بر اساس نتیجه قطعی و رسمی دور اول انتخابات ترکیه که ۲۰ می/۳۰ اردیبهشت در روزنامه رسمی این کشور منتشر شده است، از میان حدود ۶۰میلیونو ۷۲۲ هزار نفر واجد شرایط رأیدادن که برای حضور پای صندوقهای رأی ثبتنام کرده بودند، حدود ۵۳میلیونو ۹۹۴ هزار نفر در انتخابات رأی دادند. شورای عالی انتخابات ترکیه، میزان مشارکت در انتخابات همزمان ریاستجمهوری و پارلمانی این کشور را ۸۸.۹۲ درصد اعلام کرد. اما همین مشارکت حدود ۹۰درصدی مردم ترکیه محل بحث مهمی را در محافل رسانهای-سیاسی و افکار عمومی ایران ایجاد کرد که با یک نگاه تطبیقی بین انتخابات ترکیه و انتخابات اسفند ۱۳۹۸ (مجلس یازدهم) و خرداد ۱۴۰۰ (ریاستجمهوری سیزدهم)، مباحثی را در رابطه با برگزاری انتخابات و فضای انتخاباتی ایران در ماههای منتهی به انتخابات مجلس دوازدهم مطرح کردند. بنابراین با در پیش بودن انتخابان مجلس دوازدهم در اواخر سال جاری، اهمیت مشارکت بالا در انتخابات ترکیه دوچندان جلوه میکند. حالا که قرار است فردا، یکشنبه، دور دوم انتخابات ریاستجمهوری در ترکیه برگزار شود تا تکلیف کلیدداری «آقسرای» (آکسارای) روشن شود، نگاه آسیبشناسانه به فضای انتخاباتی ترکیه با عبور از برخی واکنشهای هیجانی روزهای اول بعد از برگزاری دور اول انتخابات ضرورت دارد. با فروکشکردن گردوغبار انتخابات ۲۴ اردیبهشت/ ۱۴ می میتوان ارزیابی دقیقتری داشت که از نظر جامعهشناسی سیاسی، یک کشور نظیر ترکیه یا اصولا هر کشوری در منطقه و جهان میتواند مبنای بررسی تطبیقی با کشور دیگری باشد؟ آیا المانهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، دینی، قومی، مذهبی، جغرافیایی و حتی امنیتی نمیتواند باعث شود که هیچ کشوری با کشور دیگر قیاس نشود؟ اساسا مشارکت ۹۰درصدی گویای تعمیق گفتمان دموکراسیخواهی در ترکیه است؛ ترکیهای که بعد از کودتای 2016 عملا با فضای بسته رسانهای و سیاسی همراه است و شاهد بیسابقهترین دوره بازداشتها بودهایم که تا روزهای منتهی به همین انتخابات هم ادامه داشته است؟
با حضور حدود ۹۰درصدی مردم ترکیه در انتخابات شاهد واکنشهایی در فضای رسانهای و مطبوعاتی و نیز فضای سیاسی کشور بودیم که بوی رشک به انتخابات کشور همسایه از آن به مشام میرسید. برخی راز این مشارکت را نبود برخی محدودیتها میدانند و برخی هم فضای آزاد. اما در یک نگاه تحلیلی بدون هیجان، ترکیه مشخصا با انتخابات اخیر خود میتواند یک اتوپیا و آرمانشهر برای ایران باشد؟
اولین و شاید مهمترین نکتهای که باید در پاسخ به این سؤال شما مدنظر قرار داد، این است که ما با یک پدیده تکبُعدی، یکوجهی و سطحی مواجه نیستیم که بخواهیم پاسخی یککلمهای در قالب بله یا خیر به آن بدهیم. قطعا انتخابات ترکیه از جهاتی قابل دفاع است و میتواند الگویی برای ایران باشد و بدون شک از جهات دیگری هم نمیتوان به آن نگاه مثبتی داشت. یکی از دلایلی که سبب شده تا جامعه داخلی در ایران، فضای رسانهای و نیز برخی نخبگان سیاسی کشورمان در همان ساعات اولیه، چه به لحاظ روانی، چه از منظر تطبیقی و چه از حیث تجربه تاریخی، نگاهی رشکبرانگیزانه به انتخابات ترکیه و مشخصا میزان بالای مشارکت آن داشته باشند، امیدهایی است که از ادوار پیشین انتخابات در ایران باقی مانده است.
نکته همینجاست که این حسرت و رشک مردم، فضای سیاسی و رسانهای داخلی از انتخابات ترکیه مبنای تحلیلی دارد؛ چراکه پیرو نکته درست شما هم که من بهشدت به آن اعتقاد دارم، ما با یک پدیده تکبُعدی، یکوجهی و سطحی مواجه نیستیم.
زمانی که جامعه به یک فرد یا یک رویکرد سیاسی رأی میدهد، موضوع میزان مشارکت در اولویت قرار دارد. اما مهمتر از آن فضای پس از انتخابات است. افکار عمومی و جوامع انتظار دارند در فردای پس از انتخابات، نتیجه آرای آنها باعث تغییر ملموس در سیاستورزی، کشورداری و بهخصوص بهبود وضع زندگی و رفاه آنها شود. اگر انتخاب مردم نتیجه لازم را به دنبال نداشته باشد، قطعا به یأس و سرخوردگی سیاسی - اجتماعی جامعه منجر میشود و به دلیل همین سرخوردگی به تدریج سطح و میزان مشارکت مردمی در انتخابات در دوره بعدی کاهش پیدا میکند. این اتفاق در دو انتخابات اسفند ۹۸ (مجلس یازدهم) و خرداد ۱۴۰۰ (ریاستجمهوری سیزدهم) خود را به شکل ملموس نشان داد؛ چراکه مردم در انتخابات ۹۴ (مجلس دهم) و ۹۶ (دولت دوازدهم) بهشدت سرخورده شدند. رأی مردم به حسن روحانی و جریان اصلاحطلب و معتدلین نتیجه لازم را به دنبال نداشت و انتظارات را برآورده نکرد؛ درحالیکه انتخابات ۹۴ و بهخصوص ۹۶ و قبل از آن انتخابات ۹۲، یکی از بالاترین میزان مشارکتهای مردمی بود و جامعه روی روحانی حساب دیگری باز کرده بود. من کاری به ۸۸ و همچنین ۷۶ ندارم. حداقل میتوان روی انتخاباتهای انجامشده از دهه ۹۰ شمسی به بعد مصاحبه را پیش برد، وگرنه میتوان به سرخوردگیهای سال ۸۸ نیز اشاره کرد. ببینید تصور این بود که از سال ۹۲ با روی کار آمدن دولت روحانی و اولویت قراردادن مذاکره، دیپلماسی و سیاست خارجی، ایران از دوره بحرانی احمدینژاد عبور خواهد کرد و وارد یک فضای عادی و مناسبات نرمال با جامعه جهانی خواهد شد که میتواند تأثیر مثبت و ملموسی روی کشورداری، سیاستورزی و بهبود وضعیت رفاه مردم داشته باشد.
انتخابات ۹۲ و بهخصوص ۹۶ بر همین مبنا با مشارکت بالا برگزار شد، اما در دولت دوم روحانی فضا طور دیگری رقم خورد. مشخصا مردم از انتخابات سال ۹۶ و ریاستجمهوری دوره دوازدهم دچار یک سرخوردگی جدی شدند؛ چون دولت نتوانست از رویکرد خود دفاع کند و آن را پیش ببرد. روحانی و حامیانش سرمایه سیاسی - اجتماعی ایران را هم تا حدی از بین بردند. من در اینجا گله بسیار جدی از جریان معتدل، مستقلین و بهخصوص اصلاحطلبان دارم که نتوانستند سرمایه گرانقدر سیاسی - اجتماعی بدنه مردم در انتخابات ۹۲، ۹۴ و ۹۶ را حفظ کنند؛ چه در مجلس دهم، چه در دولت یازدهم و بهویژه در دولت دوازدهم و چه به شکل حزبی. اساسا اصلاحطلبان نتوانستند از سرمایه سیاسی - اجتماعی به نحو احسن دفاع کنند. البته نمیتوان منکر موانع، فشارها و محدودیتهای واردشده به اصلاحطلبان و دولتهای یازدهم و دوازدهم و مجلس دهم بود، اما یقین بدانید که این جریان میتوانست به شکل بهتر و قابل دفاعتری از سرمایه سیاسی - اجتماعی حامی خود حفاظت کند.
عملکرد به قدری غیرقابل دفاع است که خود جریان حامی دولت روحانی و مجلس دهم (اصلاحطلبان) هم به منتقدان جدی آن بدل شدند و این روی روحیه مردم اثر جدی گذشت و سرخوردگی را تشدید کرد. این سرخوردگی با نحوه انتخاباتی که برای مجلس یازدهم و دولت سیزدهم در سایه آن نگاههای خاص شکل گرفت، دوچندان شد و مشارکت به پایینترین سطح خود رسید. نتیجه آن، دولت و مجلسی بود که در سطح حمایت مردمی نهچندان قوی قرار داشت و قرار بود تصمیمات و اقدامات بزرگ در حوزه سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک و... انجام دهد. اما نهتنها شرایط بهتر نشد، بلکه در نقطه قبلی هم باقی نماند و اکنون بحران شدیدتر و پررنگتر از گذشته شده است.
با این ارزیابی چه خوانشی از مشارکت بالای دور اول انتخابات ترکیه دارید؟
اگر بخواهیم از نظر منطقهای به انتخابات ترکیه نگاه کنیم، بعد از اتفاقاتی که برای بهار عربی افتاد، حکومتها یکی بعد از دیگری توانستند دوباره به همان سیستم بسته، محدود و غیردموکراتیک خود بازگردند که این یک یأس و سرخوردگی سیاسی - اجتماعی را برای کل منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شکل داد. از اینرو جوامع غرب آسیا هم با حسرت به انتخابات که نمایی از دموکراسی است، نگاه میکنند و صرفا با توجه به میزان بالای مشارکت، انتخابات ترکیه را مورد تحلیل و ارزیابی قرار میدهند.
اگر روی ایران متمرکز شویم، واقعا تا چه حد حسرت مردم درخصوص میزان مشارکت بالا در انتخابات ترکیه مبنای تحلیلی دارد؟
ابتدابهساکن باید گفت ما با دو نگاه در داخل ایران روبهرو هستیم؛ یک نگاه حسرتآمیز و رشکبرانگیز است که بیشتر در افکار عمومی و مردم سرخورده جریان دارد و یک نگاه ناظر بر نگاه شماتتآمیز است که بیشتر متوجه جامعه سیاسی و رسانهای ایران است که سعی میکنند با نگاه تطبیقی بین میزان مشارکت انتخابات یکشنبه هفته گذشته ترکیه با انتخابات ایران، سیستم و ساختار را زیر سؤال ببرند. خود جریان شماتتآمیز از دو جریان منتقدان دولت رئیسی و مجلس یازدهم و جریانات عافیتطلب سرچشمه میگیرد.
با نگاهی به آرای برخی نظریهپردازان، این گزاره وجود دارد که اساسا بخشهایی از خاورمیانه پتانسیل پذیرش گفتمان دموکراسیخواهانه را ندارد. حتی در کشوری مانند لبنان هماکنون فضای حزبی قربانی رقابتهای قومی شده و این کشور عملا یک سال است در بحران بیدولتی به سر میبرد. البته سابقه این بحران در لبنان کم نیست. در بقیه کشورهای غرب آسیا نیز همینطور است. برخی کشورها هم که ساختار پادشاهی دارند. آیا شما هم باور دارید که خاورمیانه نمیتواند روی دموکراسی واقعی را به خود ببیند؟
پاسخ این سؤال شما را نمیتوان در یک کلمه داد، بلکه باید موضوع را تحلیل کرد. در برخی از کشورهای منطقه غرب آسیا که انتخابات در آن برگزار میشود، ما با دو نوع دموکراسی لیبرال و دموکراسی بدون حقوق مواجه هستیم.
لیبرال به معنای یک ارزش سیاسی؟
خیر به معنای یک مفهوم کارکردگرایانه.
قدری توضیح میدهید؟
دموکراسی لیبرال بهعنوان یک پروسه سیاسی و اجتماعی سعی دارد در چارچوب انتخابات، خود را بهعنوان یک گفتمان غالب جا بیندازد که گاهی هژمونی دولتی و حکومتی مانع از این میشود، ولی به هر حال درصدی از کارآمدی را با خود به همراه دارد. در مقابل، ما با دموکراسی بدون حقوق مواجه هستیم. در این دموکراسی، دولتها و ساختار قدرت بدون نگاه به مطالبات مردم، فقط به دنبال تأمین سیاستها و منافع خود هستند که با شکلی ظاهری از برگزاری انتخابات همراه میشود؛ به این معنا که مردم با حضور پای صندوقهای رأی، یک مشروعیت صوری برای اینگونه دولتها را شکل میدهند، اما دولت و قدرت سیاسی در این کشورها هیچگونه مشروعیت و موضوعیتی را برای مطالبات و آرای مردم قائل نیست؛ چون در این کشورها دیدگاههای عمومی تبدیل به سیاستهای عمومی نمیشوند.
ساختار قدرت هیچگاه از زاویه دید مردم به مشکلات، چالشها، بحرانها و کمکاریها نگاه نمیکند؛ بلکه سعی میکند با نگاههای شعاری و پوپولیستی هرگونه مشکلی را در یک بازه چند ماه یا یکساله حلوفصل کند، بدون آنکه هیچگونه دانش، شناخت و تحلیل کارشناسی درباره آن داشته باشد؛ بنابراین من معتقدم که دموکراسی در خاورمیانه یا محلی از اعراب ندارد یا در آن بخش از کشورهای غرب آسیا که انتخابات در آن برگزار میشود، به واسطه سایه سنگین جریانهای سیاسی قدرت ناکارآمد است.
با همین عینک میتوان به میزان بالای مشارکت در انتخابات دور اول ترکیه و یا دور دوم انتخابات فردا یکشنبه نگاه کرد؟
من معتقدم در دور اول انتخابات ترکیه با مشارکت حدود ۹۰ درصدی مردم و رقابت دوقطبی بین اردوغان و اوغلو ما شاهد یک فضای پوپولیستی و دموکراسی پوپولیستی بودیم. این پوپولیسم، هم از طرف اردوغان و هم از طرف جریان اپوزیسیون بهشدت قابل مشاهده بود.
پوپولیسم یا دماکوژیسم؛ اگر پوپولیسم است، چرا چنین باوری دارید؟
پوپولیسم؛ چون هیچکدام از دو طرف یک راهحل مشخص، کارشناسیشده و دقیق برای مشکلات کنونی ترکیه بهخصوص بحران اقتصادی این کشور نداشتند. همه چیز در سایه شعار و وعده پیش رفت. اگر روی جریان اپوزیسیون تمرکز بیشتری داشته باشیم، شش گروه نامتجانس سیاسی با وعدههای کلی برای اقتصاد و سیاست خارجی وارد عمل شدند تا بخشی از جامعه بهویژه نماینده قشر جوان باشند. در اینجا من اعتقاد دارم ما شاهد ادامه بهار عربی در انتخابات ترکیه بودیم که مطالبات آن طی یک دهه اخیر در خاورمیانه به طور برجسته تبدیل به یک منظومه سیاسی - اجتماعی شده است؛ منظومهای که بر مطالبات غیررادیکال، غیرایدئولوژیک و مبتنی بر اقتضائات زندگی قرن ۲۱ و هزاره سوم استوار است؛ مطالباتی که شاکله آن را توجه به حقوق زنان، آزادی رسانه، حق برگزاری اجتماعات، آزادی بیان، محیط زیست، فعالیت آزادانه گروهها، گردش آزاد اطلاعات و... شامل میشود. قشر جوان خاورمیانه بعد از بهار عربی دیگر دنبال آرمان، مبارزه، نگاههای سیاسی - امنیتی و... نیست؛ بلکه مطالباتی ملموس و جهانی را طلب میکند. جامعه جهانی که تأثیر جدی روی نگاههای قشر جوان در خاورمیانه گذشته است، دیگر مطالبهای بر مبنای آرمان و ایدئولوژی ندارد. با این خوانش اگر به ترکیه بنگریم، مردم این کشور، نه نئوعثمانیگری اردوغان را میخواهند و نه اندیشههای کمالیستی و آتاتورکی کمال قلیچدار اوغلو را طلب میکنند. جامعه به دنبال یک زندگی استاندارد، تأمین رفاه، آسایش، امنیت، آزادی حق بیان، حق انتقاد، حق اعتراض و نظایر آن است. بله، شاید در دور اول انتخابات ترکیه ما شاهد مشارکت بالا بودیم؛ اما نمیتوان آن را ملاکی برای وجود دموکراسی در این کشور دانست. همان فضای پوپولیستی، دوقطبیشدن و نوعی لجاجت سیاسی برای کناررفتن یا بقای اردوغان باعث شد که مردم پای صندوقهای رأی حاضر شوند؛ اما اینجا کارکرد دموکراسی و رأی مردم نمیتواند آینده این کشور را در چارچوب مطالبات قشر جوان ترکیه که امتداد منظومه سیاسی - اجتماعی بهار عربی است، تعریف کند.
ترکیه هم یکی از کشورهای محدود و بسته از نظر آزادی بیان و آزادی رسانه است. اردوغان بهویژه بعد از کودتای جولای 2016، شدت این محدودیتها را با بگیر و ببندهای بیسابقه افزایش داده است. از دید جامعهشناسانه چگونه این پارادوکس در ترکیه قابل توجیه و تحلیل است که به موازات فضای بسته این مشارکت بالای مردم رقم میخورد؟ آیا مردم ترکیه باور به رأی خود و تغییر در این کشور دارند؟ هرچند در انتخابات ترکیه، شاهدیم جان آتالای، وکیل مدافع ترک که در حال سپریکردن دوران محکومیت 18ساله خود است، با پیروزی در انتخابات پارلمانی و کسب یک صندلی از استان «هاتای» راهی برای بیرونآمدن از زندان پیدا کرد؟
اینجا موضوع یک فرد خاص بهعنوان متر ارزیابی دقیق درخصوص کارآمدی دموکراسی و وجود آزادی بیان در ترکیه نیست. ببینید اردوغان در سالهای اول قدرتگیری یک مدل مختلط و بینابین با ترکیبی از اسلامگرایی و سکولاریسم را برای ترکیه در پیش گرفت؛ پس اردوغان همیشه بین خطوط حرکت کرده و روی یک صندلی مشخص ننشسته است؛ یعنی به همان اندازه که چهره ناسیونالیست داشته، به سمت اسلامگرایی و اندیشههای نئوعثمانیگری هم رفته است تا از ظرفیتها و پتانسیلهای مردمی و سیاسی هرکدام در راستای تحقق منافع خود استفاده کند؛ اما او بهتدریج یک سیستم دیکتاتوری را شکل داد. اگرچه اردوغان اکنون یک دیکتاتور ششدانگ نیست که آن هم متأثر از فضای رقابتی حزبی است؛ اما بعد از کودتای سال ۲۰۱۶ او در این مسیر گام برداشته است. تا روز برگزاری انتخابات در یکشنبه دو هفته پیش ما شاهد تداوم دستگیریها بودیم؛ از روزنامهنگاران و استادان دانشگاه گرفته تا فرماندهان ارتش و فعالان حزبی و سیاسی. مضافا تمام گروهها، نهادها و تشکلهای حوزه محیطزیستی و اجتماعی هم بهشدت محدود هستند. گردش آزاد اطلاعات بهخصوص بعد از سال ۲۰۱۶ دیگر در ترکیه اجرا نمیشود؛ بنابراین یک کشور بسته مانند ترکیه اگرچه تفاوتهایی را با ساختار انتخاباتی ایران دارد؛ اما به هر حال یک سیستم و ساختار بسته و محدود انتخاباتی است که در طول دو دهه گذشته با حضور اردوغان بستهتر هم شده است.
پس اگر ملاک را مشارکت بالا در انتخابات بگیریم که در ساختارهای سیاسی دیکتاتوری مانند رژیم بعث عراق هم حضور ۸۰ درصدی و ۹۰ درصدی شکل میگرفت که به صدام حسین رأی میدادند، اینجا باید ببینیم مشارکت مردمی و آرای جامعه میتواند حرکت ساختار سیاسی قدرت را در جهت تحقق مطالبات مردمی تنظیم کند یا نه! اما چرا شاهد چنین فضای متناقضی بودیم، به نظر من ناشی از همان لجاجت سیاسی است که جامعه امروز ترکیه دیگر مانند گذشته به موضوعات سیاسی و اجتماعی ورود نمیکند. فضای دوقطبی در دور اول انتخابات بر سر ماندن و نماندن اردوغان یک جدال و مبارزه سیاسی را در مردم این کشور شکل داد؛ یعنی شاید برای مردم این کشور هم مسجل باشد که این انتخابات کارکرد آنچنانی را بر مبنای همان تعریفم از دموکراسی لیبرال نداشته باشد و ترکیه هم نمایی از دموکراسی بدون حقوق و دموکراسی بدون کارکرد باشد که رأی مردم به حل بحران اقتصادی، معیشتی و سیاست خارجی منجر نشود؛ اما طرفداران و مخالفان اردوغان براساس نگاه و بینش خود با توجه به لجاجت سیاسی پای صندوقهای رأی حاضر شدند که یا اردوغان باشد یا کمال قلیچدار اوغلو.
با توجه به نگاه آسیبشناسانه شما درباره مطالبات جامعه جهانی امروز که انعکاسی هم در بهار عربی داشت که تا به امروز هم ادامه دارد، واقعا این خواستهها و انتظارات خط اشتراکی بین تحولات ایران، انتخابات ترکیه و دیگر پوستاندازیها در خاورمیانه دارد؟
سؤال مهمی را مطرح کردید. تکرار میکنم جامعه جهانی از خواستههای رادیکال عبور کرده است. دیگر هیچگونه تمایلی به مبارزه، آرمان، ایدئولوژی و نظایر آن ندارد. آن چیزی که جامعه جوان امروز در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان را خشمگین کرده و باعث شده است که ورود به تحولات سیاسی - اجتماعی داشته باشد، به دلیل فراهمنبودن زمینهها برای تحقق همین انتظارات و مطالبات بر زمین مانده آنهاست؛ مطالباتی که کاملا ملموس و در دسترس هستند و بخشهایی از قدرت، نهتنها به دنبال تحقق آن نیست؛ بلکه حتی مشروعیتی را هم برای آن در نظر ندارد. جامعه جوان امروز در ایران، ترکیه، دیگر کشورهای خاورمیانه و جهان، «عدم قطعیت» نمیخواهد. «عدم نگرانی بابت آینده» میخواهد؛ به دنبال زندگی توأم با رفاه، امنیت، آسایش، آزادی بیان، حقوق برابر و... است. اینها ارزشهای دموکراسی هزاره سوم را دگرگون کرده است و سبب شده که به یک زبان مشترک بین تمام کشورها بدل شود.
پس وقتی به تحولات داخلی ایران نگاه میکنید، شاید برای اولین بار باشد که تأثیر و نفوذ جهانی در کل دنیا پیدا کرده است. اکنون دیگر سیاسیون و دیپلماتها درباره آن حرف نمیزنند، حتی مردم عادی، بازیگران، ورزشکاران و هنرمندان در همه رشتهها به آن ورود کردهاند و درخصوص آن سخن میگویند؛ چراکه آن مطالبات مورد فهم و دغدغه مشترک همه مردم جهان است. از عراق، لبنان، ترکیه و سوریه گرفته تا آمریکا، کانادا، انگلیس و استرالیا به واسطه توالی جنگها، نگاههای ایدئولوژیک، قطببندیهای سیاسی درصدد تحقق دموکراسی نوین هستند. اکنون مردم در خاورمیانه و کل جهان به دنبال عبور از این مفاهیم و مقولات گذشته هستند و در ازایش تلاش دارند که یک زیست مشترک و بدون دغدغه با توجه جدی به محیط زیست داشته باشند.
پس آنچه بهعنوان موتور محرکه مشارکت بالا در انتخابات ترکیه عمل کرد، نه ایدئولوژی، بلکه نوعی لجاجت سیاسی و همچنین تقابل بین مطالبات نسل جوان بر مبنای همین خواستههای دموکراسی نوین با سیستم و ساختاری است که براساس آرمان و ایدئولوژی بنا نهاده شده است. مشکل دیگر آنجاست که کمال قلیچدار اوغلو بهعنوان نماینده مطالبات قشر جوان هم، خود فردی است که از دل ساختار سیاسی ایدئولوژیک درآمده است؛ بنابراین چرخش سیاسی اوغلو و موجسواری او روی مطالبات قشر جوان مهم است. مردم ترکیه نه به دنبال نئوعثمانیگری هستند، نه به دنبال اسلامگرایی، نه به دنبال آتاتورکیسم و کمالیسم، بلکه مردم ترکیه هم مانند کل جهان به دنبال یک زندگی مطمئن بدون عدم قطعیت از آینده هستند که در آن خبری از جنگ، نگرانی مداوم درباره آینده و تورم ۸۰درصدی نباشد.
#پوپولیسم #انتخابات ترکیه #ریاستجمهوری #ترکیه #تعمیق_دموکراسی_لیبرال
نظرات