یوسف سلیمان‌زاده‌

صراط مستقیم معلوم است اگر بر خدا توکل کرده و تقوای الهی را داشته و دنبال هوی وهوس نرویم جوانی پشت کنکوریَم که تمام همّ و غمّم، قبولی در کنکور و رفتن به دانشگاه است. بارها در افکارم خویش را در یکی از بهترین دانشگاه‌های کشور و عالی‌ترین رشته‌ی تحصیلی تجسّم می‌نمودم. بیشتر اوقاتم صرف مطالعه‌ی کتاب‌های درسی، تست‌زدن و رفت و آمد بین منزل و کتابخانه می‌شد. تمامی حواسم در خدمت رسیدن به این آرزو که مراد و هدف اکثریت جوانان جامعه امروزی است، بود.
در جلوی چشمانم همیشه کلمات و جملات درسی و سؤالات تستی بود و از گوش‌هایم جهت شنیدن و دریافت فرکانس‌های ارسالی از اصوات اساتیدم و سی‌دی‌ها و نرم‌افزار‌های درسی بهره می‌بردم و از پاهایم در جهت رفتن به کتابخانه و کلاس‌های پشت کنکوری استفاده می‌نمودم. بارها در بعد از ظهرها و یا شب‌ها یک دفعه از خواب می‌پریدم و کتاب‌ها را بازکرده تا مبادا دوستانم از من جلو بزنند. افکارم همیشه به مرور مطالب درسی و تحصیل در رشته مورد علاقه‌ام مشغول بود. بدین ترتیب لحظات طاقت‌فرسا و پر از اضطراب پشت کنکور سپری می‌شد تا لحظه‌ی موعود که همان امتحان در مطالب درسی و شرکت در آزمون سراسری بود، فرا رسید. شب امتحان و فردای آن تا دریافت سؤالات برای پاسخگویی یکی از سخت‌ترین لحظات زندگی‌ام بود. چرا که آینده خویش را در گرو موفقیت یا عدم توفیق در این آزمون می‌دانستم. بالاخره صبح زود از خواب بیدار شده و همراه یکی از دوستانم با دعای پدر و مادر راهی محل برگزاری آزمون شدیم.

رأس ساعت مقرر سؤالات را دریافت کرده و شروع به پاسخ‌گویی آنها نمودم. غرق در پاسخگویی به سؤالات بودم و به هیچ‌وجه گذشت زمان را احساس نمی‌کردم. فقط بعضی اوقات با صدای بلندگوی ناظرین امتحان از آن حالتی که دَرِش بودم، خارج می‌‌شدم. به محض مشاهده سؤالات متوجه شدم که آن غولی را که قبلاً در نظرم از آزمون سراسری ساخته بودند، بی‌اساس بوده و در صورت داشتن تمرکز و آرامش روانی سؤالت در حد و اندازه‌ی همان سؤالاتی بود که در سر کلاس‌ها از ما پرسیده و یا در کتاب‌های کمک‌آموزشی خیلی سریع به آن پاسخ می‌دادیم. خلاصه با آرامش کامل به اکثر سؤالات پاسخ داده و پس از چندین ساعتِ خسته‌کننده‌ی حضور در جلسه، امیدوارانه راه منزل را در پیش گرفتم. چند روز بعد از اتمام آزمون را با خوشحالی و آرامش که انگار باری از دوشم برداشته شده، سپری نمودم و بعد از آن کم‌کم فکر قبولی در کنکور و رسیدن به رشته‌ی مورد علاقه‌ام همان اضطراب‌های قبل از آزمون رابرایم به همراه آورد. در این فاصله که اوقات فراغت بیشتری داشتم، گاهگاهی به آن نیروی ماورایی که از وقتی که چشم باز کرده بودم، پدر و مادرم او را خدا می‌ نامیدند و یک سری حرکات و آداب را برایش انجام می‌دادند، پناه برده و ازش استمداد و طلب قبولی در دانشگاه می‌نمودم.
بالاخره لحظه موعود فرا رسید و نتایج کنکور اعلام شده و من در رشته‌ی مورد علاقه‌ام قبول شدم. خوشحالی آن لحظه را هیچ وقت از یاد نمی‌برم و در وجودم احساس می‌کردم شادترین جوان روی زمین هستم. خلاصه تا نزدیکی‌های مهر، خوشحال و خندان که بیشتر اوقاتم صرف پذیرایی از مهمان و دادن شیرینی به اطرافیان بود، سپری شد. نزدیکی‌های مهر به همراه یکی از دوستانم راهی شهرستان محل تحصیل شده و ضمن ثبت‌نام و انتخاب واحد و دریافت خوابگاه