اخلاق و زیباییها گنجانده نشود، دین به خطرناکترین پدیده‌ای  تبدیل می‌شود که قابلیّت آن را داراست، اساس جامعه‌ی بشری را به سوی ویرانی و تباهی ببرد؛ زمانی که دین از مسیر درست و طبیعی خود خارج شد و به مسائلی پرداخت که در توانایی او نیست؛ اموری که گره گشایی و حلّ آنها تنها از عهده‌ی خرد آدمیان، مجموعه‌ی تجارب بشری و علوم و معارف جدید بر می‌آید، بار سنگینی بر دوش دین نهاده‌ایم که نه تنها نمی‌تواند آن امور را سامان دهد و در راستایی گسترش و پیاده کردن آنها در تلاش باشد، بلکه در جهت متزلزل کردن پایه‌های آن موارد و به تحلیل بردنشان گام بر می‌دارد.

در این صورت دین به جای اینکه گره‌گشا از فلسفه‌ی وجود باشد و ضامن زندگانی معنوی و اخلاقی و درصدد ارضای حسّ زیبایی‌دوستی انسانها به مشکل بزرگی تبدیل می‌شود که عقل را پر ایشان می‌گرداند و خلاف انبوه تجارب آزمون‌شده‌ی بشری عمل خواهد کرد که آثار مرگبار و اعمال ترسناک ناشی از این رویکرد را در دنیایی کنونی نظاره‌گریم.