جنبشهای اجتماعی در پهنه ناخودآگاه جمعی
مرتضی ویسی
با نگاهی ساده به تاریخ جنبشها و خیزشهای اجتماعی و همچنین مطالبات آنها میتوان به یك نتیجه ساده دست پیدا كرد؛ هیچ جنبش و حركت اجتماعی در تاریخ وجود ندارد كه با سركوب و محدودیت به پایان خود رسیده و به فراموشی سپرده شده باشد. مهمترین ویژگی جنبشها به خصوص جنبشهای اجتماعی در جهان مدرن تداوم و پیوستگی آنها در پهنه تاریخ بوده است. این موضوع درباره حركتهای كور و كوتاهمدت مانند جنبش پلیبینها (پابرهنگان) نیز صدق میكند. همانگونه كه مارتین براو در كتاب «تجربه پلیبینی» نشان میدهد خیزشهای به ظاهر بیهدف و بیسر فقرا و پابرهنگان در طول تاریخ، هیچگاه آنگونه كه نشان داده شده است بیتاثیر نبوده بلكه این حركتها به تدریج مقدمه تحولات و اتفاقات بزرگتری در طول تاریخ بعد از خود بودهاند. به عبارت دیگر هیچ مطالبه و صدایی در تاریخ با سركوب به فراموشی و نسیان سپرده نمیشود. براساس نظریه روانكاوانه لكان درباب سوژه، انسانها به علت امیال سركوب شدهشان در دوران كودكی، با فقدان اولیه درونی شكل گرفتهاند: فقدانی كه فرد را مدام به ستوه میآورد و خود را به اشكال مختلف بروز میدهد. با اینكه این امیال عمدتا در سطح ناخودآگاه باقی میمانند، «وعده یا نوید» ارضای این امیال آنها را زنده نگه میدارد. پس فقدان هستیشناسانه، فقدانی برسازنده است و سوژه برمبنای تقلای دایم برای پوشاندن یا پر كردن این فقدان ساخته میشود. درواقع سوژه مادامی كه اسیر این شكل از وعدههای ناخودآگاه خود قرار داشته باشد به هیچ عنوان نمیتواند آرام بگیرد و این امر راز برساختن جهان جدید برای سوژه است.
بر این اساس خیزشهای اجتماعی را كه براساس یك فقدان شكل میگیرند، میتوان به این سوژه لكانی تشبیه كرد. به این معنا، فقدانهای اجتماعی كه در بخشی از آن در قامت مطالبات، شعارها و كنشهای اجتماعی نمایان میشود دارای ابعاد پنهانی هستند. این امیال و خواستهها با اینكه ممكن است سركوب شوند اما در یك سطح ناخودآگاه باقی میمانند و تا زمانی كه به ارضای این میل سركوب شده دست پیدا نكند آرام و قرار نخواهد گرفت. به این جهت میتوان گفت فقدان در جنبشهای اجتماعی میلی برسازنده است كه با ممانعتهای تلویحی مانند سركوب به هیچ عنوان حذف و ناپدید نمیشوند بلكه ممكن است كه برای مدت كوتاهی به خواب رفته اما یقینا جایی از تاریخ بیدار شده و تاثیر خود را بهجا میگذارد. حال ممكن است این سوال پیش بیاید جنبشهای اجتماعی كه تحت تاثیر یك ناخودآگاه جمعی مبتنی بر فقدان قرار دارند بدان معنا نیست كه از ساخت یك جهان جدید ناتوان هستند؟ آیا اینگونه نیست كه جنبشها باید تحت یك وضعیت كاملا خودآگاه و برنامه مشخص قرار داشته باشند؟
نكته مهم درباره این وجه از حركتهای اجتماعی، مساله وجه سلبی و قاعده نفی آنها است. به این معنا كه جنبشهای اجتماعی همواره در پی نفی یا سلب چیزی هستند كه مانع از دستیابی و ارضای میل سركوب شده است. طلب امری كه منكوب شده است. سلب و نفی آغاز و قدم هر حركت اجتماعی مبتنی بر فقدان است. این موضوع را هگل به گونهای دیگر بازتاب میدهد. به نظر هگل نفی، حالتی از محرومیت است كه سوژه را به چاره جویی میكشاند. بدینسان نفی، خصلتی مثبت دارد. اینگونه است كه زمانی جنبشی اجتماعی شكل میگیرد و با این برچسب مواجه میشود كه شما میدانید چه نمیخواهید اما نمیدانید چه میخواهید باید این نظر هگل را به پیش كشید. نفی به مثابه نخواستن قدم اول ساخت هر جهان جدید است و زمانی كه این شكل از نفی محرومیت را ایجاد كند خود به خود سوژه به فكر ساخت جهان جدید میافتد.
در كل باید پذیرفت حركتهای اجتماعی مسیر خود را طی میكنند. هر روایتی از سركوب یا برچسبهای محافظهكارانه تنها مانعی كوتاهمدت برای یك جنبش اصیل اجتماعی است. با نگاهی كوتاه به تاریخ ایران معاصر به خصوص تاریخ ایران بعد مشروطه این امر به خوبی نمایان است. مطالبات و خواستههایی كه مردم ایران در دوران پیشا مشروطه مطرح كردند تا همین امروز هم در بیان و خواستههای مردم مشهود است. خواستههایی مانند قانون، عدالت، برابری، آزادی و... از مهمترین مفاهیمی هستند كه در بیانها و نوشتهها و حتی كنشهای مردم و روشنفكران آن زمان كاملا عیان است. درواقع هیچ كدام از خواستها و مطالبات مردم ایران در طول تاریخ به فراموشی سپرده نشد و تنها با فراز و فرودهایی همراه شد اما درنهایت مسیر خود را ادامه داد. هر چند بسیاری از این مطالبات و خواستهها با سد حاكمیتی مواجه شد اما هیچگاه فروخفته و مرده نشدند و هر زمان كه حكومتها صدای واقعی این مطالبات را شنیدند و با مردم همراهی كردند (هر چند بسیار كوتاه و خفیف) جامعه آرام و پرنشاط بوده وگرنه غیر از آن جامعه ایران همواره پر از غلیان و جوشش برای طلب زندگی بوده است و تا اطلاع ثانوی این است قصه و زندگی ما در این پهنه خاكی یعنی ایران.
پژوهشگر علوم اجتماعی
نظرات