«توهین»، زبان سلطه و انتقام «توهین» چیست؟ آیا می‌توان ملاک و معیار قطعی برای تمایز «توهین» از غیر «توهین»(که مورد توافق همگان باشد)، به دست داد؟ وقتی چیزی توهین محسوب می‌شود، آیا در همه حال، توهین است و یا «توهین»، تخته‌بند ادراک موقعیت‌ها و شرایط است؟ به سخن دیگر، آیا «توهین» امری مستقل از ادراک آدمیان است و یا وابسته به ادراک است؟ چرا چیزی از نظر آقای «الف» «توهین» تلقی می‌شود و اما همان، نزد آقای «ب» توهین محسوب نمی‌شود؟ این تنوع و گوناگونی ادراک از چیست؟ و آیا در هنگام اختلاف، اساسا راه برون رفتی وجود دارد؟ پرسش‌های مطرح شده که چیستی «توهین» را مطرح می‌کند، همه‌ی پرسش‌های ضروری نیست، بلکه پیامدها و نتایج جامعه شناختی و روان شناختی «توهین» نیز می‌تواند مورد دقت‌ورزی قرار گیرد و یا نسبت‌اش با مقولات مجاور، مانند موضوع نقد هم از اهمیت بالایی برخوردار است و محل کاوش و تامّل است. «توهین» را نیز می‌توان از منظر اخلاق وارسی کرد و در باره‌اش به داوری و قضاوت نشست. طرح موضوع «توهین»، اندیشیدن به مسئله‌ای است که مستمرا با آن مواجه می‌شویم. چه وقتی می‌شنویم به دیگری «توهین» کرده‌ایم، و چه هنگامی که احساس می‌کنیم مورد «توهین» واقع شده‌ایم؛ در تمامی این موارد، البته فکر می‌کرده‌ایم «توهین» را می‌شناسیم و دریافت درستی از آن داریم. و این تا زمانی است که مفهوم و معنای«توهین»، زیر ذره‌بین پرسش قرار نگرفته باشد، اما همین که بخواهیم در باره‌ی این امر مبتلابه، سخن بگوییم، متوجه می‌شویم دانش ما در این باره کاستی دارد. این، فقط «توهین» نیست که چنین سرنوشتی دارد، احتمالا درباره ی سایر اصطلاحاتی که بکار می‌بریم و فکر می‌کنیم همه چیز را در باره‌اش می‌دانیم، اما هنگامی مورد پرسش واقع می‌شویم، می‌بینیم دست‌مان خالی است. آگوستین قدیس گفته بود: «من زمان را خوب می‌فهمم به چه معنی است اما به محض این‌که از من بپرسند که ماهیت وقت چیست، هیچی در موردش نمی دانم.» در اینجا قرار نیست همه‌ی پرسش‌های پیشین، مورد بررسی قرار گیرد، بلکه صرفا گشودن بابی برای سخن گفتن از مقوله‌ای بسیار مبهم و ناشناخته، و فتح باب اندیشیدن به این موضوع است. چیزی که به نحو روزمره از آن یاد می‌کنیم و یا حتی ممکن است خود را قربانی «توهین» بدانیم و از آن رنج ببریم. 1. چیستی «توهین» وقتی شخصی احساس می‌کند مورد اهانت و «توهین» واقع شده است، حسی از رنجیدگی و آزردگی عمیق روان‌شناختی به سراغش می‌آید؛ زیرا «توهین»، کنشی است که روان آدمی را (به قصد سلطه بر او)، مورد تهاجم قرار می‌دهد. با شکستن مرتبه، موقعیت و جایگاه کنونی افراد را، فرو می‌ریزد و او را به مراتب پایین پرتاب می‌کند. "توهین" یا زبان سلطه است و یا زبان انتقام. آن که قدرتش فزون است، برای سروری و سلطه بر دیگری، مقاومت روان‌شناختی زیردستان را در هم می‌کوبد تا او را رام خویش سازد. آن که زیر دست است و نمی‌تواند کاری کند، توهین را انتخاب می‌کند، تا با کنشی انتقام‌جویانه از زیردستان، زخمی بر روان‌شان بزند. از این رو توهین یا برای سلطه است بردیگری است و یا انتقام از دیگری. “توهین”، کنشی است که هستیِ محترمِ شخص را نادیده می‌انگارد. احترام پایه‌ای و انسانی برای او قائل نمی‌شود و اساسا او را به رسمیت نمی‌شناسد. فروکاستن انسان به مرتبه‌ای مادون، و نادیده انگاشته شدن او به عنوان انسان آزاد و محترم، و مورد تهاجم قرار گرفتن، همان چیزی است که می‌توان به آن، “توهین” نام نهاد. از این رو “توهین”، عمیقا تاثیر روان‌شناختی است که از یک گفتار و کلام و یا از یک رفتار، سرچشمه می‌گیرد و سبب تاثّر درونی و تلخی جان آدمی می‌شود. در کنش “توهین” و تحقیر(که این دو بسیار به هم نزدیک هستند)، نادیده گرفتن تعمدی وجه انسانی و احترامی است که هر انسانی به نحو ذاتی از آن برخوردار است. “توهین”، تخریب شخصیت و در هم شکستنِ روان، محسوب می‌گردد. وقتی شخصی هدف “توهین” قرار می‌گیرد، در حقیقت، مرکز اصلی بودن و هستی او که همانا عزتِ نفس است، به یک باره تهدید می‌شود. “توهین”، تهاجم به روان افراد است برای فروریختن عزت نفس و حرمتی که برای خود قائل هستند؛ درست مانند وقتی که سقف وجود آدمی ترک برمی‌دارد و در معرض فروریختن قرار می‌گیرد. در “توهین” و تحقیر، هویت انسانی مورد چالش قرار می‌گیرد. “توهین” و تحقیر، کانونی‌ترین حس وجودی را تخریب می‌کند. تهاجم به چیزی است که آدمی را نزد خودش محترم می‌دارد و می‌تواند با او بر پای خود بایستد. “توهین” و تحقیر، در واقع تهاجم به ارزشی است که با آن و برای آن، زندگی می‌کنیم و حتی حاضریم به خاطر آن بمیریم. بالاترین ارزش، "خودِ" شخص است؛ و عزت نفس و احترام ذاتی است که اگر مورد هجوم قرار گیرد، به عکس‌العمل خشن منجر می‌شود. آثار رنج‌ها و آلام ناشی از رخ‌دادها ممکن است در طی زمان کاهش یابد و حتی فراموش شود اما “توهین” و "تحقیر"، زخمی است که به آدمی رنجی ابدی تحمیل می‌کند. هرگاه شخص، به یاد بیاورد که مورد “توهین” و "تحقیر" قرار گرفته است، عاطفه‌ی منفی و آزاردهنده‌ی آن خاطره، زنده می‌شود. بخشیدنِ “توهین” و تحقیر اگر ناممکن نباشد اما کاری بسیار سخت و پیچیده است. “توهین”، کنش آزاردهنده‌ای است که به موقعیت، رتبه‌ی انسانی، مراتب اجتماعی و احترام مورد انتظار مخاطب، حمله می‌برد و با نادیده گرفتن این حد از انتظار، آن را به شیوه‌های مختلف فرومی‌ریزد. شخص مورد “توهین”، احساس می‌کند از بلندای صخره‌ی عزتِ نفس و احترامی که برای خودش قائل است (احترام نزد خود و نزد دیگران)، به دره‌ی تاریک بی ارزش بودن پرتاب شده است. به طور مجموع، “توهین”، وقتی است که یک شخص و یا اشخاصی احساس می‌کنند احترام،‌ ارزش و موقعیتی که برای خود و یا برای دیگری قائل‌اند، نادیده گرفته شده و آن را شکسته‌اند. “توهین” یعنی تو احترام مرا آن چنان که من برای خودم احترام قائلم، رعایت نکرده‌ای. از این رو می‌توان گفت: “توهین"، نه امری است در بیرون که دقیقا به نحوه ی برداشت آدمیان وابسته است. به تعبیری دیگر، امری کاملا سابجکتیو است نه آبجکتیو. “توهین”، شبیه "درد" است، همان گونه که درد یعنی احساس درد، “توهین” هم چنین است؛ “توهین” یعنی احساس “توهین”. برای فهم این پیچیدگی کنش "توهین"، می‌توان چهار گونه و سنخ “توهین” را از یک‌دیگر تفکیک کرد: الف) صورت اول وقتی رخ می‌دهد که آقای "الف" و آقای "ب"، در این که فلان فعل، مصداق “توهین” است، اشتراک نظر دارند؛ اما آقای "الف" با قصد قبلی و با نیت از پیش تعیین شده مرتکب آن فعل می‌شود. ب) صورت دوم وقتی رخ می‌دهد که آقای "الف" و آقای "ب"، در این که فلان فعل مصداق “توهین” است، اشتراک نظر دارند؛ اما آقای "الف" نه از سر نیت و قصد قبلی، بلکه از سر اتفاق و یا ناخواسته مرتکب آن فعل می‌شود. ج) صورت سوم، آن هنگام رخ می‌دهد که آقای "الف" و آقای "ب"، در این که یک فعل معین آیا مصداق “توهین” محسوب می شود، اختلاف نظر دارند؛ از این رو آقای "الف"، کاری را که به نظرش توهین نیست انجام می‌دهد، اما آقای "ب" آن را توهین تلقی می‌کند. د) و بالاخره صورت چهارم، زمانی به وقوع می‌پیوندند که اختلاف نظر، نه بر سر مصادیق “توهین”، که بر سر میزان اعتبار و احترامی است که شخص برای خود و یا برای دیگری ترسیم می‌کند. صورت سوم و چهارم، بیش‌ترین محل ستیز و نزاع میان افراد است؛ و از میان دو فقره‌ی اخیر، صورت چهارم، فرصت و امکان بیش‌تری برای رویارویی توهین‌آمیز و خصومت‌آمیز فراهم می‌کند. عموم نزاع‌هایی که به علت “توهین” شکل می‌گیرد، اختلاف بر سر تعیین حد و مرز احترام و اعتبار، برای صاحب آن احترام و اعتبار است. 2. تفاوت در فهم “توهین” از کجاست؟ آیا “توهین”، همیشه“توهین” است، چه کسی متوجه “توهین” بودن‌اش بشود و چه نشود؟ و یا “توهین” امری ذهنی و مرتبط با برداشت و ادراک آدمیان است؟ گرچه آدمیان کم و بیش واکنشی مشابه در برابر “توهین” دارند، اما این‌که چه چیزی “توهین” تلقی می‌شود، با یک دیگر متفاوت‌اند. همین تفاوت در ادراک این‌که چه چیزی مصداق “توهین” است، کارِ یافتن معیار و شاخص برای فهم مشترک را اگر ناممکن نکند، دست کم، بسیار سخت می‌سازد. برخی الفاظ و واژگانی که در محیطی دوستانه میان افراد رد و بدل می‌شود، در شرایطی دیگر، معنای “توهین” می‌یابد. در برخی خرده فرهنگ‌ها شیوه‌ی مواجهه‌ی افراد با یک دیگر، نزد کسانی که عضو آن خرده فرهنگ نیستند، از الفاظ و یا رفتاری استفاده می‌کنند، که نزد دیگران نوعی بی‌احترامی تلقی می‌شود و معنای “توهین” به خود می‌گیرد. بنا به تجربه، در می‌یابیم “توهین” و "تحقیر"، تماما و بشدت وابسته به علل و عوامل روان‌شناختی(فردی و اجتماعی)، و جامعه‌شناختی و موقعیتی است. یعنی تلقی هرشخص، از این‌که چه چیزی “توهین” است، وابسته به وضعیت روان‌شناختی و همچنین فرهنگ، جامعه و شرایط اجتماعی و باورها و ارزش‌های شخصی است؛ و از آن جا که افراد در شرایط متعدد و مختلف زندگی می‌کنند، درک‌شان از این که چه چیزی “توهین” است و یا نیست، با یک دیگر متفاوت می‌شود. بیان همه‌ی شاخص‌های سه‌گانه‌ی روان شناختی، جامعه‌شناختی و موقعیتی، در این نوشتار کوتاه ممکن نیست، اما می‌توان به برخی از آن‌ها اشاراتی داشت: الف) نگرش مثبت و منفی نسبت به دیگری، همبستگی مستقیمی دارد با این موضوع که گفتار و رفتارش را توهین بدانیم یا ندانیم. این‌که رفتار و گفتار کسی را "توهین" ادراک کنیم، به کیفیت رابطه‌ی ما با او بستگی دارد. اگر ارتباط میان افراد از جنس دوستی، صمیمیت و اشتراک در ارزش‌های بنیادین باشد،(رابطه‌ی استوار بر نگرش مثبت)، مجال کمتری به سوءبرداشت و احساس “توهین”شدگی می‌دهد، زیرا به طرف مقابل همواره با نگرش مثبت، نگاه می‌شود؛ به همین علت است که گفتار و رفتاری که از سوی یک دوست رخ می‌دهد، حتی وقتی به ظاهر “توهین”آمیز باشد، اما آن گفتار و رفتار، مشکلی ایجاد نمی‌کند و به شکل‌گیری احساس “توهین” منجر نمی‌گردد. (به تعبیر مولانا: هر چه آن خسرو کند شیرین کند). در این موقعیت است که در می‌یابیم کلام و رفتار، پیشاپیش(و به‌نحو مطلق)، به منزله‌ی “توهین” شناخته نمی‌شود؛ بلکه این ما هستیم که برچسب “توهین”، بر پیشانی آن‌ها می‌زنیم. متقابلا، وقتی نگرش منفی در میان باشد، هر رفتاری که از سوی طرف مقابل سر بزند، مستعد آن است که برچسب “توهین”(و یا سایر برچسب‌های منفی)، بخورد. سوء رابطه، زمین مناسب و آماده‌ای است که بذر احساس “توهین” در آن رشد می‌کند. ب) دومین عامل که احتمال احساس توهین‌شدگی را بیش‌تر می‌کند، عدم آشنایی طرفین یک رابطه با نمادها، عناصر و مولفه‌های فرهنگی طرف مقابل است. جهل به فرهنگ‌ها، آن‌ها را به سمت خشونت می‌کشاند؛ از این رو آشنایی با مولفه‌ی فرهنگی سایرین، ضرورتی اساسی در کاهش احساس توهین دارد. "تری یاندیس"، در کتاب "فرهنگ و رفتار اجتماعی"، این ضرورت را به‌نحو مبسوط به بحث می‌گذارد. به نظر "یاندیس"، وقتی با فرهنگ دیگران آشنایی کافی نداریم، آن‌ها را از خود می‌رنجانیم. " مثلا ما در آمریکا، غالبا هنگامی که می‌نشینیم، پاهای‌مان را روی هم می‌اندازیم. برخی از مردم برای آن که احساس راحتی بیش‌تری بکنند، پاهای خود را روی میز یا دیگر اشیاء می‌گذارند. در بسیاری از فرهنگ‌ها(مثلا لبنان)، نشان دادن کف کفش فرد، یک توهین جدی محسوب می‌شود." ج) سومین علت که احساس توهین را دامن می‌زند، رابطه‌ی ناهمسو و نامتقارن یک فرد با فرد دیگر و یا یک قوم و ملت، با یک قوم و ملتی دیگر است. حسی از درجه دوم بودن، حسی از رتبه‌ی پایین‌تری داشتن و در موقعیت ضعف بودن(عدم اعتماد به نفس)، که سبب می‌شود یک شخص(و یا یک ملت)، خود را آسیب‌پذیرتر بداند و از این رو، حساسیت آن‌ها نسبت به بقا و سلامت‌شان افزایش می‌یابد. حساسیت‌های بالا به بقا و هستی در خطر خود، نیز علتی می‌شود که به محرک‌های محیطی بیش از اندازه توجه شود و به اکثر آن‌ها پاسخ دهد. احساس خطر، آدمی را نسبت به هر چیزی هوشیار و حساس می‌کند. موقعیتِ پایین‌دستی نسبت به دیگری، حسی از نفرت و دشمنی پنهان را با خود حمل می‌کند، و این حسِ ناپیدا، امکان بیش‌تری برای احساس توهین‌شدگی فراهم می‌آورد. آن که در موقعیت برتر و مناسب‌تری قرار دارد، حس ضربه‌پذیری‌اش در هنگام ارتباط با دیگری، کمتر است. به همین علت، احتمال کمتری دارد به احساس توهین شدگی دچار شود. علل و عوامل متعدد دیگری در میان است که به احساس توهین شدگی دامن می‌زند، اما پرداختن به همگی آن‌ها در این نوشتار کوتاه مقدور نیست. 3. توهین و نقد (تشابهات و تفاوت‌ها) مرز میان توهین و نقد کجاست؟ و آیا اساسا خط فاصل مشخص و روشنی میان این دو وجود دارد؟ پیش‌تر از این گفته شد که "توهین"، امری بیرونی و آبجکتیو نیست، بلکه آن است که یک فرد(یا جمع و یا حتی یک ملت)، آن را توهین تلقی می‌کنند. بنابر این، توهین، همان احساس توهین است. اگر این سخن درست باشد، آن گاه چیزی که در نظر برخی، نقد محسوب می‌شود، ممکن است در نظر برخی دیگر، "توهین" به حساب آید. در این صورت، آیا نمی‌توان میان نقد و توهین تفاوتی قائل شد؟ میان نقد و توهین تفاوت‌هایی وجود دارد که با دقت‌ورزی می‌توان آن‌ها را شناخت و این دو را از یک‌دیگر متمایز نمود. الف) نقد، اساسا امری معرفت‌شناختی است؛ اما توهین در ساحت روان، مطرح می‌شود. به عبارتی دیگر، نقد، کنشی معرفتی است برای اصلاح باورهایی که سست‌پایه‌اند. به عنوان مثال، در آن باورها تناقض و تضاد وجود دارد؛ و یا باورها و مدعیات، واجد مستندات و دلایل کافی نیستند؛ از این رو نقد، معرفت‌زا است. گرچه نقد در لایه‌های پنهان‌تر ممکن است سبب رنج دیگری گردد؛ اما این رنج، سبب نمی‌شود که نقد، به مثابه‌ی کنشی غیراخلاقی شناخته شود. نقد، اخلاقی است، زیرا بی‌جهت به کسی درد و رنجی وارد نمی‌کند؛ بلکه در پس ظاهر این رنج، قرار است استحکام باورها و معتقدات مورد سنجش قرار گیرد. اما توهین، فعل غیر اخلاقی است، زیرا کنشی مخرب است و به قصد در هم شکستن روان طرف مقابل انجام می‌شود. رنجی است که بی دلیل بر کسی بار می‌شود. بنابراین، باید حساب "ناراحتی معرفتی" را از "رنجیدگی روان‌شناختی" تفکیک کرد. هردو، سبب بی‌قراری و اضطراب می‌شوند و حس ناخوشایند و نامطلوبی را در آدمی ایجاد می‌کنند. اما ناخوشایندی نقد، موجه است و آن را غیراخلاقی نمی‌کند. درست مثل وقتی است که پزشک جراح، دست به چاقوی جراحی می‌برد و عضوی را از بدن جدا می‌کند؛ اما شهود آدمی، این عمل جراح را که ظاهرا به بدن آسیب زده است، نکوهش نمی‌کند و اصلا آن را آسیب نمی‌داند. نقد، تلاش معرفتی برای نشان دادن باورها و مدعیات ناصواب است؛ برای آن که می‌خواهد صاحب آن باور و مدعا را از خطر تاریکی و جهل برهاند و از سر خیرخواهی، خود و دیگری را به حقیقت نزدیک‌تر سازد. نقد، کنش شفقت‌آمیز است برای دفع و رفع اشکال‌ها و آسیب‌ها. اما توهین، طعم و رنگ دشمنی و تخریب شخصیت دارد و می‌خواهد طرف مقابل را فرو کوبد و به زیر بکشد؛ از این رو توهین، خصمانه و کین‌جویانه است که معمولا به تشدید دشمنی و بروز خشونت می‌انجامد. ب) نقد، گشودن پرونده‌ای برای گفت و گو، و طرح عقلانی نکات سست یک باور و یا نشان دادن استدلال ناموجه بودن دلایل یک مدعاست؛ بنابراین، نقد را می‌توان "تخریب مثبت" نام نهاد. تخریب مثبت، تخریبی است که اولا از منظر اخلاقی، قابل دفاع است و ثانیا از منظر منطقی، روش روشنی دارد. برای نقد به منزله‌ی "تخریب مثبت" از استعاره‌ی "باغبانی" می‌توان بهره جست. باغبان، زمین را شخم می‌زند، علف‌های هرز را از زمین می‌چیند و درختان را هرس می‌کند. ظاهر این رفتار، البته تخریب است. اما این تخریب برای احیای درختان و شکوفاییِ گل‌هایی است که نیازمند شرایط مناسب رشد هستند. نقد، از این منظر، باغبانیِ اندیشه است. نقد، می‌خواهد سقیم را از صحیح و درست را از نادرست تشخیص بدهد و تلاش نماید علف هرزهای کاذب را از باورهای درست بیرون بکشد و فرصت و زمینه‌ی مناسب‌تری برای رشد آن‌ها فراهم نماید. نقد، باز کردن راه برای فهم دیگری است، اما توهین، با حمله به روان، شخصیت و ارزش‌های دیگری، مسیر تفاهم را مسدود می‌کند؛ در نتیجه‌ی انسداد گفتگو و تفاهم، خشونت و ستیز، نمایان می‌شود. ج) نقد، موتور محرکه‌ی تفکر و دعوت به اندیشیدن از طریق استدلال است. به نحوی که به اصلاح اندیشه منتهی می‌گردد؛ اما توهین، موتور محرکه‌ی کین‌توزی و خشونت است. در کنش توهین، چیزی اصلاح نمی‌شود؛ بلکه با برپا شدن جنگ و جدال، همه چیز را ویران می‌کند. در بن و بنیاد نقد، به رسمیت شناختن "تکثر" و "دیگری" نهفته است. پایداری نقد، به بودن دو طرف در زمین بازی است. نقد، پروسه ی بازی عقلانی با دیگری است. نمی‌خواهد دیگری را از زمین براند، زیرا در این صورت، بازی، منتفی می‌شود. اما توهین، با نادیده گرفتن ارزشمندی "دیگری"، می‌خواهد خود را بر او تحمیل نماید. به دنبال سلطه بر دیگری و حذف او از زمین قدرت است. در مجموع توهین، بازی قدرت و سلطه است؛ اما نقد، بازی اندیشیدن و تفکر است. 4. چرا نباید توهین کرد؟ توهین دست کم از سه منظر کنشی مذموم و باطل شمرده می‌شود: اولا از منظر اخلاق ثانیا از منظر عقلانیت ثالثا از منظر مدنیت همان گونه که توضیح داده شد، "توهین"، تحمیل رنج روانی و آن هم بدون دلیل موجه به دیگری است. وارد کردن درد ناموجه و بی فایده به دیگری، البته کاری غیر اخلاقی است. نقد هم البته رنجی به دیگری وارد می‌کند(گرچه نه به اندازه ی توهین)، اما نقد، امر معرفتی و فرایند اصلاح اندیشه است و بر آن نتایج و فوایدی مترتب است. پس موجه است. از سوی دیگر، توهین کردن به دیگری، بر آتش کین‌توزی و انتقام، نفت می‌پاشد. عقل سلیم، نمی‌تواند این کنش بی فایده و بلکه پر ضرر را بپذیرد. جنگ و نزاع‌ها و سپس خون ریختن‌هایی که در پس توهین اتفاق می‌افتاد با هیچ عقلی سازگار نیست. این همان چیزی است که مثلا در فرانسه و اخیرا رخ داده است. با چاپ کاریکاتوری از پیامبر اسلام، سبب شدند مسلمانان احساس کنند به پیامبرشان توهین شده است. خشم ناشی از این بی احترامی، علتی بر خشونتی ناموجه‌تر شد. و آن هم سر انسانی بیگناه بریده شد و خون چند انسان بیگناه دیگر نیز زمین را سرخ‌ کرد. خشم و خشونت ناشی از "توهین"، مجله‌ی شارلی ابدو، اگر هم کنترل شود اما به کینه‌ای تاریخی و انباشت شده تبدیل می‌گردد. هم چنین، "توهین"، کاری غیر مدنی است زیرا قرار بود شهروندان در یک همزیستی مسالمت‌جویانه و بر اساس قرارداد اجتماعی زندگی کنند. احترام انسانی و حقوق‌شان پاس داشته شود و حرمت و حریم دیگری را نشکنند. مدنیتی برابر با انقلاب فرانسه که شعارش این بود "برادری"، "برابری" و "آزادی". کسانی که ترسیم کاریکاتوری از پیامبر اسلام را از منظر آزادی بیان، قابل دفاع دانستند. اما مگر شعار اصلی انقلاب کبیر فرانسه در سال ١٧٩٠، فقط شعار آزادی بود؟ روح و روان دیگری را آزردن، چنگ بر باورهای دیگری زدن و جان دیگری را زخمی کردن، آیا با اصل برادری می سازد؟ مدنیت ناشی از انقلاب فرانسه، آزادی به شرط برادری و برابری است. آزادی با دو قید اخلاقی. اولا شفقت برادری و ثانیا اصل مساوات و برابری و نکته‌ی پایانی: امروزه با حضور گسترده‌ی رسانه‌های ارتباطی مدرن، آدمیان از آن غار تنهایی، سنتی و بی‌خبری، بیرون آمده‌اند و در همسایگی هم زندگی می‌کنند. ما اگر در زیست جهان سنتی پیشین، با عده‌ی معدود و محدودی همسایه و هم‌جوار بودیم، امروزه از طریق انواع رسانه‌های توسعه یافته، هم‌نشین و هم‌کلام و هم‌جوار ساکنان آن سوی کره ی زمین شده‌ایم. آن‌ها را می‌بینیم و آن‌ها نیز ما را می‌بینند. در باره‌ی آن‌ها داوری می‌کنیم و متقابلا آن‌ها نیز مرا داوری می‌کنند. ما همسایگان یک‌دیگریم، به همین علت، مهارت ارتباط معقول، ضرورتی اخلاقی و هم شرط اساسی صلح در زیست‌جهان مدرن است. امروزه، قطارِ صلح بر روی ریلی قرار دارد که یک ریل آن، فهم "دیگری" و ریل دوم، "موازنه‌ی عقلانی منافع" است. اگر در دوره‌ی پیشین، صلح، عموما زاییده‌ی برتری نظامی و سلطه بنا می‌شد(صلح در سایه‌ی شمشیر)، امروزه اما زیستِ سازگارانه و همزیستی مسالمت‌آمیز، جز از مسیر به رسمیت شناختن دیگری و احترام متقابل و یا فهمِ "دیگری" ممکن نیست. بنابر آن چه گفته شد، "توهین"، در جهان امروز فقط یک کنش غیراخلاقی محسوب نمی‌شود، بلکه بیش‌تر، عامل تخریب روابط میان ملت‌ها است. به همین جهت است "تری یاندیس"، فهم فرهنگ‌ها و فهم درست دیگران را ضرورتی اجتناب‌ناپذیر در روابط بین‌الملل می‌داند. به تعبیری دیگر، اگر در گذشته این عالمانِ اخلاق بودند که در باب "توهین" سخن می‌گفتند؛ اما این موضوع، امروزه در حیطه‌ی امر سیاسی قرار گرفته است. احترام متقابل، فقط یک موضوع اخلاقی نیست بلکه شرط زیستِ جمعی در جهان مدرن است. راه برون‌رفت از مخمصه‌ی توهین، بر فهم دیگری، به رسمیت شناختن دیگری و احترام به حساسیت‌های دیگری استوار است. و از سوی دیگر، بر مدارا، بالا رفتن تاب روان‌شناختی و طاقت معرفتی و جستجوی مسیر گفتگو ابتنا دارد.