بارها در خلال تعلیم و تربیت دینی و در اثنای برگزاری دوره های آموزشی،با پرسش های متعدّد درباره نگرش مسلمانان و اسلام به ارزش و حقوق زن مواجه و مکرّراً در این باره استیضاح شده ام؛ امّا به عللی از پرداختن به این مسئله تن زده ام و علاقه ای به ورود به آن نداشته ام؛راست است که به تبع فقر فرهنگی و سیاسی-مدنی،ابعادی از نگرش و اندیشه رایج ما درباره ارزش و حقوق زن، با موازین انسانی و اسلامی، ناسازگار و نیازمند طرد یا بازسازی است، امّا واقعیت دیگری نیز خودنمایی می کند و آن اثرپذیری شدید ذوق و طبع اغلب زنان ما از ارزش های دنیامحور و هِدونیستی بیگانه و بدبین شدن آنان نسبت به تدیّن مرسوم و گاه حتّی به خود دین است؛در حدّی که تأیید پاره ای احکام منصوص اسلامی همچون تنصیف ارث خواهر،اِشهاد دو زن ،چندهمسری،محرومیت نسوان از طلاق و موارد مشابه، به ناحق، تضییع کرامت و حقوق زنان و حتی زن ستیزی انگاشته می شود و قائل بدین گونه احکام،مستحق قهر و طرد معرّفی می گردد؛از این رو بنده همواره از باب مهار آن بدگمانی و به منظورحفظ شرایط ترویج آموزه ها و ارزش های انسان ساز اسلام ، پرداختن به شبهات این حوزه را تا فراهم گشتن شرایط ذهنی و عینی مناسب تر، به تعویق می انداخته ام ؛امّا پیداست که نمی توان برای همیشه حقیقت را در حبس مصلحت و زبان را در سکوت نگاه داشت؛مخصوصاً آن گاه که ملاحظه حسّاسیت نقش زنان در تربیت و بالندگی ملت از یک سو، و درک عواقب تلخ بدبینی بانوان به اسلام از دیگر سو ،آسودگی را از درون آدمی بدرقه و خوف و اندوه را به سرای سینه دعوت می کنند!
یکم؛نگرش یک مکتب درباره مقولات بنیادین را نه از احکام و جزئیات آن مکتب،بلکه ابتدا در فلسفه و مفروضات اساسی آن مکتب باید جست؛زیرا احکام و دستورات جزیی،معمولاً معطوف به شرایطی غیر از خواست و تمایل مکاتب و مبتنی بر واقعیات هستند؛به عنوان مثال،مقصود اصلی ادارات راه و رانندگی،تسهیل و تسریع حمل و نقل بار و مسافر است؛امّا تحت تأثیر واقعیات جغرافیایی،گاه می بینیم که پاره ای علائم و تابلوهای بازدارنده، رانندگان را به کاهش سرعت و حتی توقف وا می دارند؛یا مُراد مسئولان مدرسه و دانشگاه،ارتقای کیفیت زندگی بشر و کمک به شکوفایی توانمندی های انسانی است؛امّا لازمه عملی این کار، تدوین و اجرای مقرّرات مشقت زا و تجدید یا ردّ پاره ای افراد و مآلاً محروم شدن آنان از برخی فرصت های اجتماعی است؛حال آیا انکار ادّعای تسریع حمل و نقل با بهانه قرار دادن تابلوهای "از سرعت خود بکاهید" و "ایست" ، پذیرفتنی است؟ آیا می توان الزام دانشجویان به مقرّرات مشقت زای تحصیل و صدور کارنامه تجدیدی و مردودی با دربرداشتن پیامدهایی چون شرمندگی اجتماعی، فرار از خانه و گاه خودکشی و... را مستمسَکی برای بدخواهی و بشرستیزی مسئولان تعلیم و تربیت قرار داد؟! آیا تعبیه سیستم کاهش سرعت و ترمز در اتومبیل ها ، منافی ادعای خودروسازان مبنی بر افزایش سرعت حمل و نقل است؟! به همین صورت،نمی توان پاره ای احکام جزیی دین را برای نفی مقاصد اصلی و برکات آن، بهانه قرار داد؛دین اسلام، راهنما و مدافع خوشبختی، آرامش و شادمانی انسان هاست و مطالبه تحمّل برخی محدودیت ها و ادای پاره ای تکالیف،برخاسته از درک و ملاحظه واقعیات روان شناختی و جامعه شناختی بشر، ناشی از توجّه شارع به لوازم عملی فرایند پیچیده رشد انسان است و نه برای رنج آفرینی و ستاندن خوشی و شادی او: ( ما أنزلنا علیک القرآن لتشقی)یعنی ما قرآن را برای آزار دادن تو نفرستاده ایم؛ یا در جایی دیگر فرموده است:( یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر)یعنی خدای متعال آسودگی شما را می خواهد نه زحمت و رنج دیدگی شما را.امّا طبیعت صفحه آهن چنان است که بدون جفای صیقل،آینه نمی شود و رمیدن از رنج صیقل یافتن،عین آینگی نخواستن است: من عجب دارم ز جویای صفا / کو رمد وقت صیقل از جفا ! وقتی در نگرش اساسی اسلام،زن و مرد در ارزش های بنیادینی چون:منشأ خلقت،ارزش انسانی،ابزارهای شناخت،استعداد تکامل اخلاقی و ترقی معنوی،شایستگی حمل امانت الهی،مخاطب خالق بودن،قابلیت امر به معروف و نهی از منکر و ... ، یکسان اند،تفاوت در پاره ای احکام عملی را نباید به معنای تفاضل در ارزش انسانی خواند.
دوم:زیربنای نظام اخلاقی و اجتماعی هر مکتب،فلسفه زندگی آن مکتب و از جمله نوع تصوّر و تلقی آن از انسان و معنای زندگی است؛تفاوت نگاه به ارزش انسان و معنای زندگی،قطعاً سبب دگرگونگی نظام اخلاقی و اجتماعی نیز می شود؛ در مکتبی که دنیا صرفاً یک گذرگاه و سالن امتحان است و اصالت با زندگی اخروی است و انسان نیز یک رهگذر در حال امتحان شدن است و معنای زندگی و مأموریت او،نه کامجویی هوس محورانه بلکه موزون کردن تمایلات و رفتار با میزان قرآن و سنت است،طبعاً توقع سبک زندگی دنیاطلبانه و اخلاق مبتنی بر تمایلات بشری ، انتظاری نامعقول است؛ زیرا نشان سنجیدگی یک دین آزمون گونه ،سازگاری آن با توانایی انسان هاست نه با تمایلات آنان و کسی که جای معیار و میزان(دین) را با امور موزون کردنی(تمایلات و تعاملات بشری) تعویض کند و انتظار داشته باشد که دین، شهوات بشر را نیز همچون توانایی او، لحاظ کند،مبتلا به انحراف معیار و نیازمند بازسازی نگاه خویش است؛ هم چنین راست است که آدمی محصول تلازم روح و جسم است،امّا آدمیت و انسان شدن او،وابسته به شکوفایی روح اوست و تکامل و عروج روح نیز،نه در ترضیه نفس ، بلکه در تزکیه آن و پذیرش پیام جانگشای رسول(ص) است:(استجیبوا لله و للرّسول إذا دعاکم لما یُحییکم)؛ ترک دین و فاصله گرفتن از آن،قبل از هر چیز خیانت به خود و بی اعتنایی به اصلی ترین نیاز خویشتن است:(لاتکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم)؛بدیهی است تعریف سعادت و لوازم نظری و عملی آن،در نظر آیینی که اصالت را به روح و شکوفایی روح را در تبعیّت از دین و تقدّم آخرت بر دنیا می داند، با مکتبی که از بنیاد منکر روح و رستاخیزاست،بسیار متفاوت و حتی متضاد خواهد بود؛سبک زندگی مدرن،ریشه در فلسفه مدرن و انسان شناسی غربی دارد که بر متکای سکولاریسم و دنیاگرایی تکیه زده است؛در فلسفه ای که دنیا غایت است و بشرفقط جسم انگاشته می شود،فرهنگ و تمدن و هنر نیز مادّی و دنیوی خواهد شد و رضایت نفس به جای ریاضت آن خواهد نشست و حتی کار به جایی خواهد رسید که خارج ساختن سیاست و رفتار جنسی از دایره اخلاق و دین،هدف و نشان روشنفکری شود!چنان که ریچارد رورتی فیلسوف آمریکایی می گوید:
« دگرگونی بزرگ در نگرش روشنفکران،که در حدود سال 1910م اتفاق افتاد، این بود که شروع کردند به کسب این اعتماد که موجود بشری فقط جسم است و روح ندارد؛این دنیانگری حاصل،آنها را پذیرای این اندیشه ساخت که رفتار جنسی فرد ارتباط زیادی به ارزش اخلاقی او ندارد »! (1)
وقتی آدمی تئوریزه کردن فساد در اخلاق سانتیمانتالیستی غرب و رقص شوم وقاحت بر جنازه حیا و عفت و زبونی عقل در برابر هوس را چنین آشکارا می بیند ،چاره ای ندارد جز این که تأیید و تأکید کند که تعقل منهای تعهّد دینی و علم و تکنولوژی در غیاب توحید،راهزنی تیغ به دوش است که در هلاک نوع انسان،سختکوش است! مولوی رومی در تمثیلی زیبا،عقل گریزان از بند یزدان را، سگی می داند که توهّم رهایی از نظارت چوپان ،کارکرد او را از گله داری به گله دری تغییر داده است:
اگر چه عقل بیدار است،آن از حیّ قــــیّوم اسـت
اگر چه ســـگ نگـــهبان است،تأثـــیر شبانــستی
چو سگ آن از شبان بیند،زیانـش جمله سودستی
چو سگ خود را شبان بیند،همه سودش زیانستی!
آری،برابر نخستین آموزه های قرآنی،عقل دین گریز،عاقبت طعمه شهوت و دلّاله هوس خواهد شد و قرائت اگر به اسم ربّ اکرم نباشد و با توهّم استغنا و خودبنیادی همراه گردد،محصولش طغیان اخلاقی و گذر از مرز ارزش ها خواهد بود:(إنّ الإنسان لیطغی؛أن رآه استغنی)یعنی بی گمان آدمی طاغی و یاغی خواهد شدآن گاه که خود را بی نیاز و خودبنیاد ببیند.
چکیده سخن این که :در عصر کنونی،حقانیت و ضرورت مسلمانی با جذابیت فرهنگ و سبک زندگی غربی پوشانده شده است و بخش بزرگی از بانوان ما مخصوصاً تحصیل کردگانشان را به تدیّن بدبین ساخته است؛بدبینی نیز به بدشناسی می انجامد و تبعیت عقل از دل ،چنان است که نوع نگرش اولیه درباره اشخاص و مکاتب، معمولاً با برجسته سازی مؤیدات و شواهد، نتیجه را نیز با خود همنوا می کند؛شناخت مبانی فلسفی سبک زندگی غربی و اسلامی و تلاش برای فهم تفاوت ها در پرتو آن مبانی،می تواند در حدّ خویش به کاهش و حتی رفع موانع روانشناختی دینداری در میان بانوان ما مدد رساند.به گفته نیچه هر کس چرایی زندگی خویش را بداند،هر نوع چگونگی ای را تحمّل خواهد کرد!
(1)ریچارد رُرتی، فلسفه و امید اجتماعی ، ترجمه آذرنگ و نادری، ص 244 ،تهران : نشر نی،چاپ اول،1384.
نظرات
پروا
13 دی 1390 - 05:47با سپاس از جناب بهرامی نیاکه با شهامت قدم به وادی سنگلاخی اندیشه زنان نهادند. خوش امدید. نمی دانم چرا هرگاه بانوان گله و شکایتی از نادیده شدن یا پایمال شدن کرامت انسانیشان به زبان می اورند همه احساس خطر کرده و انرا میل به بفسادو انحراف وشهوت خواهی می نامند ولی حقیقت این است که تمام خواسته بانوان اصلاح طرزفکر جامعه وخانواده هانسبت به انان است بله بانوان مسلمان تحصیلکرده نیزبه متکامل بودن نگرش اسلام درباره یکسان بودن زن ومرد در ارزشهای بنیادینی چون منشآ خلقت و ارزش انسانی و ابزار شناخت واستعداد تکامل اخلاقی و... افتخار می کنند ونارضایتی انها ازاحکام اسلام نیست بلکه از نگاه مسلمانان و جامعه ی به اصطلاح اسلامی نسبت به انان است . مسلمانانی که هر جا قصد تحقیر یا ساکت کردن زنان را داشته باشندبه همین احکام جزئی که اشاره فرمودید استناد مینمایند. هدف بانوان متدین معطوف نمودن توجه برادران و خواهران به جایگاه تکامل یافته ی بانوان نزد اسلام و فراهم نمودن امکان رشد برابر است . از تمثیل سگ و چوپان مولوی استفاده کردید(سگی که توهم رهایی ازنظارت چوپان کارکرد او راازگله داری به گله دری تغییر داده) جا داشت لا اقل یک بلا تشبیه نا قابل می گفتید! در انجام از بزرگوارانی چون جنابعالی که دستی به قلم وقدمی در امر تعلیم و تربیت دارید تقاضای همراهی در اصلاح طرز فکر اطرافیانمان بر اساس اصول مترقی اسلام را داریم.
جلیل بهرامی نیا
16 دی 1390 - 02:05ضمن سپاس متقابل از خانم پروا خود بنده نیز قلبی نالان از تحریف مطالبات و از جمله تبدیل احترام خواهی و حق طلبی به هوسرانی دارم؛مراد من کژنمایی مطالبات بحق بانوان نبوده است؛زیرا از ژرفای درون باورمندم که توقع برخورد تکریم آمیز،آغاز شکوفایی انسانی و نشان بلوغ شخصیت است؛مراد من تبیین و رفع موانع روانی فرود دین در قلب بانوان بوده است؛تمثیل سگ و شبان نیز برای رابطه تقوا و تعقل،وام گرفته شده و عاری از هر گونه طعنه زنی یا بدجنسی مردانه(!) است.در هر حال،راستی مقصودم را به شفاعت بپذیرید و از کژی های مکتوبم درگذرید!