در قرآن از اصطلاحاتی مانند «ادیان آسمانی» یا «ادیان الهی» استفاده نشده است و «دین» همواره مفرد است. یکی از دلایل اصلی تبدیل دین واحد پیامبران به ادیان متفرق کنونی این است که هر گروه از متدینان سنتی باورها و رفتارهای دینی خود را با محوریت و مرکزیت یک پیامبر خاص تعریف میکنند و هویت دینی خود را تنها به آن پیامبر و کتاب اختصاصی او گره میزنند. قرآن به مؤمنان گوشزد کرده است که به همهی پیامبران و کتابهای آنان ایمان داشته باشند و بین هیچیک از آنان فرق نگذارند: لا نفرق بین أحد من رسله.
وقتی یکی از پیامبران محور دین باشد، نزدیکان و اصحاب آن پیامبر هم از جایگاه و اهمیت خاصی در دین برخوردار میشوند. در مسیحیت علاوه بر اینکه عیسی در مرکز دایرهی دین قرار دارد، خانواده و شاگردان عیسی هم در کانون توجه مسیحیان قرار دارند. بخش بزرگی از الهیات مسیحی به مطالعه و شناخت شخصیت و ماهیت عیسی و مریم و قدیسان اختصاص دارد.
خانوادهی مقدس (Holy Family) نامی است که مسیحیان به عیسی و مریم و یوسف دادهاند. بنا به انجیل، مریم باکره در عقد یوسف بود که به خواست خدا باردار شد و فرزندش را در بیت لحم به دنیا آورد. حاکم یهودیه، هرودیس، شنیده بود که این نوزاد پادشاه یهود خواهد شد و از این رو در صدد قتل نوزاد بود. یوسف از مریم و نوزادش حمایت کرد و جان نوزاد را نجات داد. همین حمایت یوسف از عیسی و مریم منشأ بزرگداشت و تقدیس او در مسیحیت است. در هنر کلیسا، یوسف و مریم و عیسی و دیگر قدیسان را با هالههای نور نقاشی میکنند.
اعضای خانوادهی مقدس (یوسف و مریم و عیسی)
توجه به خانوادهی مقدس و دیگر قدیسان و توسل به آنان از مبانی فرهنگ مسیحی است. مسیحشناسی (Christology)، مریمشناسی (Mariology)، و یوسفشناسی (Josephology) شاخههایی از الهیات مسیحی است که به جایگاه و نقش اعضای خانوادهی مقدس در دین میپردازد.
در مسیحشناسی، یکی از موضوعات مهم تحلیل این اعتقاد مسیحی است که عیسی قبل از اینکه به دنیا بیاید وجود داشته است، موضوعی که مشابه آن را در افکار و عقاید سنتی اهل قرآن دربارهی شخصیتهایی مانند محمد و علی هم مشاهده میکنیم. در مریمشناسی، یکی از بحثهای مهم تبیین عصمت مریم است و اینکه چگونه میتوان بیگناهی مریم را با این اعتقاد دیگر مسیحیان که همهی مردم وارث گناه آدم شدند سازگار کرد. یوسفشناسی شاخهای نسبتا جدیدتر است و موضوع اصلی آن مطالعهی نقش یوسف در حمایت از عیسی و مریم است.
شیعیان و سنیان هم در تمرکز بر یک پیامبر خاص و نزدیکان او از مدل مسیحی پیروی میکنند. تفاوت شیعیان با سنیان در این است که گروه اول به خانوادهی پیامبر توجهی ویژه دارند و گروه دوم به صحابهی او. کسایی مروزی، شاعر ایرانی قرن چهارم هجری، به خوبی این شیوهی دینداری را از نگاهی شیعی توصیف کرده است:
این دین هدی را به مثل دایرهای دان
پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
تعریف کسایی مروزی از دین اگرچه بر دینداری سنتی منطبق است، اما سنخیتی با تعالیم قرآن ندارد. بر خلاف تعالیم سنتی مذهبی، در قرآن هیچ پیامبری با عنوان «پیامبر ما» از بقیه متمایز نشده است و میتوان از کتابها و راهنماییهای همهی پیامبران خدا استفاده کرد. از سوی دیگر با وجود اینکه از دیدگاه افرادی مانند کسایی مروزی «حیدر» حدود دایرهی دین را تعریف میکند، در قرآن نامی از این شخصیت بزرگ مذهبی به میان نیامده است و به نقش خطیر او در دین اشارهای نشده است.
پیش از اینکه وارد بحث «اهل بیت» شویم، با مقایسهای نشان میدهیم که چگونه رویکرد افراطی مسیحیان به عیسی و نزدیکان او باعث میشود که آنان از مبانی تعالیم انجیل فاصله بگیرند و خداپرستی را با پیامبرپرستی و قدیسپرستی جایگزین کنند. بنا به انجیل یکی از علمای یهودی از عیسی پرسید که مهمترین احکام کتاب خدا چیست. عیسی پاسخ داد:
- اولین فرمان این است: ای اسرائیل بشنو! خدای تو یکی است، و باید او را با تمام دل و جان و اندیشه و توانت دوست بداری. دومین فرمان این است: همسایهات را مانند خودت دوست بدار. هیچ فرمانی از اینها بزرگتر نیست (مرقس 31-12:29).
این دو فرمان در انجیلهای متی و لوقا هم تکرار شده است و عیسی آنها را مبنای همهی تعالیم پیامبران دانسته است (متی 40-22:35 و لوقا 27-10:25). فرمانهای اصلی انجیل از تورات بازگو شده است و عیسی آنها را از خودش نگفته است. در تورات آمده است:
- ای اسرائیل بشنو! خدای تو یکی است. او را با تمام دل و جان و توان دوست بدار (تثنیه 5-6:4) به دنبال انتقام نباش و نسبت به مردمت کینه نداشته باش و همسایهات را مانند خودت دوست بدار (لاویان 19:18).
در زمان عیسی کتابی به نام انجیل در دست عیسی نبود که آن را باز کند و از روی آن به مردم آموزش دهد. عیسی خود یهودی بود و از میان یهودیان مبعوث شد. کتاب مرجع عیسی تورات بود. آنچه او در یادآوری و توضیح تورات بیان کرد و اصلاحاتی که بر فرهنگ یهودیان و برداشتهای غلط آنان از تورات اعمال کرد، پس از او جمعآوری شد و انجیل نام گرفت. بر خلاف آنچه مصطلح است، تعالیم عیسی را نمیتوان به انجیل محدود کرد. تورات و دیگر کتابهای به جا مانده از پیامبران قبلی هم مرجع استناد عیسی بودند: وإذ علمتک الکتاب والحکمة والتوریة والإنجیل.
هیچ پیامبری نمیگوید کتابهای پیامبران قبلی منسوخ است، بلکه برعکس، با ارجاع به آن کتابها نشان میدهد که متدینان سنتی از مسیر پیامبران قبلی فاصله گرفتهاند. پیامبران جدید ادیان جدیدی عرضه نمیکنند، بلکه مردم را راهنمایی میکنند تا دوباره به مسیر دین برگردند.
چنانکه دیده میشود دو فرمان اصلی عیسی در انجیل مستقل از عیساست، اما مسیحیان اصول دیگری را هم به دینشان اضافه کردهاند که کاملا به عیسی وابسته است و او را در مرکز دایرهی دین قرار میدهد. دو عقیدهی بنیادی اهل انجیل که آنان را از اهل تورات و اهل قرآن جدا میکند به قرار زیر است:
1. تثلیث: خدای یگانه دارای سه شخصیت است که یکی از آنها عیسی است.
2. فدیه: گناه آدم از او به همهی نسلهای بعدی منتقل شد، اما عیسی با مرگش بر صلیب گناه همه را پاک کرد.
اساس هویت مسیحیان را این نوع افکار و عقاید مسیحی تشکیل میدهد، نه آنچه عیسی در انجیل به عنوان مهمترین فرمانهای دینی از تورات بازگو کرده است و بین همهی پیامبران خدا مشترک است. دقت کنید که در دو فرمان اصلی انجیل نامی از عیسی نیامده است و عیسی خود نیز مانند بقیهی مردم باید این احکام را رعایت کند، اما در اصول بنیادی مسیحیت از قبیل تثلیث و فدیه، عیسی از بقیهی مردم جدا شده است و خود موضوعی برای باورهای دینی مردم شده است. در عقاید خاص مسیحی، نام و جایگاه عیسی را با هیچ پیامبر دیگری نمیتوان عوض کرد.
توضیح عقایدی مانند تثلیث و فدیه برای خود مسیحیان هم دشوار است. مسیحیان معتقدند که اینها رازهای مقدسی است که باید بدون استدلال به آنها ایمان داشت. بر خلاف این عقاید خاص مسیحی، اصولی که عیسی خود در انجیل به عنوان مهمترین فرمانهای دینی بیان کرده است، سخنان پیچیدهای نیست.
قرار دادن یک پیامبر خاص در مرکز دایرهی دین به مشکلات نظری و عملی بسیاری برای دینداران سنتی منجر میشود. در این نوع دینداری، احکام محلی و قومی هر پیامبر برای پیروان سنتی او به احکامی ابدی و تغییرناپذیر تبدیل میشود. اگر به همهی پیامبران نگاه یکسانی داشته باشیم و بین آنان فرق نگذاریم، میبینیم که بسیاری از احکام محلی آنان به مرور زمان و از قومی به قومی دیگر تغییر کردهاند بدون اینکه دین آنان تغییر کند. دین پیامبران چیزی است که بین همهی آنان مشترک است، نه احکام خاص یک پیامبر در یک قوم خاص، و نه برداشتها و عقاید یک گروه از دینداران نسبت به آن پیامبر خاص و نزدیکان او.
***
اکنون به سراغ اصطلاح «اهل بیت» در قرآن و تحول معنی آن میرویم. اهل بیت یعنی اهل خانه؛ خانواده. این اصطلاح در قرآن عام است و ارتباطی با معنی خاص آن در فرهنگ شیعیان و سنیان ندارد. دیدگاه شیعیان و سنیان نسبت به «اهل بیت» به دیدگاه مسیحیان نسبت به «خانوادهی مقدس» بسیار نزدیک است. کاملا محتمل است که مانند بسیاری از تعاملات فرهنگی دیگر، تغییر معنی این اصطلاح قرآنی ناشی از نفوذ فرهنگ مسیحی بر شیعیان و سنیان باشد.
اصطلاح اهل بیت سه بار در قرآن آمده است. یک بار به صورت نکره، بدون الف و لام (أهل بیت) و دو بار به صورت معرفه، با الف و لام (أهل البیت). در داستان موسی، آنگاه که موسای نوزاد را از آب گرفتند، خواهر موسی خانوادهای را برای سرپرستی موسی به نزدیکان فرعون پیشنهاد کرد. در اینجا اهل بیت خانوادهای ناشناس است و بدون الف و لام آمده است:
- هل أدلکم علی أهل بیت یکفلونه؟ آیا اهل بیتی را به شما نشان دهم که از او سرپرستی کند؟
اصطلاح اهل بیت بار دیگر در داستان ابراهیم آمده است. ابراهیم و همسرش فرزند نداشتند. فرستادگان خدا به همسر ابراهیم در دوران سالخوردگی مژده دادند که فرزندی خواهد آورد. همسر ابراهیم از این خبر نابهنگام تعجب کرد. فرستادگان به همسر ابراهیم گفتند:
- أتعجبین من أمر الله؟ رحمت الله و برکاته علیکم أهل البیت. آیا از کار خدا تعجب میکنی؟ رحمت و برکات خدا بر شما اهل بیت باد.
عبارت بالا را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. توجه به ساختار این دو بخش بسیار مهم است:
1- أتعجبین من أمر الله؟
2- رحمت الله و برکاته علیکم أهل البیت.
روشن است که مخاطب هر دو بخش همسر ابراهیم است، چون فرستادگان خدا با او سخن میگفتند. همسر ابراهیم مؤنث است، بنابراین تعجب همسر ابراهیم با فعل مفرد مؤنث بیان شده است: أتعجبین من أمر الله؟ اما از طرف دیگر همسر ابراهیم عضوی از خانوادهی ابراهیم است و خانواده (أهل البیت) در زبان عربی مذکر است، بنابراین دعای فرستادگان برای خانوادهی او با ضمیر جمع مذکر بیان شده است: رحمت الله و برکاته علیکم أهل البیت.
همین قالب در سورهی احزاب در خطاب به همسران محمد هم به کار گرفته شده است. در چند آیهی پیاپی که با عبارت «ای زنان پیامبر» آغاز میشود و افعال امر و نهی آن همگی به صیغهی مؤنث است، باز هم از اصطلاح اهل بیت استفاده شده است. قرآن احکامی را به زنان پیامبر ابلاغ کرده است و در ضمنِ این احکام گفته است «خدا میخواهد آلودگی را از شما اهل بیت بزداید و شما را تطهیر کند»: إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت، و یطهرکم تطهیرا. بعضی از مفسران قرآن میگویند مخاطب این بخش از آیه زنان پیامبر نیستند، چون به جای ضمیر مؤنث «عنکن» از ضمیر مذکر «عنکم» استفاده شده است. این سخن مانند این است که در داستان ابراهیم بگوییم زن ابراهیم مشمول رحمت و برکات خدا نمیشد چون به جای «علیکِ» از «علیکم اهل البیت» استفاده شده است.
اگر تنها همسر ابراهیم مشمول رحمت و برکات خدا بود و بقیهی خانواده از آن بهرهای نداشتند، لازم بود از «علیکِ» استفاده شود، اما وقتی رحمت خدا شامل تمام خانوادهی ابراهیم از جمله همسر او شده بود، طبیعی است که حتی در خطاب به زن که مفرد مؤنث است از جمع مذکر «علیکم اهل البیت» استفاده شود، چون این سخن شامل کل اعضای خانواده میشود. ممکن است به یکی از اعضای خانوادهای خطاب کنیم و بگوییم خدا به خانوادهی شما برکت دهد و مشمول رحمت کند. این دعا هم شامل آن مخاطب هم شامل بقیهی اعضای خانوادهی او میشود. فرقی نمیکند که مخاطب این دعا یک زن باشد یا یک مرد، یا چند زن باشد یا چند مرد، یا ترکیبی از اینها. در هر صورت جمله تغییر نمیکند، چون خانواده مذکر است: رحمة الله و برکاته علیکم أهل البیت/ یرید الله لیذهب الرجس عنکم أهل البیت.
در قرآن در مواردی هم «اهل» به تنهایی به معنی خانواده آمده است. روشن است که در این موارد نیز زن یکی از اعضای اصلی خانواده محسوب شود. مثلا در داستان یوسف، همسر حاکم مصر که ادعا میکرد یوسف قصد بدی نسبت به او داشته است، به شوهرش گفت: ما جزاء من أراد بأهلک سوءا؟ سزای کسی که قصد بدی نسبت به خانوادهات داشته باشد چیست؟
گروهی از مفسران عقیده دارند که اهل بیت محمد تنها شامل خود پیامبر، دختر و داماد او یعنی فاطمه و علی و دو نوهی او یعنی حسن و حسین میشود، اما شامل هیچیک از همسران او که مخاطب آیه هستند نمیشود. این تفسیر آنگاه غریبتر میشود که در عمل مفهوم اهل بیت را توسعه میدهند و از این پنج نفر فراتر میبرند و نوادگان علی را تا ده نسل پس از او در اهل بیت جای میدهند، اما باز هم به همسران پیامبر اجازهی ورود به خانوادهی پیامبر نمیدهند. بستگان درجهی یک پیامبر که مخاطب مستقیم آیه هستند از خانوادهی او حذف میشوند، اما افرادی که چند قرن با پیامبر فاصله دارند و در قرآن به آنان اشاره نشده است و در زمان پیامبر هنوز به دنیا نیامده بودند، در اهل بیت او جای داده میشوند. روند تغییر معنی اهل بیت به این هم محدود نمیشود. همین امروز هم میتوانیم تحول معنی این اصطلاح قرآنی را مشاهده کنیم. در جدیدترین توسعهی مفهوم اهل بیت، شهر شیراز در ایران به علت وجود آرامگاه «شاه چراغ»، برادر امام هشتم شیعه، پس از مشهد و قم «سومین حرم اهل بیت در ایران» نامیده میشود، اما زنان پیامبر همچنان نمیتوانند به حریم اهل بیت پیامبر وارد شوند. «شاه چراغ» در شیراز اهل بیت پیامبر است، اما زنان پیامبر که در زمان پیامبر در خانهاش زندگی میکردند اهل بیت او نیستند.
اهل بیتِ مرد در درجهی اول زن و فرزند اوست. اینکه زن و فرزند، اعضای خانوادهی مرد هستند نیاز به بحث و توضیح ندارد، چون خانواده در درجهی اول با والدین و فرزندان تعریف میشود. آنچه دور از ذهن و نامتعارف است این است که گفته شود چند نسل بعد از یک مرد همچنان اهل بیت او هستند، اما زنان او اهل بیت او نیستند.
اشکال بزرگ دیگر در جدا کردن زنان پیامبر از اهل بیت او این است که ارتباط طبیعی و معقول متن قرآن از بین می-رود و به پارههای بیربط تقسیم میشود. معلوم نیست اگر زنان پیامبر جزء اهل بیت او نیستند، خبر تطهیر اهل بیت در میان احکام مربوط به زنان پیامبر چه میکند. پیروان روایات ابتدا ارتباط منطقی اجزای آیهی قرآن را میشکنند و سپس معنایی دور از ذهن را بر اصطلاح ساده و روشن «أهل البیت» تحمیل میکنند. اگر این پریشانگویی و پریدن از موضوعی به موضوعی دیگر واقعاً در متن قرآن وجود دارد و نتیجهی تفسیر غلط نیست، بر چه اساسی مفسران مدعی هستند که ادبیات قرآن در اوج بلاغت و فصاحت است؟
در اینجا به واژهی «تطهیر» در قرآن هم نگاهی میاندازیم تا معنی طبیعی و معقول تطهیر خانوادهی پیامبر روشن شود. تطهیر در قرآن معنایی غیرطبیعی ندارد. خدا به پیامبر فرمان داد که لباسش را تطهیر کند: فثیابک فطهر. جامهی پیامبر هم مانند جامهی همهی مردم آلوده میشد. خدا به پیامبر جامهای جادویی نداده بود که همیشه پاک بماند. پیامبر باید خود جامهاش را میشست تا فرمان خدا محقق شود.
در احکام غسل و تیمم در قرآن، به مؤمنان گفته شده است که پیش از نماز خود را پاکیزه کنند. در انتهای این احکام، قرآن گفته است که خدا میخواهد شما را تطهیر کند: ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهرکم. خدا اراده کرده است که مؤمنان را پاک کند، اما ارادهی خدا با عمل مؤمنان به احکام خدا محقق میشود. این گونه نیست که کسی بدون شستشو با ارادهی الهی تطهیر شود. حکم شستشو و تطهیر بیان شده است و با عمل به آن، بدن تطهیر میشود. در مورد خانوادهی پیامبر هم چیزی جز این نیست. قرآن احکام متعددی را برای اصلاح و تطهیر همسران پیامبر از فرهنگ جاهلی بیان کرده است و در ضمن بیان این احکام گفته است که خدا میخواهد خانوادهی شما را تطهیر کند. معنی این عبارت ساده و روشن است. یعنی این دستوراتی که خدا به شما داده است برای این است که شما را پاک کند. اگر همسران محمد آن احکام را رعایت نمیکردند تطهیر نمیشدند، همان گونه که اگر مؤمنان هم احکام شستشو و پاکیزگی جسم را رعایت نکنند تطهیر نمیشوند. اگر پیامبر هم لباسش را تطهیر نمیکرد، لباس با ارادهی خدا و بدون دخالت پیامبر تطهیر نمیشد. ارادهی خدا برای تطهیر انسان، با عمل انسان محقق میشود.
در حالی که از دیدگاه قرآن و عقل، پیامبران بشری مانند دیگران بودند، به کمک روایات میکوشند اثبات کنند که پیامبر و «اهل بیت او» ماهیتی مانند فرشتگان داشتند. کوشش برای القای این عقیده در «حدیث کسا» به چشم میخورد. بنا به این حدیث که با تفصیل بسیار و در نسخههای متفاوت ساخته شده است، روزی پیامبر علی و فاطمه و حسن و حسین را نزد خود زیر عبایش جمع کرد و گفت اینها اهل بیت من هستند. پس از این پنج نفر، جبرئیل هم از خدا اجازه گرفت و به زمین فرود آمد و به عنوان نفر ششم زیر عبا رفت. یکی از پیامهای مهم داستان این است که اهل بیت و فرشتگان ماهیتی مشابه دارند. در بعضی روایات آمده است که همسر پیامبر هم میخواست به زیر عبا برود، اما پیامبر مانع شد. از دیدگاه سازندگان این روایات، اهل بیت با فرشتگان قابل جمع بودند، ولی زنان پیامبر نبودند.
درگیری محمد با اهل کتاب چیزی جز بحث بر سر همین مجعولات نبود. قرآن همواره تورات و انجیل را تصدیق کرده است اما از اهل کتاب انتقاد کرده است. بحث محمد با اهل کتاب این نبود که آنان باید تورات و انجیل را کنار بگذارند و از این پس تنها به قرآن مراجعه کنند. بحث این بود که بسیاری از باورها و رفتارهای اهل کتاب در کتاب نیامده است و بسیاری با کتاب تناقض دارد. اهل کتاب هم درست مانند اهل قرآن ناچارند با معنی کلمات بازی کنند تا چیزی را که در کتاب نیست به کتاب نسبت دهند. علت آن است که بسیاری از آموختههای موروثی آنان با کتاب سازگار نیست.
در گفتار قبل دیدیم که مفسران سنتی قرآن با زحمت بسیار میکوشند اثبات کنند که کسی که قرآن او را پدر ابراهیم خوانده است پدر او نبوده است. در اینجا نیز میبینیم که باز هم با زحمت بسیار و بر خلاف نص قرآن میکوشند نشان دهند که زنان پیامبر جزء خانوادهی او نیستند. این روش تفسیری در تحریف بسیاری از معارف قرآنی به کار گرفته میشود. سنتگرایان تعالیم مذهبی را در کودکی از پدران خود میآموزند و سپس میکوشند با پیچاندن زبان خود سنتهای پدران خود را با قرآن هماهنگ نشان دهند.
***
سنیان به عدالت صحابه باور دارند و شیعیان به عصمت اهل بیت. به همان اندازه که عقاید متعصبانهی سنیان برای شیعیان نامعقول است، عقاید متعصبانهی شیعیان هم برای سنیان نامعقول است. از دیدگاه ناظر بیرونی هم موضع هیچیک از طرفین معقول نیست.
قرآن حتی پیامبران را مصون از خطا معرفی نکرده است، چه رسد به نزدیکان آنان. رویکرد قرآن این است که اگر از شخصی عمل صالحی سر زده است از او تقدیر کرده است و اگر خطایی سر زده است او را سرزنش کرده است. برای قرآن فرقی نمیکند که این شخص پیامبر باشد یا همسر پیامبر یا نزدیکان و یاران او.
کوشش برای تقدیس و تنزیه مطلق انسانها از خطا و گناه محکوم به شکست است، حتی اگر این انسانها از نزدیکان پیامبران باشند. یکی از دوازده شاگرد عیسی یهودا بود که در مقابل دریافت چند سکه از روحانیان یهودی عیسی را به دشمنانش تسلیم کرد. یکی دیگر از شاگردانش هم پطرس بود که برای اینکه از مجازات در امان بماند، همراهی خودش با عیسی را تکذیب کرد و این در حالی بود که او پیشتر به عیسی گفته بود حاضر است جانش را فدایش کند (یوحنا 38-13:37). شاگردان عیسی انسانهایی مانند بقیهی مردم بودند و از گناه و خطا مصون نبودند، بلکه حتی ممکن بود مرتکب گناهی بزرگ شوند. صحابه و خانوادهی محمد هم مانند خود او انسان بودند.
خلق شخصیتهای فرشتهمانند از صحابه و اهل بیت، در میان پیروان پیامبران پیش از محمد هم سابقه دارد. بر اساس همین تصورات نامعقول، منکران پیامبر انتظار داشتند که او هم مانند فرشتگان باشند. اینکه پیامبر مانند انسانهای عادی غذا بخورد و در کوچه راه برود برای آنها پذیرفتنی نبود: و قالوا مالهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الأسواق، لو لا أنزل الیه ملک؟ بر اساس همین طرز فکر روایاتی ساخته اند که ادعا می کند پیامبر و اهل بیت او سایه نداشته اند و از جنس نور بوده اند. برای غالیان، درست مانند منکران، پذیرفتنی نیست که پیامبران انسانهایی طبیعی بوده باشند و از این رو خصوصیاتی غیرطبیعی را برای آنان میسازند و نقل میکنند. امروزه در تصاویر و فیلمهای مذهبی، پیشوایان مذهبی شیعه و سنی را یا نمیتوانند نشان دهند یا به شکل فرشتگانی نورانی نمایش میدهند. تصور مؤمنان سنتی از پیامبران مانند تصور منکران آنان است.
نظرات
بیان
17 خرداد 1394 - 09:32باسلام به اندازه ی یک دنیا از برادر عزیزمان به خاطر این تحلیل بسیار منطقی و مستند و بیطرف تقدیر و تشکر می کنم. کاش ما مسلمانان سنی و شیعه به جای این همه هیاهو و جنجال فقط ده دقیقه می نشستیم و مانند برادر ابوالفضل تفکر میکردیم. کاش قرآن را مانند قرآن میخواندند. افراط گرایان همه ی دستورات قرآن را که در وهله ی اول خطاب به خودشان است فراموش کرده و با نعره و هورا کشیدن دست ارادت به اهل بیت و صحابه بر سینه گذاشته اند تا سر خدا کلاه بگذارند و از این طریق زیر بار مسؤولیت تطبیق رفتار خود با قرآن شانه خالی کنند. خیال میکنند اگر اهل بیت و صحابه را دوست داشته باشند دیگه بقیه گناهانشان پاک میشود. چه خیال واهی. غافل از اینکه هیچ مومنی بدون انجام اعمال صالح و رفتن زیر بار مسؤولیت دینداری واقعی وارد بهشت نخواهد شد.