زنی هستم که دوست دارم خدایم را بشناسم و به او ایمان بیاورم و با او پیمان بندگی بندم. مهم نیست که در چه سطحی از زندگی هستم، من فطرتی زیبا دارم و‌ زیبایی‌ها، برایش راهنمای وجود پروردگارند. در نگاه معصومانه‌ی کودکم خدایم را می‌یابم، در لطافت شبنم صبحگاهی که صورت گل‌ها را نوازش می‌کند؛ دستهای مهربان پروردگارم را زیارت می‌کنم و هنگام زمستان که کوه‌ها چادر سفید می‌پوشند به یاد می‌آورم برای سبزشدن دامن زندگی‌ام باید بندگی کنم.

آری خیلی چیزها در من جوش و خروش بندگی پروردگارم را پدید می‌آورد.من او را دوست دارم و باور دارم که او نیز مرا دوست دارد. چه روزهایی که او را فراموش کردم و او از سر مهرورزی مرا اکرام ‌نمود و چه سالهایی که او را نافرمانی کردم و او از سر بخشش به من فرصت توبه داد. 

تاریخ به من ثابت کرده که پروردگارم هیچگاه بنده‌هایش را رها نکرده است؛ چه هنگام زنده بودن و چه پس از ترک دنیا!

از جمله؛ زنانی که تاریخ بشریت برآستان باور آنها سجده‌ی تکریم می‌کند، آسیه است؛ آنگاه که خدای خویش را شناخت و به او ایمان آورد و هر آنچه مخالف عقیده‌ی راستین او بود را کنار گذاشت. اگرچه آن هرآنچه مصداق قصر و خدم و حشم فرعونیان باشد یا ترسی که در برخورد با طاغوت به هر انسانی ممکن است مستولی گردد.

آسیه؛ بهترین نمونه و الگوی ایمان‌ و تقوی و أسوه‌ی بیدای و قدرت، و راهنمای مردان و زنان مؤمن است در بندگی کردن و آزادشدن از بند بردگی زر و زور و تزویر.

آری او زنی از دوردستهای تاریخ حضور زنان در مسیر بندگی است که با ایستادگی به پای درخت باورش به من یاد می‌دهد اگر خدای خویش را به خوبی بشناسم ومسیر بندگی ذات پاک معبود را انتخاب کنم، پروردگار مرا یاری می‌کند. و برای بودن در مسیر بندگی خداوند متعال باید هرآنچه دارم فدا شود تا استحقاق فراموش نشدن در لابه لای صفحات تاریخ را پیدا کنم.

پروردگارم از او برایم تصویری مجسم می‌کند که روحم را بیدار می‌کند و قلبم تا نزدیکی او روانه‌ی تونل زمان می‌شود...، احساس می‌کنم زمان ایستاده و من در آن مشهد و موقف هستم؛ قرار است آسیه را به جرم مؤمن بودن شکنجه کنند و او با إراده‌ای پولادین عملا به من درس پایداری‌ و شهامت می‌دهد آنگاه که پروردگار مهربان می‌فرماید:" و نیز خداوند درباره‌ی مؤمنان مثلی می‌زند و آن همسر فرعون است که-در اوج سختی کشیدن_گفت پروردگارا برای من در نزد خودت، خانه‌ای در بهشت بنا کن؛ و مرا از شّر فرعون و عمل او رهایی ده؛ و از قوم ستمکاران نجاتم بخش."[تحریم:11]

زن بزرگترین فرعون، أسوه ی بندگی برای مؤمنان می‌شود! و این کم مقامی نیست.زنی که آرزوها و هدفهایش از جنس هدف‌های خیلی از مردان نیست و رویاهایش بالاتر و پیراسته‌تر از رویاهای خام خیلی از ما زنان است. دعاهای او نشان از اعمال صالح او دارد؛ خواستن فرجامی نیکو نزد پروردگار و بیزاری از فرعون و اعمال ناپسندش و خواستن راه حلّی مناسب برای رها شدن از مکر قومی که پیشه ی آنها ظلم نمودن به باورمندان به پروردگار یکتاست. آسیه زنی است که پناهگاه امن خدایی را در مقابل فرعون و قوم ظالم و اندیشه‌ی آنها می‌جوید، او ظلم و ریشه‌هایش را شناخته است و مقصود آفرینش خود را به خوبی دریافته، بنابراین نه تنها أسیر لذائذ موجود در نزد آنها نمی‌شود بلکه با صدایی رسا از آنها و افکار و اعمالشان و هر آنچه که نزد آنان است بیزاری می‌جوید، او به من یادآور می‌شود که بلندهمّت باشم، و برای اهداف بزرگ زندگی کنم و برای کسب رضایت خدایم بمیرم، و در لحظه‌های سخت امتحان باید امکانات و امتیازهای مادی مثل قصر فرعون‌های درون و بیرون را کنار بگذارم و در عوض خوشی‌های پایان ناپذیر نزد الله جلّ جلاله را برای خود طلب کنم.

چه بسیارند زنانی که آرزومند بند طاغوتند! و چه بسیار زنانی که زمین به خود دیده که در خود توان تلاش برای رها شدن از بند آداب و رسوم جاهلی را- که منجر به سقوط فکری واخلاقی آنان است – نمی‌بینند؛ چه رسد به بیزاری جستن از ظلم جبّاران وسفّاکانی که تیشه به ریشه‌ی باور هر صاحب باوری می‌زنند. و اگر چیزی را به آنان یادآور شوی جوابشان این است: باعرف و عادتها نمی‌شود جنگید!... خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو و ... .

و آسیه به من می‌فهماند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت نادان و ظالم نشو و هر گروهی و هر آئینی شایشتگی همرنگ بودن ما با آن را ندارد.

آسیه دعا می‌کند و خوب می‌دانم که خدایم دعای زیبایش را اجابت نمود و آن دعا را از زبان او به من تعلیم می‌دهد تا من نیز همّتم را پاک و بلند سازم و نگاهم را نافذ و عمیق گردانم و کاری کنم پیوسته درکم فراتر از لذّتهای مادی عمرم گردد.

آری خداوند بلند مرتبه او را رها نکرد و در  هجوم سایه های ظلمت و ناامیدی زمان، آسیه وشاگردانش را مرتّب به سرچشمه‌های نور رهنمون می‌شود و توان آنها را افزون‌تر از نیروی جلّادان و فرعونیان می‌نماید و توفیق تسلیم نمودن جان شیرین را به پای درخت ایمان و عقیده به آنان ارزانی می‌دهد و بعد از آن رضایت حضرتش را سرازیر وجود آنها می‌کند و چه خوش لحظه ای است آن هنگام که خالق مهربان به ما توفیق بندگی و وارد شدن به سایه رضایتش را در کویر سوزناک امتحان‌های ریز و درشت لحظه‌های عمرمان می‌دهد.

بیگمان این نعمتی است که رویای به دست آوردنش هستی‌ام را به حرکت وا می‌دارد.

کنار آسیه؛ مریم می‌درخشد؛ او قهرمان آیات قرآن است که پروردگار او را به عنوان الگویی شایسته به من و أمثال من معرفی می‌کند؛ مریم گل عفت، دختری که بندگی وعفتش او را شایسته‌ی مقام مادری یک پیامبر نمود.

به گواهی پروردگار مهربان،کاری که او کرد این بود؛" پاکدامنی ورزید، آنگاه از روح خویش در او دمیدیم و سخنان پروردگارش و کتابهای او را استوار گرفت و از فرمانبرداران بود" 

یکی از معضلات جامعه‌ی ما دختران هوس‌بازند؛ دخترانی که آتش به خرمن داشته‌های هر زن و مردی می‌زنند. نزد آنها نه پدری است که بر رفتار و اخلاقشان نظارت کند و نه مادری که آنها را تربیت کند و به تبع آن نه باوری و نه عفتی که او و جامعه را صیانت نماید.

خداوند متعال مثال دختری را می‌آورد که از خانواده‌ای پاک و با ریشه است، او که در حفظ عفتش می‌کوشید و اسباب و لوازم حفظ آن را به خوبی می‌شناخت.مریم در سایه‌ی این آیه به من درس عفت می‌دهد و از او یاد می‌گیرم که اخلاق وارسته داشتن تنها در سایه‌ی اطاعت امر پروردگار میسّر است و خداوند من را مادام که به او وصل باشم و تصمیم برپاکی خود و دخترانم بگیرم، رها نمی‌کند.

ای خواهرم با من بیا از نو کتاب پروردگار متعال را تلاوت کنیم، بیا تا در سایه‌ی آیات نور زندگی کنیم، و باور خود را سامان بخشیم که باور و اخلاق ما و تلاش و همّت ما باعث پیدایش نسلی بلندنظر و بلندهمت و سربلند خواهد بود و تکرار تاریخ بسته به تصمیم ماست.

ما ناپاک نیستیم و سرکش و بی بندوبار نیستیم؛ شاید گاه‌گاهی خطا کنیم اما راه توبه همیشه باز است؛ بیا تا دیر نشده به مسیر بندگی برگردیم و گذشته‌ها را با دست ایمان و آب توبه بشوییم و در وجود خود خصلت‌های عفت و حیا بکاریم و مطمئن باشیم پروردگار، ما را یاری می‌دهد و می‌شود ما هم آسیه‌ی زمان خود باشیم و نزد پروردگارمان همسایه ی آسیه‌ها شویم، یا می‌توانیم مریم شویم و مریم‌ها را تربیت کنیم.