اسلام لیبرال شاخه یا شعبهای از اسلام است که بر حریت انسان وآزادی در درون اسلام تاکید میورزد. مسلمانان لیبرال معتقدند که انسانها آزاد ـ مفهومی آن قدر مهم که در جهان اسلام امروزه مورد تاکید قرار دارد- آفریده میشوند، و اگر کسی از آزادی بکاهد یا در پی حذف آن برآید در واقع در تضاد با طبیعت بشر و نیز اراده الهی قرار میگیرد. در حالی که برخی افراد در پی تحمیل دیدگاههای خود بر دیگران هستند، مسلمانان لیبرال اصرار دارند که افراد –چه مرد و چه زن- باید در انجام اعمال مذهبی خود آزاد باشند. این امر با این آموزۀ بنیادی قرآن مطابقت دارد که «در دین هیچ اجباری نیست». تحمیل مذهب بر افراد یکی از الزامات اساسی مذهب را نادیده میگیرد و آن اینکه انسانها باید با ارادۀ آزاد خود رو به سوی خداوند آورند.
اسلام لیبرال چیست؟
در تضاد با «لیبرالیسمهای» کاملاً متفاوت ایالات متحده از یک طرف و اروپا از طرف دیگر، لیبرالیسم اسلامی با تمرکز بر مفهوم «حریت»، هم بر آزادی جمعی اجتماع (امت) از تصرف و تعدی، و در عین حال هم بر آزادی فردی برای شهروندان و اعضای جامعه تاکید میورزد. مانند لیبرالهای کلاسیک، همانطور که در آثار متفکرانی چون دِباستیت، وان میزنس، و وان هایک نمایان است، لیبرالیسم اسلامی بر حکومت محدود، آزادی فردی، کرامت انسان و حقوق بشر تاکید میورزد. «اسلام میانهرو» توصیفی دیگر است که اغلب برای ایدهها و افرادی که در اینجا مورد نظر هستند به کار برده میشود. اما مفهوم «میانهرو» دقیقاً آن سوگیری ایدئولوژیکی فراگیری را که در اینجا مد نظر است مجسم نمیکند. محورهای اصلی لیبرالیسم اسلامی عبارت هستند از:
• حریت: انسانها آزاد آفریده میشوند و باید آزاد بمانند. آزادی اندیشه، آزادی دین، آزادی تحرک، برای زندگی بسیار حیاتی هستند همانطور که آفریدگار ما اینطور خواسته است. بدون آزادی زندگی و دین فاقد معنا و طراوت هستند. خداوند در حکمت بیکران خود اینطور خواسته که انسانها آزاد باشند، آزاد در ایمان داشتن یا نداشتن، و آزاد در اطاعت یا عدم اطاعت. تحمیل دین بر مردم اشتباه و بیثمر، و نیز مغایر با اراده خداوند است.
• عدل: برابری نزد خداوند باید به برابری بر روی زمین برگردانده شود. فقط خداوند میتواند قاضی انتخاب بهترین فرد در میان ما باشد. عدالت باید شامل همه افراد شود، مرد یا زن، مسلمان یا غیر مسلمان، دوست یا دشمن، عرب یا غیر عرب فرق نمیکند. عدل به این معنی است که جامعه و حکومت نسبت به هر فرد انسانی دادگرانه به طور یکسان رفتار نماید. بیعدالتی نسبت به یک فرد انسانی، بیعدالتی نسبت به همه و مقابله با خداوند متعال تلقی میشود.
• شورا: خداوند مخالف ستمگری است و از ستمگر بیزار است. امورات امت و جامعه باید از طریق شورا و رضایتمندی پیگیری شوند. مشورت باید همه اعضای امت را در بر گیرد و باید برای حاکمان و متصدیان امور الزامآور باشد. پیامبر اسلام بدون اینکه حاکمی را تعیین کنند، رحلت کردند و به صحابه خود فرمودند که آنها خود باید حاکم خود را انتخاب کنند و حاکم باید در قبال آنها پاسخگو باشد.
• اجتهاد (تفسیر عقلانی): خداود اهداف مهمی را برای مومنان مقرر کرده که در زمین به آنها نائل آیند (اهدافی چون شورا، عدل، آزادی، کرامت و صلح). اما راه رسیدن به این اهداف عمدتاً به خود مسلمانان واگذار شده است. آنها هستند که باید تصمیم بگیرند که کاربرد عقل، دانش و ایمان کدامیک برای آنها و جامعهشان بهتر است. اسلام هیچ طبقه روحانی رسمی یا نظام سلسله مراتبی ندارد. از این رو تمام مسلمانان باید نظرات خود را با در نظر گرفتن تعالیم اسلام و نیازهای مدام در حال تغییر و اولویتهای جامعه بیان کنند. امروزه برای امت اسلام بسیار مهم است که درهای اجتهاد را که برای حدود پانصد سال بسته بوده مجدداً باز کنند.
این جنبش در حال رشد در جهان اسلام دارای دانشمندان و رهبران زیادی است، اگرچه آنها در غرب به خوبی شناخته شده نیستند. از جمله: طارق البشری، سالم الآوه (مصر)، محمد طالبی (تونس)، انور ابراهیم (مالزی)، فتحی عثمان، عزیز الحبری و عبدالعزیز ساجدینا (ایالات متحده)، شفیق غبرا (کویت)، عبدالوهاب الافندی (سودان)، نورچولیش مجید (اندونزی)، ابراهیم الوزیر (یمن) و عبدالکریم سروش (ایران).
چرا این جنبش خاموش است و چه باید کرد؟
خبر خوب در این زمینه این است که اسلام لیبرال در جهان اسلام امروزه از اکثریت قاطع برخوردار است. اما خبر بد این است که این اکثریت، یک اکثریت خاموش یا به بیان دقیقتر خاموششده است. دوگروه اقلیت در جهان اسلام وجود دارند که واقعاً دارند بر سر قدرت سیاسی مبارزه میکنند که عبارت هستند از افراطیون سکولار و افراطیون مذهبی. در اغلب مناطق افراطیون سکولار قدرت را در دست دارند، همانطور که در طی پنجاه سال گذشته آن را در اختیار داشتهاند، اما آنها عمدتاً به خاطر تلاشهای بیشرمانه و بیرحمانه برای تحمیل دیدگاههای خود بر جامعه مشروعیت خود را از دست دادهاند. افراطیون مذهبی نیز در پی تحمیل عقاید خود هستند اما بسیاری از آنها در زندان یا در خفا به سر میبرند. آنها به استثناء دو یا سه کشور، در دیگر کشورها قدرت را در اختیار ندارند. آنها نیز به خاطر حمایت از خشونت، مشروعیت خود را از دست دادهاند. بین این دو گروه افراطی، اکثریتی از مردم وجود دارند که میخواهند صادقانه بر اساس مذهبشان عمل نموده و در عین حال در عصر مدرن نیز زندگی کنند –به عبارت دیگر آنها خواهان تفسیری مدرن، میانهرو و مناسب از اسلام هستند.
آیا رشد اسلام لیبرال محتمل است؟
در پاسخ باید بگویم در دراز مدت آری، زیرا این تنها آلترناتیوی است که عقل و ایمان را با هم درمیآمیزد. اما در کوتاه مدت این امر بستگی دارد، چه اینکه مسلمانان لیبرال بین بد و بدتر گرفتارند. مورد بد عبارت است از دولت (و نیروهای پلیس داخلی آن) که عمدتاً در جهان اسلام شکلی طاقتفرسا به خود میگیرد، و به طور کلی پیوسته دارد جامعه را خرد و در هم میکوبد. این دولتها اسلام لیبرال را برنمیتابند زیرا اسلام لیبرال وضع موجود فاسدی را که دولتها حامی آنند، تهدید میکند. به دلیل اینکه این دولتها اغلب بین اسلام لیبرال و بنیادگرا تمایز قائل نمیشوند، آنها اساساً خود مذهب را تهدید تلقی میکنند. در جهان اسلام دولت اغلب این موضع را اختیار کرده که شما «یا با مایید، یا علیه ما»، و در صورتی که به هر نحو در صدد انتقاد از آن برآیید، خود به خود تهدید تلقی شده و خاموش میشوید. مورد بدتر عبارت است از انبوهیِ گروههای بنیادگرا که در پی انحصاریکردن اسلام هستند. این گروهها هر کسی را که از میانهروی، تحمل و بردباری، مشروعیت، عقل و تفکر کاربردی سخن بگوید به غیر اسلامی یا ضد اسلامی بودن متهم میکنند. مقامات مذهبی در بیشتر کشورهای اسلامی اعتبار اندکی دارند زیرا آنها در اغلب موارد در زیر فشار فراوانی که قرار دارند، یا جانب دولت و یا جانب بنیادگرایان را میگیرند. کلید موفقیت اسلام لیبرال، آزادی بیشتر است. فقدان آزادی در کشورهای اسلامی در حال خفهکردن جامعه است، و از گفتگو و تبادل نظر در باب مشکلات جهان اسلام معاصر جلوگیری میکند. از دست رفتن کرامت، احساس ناامیدی و یاس نیز باید به این فقدان آزادی افزوده شوند. در چنین محیطی، زمینه لازم برای همه نوع افراطگرایی و خشونت مهیا است. از این رو راهحل این است که اجازه بدهیم اسلام لیبرال رشد نماید و این به معنی توسعه رادیکال آزادی رسانهها، آزادی مذهبی، آزادی اندیشه و آزادی تشکیل سازمانهای مستقل است. این البته، اساس دموکراسی است. برخی مدعی هستند که جهان اسلام نیازمند حاکمیت قانون و نه ضرورتاً دموکراسی است. اما تفکیک این دو امکانپذیر نیست. بدون دموکراسی نمیتوان از حاکمیت قانون برخوردار بود. زمانی که قانون از حکومتی نامشروع ناشی شود، نامشروع است و اجرای آن –در نبود قوههای مستقل حکومت- به دیکتاتوری منجر میشود. گذار به سوی دموکراسی ممکن است در طی زمان کوتاهی صورت گیرد، اما این گذار باید واقعی، پایدار و برگشتناپذیر باشد. حکومتها در جهان اسلام در دادن وعده انجام اصلاحات دموکراتیک و همزمان تشدید سرکوبگری زبردست شدهاند. بعلاوه این امر سرخوردگی و ناکامی زیادی را سبب شده است. جامعه جهانی باید برای فراهمنمایی آزادی بیشتر بر حکومتهای موجود به طور مداوم فشار بیاورد زیرا این به نفع خود آنها، جوامع آنها و نیز به نفع صلح و ثبات در جهان است. مسلماً آنها به این امر اعتراض و سر و صدا به راه خواهند انداخت و خواستار عدم مداخله و احترام به «حاکمیت» خود خواهند شد. اما باید بر این امر اصرار ورزیده شود زیرا این تنها راه برون رفت از وضعیت دشواری است که همه ما در آن قرار داریم. مسلمانان میانهرو و لیبرال باید اجازه ابراز وجود بیابند. رژیمهای سرکوبگر نباید اجازه یابند تا جنگ علیه تروریسم را برای خاموشکردن همه مخالفتها استفاده کنند یا تمام اسلامگرایان را با هم یکی بپندازند. آنهایی که از افراطگرایی و خشونت طرفداری میکنند، دشمنان بشریت و اسلام هستند و باید قبل از اینکه برای کشورهای خود و جهان ویرانی عظیم و خشونت به بار آورند، متوقف گردند. انجام اصلاحات واقعی و اصیل ضروری است و دیدگاههای لیبرال و میانهرو در فضای ترس و سرکوبگری قابل شنیدن نیستند. جامعه بینالمللی باید اصلاحات دموکراتیک را در جهان اسلام یک اولویت بداند. به طور خلاصه، ایالات متحده و کشورهای اروپایی باید دست از حمایت دیکتاتورها به بهانه ثبات بردارند. همه ما میدانیم که ثباتی که به وسیله دیکتاتورها حاصل آید توهمی است که تنها خشونت و افراطگرایی را میپرورند. برای ترویج صلح و تقویت دیدگاههای اسلام لیبرال، کشورهای اسلامی باید نهادها و کاربستهای دموکراتیک را تجربه کنند. تجربه دموکراسی به جنبشهای اسلامی اجازه خواهد داد تا میانهروتر شوند و دیدگاهها، اندیشهها و استراتژیهای خود را در خصوص نیازهای جامعه خود و الزامات قرن بیست و یکم جرح و تعدیل نمایند. نمونههای متفاوت ترکیه و الجزایر در این خصوص بسیار گویا هستند. برای مثال ترکیه به اسلامگرایان اجازه میدهد تا در فرایند سیاسی مشارکت داشته باشند و در نتیجه در مسیر تبدیل شدن به یک دولت دموکراتیک نمونه در جهان اسلام قرار دارد. اما الجزایر در سال ۱۹۹۲ به طرزی ناگوار سرکوب شدید حزب اسلامگرا را برگزید و هنوز از مشکلات ناشی از جنگ داخلی ۱۰ ساله که منجر به کشته شدن بیش از ۰۰۰/۱۵۰ نفر و رادیکالشدن گروههای اسلامگرا در سراسر جهان شده است، رنج میبرد.
روزنۀ امید
اسلام لیبرال در ایالات متحده و اروپا به خوبی در حال رونق و شکوفایی است. بسیاری از مسلمانان آزاداندیش که نمیتوانستند محیطهای سرکوبگرانه کشورهای خود را تحمل کنند به غرب گریختهاند، جایی که اکنون در آن آزادانه زندگی میکنند. آنها نماینده گروههای مهمی هستند که میتوانند نقش عمدهای در مدرنکردن اسلام و ترویج دیدگاههای لیبرال و میانهرو در جهان اسلام ایفا نمایند و من معتقدم ایفا خواهند کرد. بازسازی اسلام مستلزم آزادی و دموکراسی خواهد بود و هم اکنون غرب تنها جایی است که از این دو برخوردار است. به همین دلیل است که من معتقدم بازسازی در غرب آغاز خواهد شد. مسلمانانی که در غرب زندگی میکنند برای اسلام لیبرال و نیز تمام کسانی که در اهداف صلح، آزادی و دموکراسی آن سهیم هستند، و در نهایت برای خود جهان اسلام سرمایه ارزشمندی محسوب میشوند. ضروری است که مسلمانان ایالات متحده، عمدتاً از طریق گسترش فهم ارزشها و شایستگیهای دموکراسی در میان مسلمانان و به خصوص رهبران آنها نقشی اساسی در بازسازی جهان اسلام ایفا نمایند. دوستداران اسلام و در واقع تمامی کسانی که طالب صلح و سازش بینالادیانی هستند باید تمام امکانات و توان خود را برای حمایت از اسلام لیبرال، دیدگاه در حال شکوفایی اکثریت خاموششده جهان اسلام، بسیج نمایند.
رضوان مصمودی رئیس بنیانگذار مرکز مطالعات اسلام و دموکراسی است.
نظرات