پیش‌زمینه‌های نظری شبکه معرفت‌ دینی
نام گفت و گو شونده: علیرضا قائمی نیا

اشاره‌: گسترش روزافزون دانش‌های جدید در حوزه علوم انسانی در دنیای علمی امروز فهم انسان‌ها را از خود، پدیده‌ها و مسائل پیرامون، ژرفا بخشیده است. از این میان زبان‌شناسی معاصر و نشانه‌شناسی و بحث‌های مربوط به هرمنوتیک دست بالا را دارند.ایرانیان نیز چه از رهگذر ترجمه و چه از طریق تالیفاتی در این خصوص با این نظریه‌ها آشنا شده‌اند. در این زمینه زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی و حوزه‌های مرتبط با آنها اخیرا از اقبال بیشتری برخوردار شده‌اند؛ گرچه فهم نادرست این مباحث از جمله مشکلاتی بوده که گاه به بدفهمی و- آنجا که از پیاده‌سازی‌ و بومی‌سازی‌ این مباحث با داده‌های فرهنگی- ‌بومی سخن می‌رود- گاه به ایجاد محصولات پرتناقض فرهنگی می‌انجامد که ریشه در هیچ‌چیزی ندارد و چه بسا بنیان آن با یک نقد به‌آسانی درهم ریزد. شبکه معرفت دینی که چندی است عنوان نظریه را به‌خود گرفته تلاش دارد با اتکا به مبانی زبان‌شناختی و نشانه‌شناختی و معناشناختی به بررسی و تحلیل معارف دینی و قرآن بپردازد. بی‌تردید هدف از این نظریه ارائه فهم جدیدی از متون دینی است که گذشتگان به آن دسترسی نداشته‌اند. درخصوص نحوه استفاده از روش‌شناسی و دستاوردهای زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی در شناخت و فهم متون دینی، با دکتر علیرضا قائمی‌نیا، واضع این نظریه گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که از نظرتان می‌گذرد.


• یکی از آسیب‌هایی که برخی از دیدگاه‌های بومی و تلفیقی به آن دچارند، عدم سنجشگری دقیق مبناها و فرایندها و غایت‌های متفاوت امکانات فرهنگ بومی و فرهنگ مدرن است. می‌توان این انتقاد را به خیلی از نظریه‌های معاصری که به شکلی بومی در ایران عرضه شده‌اند، وارد ساخت. شما برای دچارنشدن به این آسیب چه چاره‌ای اندیشیده‌اید؟
من در این زمینه خیلی کار کرده‌ام. حتی در جلساتی که در قم درباره این نظریه تشکیل شده بود، عمده نقدهایی که مطرح می‌شد مثلا این بود که آیا نظریه شما به نسبیت‌گرایی می‌انجامد؟ این بود که من در جایی اثبات کرده‌ام که مقصود از این نظریه (شبکه معرفت‌ دینی) این نیست که هر معرفتی درست و راست است.
روش‌شناسی من، هم قیودی دارد و هم ارکانی. از یک سو معتقدم که به یک نحو باید هم از دیدگاه‌های جدید بهره‌ گرفت و هم از مباحث سنتی. نمی‌توان یکی را اولویت‌ داد و دیگری را نفی کرد. مثلا سنت‌گراها مباحث گذشته را اصل قرار می‌دهند و به مباحث نوین توجهی ندارند. نواندیشان دینی عکس قضیه را عمل می‌کنند. من به اصالت هردو معتقدم و با دیدی انتقادی با دیدگاه‌های جدید روبه‌رو می‌شوم؛ به این معنا که دیدگاه‌‌های نسبیت‌گرا را کنار می‌گذارم. دیدگاه من رئالیستی است؛ زیرا دیدگاه غیررئالیستی با تفکر دینی سازگار نیست.

• به نظرم دقت نظری، دقت تاریخی و مفهوم‌شناسی و حفظ توازن مفهومی میان داده‌های متفاوت فرهنگی از مهم‌ترین مسائلی است که باید در این دست مطالعات و نظریه‌پردازی‌ها اعمال کرد.
من در این نظریه کوشیده‌ام تا از این آسیب‌ها برکنار بمانم. مثلا از کل‌گرایی روایت‌های متفاوتی وجود دارد. اگر یکی از این دیدگاه‌ها را بگیرید، یا آن را با تمام پیامدهای نظری و عملی آن می‌پذیرید، یا آن را جرح و تعدیل می‌کنید. فعالیتی که من انجام دادم، دومی است؛ یعنی نوعی فعالیت اجتهادی در معرفت‌شناسی است. منفعل نبوده‌ام؛ مثلا وقتی دیدگاه کواین را می‌خواندم، به نقدهای آن هم توجه می‌کردم.

• مثلا شما همین نقد کواین را از دید اندیشمندی که در آن فرهنگ حضور داشته و با آن زیسته می‌بینید یا از دیدگاه خودتان؟
من از دیدی جامع‌تر می‌نگرم؛ به این معنا که تمام نظریه‌ها را در بستری می‌بینم که نسبت به یکدیگر انتقاداتی دارند. فرض کنید آن دیدگاهی را که می‌کوشد رئالیسم را با کل‌گرایی حفظ کند؛ آن را بیشتر می‌پسندم. به نظرم تنها دیدگاه رئالیستی است که در باب معرفت دینی جواب می‌دهد. در سال‌های 42 به بعد این مرحوم علامه (طباطبایی) بود که با اتخاذ این دید (رئالیستی) روش رئالیسم را نوشت و مبانی آن را تبیین کرد. به نظر من این مسئله تصادفی نبوده است. گویا در ذهن مرحوم علامه این بوده که هر دیدگاهی غیر از رئالیسم با تفکر دینی ناسازگار است. از این‌رو، طبق این دیدگاه معتقدم که باید پذیرفت در جایی به معنای نصوص دینی می‌رسیم. به آن چیزی که خداوند اراده کرده است، باید رسید؛ اگر نرسیم، اصلا ارتباط برقرار نمی‌شود و مسئله هدایت و وحی مخدوش می‌شود.
هرمنوتیسین‌ها معتقدند که ما به یک معنای مشخص و ثابت که مراد خداوند بوده است، نمی‌رسیم. به نظر آنها ما در چارچوب پیش‌فرض‌ها و انتظارات خودمان به معنای دینی می‌رسیم. از این‌رو من هرمنوتیک فلسفی را نمی‌پذیرم.
در هر حال، تلاش من این است که یک سیستم بسازم که یک مرحله آن بیولوژی نص است و مرحله دیگر آن شبکه معرفت دینی نیز وحی و افعال گفتاری و معناشناسی شناختی قرآن است. من در پژوهش‌هایم اینها را به‌تدریج و پازل‌وار کنار هم می‌چینم. اینها به موازات هم یک چارچوب کامل را برای فهم دین می‌سازد.

• این پیش‌فرض رئالیستی را از کجا می‌آورید؟ به عبارت دیگر از کجا می‌دانید که مطابق این نظریه (شبکه معرفتی دینی) ما به حاق کلام آفریدگار می‌رسیم. سنجه آن کدام است؟
دو بحث را باید در اینجا تفکیک کرد؛ یکی آنکه این رئالیسم از کجا گرفته شده است و دوم آنکه از کجا اطمینان می‌یابیم که آن معنایی که به آن رسیده‌ایم، مراد خداوند است و لذا صحیح است. دیدگاه رئالیستی هم مبانی درون‌دینی دارد و هم برون‌دینی. من متن را صامت نمی‌دانم. از دید من متن مقابل رئالیسم واکنش نشان می‌دهد لذا دیدگاه هرمنوتیک را نمی‌پذیرم که معتقد است خواننده، متن را می‌سازد. به نظرم دیدگاه‌هایی که در نشانه‌شناسی و زبان‌شناسی کاربردی وجود دارند، بر این مبتنی هستند که هر متنی معنایی ازپیش‌تعیین‌شده دارد. از این جهت بین هرمنوتیک و معناشناسی، تعارضی هست. به نظرم پیش‌فرض‌ها و پیش‌فهم‌ها، به ذهن جهت می‌دهد اما ذهن هم تا حدی به واقع می‌رسد؛ حال آنکه رئالیسم خام می‌گوید که ذهن کاملا به معنا می‌رسد. اما موضعی که من در این بین اتخاذ کرده‌ام این است که ذهن محدودیت دارد اما در قالب همین محدودیت تا حدی به معنای متن می‌رسد.
بنابراین علاوه بر اینکه با این ملاحظات دیدگاه رئالیسم را ترجیح می‌دهم، به سراغ دین که می‌آیم، یک دسته مبانی دینی هم دارم؛ به عنوان مثال یک مبنای کلامی هم دارم؛ به این معنا که اگر به خداوند اعتقاد داشته باشیم و اینکه خداوند بشر را هدایت می‌کند، نمی‌توانیم به این نکته اذعان نکنیم که معنایی که خداوند در متن اراده کرده، باید به بشر منتقل شود. اگر غیر از این باشد، پس این چه هدایتی است؟ اصلا هدایت صورت نمی‌گیرد. پس همه باید به حدنصابی از معنای متن برسند. من اختلاف قرائت‌ها را نمی‌پذیرم. متن ذاتی دارد که پیام آن است؛ پیامی است که گوینده می‌خواهد به خواننده منتقل سازد. حال اگر آن پیام انتقال نیابد، خواننده دچار سوءفهم می‌شود. من در معناشناسی شناختی به سراغ معیارها رفته‌ام؛ به این معنا که با چه معیاری می‌توان آن حداقل‌های قرآن را تعیین کرد.

• این خود حکایت از مبناگرایی شما می‌کند.
درست است. من در اینجا مبناگرا هستم اما درون شبکه است که انسجام‌گرا می‌شوم. به یک معنا، من مبناگرایی را با انسجام‌گرایی ترکیب می‌کنم. در مرزها مبناگرا هستم؛ یعنی در آنجاهایی که با متون دینی سروکار داریم. برخی معارف را پایه می‌دانم که مستقیما از نصوص دینی به دست می‌آید و برخی غیرپایه‌اند که برمی‌گردد به معارف پایه. اما معارف سومی هستند که آنها را باید در یک کل قرار داد تا با آن دو معارف دیگر ارتباط برقرار کنند و به حل بپردازند.
بنابراین معرفت دینی 2 ساحت دارد؛ در یک ساحت با نصوص دینی تعامل داریم که در اینجا مبناگرایی وجود دارد. یک ساحت نظری دارد که در وهله اول هرمنوتیکی است؛ یعنی کارهای معناشناختی و نشانه‌شناختی صورت می‌دهیم. در این ساحت نظری است که درون کل قرار می‌گیریم و معارفی را که با دسته اول سازگار است، تنظیم می‌کنیم.

• می‌توان به آن معرفت درجه اول و درجه دوم، گفت؟
تا حدی می‌توان اینگونه گفت. یکی از نکاتی که همواره در نقد روشنفکری (دینی) در ذهنم بوده، این است که این دیدگاه سهم متن را هیچ‌گاه نتوانسته تبیین کند. در این دیدگاه متن، صامت است؛ در حالی که متن هم نقش دارد. من تلاشم بر این است که به یک معنا، حق متن را استیفا کنم.

• کتاب‌هایی چون «هرمنوتیک، کتاب و سنت» متن را صامت نمی‌دانند؛ متن را گویا می‌دانند، چرا که بین ما و متن همواره گفت‌وگو (دیالوگ) برقرار است. این دیالوگ در چارچوب نوعی تاریخمندی گرفتار است که از آن چاره‌ای نیست اما مقصود از این دیدگاه- تا جایی که از آن اطلاع دارم- این نیست که هیچ معنایی در متن نیست. در واقع انسان خود انباشته از معناهاست و معناجو و معناآفرین است و متن هم معنایی در خود نهفته دارد.
همین دیالوگ با متن، به این معناست که شما از طریق پیش‌فرض‌های‌تان سراغ متن می‌روید. اگر این پیش‌فرض‌ها نباشد، متن معنای متعین ندارد.

• آیا همین نظریه «شبکه معرفت دینی» ‌و نقشی که می‌تواند در تبیین شناخت و فهم معارف دینی به کار گیرد، فراهم‌آمده از پیش‌فرض‌ها نیست؟ آیا می‌توانید ادعا کنید که نظریه‌تان، چنان فراگیر است که به بروز نظریه‌هایی دیگر در حوزه معرفت دینی در آینده مجال نخواهد داد؟ یا آنکه به هر حال ما و آیندگان در چارچوب امکانات معرفت‌شناختی عصر خود به سراغ متن می‌رویم و خواهیم رفت؟
به نظرم پیش‌فرض‌داشتن با فهم دایره‌المعارفی متفاوت است. در پیش‌فرض انسان براساس اطلاعات ذهنی خود، متن، را آنگونه می‌فهمد، اما فهم دایره‌المعارفی این است که اطلاعات فلسفی، علمی و... شرایطی را فراهم می‌آورد که متن دیدگاه خودش را آشکار سازد. من در این زمینه معناشناسی دایره‌المعارفی را پذیرفته‌ام؛ یعنی دانسته‌های خواننده پیش‌فرض نیستند که بر متن تحمیل شوند. آنها شرایطی را فراهم می‌آورند که متن استعدادهای نهفته خود را آشکار می‌کند و در واقع به فعلیت می‌رسد. من امکان اختلاف فهم را به طور جزئی رد نمی‌کنم اما نظریه من اجازه نمی‌دهد که همه جای متن را متفاوت بفهمیم؛ مشترکاتی وجود دارد که ذاتی متن است.

• مرز آن کجاست؟
در اینجا براساس اصول زبان‌شناختی و معناشناختی اثبات می‌کنیم که مثلا معنای یک آیه خاص، این باید باشد. ممکن است در مورد یک آیه 10 تا برداشت متفاوت باشد، اما با رجوع به استدلال و مبانی زبان‌شناسی و معناشناسی می‌توان اثبات کرد که معنای آن آیه چیست.


● منبع: روزنامه - همشهری - تاریخ شمسی نشر 16/5/1388