اشاره: نظر به اینکه بسیاری از تئوریهای مطرحشده در گفتمانهای دینی ایران، مورد مداقّه و واکاوی اندیشمندان اهل سنّت قرار نگرفته است، اقدام به بازنشر مقالات موجود کرده و امیدواریم این نوشتهها به جدّ گرفته شده و مورد جرح و تعدیل علمی اندیشمندان و صاحبنظران اهل سنت ایران قرار گیرند، قرار دادن اینگونه مقالات در سایت، صرفاً به هدف نقد و بررسی و طرح سؤال صورت میگیرد و لاغیر.
سرویس اندیشهی پایگاه اطلاعرسانی اصلاح
روز میلاد پیامبر بزرگوار اسلام است و بر همهی مسلمین و مؤمنین عیدی خجسته است. همهی ما که با پیامبر رحمت آشناییم و مقتدی به هدایت اوییم، مشمول انعام خداوند بزرگ هستیم. این روز را مبارک میشماریم و به همهی مؤمنین و مسلمین خجسته باش میگوییم و از خداوند رحیم رحمان طلب مزید رحمت و عنایت داریم.
مناسبت اقتضا میکند در باب پیامبری و نبوت که اهم مقولات دینی و اسلامی است، سخنی برود و این امر عظیم و مهم مورد کاوش بیشتری قرار بگیرد. ما مسلمانان و اهل ایمان به دلیل اینکه در دریای هدایت نبوی غوطهور هستیم، کمتر از آن پرسش میکنیم. فاصله گرفتن ما از او و عینی نگریستن در او شرط تحقیق است و اگر نه برای مقلّدان، دست کم برای محققان بازپرسی و جست و جوی مکرر و مستمر شرط تازه کردن ایمان است، و عید کردن برای یک مؤمن، چیزی جز نو کردن جامهی ایمان نیست. به هیچ چیز کهنه نباید رضایت داد، حتی به ایمان کهنه، حتی به هدایت کهنه، و حتی به خدای کهنه، آنها را هم باید مورد بازبینی و بازنگری قرار داد و درک جدیدی از آنها برگرفت.
نبوت هم که مهمترین مقولات دینی و ایمانی است، از این قاعده مستثنی نیست. به همین سبب تصور میکنم بایسته ترین موضوعی که امروز بتوانیم در بارهی آن سخن بگوییم و بشنوییم، همین مسأله اساسی است.
1. وقتی از دور با نگاهی زمینی و بشری به پیامبر اسلام(ص) نظر میکنیم، او را فردی مدیر، مصلح، مؤیَّد و فوق العاده موفق میبینیم؛ کسی که بنائی که میخواست بسازد، یک تنه ساخت و پس از مرگش هم برنامه و طرح او توقف نیافت و بلکه شتاب بیشتری گرفت و وعده ای که خداوند به او داده بود، علی رغم دشواریها و دشمنیهای بسیار محقّق و عملی شد. همان که مولانا گفت:
نام تو از ترس پنهان میگُوَند
چون نماز آرند پنهان میشوند
من مناره پر کنم آفاق را
کور گردانم دو چشم عاق را
آنچنان کرد و از آن افزون که گفت
او بخفت و بخت و اقبالش نخفت [1]
پیامبر از این دنیا رفت، اما بخت و اقبال او نخفت بلکه در فزونی و تزاید بود و معنای تأیید الهی هم جز این نیست که کسی یک تنه بر امری چنین عظیم قیام کند و چنان توفیق چشمگیر و عالمگیری بیابد. اما در تاریخ صاحب مکتبان دیگری هم بوده اند که کسب توفیق کرده اند و سخنان و مدرسهی فکریشان عالمگیر شده است. بنابراین شاید نتوان این ویژگیها و توفیقها را از اجزاء مقوّم یا علائم ملازم پیامبری دانست. به همین سبب بزرگان ما بر تجربهی دینی و تجربهی وحیانی پیامبر تکیه کرده اند و پیامبر را کسی دانسته اند که میتواند از مجاری ویژه ای به مدرکات ویژه ای دست پیدا کند که دیگران از دست یافتن به آنها ناتوان و ناکام اند. پس مقوّم شخصیت و نبوّت انبیاء و تنها سرمایهی آنها همان وحی یا به اصطلاح امروز "تجربهی دینی" است. در این تجربه، پیامبر چنین میبیند که گویی کسی نزد او میآید و در گوش و دل او پیامها و فرمانهایی را میخواند و او را مکلّف و موظّف به ابلاغ آن پیامها به آدمیان میکند و آن پیامبر چندان به آن فرمان و آن سخن یقین میآورد و چنان در خود احساس اطمینان و دلیری میکند که آماده میشود در مقابل همهی تلخیها و تنگیها و حملهها و دشمنیها یک تنه بایستد و وظیفهی خود را بگزارد.[2] پیامبری مانند ابراهیم (ع) در خوابی که عین تجربهی دینی او بود میبیند که به او فرمان میدهند فرزند بی گناه خود را بکشد؛ کاری که هم صریحاً خلاف قواعد اخلاقی است و هم ناسازگار با عواطف پدری. هیچ پدری نمیتواند حتی در خیال، خود را به چنین کاری راضی کند و هیچ شخص فضیلت شناس اخلاقی نمیتواند بی پروا و بی دلیل دست به چنین جنایتی ببرد و گلوی طفل بی گناهی را به قصد قتل بفشرد. اما تجربهی وحیانی کوبنده و درخشندهی ابراهیم(ع) چنان برای او اطمینان خاطر ایجاد میکند که بدون هیچ پروایی کمر همّت میبندد و دست به قتل فرزند خود میبرد. چنین است تجربهی دینی پیامبران که با این درجه از یقین آوری و شجاعت زایی و کوبندگی و درخشندگی همراه است و گوهر نبوت آنها را تشکیل میدهد. و به دنبال چنین تجربه ای است که آنان آمادهی انجام کارهای بزرگ در جهان میشوند. تفاوت پیامبران با دیگر ارباب تجربه در این است که آنان در حیطه و حصار تجربهی شخصی باقی نمیمانند و با آن دل خوش نمیدارند و عمر خود را در ذوقها و مواجید درونی سپری نمیکنند، بلکه بر اثر حلول و حصول این تجربه، مأموریت جدیدی احسای میکنند و انسان تازه ای میشوند و این انسان تازه، عالم تازه و آدم تازه ای بنا میکند. به قول اقبال :
چونکه در جان رفت جان دیگر شود
جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
عبدالقدوس گانگهی، از صوفیان هندی، فارق و ممیز نیکویی برای تجربهی صوفیانه و تجربهی پیامبرانه به دست داده است. اقبال لاهوری در کتاب "احیاء فکر دینی در اسلام" از قول وی نقل میکند که پیامبر به معراج رفت و بر گش
نظرات
این نظریه از آن آدمی غلامی است که دکترسروش آنرا سرقت نموده است؛ عجب روزگاری شده است این دکتر نمیداند بالاخره نتیجه سرقتش مشخص میشود!!! والله شرم است دکتر سروش این نظریه را بدون ذکر مـأخذ اصلی به نام خود چاپ و منتشر نمایی. ریگی از سراوان