بی قانونی و تمركز قدرت نیكی مجرب |پدیده شوم نخبه‌كشی كه علی رضاقلی در كتاب پرمخاطبش آن را تحلیل كرده، منحصر به دوران معاصر تاریخ و مصادیق برجسته‌ای كه او به آنها پرداخته، یعنی قائم مقام فراهانی، امیركبیر و محمد مصدق نیست. آشنایان به تاریخ ایران به خوبی می‌دانند كه طرد و حذف و كنار گذاشتن نخبگان پیشینه‌ای طولانی دارد و بسیاری از چهره‌های تاثیرگذار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ایران در دوره‌های مختلف، سرنوشت‌های غم‌انگیز و تلخی یافته‌اند. برای نمونه بسیاری از وزیران و صدراعظم‌های فرهیخته و برجسته در تاریخ ایران، عاقبت شومی داشته‌اند. مسعودی و بیهقی در تاریخ‌های خود از مثله كردن و گردن زدن و اعدام بزرگمهر وزیر نامدار خسرو انوشیروان ساسانی یاد كرده‌اند كه در تاریخ و فرهنگ ایرانی به عنوان نماد خردورزی و تدبیر شناخته می‌شود؛ سرنوشت عبرت‌انگیز برمكیان، از خاندان‌های فرهیخته و با نفوذ ایرانی در دستگاه خلفای عباسی و به ویژه در دربار هارون‌الرشید زبانزد است؛ قصه پرآب‌چشم بر‌‌دار كردن حسن بن محمد میكالی، مشهور به حسنك وزیر، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی را بیهقی به شیوایی در تاریخش روایت كرده؛ خواجه نظام‌الملك طوسی، وزیر با‌فرهنگ و مقتدر ملك‌شاه سلجوقی و نویسنده كتاب جاودانه سیرالملوك (سیاست‌نامه)، پیش از ترور توسط اسماعیلیان، با سعایت تركان خاتون همسر ملكشاه و اطرافیانش از قدرت بركنار شد؛ شمس‌الدین محمد جوینی وزیر ادیب ایلخانان مغول كه سعدی شیرازی كاردانی و درایت او را ستوده، پس از یك عمر خدمت در نهایت توسط ارغون‌شاه مغول به قتل رسید؛ رشیدالدین فضل‌الله همدانی سیاستمدار و تاریخ‌نگار برجسته و مولف اثر سترگ جامع التواریخ، وزیر غازان‌خان و سلطان محمد خدابنده (اولجایتو)، در عصر سلطان ابوسعید، با توطئه خواجه علیشاه گیلانی عزل شد و در نهایت به بهانه اتهام مسموم كردن اولجایتو به همراه پسر نوجوانش به قتل رسید؛ حاج ابراهیم كلانتر، نخستین صدراعظم عصر قاجار و كسی كه نقش موثری در به قدرت رسیدن قاجارها داشت، در نهایت در دوران فتحعلیشاه، به شكل فجیعی كشته شد و بیشتر فرزندان و اقوامش هم به سرنوشت مشابهی مبتلا شدند؛ در دوران معاصر هم كه علی رضاقلی در كتابش مفصل به سرنوشت قائم‌مقام و امیركبیر و محمد مصدق پرداخته است. مثال‌های بالا، تنها برخی مصادیق حاد و بحرانی نخبه‌كشی در تاریخ سیاسی ایران است. اگر بخواهیم به جنگ قدرت و كشمكش میان دولتمردان و سعایت و بدگویی و زیرآب زنی آنها برای یكدیگر اشاره كنیم، مثنوی هفتاد من كاغذ خواهد شد. در سایر حوزه‌ها مثل دانش و فرهنگ و اقتصاد نیز وضعیت بر همین منوال است. علت چیست؟ تمركز قدرت در یك فرد یا نهاد مثل شاه یا سلطنت و بی‌قانونی را می‌توان بزرگ‌ترین علل این نخبه‌كشی خواند. در جامعه استبدادی بی‌قانون، قدرت در نهاد حاكمیت‌ها انباشت شده و به هیچ حصاری محدود نیست، همه می‌كوشند به هرم قدرت نزدیك شوند و شاه یا سلطان نیز یكسره نگران است و همواره موقعیت خود را در خطر می‌بیند، در نتیجه شاهان اگرچه به اشخاص یا گروه‌های نخبه برای تمشیت امور و بسط و نگهداری از ساختار قدرت نیازمندند، اما مدام از جانب آنها خطر احساس می‌كند و با كوچك‌ترین بهانه‌ای آنها را حذف می‌كردند. دیگران هم تمام تلاش خود را صرف نزدیك شدن به هسته متمركز قدرت می‌كنند و در این مسیر از هر گونه سعایت و توطئه‌چینی و زیرآب زنی فروگذار نمی‌كنند. بیرون آمدن از این چرخه معیوب مستلزم قانون‌گرایی از سویی و خرد كردن و تكثیر منابع قدرتی است كه بتوانند ذیل قانون یكدیگر را كنترل و مهار كنند. هدفی كه در صد و بیست سال مشروطه‌خواهی ایرانیان در راستای آن صورت گرفته است.