" وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ"
و ایّوب را (به یاد آور) هنگامی که پروردگارش را خواند( و عرضه داشت):" بدحالی و مشکلات به من روی آورده؛ و تو مهربانترین مهربانانی!"
" فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِكْرَىٰ لِلْعَابِدِينَ"
ما دعای او را مستجاب کردیم؛ و ناراحتیهایی را که داشت برطرف ساختیم؛ و خاندانش را به او بازگرداندیم؛ و همانندشان را بر آنها افزودیم؛ تا رحمتی از سوی ما و تذکّری برای عبادت کنندگان باشد.
"وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ"
و به خاطر بیاور بنده ما ایّوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.
" ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ"
(به او گفتیم:) پای خود را بر زمین بکوب! این چشمه آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است!
" وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ"
و خانوادهاش را به او بخشیدیم، و همانند آنها را بر آنان افزودیم، تا رحمتی از سوی ما باشد و تذکری برای اندیشمندان.
" وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِّعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ"
( و به او گفتیم:) بستهای از ساقههای گندم( یا مانند آن) را برگیر و با آن( همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن! ما او را شکیبا یافتیم؛ چه بنده خوبی که بسیار بازگشت کننده( به سوی خدا) بود!
به آیات سوره انبیا که میرسیم صدای درد آلود ایوب را ميشنويم که رو به سوی خداکرده است، از آنچه که او را رنج افکنده سخن میگوید و رحمت و شفقت پروردگارش را یاد میکند، خداوند مهربان دعایش را مستجاب میکند و نه تنها آنچه را که از دست داده بلکه دو برابر آن را به او باز میگرداند و اینگونه رحمت خود را به ایوب و دیگر بندگان صالح خویش یاد آور میشود...
در سوره" ص" ماجرای ایوب را همراه با جزئیات دیگری دنبال میکنیم...
و باز در آغاز ماجرا صدای ایوب است که در صحنه داستان میپیچد در آن لحظه از دردهایش چنین شکوه میکند: پروردگارا شیطان مرا به رنج و درد گرفتار کرده است...
درد ایوب وسوسههای شیطان است، ایوب پیامبر مردی خوشنام، تندرست و دارای اهل و عیال بود، مشیت خداوند آن بود که ایوب علیهم السلام به بیماری و بی کسی مبتلا گردد پس جنگ آشکاری بین ايوب و شیطان آغاز میشود...
و خداوند به آنچه که اتفاق میافتاد وقوف کامل داشت،
ایوب بیمار میشود و فرزندان و خانوادهاش را از دست میدهد و تنها یکی از اعضای خانوادهاش که بر اساس روایات همسرش ميباشد در کنار ایوب بیمار و ندار میماند، روزها میگذرد و عزیزان یک به یک یا همگی با هم از دست ميروند و بیماری جسمش را رنجور میکند اما از ایوب پیامبر بجز شکر و سپاس پروردگار چیزی شنیده نميشود... او از منبع فيض عظيمي بهرهمند است و طبعا از آگاهی متمایزی برخوردار است حال آنکه اهل ایوب توان و طاقت ایوب را ندارد او از منبع فیض وحياني بیبهره بود، مصیبتهای وارده برای احساسات حساس او سخت سنگین بود، و از آن سو شیطان که برای شکست ایوب در این میدان کمر بسته است دروازهای برای ورود به دل و درون ایوب ميابد و آن دروازه اهل خانه او بود...
اهل خانه به درد و اندوه ایوب دچار است، طبعا هر آنچه از داشتهها که از ایوب رفته است روزگاری او از آنها بهرمند بوده و امروز او محروم است، و حال آنکه ایوب پیامبر سخت مریض است و تيمارداری از بیمار کار پر مشقتی است، اما این اهل خانه به ایوب وفادار است و شریک دردهایش، و تنها عزیز مهربانی که خداوند برای ایوب نگاه داشته است تا در کنارش باشد و مرهم زخمهایش...
اما شیطان با وسوسههایش احساساتی دردناک چون شکست، بی کسی و بیچارگی را در قلب اهل خانه میریزد تا شاید او راهی باشد برای رنجانیدن ایوب و پایان دادن به آن صبر جميلش...
شیطان سیاست مدار زيرکيست، تمام آنچه که از دست رفت چیزی از شکرگزاری ایوب نکاست و درد و ناتوانی جسم چیزی جز سلامت و قدرت روحش نیفزود،
اما شنیدن سخنان شیطان با صدای تنها عزیز بجا ماندهاش چیزی نبود که از توان آن بربيايد، شدت اندوه او را به خشم میآورد تا جایی که سوگند میخورد اهلش را با صد ضربه شلاق تنبیه خواهد کرد...
وسوسهها سخنانی بیش نیستند، وای بر آن سخنان مسمومی که پیامبری قوی الایمان را به ستوه بیاورد، و وای بر آن روزی که انسانی صدای شیطان شود و آن صدا از حنجرهی محبوبی باشد جگر پاره میشود از این وسوسهها، این ایوب است که چنین سرگشته و حیران رو به سوی خدا ندا میدهد که ای پروردگارم شیطان مرا دچار درد رنج گرفتار کرده است همانا که تو مهربانترین مهرباناني...
تو میدانی که آنچه بر سر ما آمده از توان ما خارج است و رحمت و شفقت تو بسیار است.
در این لحظه بود که ندا آمدای ايوب پایت را بر زمین بکوب میبینی که از آن چشمهايي جاری میشود از آن آب بنوش و تنت را در آن بشوی تا سلامتی و تندرستیات را بازیابی، در لحظهای که تمام دروازهها پیش چشم آدمی بسته شدهاند و مرگ بر داشتههای دنیوی چنبر زده است تا جایی که در مسیر راه بزرگترین سرمایه انسان را به مخاطره بکشاند خداوند است که دست انسان را میگیرد و دروازهها به یکباره باز ميشوند و حیات از هر سوئی سربر میآورد و مرگ رنجها اثار غمهای گذشته را از یاد میبرد...
خداوند به جهانیان مژده میدهد که که خانوادهی از دست رفتهای ایوب را به او برگرداندیم و دو برابر آن را به او هدیه دادیم تا رحمتی باشد برای ایوب و هر آنکه داستان ایوب را فهم میکند...، پس امر شد کهای ایوب بستهای از ساقههای نازک و سبک به مانند ساقهی گندم را بگير و با آن به اهل خانهات ضربه بزن، تا نه سوگندت را شکسته باشی و نه اهل باوفا و رنج کشیدهات بیش از این متحمل رنج و درد شود، خداوند صبر و شکیبایی ایوب را پسندید و بندگی خالصانهاش را ستود، ایوب همان مرديست که همواره رو به سوی پروردگارش میبرد...
و خداوند اینگونه نام ایوب را بلند میبرد و اگر رنجهای وارده بر ایوب نميبود ایوب پيامبر با چه دستاویزی خود را به این جایگاه بلند میرسانيد؟!
نظرات