باران نشانی از رحمت الهی است، و من همیشه رحمت و بزرگی خدایم را در باریدن باران به تماشا می‌نشینم، اما مدت‌هاست که منتظرم تا رحمت الهی ببارد و دل‌های ما را از گرد و غبار گناهان بشوید، اما دریغ از صدای دلنواز باران و احساس حضور خدا در دل‌هایمان.
همانطور که دل ما انسان‌ها به سردی گراییده گویی رحمت و شفقت الهی نیز از ما دور گشته و هر از گاهی بارش‌های پراکنده را به تماشا می‌نشینیم که جوابگوی نیازهایمان نیست و باید بدانیم که این دوری و ناکامی همه به سبب افعال واعمال ما بندگان خطاکار است که یاد خداوند، و عجز خود را به دست فراموشی سپرده‌ایم و جای جای زندگی‌مان خالی از حضور سبز او می‌باشد و جز در موقع نیاز و درماندگی جای دیگر خدا را نمی‌شناسیم.
گناهانی که نه توبه‌ای صادقانه در پی دارد و نه استغفاری به درگاه خداوند یزدان، گناهانی که به صورت عادت در آمده و احساس نمی‌کنیم که روزانه بارها و بارها آن را تکرار می‌کنیم و از شر آنها به حریم امن الهی پناه نمی‌بریم تا دل‌هایمان نرم گردد و از سختیش کاسته شود، پس چگونه انتظار نزول رحمت را داریم وقتی زنگار گناه را در دل‌ها انباشته کردیم و سلامتی روح و جانمان را از دست داده‌ایم.
مشمول رحمت الهی شدن نیاز به استغفار دارد آن هم نه یک نفر و دو نفر بلکه اکثر جامعه‌ای که چشم امید به نعمت بزرگ باران دارند باید روزانه از گناهان خود استغفار کنند و آنرا دست کم نگیرند و همانطور که از مبدأ و مقصد خود دور گشته‌اند باید باز گردند و تک تک افراد افعال واعمال خود را با فرامین الهی قیاس کنند و تقوی پیشه کنند تا لیاقت بهره مندی از نعمت‌های بزرگی همچون باران که حیات تمامی موجودات وابسته به بارش آن است را بدست بیاوریم.
باران نشان شفقت خدا و موقع اجابت دعاست، باران تجلی گه یار یکتای ماست که زندگی دنیا ما را از یادش غافل نموده و مشغول دنیای سست و ناپایدار شده‌ایم و دل‌هایمان مشغول کرده‌ایم به آسایش و رفاه زندگی و یاد معبود را جز اندک زمانی در دل نمی‌پرورانیم، و همین تهی بودن قلبمان دوری و فاصله را بین ما و معبودمان زیاد کرده. مشغولیم!، مشغول عشق‌های زمینی و فانی، مشغول انسان‌های اطرافمان، انسان‌های ضعیفی که گاهی در دل ما جای خدا را برایمان پر کرده‌اند و فکر و ذکر ما را به خود مشغول کرده‌اند، پس چه جای شکایت داریم حتی برای طلبیدن حاجت نیز شرم نداریم و در گرفتاری‌ها رو به سوی یگانه یاورمان می‌آوریم اما بعد از رفع حاجت دوباره دل را مشغول دنیا می‌کنیم و تنها دوست و تکیه گاهمان را در گوشه‌ای از دل دفن می‌کنیم و یادش را زنده نگه نمی‌داریم. بارش باران با یاد خدا ممکن است، هر گاه دل‌های ما از برای معبودمان بتپد و ذره‌ای از حق بندگی اش را بجای آورد، بارش باران بسته به وجود دل‌های لرزان از شوق و ترس الهی است، بارش باران بسته به یاری دیگران برای رضای یار و معبود یگانه است و بس. بارش باران با رحم و مروت ما انسان‌ها صورت می‌پذیرد، اما کجاست آن دستی که زنجیر وار در هم قفل شود و برای رضای خدا برخیزد برای مدد همنوع خود، کجاست آن انسانی که از نان شب خود بگذرد برای سیر کردن یتیمی، و کجاست از خود گذشتن برای رضایت دوست، کدام یک از ما از خود گذشتیم و از حال دل دیگران باخبر شدیم، و اگر باخبر شدیم هم گذشتیم و گفتیم نیاز خودمان مهمتر است، چون ما دنیای مان را آباد و راحت می‌طلبیم و همیشه و همه جا خودمان در اولویتیم و رضایت الله را به فراموشی سپرده‌ایم و به رضایت نفسمان مقدم تر از هر چیزیست، دل‌های سخت ما از رحمت الهی دور گشته و مقصر تمام این دوری خودمانیم که از یکدیگر الگو گرفتیم و زندگی پیامبرمان را به عنوان الگو نپسندیدیم که رضایت پروردگارمان را جویا شویم پس با چه رویی دست دعا برای طلب باران رحمت بالا می‌بریم هنگامی که در انجام وظایفمان قصور و کوتاهی داریم. دعای ما کاری از پیش نمی‌برد مادامی که ما هر چه خوبی‌هاست را از برای خود می‌طلبیم و راحت و بی خیال دیگری سر بر بالین حیال می‌گذاریم، دل‌ها را باید شست و منقلب ساخت و از نو بنا نهاد تا نهاد هستی و چرخ گردون بر مراد ما بچرخد و رحمت خدا بر ما نازل شود.