محمد شجاعیه. مدیر منابع انسانی گروه مالی فیروزه بیایید قبول کنیم ما هیچکدام خوب نیستیم. متر و معیار خوببودن را آنگونه ساختهایم که همیشه خودمان خوب بمانیم. من خوب باشم و بقیه بد. حتی اگر رفتار ناشایستی هم انجام دادیم، هیچ اشکالی ندارد! اما این قانون برای دیگران صادق نیست. آلبرت آلیس میگوید: آدمها رفتار نادرست دیگران را به شخصیت آنها نسبت میدهند و رفتار نادرست خود را به شرایط اجتنابناپذیر...! ما اغلب نهتنها خوب نیستیم؛ بلکه تلاش میکنیم تا دیگران هم خوب نباشند. انحطاط اخلاقی! زمانه ما خالی از آدمهای خوب شده؛ خوبنماها همه جا را گرفتهاند و جامعه از معیارهای خوببودن آدمها فرسنگها فاصله گرفته. هرچند خوب و بد اصولِ اخلاقی انتزاعی هستند که در فرهنگ ملل مختلف میتوانند تعاریف متفاوتی داشته باشند. نمیخواهم اینجا به مبانی فلسفی اخلاق و خیر و شر بپردازم؛ بلکه میخواهم فقط با چند سؤال ساده به خودمان تلنگر بزنیم تا بفهمیم که چقدر خوب نیستیم. توقعات: کمک به دیگران همیشه یک کار خوب تلقی میشده و ما کسانی را که همواره آماده کمک به دیگران هستند، میستاییم. آنها را بهعنوان آدمهای خوب میشناسیم و از نیکبودن آنها یاد میکنیم. اگر به دیگری کمک میکنید و بهاصطلاح دستی بر امر خیر دارید، با خود مرور کنید که نیت شماست که ارزش کارتان را میسازد. پس در این مواقع از خودتان بپرسید که نیتتان از انجام این کار خیر چیست؟ دلتان برایش سوخته؟ میخواهید دیگران ببینند و ستایشتان کنند؟ حتی اگر یک لبخند یا تشکر ساده در قبال کارهایتان توقع دارید، بدانید که خوب نیستید. این صرفا یک مثال بود. به طور کلی هر کاری که با توقع همراه باشد، شما را از خوببودن دور میکند. از خودتان بپرسید از دیگران در قبال کاری که میکنم، چه انتظاری دارم؟ دلیل و توقع من در انجام کارهایم چیست؟ اگر فلان عکسالعمل را از طرف مقابل ندیدم، باز هم به این کار ادامه خواهم داد؟ اگر دلخوشیتان از کارهایتان، عاملی جز ندای درونتان داشته باشد؛ یعنی توقع از دیگری برای دریافت پاداش داشتهاید، آگاه باشید که خطا کردهاید و شما خوب نیستید. برتراند راسل در جایی گفته است: اگر برای اینکه آدم خوبی هستی، انتظار پاداش داری، آدم خوبی نیستی. خوببودن زمانی اتفاق میافتد که فقط از خودتان توقع داشته باشید؛ نه هیچکس دیگر. تلاش و تکاپو: تا چه اندازه برای خوببودن تلاش میکنم؟ چه برنامهای برای خوببودن دارم؟ آیا اعمال و رفتار امروزم را ارزیابی کردهام که چقدر نسبت به دیروز بالغانهتر شده است؟ اصلا چرا تلاش برای خوببودن دغدغه من شده است؟ عادت کردهایم بنالیم، از زمین و زمان، منتظریم اتفاقی بیفتد تا تقصیر را به گردن دیگری بیندازیم و خودمان همیشه در جایگاه آدمِ خوب باقی بمانیم؛ چون فقط ما سزاوار خوببودن هستیم! درحالیکه جوابی برای سؤالهای بالا نداریم و خودمان را برای این چیزهای پیشپاافتاده به سختی نمیاندازیم! اگر واقعا میخواهیم خوب باشیم، باید قبول کنیم که در مسیر سختی قدم برمیداریم؛ پس باید مرتب خود را ارزیابی کنیم و آگاهانه در مسیر حرکت کنیم. مصلحت و سیاست: از خودتان بپرسید برای اینکه کسی از دستم ناراحت نشود، خود را در مضیقه میگذارم؟ از خطای همکارم بدون اینکه به او گوشزد کنم، گذشتم؟ برای نگهداشتن دوستانم از رفتارهای نادرست آنها میگذرم؟ در قبال همسرم طوری رفتار میکنم که زیادهخواهی نکند؟ هزاران سؤال دیگر میتوانیم از خودمان بپرسیم تا بهتر به وسعت سیاسیکاریهایمان پی ببریم. موضوع سیاستهای رفتاری ما آنقدر پیچیده شده که هیچکس از این کلاف سردرگم آگاهی ندارد. فقط میتوانم بگویم که آدمهای خوب سیاست ندارند؛ مصلحتاندیش نیستند و چیزی را فدای سیاست و مصلحت نمیکنند. درست مثل کودکان. اگر کودکی در اطراف خود دارید، به رفتارش بیشتر دقت کنید. ما باید سادگی -بخوانید بیسیاستی- را با نگاهکردن به کودکان یاد بگیریم. اصلا بیایید کودک شویم. دنیا به اندازه کافی از آدمبزرگها رنج و سختی دیده است.
نظرات