عبدالرضا ناصرمقدسی. متخصص مغز و اعصاب اتفاقی که در هفته گذشته در آمریکا افتاد همه را شوکه کرد. «ترامپ» که از پذیرش شکست در انتخابات سر باز زده و از معاون خود خواسته بود تا در برابر پذیرش پیروزی «بایدن» مقاومت کند، برای واردکردن فشار بیشتر از طرفداران خود خواست که به خیابانها بریزند. اما این کار «ترامپ» و هوادارانش با اتفاقی چنان غیرمنتظره همراه شد که دیگر جایی برای دفاع از او باقی نگذاشت. طرفداران «ترامپ» به خیابانها ریختند. به سوی کنگره حرکت کردند، از مرزهای امنیتی گذشتند و حتی وارد ساختمان کنگره شدند. آنها در برابر چشمهای متحیر جهان، کنگره یعنی نماد دموکراسی را اشغال کردند. آنها شکلها و شمایل گوناگونی داشتند. حتی میتوانستیم در بین آنها بتمن را هم ببینیم. یا انسانی با شمایل بدوی که نعره میکشید. همه اینها آمده بودند تا در دفاع از «ترامپ» نمادهای دموکراسی را بلرزانند. برای خیلیها در این سوی جهان هم این توهم پیش آمد که دموکراسی موضوعی تمسخرآور بوده و بگویند این بود آن دموکراسی که از آن دم میزدید؟ غافل از اینکه خود جامعه و دولتمردان آمریکا در جهت حفظ دموکراسی حتی در بحرانیترین لحظاتی که آن را تهدید میکرد، کوشیدهاند. تأکید سناتور «لیندسی گراهام» که مهمترین حامی «ترامپ» به شمار میآمد بر اینکه دیگر بس است، حاکی از همین اولویتهای جامعه آمریکاست. شاید مهمترین گواه بر ریشهداربودن دموکراسی این بود که حتی در چنین بحبوحه و فشاری، دولتمردان آمریکا به سوی محدودکردن آزادیهای مدنی پیش نرفتند و هیچکس حق ابراز عقیده، آزادی بیان و اعتراض را زیر سؤال نبرد. درست است که هیچکس باور نمیکرد در کشور آمریکا روزی مردمانش به کنگره حمله و آن را تسخیر کنند اما خصلت بزرگ دموکراسی این است که از همه اینها درس گرفته و سعی در بهبود شرایط خودش میکند. دموکراسی و آزادی دو جزء بزرگ انسانی هستند که هیچکس نمیتواند آنها را از بشریت بگیرد. دموکراسی عین زندگی است و اگر دموکراسی نباشد، بدیهیترین حقوق شهروندی و انسانی در یک جامعه زیر سؤال خواهد رفت. خوب زمانی را به خاطر دارم که «ژان ماری لوپن» به دور دوم انتخابات ریاستجمهوری فرانسه راه یافت. «ژان ماری لوپن» پایهگذار جبهه ملی فرانسه و یکی از تندروترین و دستراستیترین سیاستمداران فرانسه است. او بعد از سالها تلاش توانست با توجه به فضای آن روزگار فرانسه عده زیادی را در طرفداری از خود بسیج کرده و ناگهان با پیشیگرفتن از «لیونل ژوسپن» به دور دوم انتخابات راه پیدا کند. همه جهان شوکه شد. یادم هست در یکی از تظاهراتِ جوانانی که طرفدار «لوپن» بودند، یک معلم تاریخ ناگهان یکی از این جوانان را گرفت و برایش یادآوری کرد که فرانسه کشور آزادی و دموکراسی است و کسی نمیتواند این ارزشها را زیر سؤال ببرد. آن روز فهمیدم که این کشورها بیدلیل به جایگاه امروزی خود نرسیدهاند. همچنین کشورهای پیشرفته، حافظان فراوانی برای ارزشهای بهدستآورده خود دارند و نمیگذارند بهراحتی این ارزشها از بین برود. اتفاقی هم که در هفته قبل در آمریکا افتاد به محکمشدن پایههای دموکراسی در این کشور منجر خواهد شد. دموکراسی این اجازه را میدهد که پایههای حکومتی این نظام مورد نقد قرار گیرد: چه شد که راستیهای تندرو تا این حد قدرت و جسارت پیدا کردند؟ چه اشکالاتی در جامعه آمریکا مواضع نادرست آنها را تقویت کرد؟ یک نظام آزاد که دست به نقد خود زده و اجازه بیان اعتراضات و نقدها را میدهد میداند که همین نقدها و اعتراضات است که به بقا و رشد جامعه یاری میرساند. هیچکس منکر نمیشود که بیشترین خدمت را به نظام سرمایهداری منتقدان بزرگی مانند «کارل مارکس» کردهاند که با نشاندادن نقاط ضعف این نظام، راه عبور از خطرهایی که پایههای سرمایهداری را تهدید میکرد، نشان دادند. دموکراسی و آزادی مهمترین دغدغههای انسانی است. در یک نظامِ آزاد است که انسانها حق شهروندی پیدا میکنند و از حقوقی چون بهداشت، سلامت و رفاه نیز برخوردار میشوند. همه باید برای بزرگداشت دموکراسی تلاش کنیم. سقوط دموکراسی در هر جای جهان، ضد مفهوم انسانیت و بشریت است.
نظرات