رئوف آذری - سردشت
مدرس دانشگاه
________________


روز جمعه مورخه 29/7/84 در کلاس درس تاریخ آموزش و پرورش برای ایجاد آمادگی در دانشجویان به منظور شروع تدریس درس جدید آموزش و پرورش قبل از اسلام و به عبارتی آموزش و پرورش در دوران ایران باستان (مادها و هخامنشیان) سؤالی را با عنوان:«شما به عنوان یک ایرانی که می‌خواهید در مورد تاریخ آموزش و پرورش گذشته‌ی اجداد خود تحقیق کنید، فکر می‌کنید به منظور یافتن اولین اقدامات تعلیمی و تربیتی در ایران باستان، چه قوم و نژادی را باید مورد توجه قرار دهید و در کل اصالت شما به کدام قوم و نژاد برمی‌گردد؟» مطرح کردم و از آنها خواستم که هریک در پنج سطر به اجمال در مورد آن نژاد اصیل، توضیح بدهند.
وقتی پاسخ‌های مکتوب آنان را مرور می‌کردم، اکثریت نژاد« آریایی و بعضاً «مادها» را به عنوان اصیل‌ترین قوم و نژاد خود ذکر کرده بودند، اما فقط تعدادی به اندازه‌ی انگشتان یک دست آدمی، توانسته بودند 3 الی 4 سطر توضیحاتی ارائه دهند و آن هم مربوط به اطلاعات مدرسه‌ای دوران تحصیلی خود در مقاطع گذشته؛؟؟!!
هرچند که پاسخ‌های آنان را دستمایه‌ای ساختم برای ارائه درس جدید، اما واقعاً افسوس خوردم و بعد از کلاس‌ها نیز در رابطه با اینکه، چگونه می‌توان از اوان کودکی و لااقل در دوران تحصیلات اجباری افراد را با این مقولات بیشتر آشنا کرد و اینکه وظیفه آموزش و پرورش در مورد شکل دادن به هویت‌های فردی، اجتماعی و نژادی خروجی‌هایش چه می‌تواند باشد، با خود کلنجار رفتم. در همین فکرها بودم که تلفنی اطلاع دادند که بایستی خودم را به جلسه‌ای که قرار است در فرمانداری سردشت تشکیل گردد، برسانم.
روز شنبه مسیر مهاباد ـ سردشت را با سواری در پیش گرفتم، تا فردا صبح بتوانم در جلسه حضور پیدا کنم، فردای آن روز به دلیل اینکه مدارس از ساعت از 10 شروع به کار می‌کردند و من هم نوبت صبح درس داشتم، ترجیح دادم که از ساعت 10 تا 30/10 تدریسم را ارائه دهم و با تأخیری 40 دقیقه‌ای در جلسه حضور یابم ‌(آخر موضوع جلسه را نمی‌دانستم و انجام وظیفه اصلی‌ام را ارجح‌تر تشخیص دادم) به هرجهت بعد از ارائه درس به قصد سالن اجتماعات فرمانداری سردشت حرکت کردم، تا رسیدم ساعت حدود 45/10 را نشان می‌داد و فرماندار در حال بیان عللی بود که جلسه را به تأخیر انداخته بود، بله جلسه‌ای که دستور آن هنوز برایم مبهم بود، با 45 دقیقه تأخیر شروع شده بود، و من نیز با 45 دقیقه تأخیر دقیقاً به وقت رسیده بودم؟؟!!
(تعجب نکنید، سیستم، سیستم اداری و بروکراسی ایران است و همگی ما دست پرورده‌ی آن؟!)
سرتان را درد نیاورم، جلسه با فضایی متفاوت از دیگر جلساتی که در آن محل تجربه کرده بودم، شروع شد؛ پرده‌ای سفید بر دیوار ضلع شمالی سالن خودنمایی می‌کرد، در فاصله‌ای حدود 5 متری و دقیقاً روبه‌روی آن پروژکتوری متصل به یک دستگاه کامپیوتر Notebook کار گذاشته شده بود صندلی‌های سالن، غبار غربت‌ِشان را با شلوار مدعوین از سروری خود زده بودند، در اثنای مقدمه‌ فرمانداری محترم متوجه دستور جلسه شدم؛
«نشست مشترک انجمن تازه تأسیس میراث فرهنگی و جمعی از مردم با مسئولان کاوش در تپه‌ی باستانی ربط»
و آنجا بود که خدا را شکر گفتم؛ گویا خدای مهربان مشغولیات ذهنی مرا خوانده بود و بدین جهت با فراهم آوردن چنین مجلسی، قصد آن کرده تا اطلاعات ناقص مرا هم کامل گرداند تا شاید من تلاشم را مضاعف گردانم و دانشجویانم را مطلع‌تر از گذشته و هویت تاریخی خویش؛
و چنین شد که آقای «کارگر» سر صحبت را باز کرد؛«سال 1364 به همراه چند نفر از منطقه‌ی سردشت عبور کردیم و مسیر صعب‌العبور ربط ـ بوکان را مسیری برای مطالعات خود قرار دادیم، همان سفر و انتخاب آن مسیر منجر به پیدا شدن مدارکی دال بر وجود آثاری در دل زمین این مناطق گردید که در سال 1365 در این زمینه به اطمینان نسبی رسیدیم. در این سفر که مناطق جنوبی استان آ.غ را در بر می‌گرفت، 7 منطقه‌ی کلیدی را مدنظر قرار دادیم که دو منطقه جواب داده است، یکی قلایچی بوکان و دیگری تپه‌ی باستانی ربط».
آقای کارگر سرپرست گروه باستان‌شناسی به همراه دیگر همکارانش از مدتی قبل کار کاوش در تپه‌ی ربط را آغاز کرده‌اند و طبق گفته‌های آنان به آثاری دست یافته‌اند که حکایت از وجود تمدنی شهرنشینی با وسعتی حدود 25 هکتار و قدمتی 3000 ساله به نام« موساسیر» دارد.
او چنین ادامه داد:«موساسیر که شهر مقدسی برای آشوری‌ها، اورارتویی‌ها و ماناها و ... بوده است، به احتمال قوی همان وسعت 25 هکتاری ربط بوده که در هزاره‌ی اول پیش از میلاد، تمدن با ارزشی را در دل خود پرورده است»
و اینک گروه مذکور عزم خود را جزم کرده است تا در یک عملیات اجرایی بلند مدت 25 ساله، 25 هکتار از تمدن مدفون «موساسیرها» را از دل تپه‌ی ربط سردشت بیرون کشند و هویت تازه‌ای را برای مردم کرد این منطقه به تصویر کشند و به تبع آن تاریخی دیگر و تغییری دیگر در اصالت نژادی مردمان این دیار؟!!
«ما براساس مطالعات خود به حل مشکل تاریخی آریایی‌ها فائق خواهیم آمد»«صلیب شکسته پیدا شده در شوش، خود حکایت دیگری دارد»، «جریانی که می‌گویند آریاییها به این مناطق آمده‌اند، مطلفاً رد می‌کنیم» «مادها چادرنشین بودند و هیچگونه معماری نداشته‌اند»»؟! «باور بر این که همدان همان هگمتانه پایتخت دولت ماد بوده است، رو به ضعف می‌گراید»؟! «ماناها اولین پادشاهی قبل از ماد بوده‌اند» و «موساسیر پادشاهی بزرگ قبل از اورارتویی‌ها» و«این می‌رساند که تمدن عظیم قبل از مادها در این سرزمین شکل گرفته است».
این‌ها را آقای «کارگر» می‌گفت و این نوید کاشت باوری دیگر را (متفاوت با آنچه که قبلاً من و دانشجویانم و دیگران داشتند) در اذهان می‌دهد. و این ره به کجا می‌سپارد یا شاید اسناد مدفون در دل تپه‌ی ربط و امثالهم یا دید و نگرش و باور کاوشگران، سرنوشت دیگر یا هویتی دیگر و تاریخی دیگر برای ما رقم خواهد زد، خدا می‌داند ...
«900 میلی‌لیتر بارندگی در این منطقه (ربط ـ سردشت) محیط مناسبی برای زندگی فراهم آورده است، به همین جهت احتمال اینکه لشکرکشی‌های سارگون براساس نقل قول‌های وی و سپاهش که می‌گویند- «ما از میان آبشارهای فراوان و جنگل‌های پرپشتی گذر کردیم که عبور از میان درختان آن، ما را از نعمت تابش آفتاب محروم می‌کرد» ـ تا حدودی با این منطقه باتوجه به زمان وقوع آن حمله که مصادف با خردادماه بوده است، تناسب دارد. به همین دلیل کاوش در این منطقه از اهمیت بسزایی برخوردار است. ما در کاوش‌های‌ِمان به عرصه‌ای به مساحت 25 هکتار که بزرگترین عرصه پیدا شده از عصر آهن به این طرف است، دست یافته‌ایم. امسال 25 نوع ترانشه مورد کاوش قرار گرفته است و به اطمینان زیاد در عمق 3 متری به شهر می‌‌رسیم»
این را آقای «حیدری» از باستان‌شناسان توانای حاضر در ربط بر روی اسلایدهایی که به علت خرابی دستگاه پروژکتور و به یاری دوربین فیلمبرداری صدا و سیما به صورت سیاه و سفید بر روی پرده می‌افتادند، توضیح می‌داد.
ایشان همچنین به تفصیل چنین اشاره کردند:«استفاده از آجر در کنار سنگ‌فرش‌های زمخت نشان از هنر بالای معماری آن دوره دارد که قبل از آن در هیچ کاوشی مشاهده نشده است... و احتمالاً به قدمتی تا 1500 سال قبل از ساسانیان برمی‌گردد... وجود دوایر متحدالمرکز تودرتو به تعداد 7 تا ]که عدد مبارکی بوده است[ و چیدن 400 الی 500 سنگ کنار هم، هنری است که آگاهی بر علم هندسه را می‌طلبیده است و همچنین اجرا و پیاه کردن این حجم ظریف‌کاری و هزینه‌هایی که می‌طلبیده، همگی نشان از تکامل هنری انسان‌هایی می‌باشد که 3000 سال قبل در این منطقه زندگی می‌کرده‌اند».
آقای «حیدری» ضمن نشان دادن تصاویری از آثار مکشوفه و عملیات اجرایی کاوش چنین ادامه دادند:«سندی که از تمدن «موساسیر» از قبل به دست آمده، آجر کتیبه‌ای است با خط میخی که (پروفسور آکلیان) به آن اشاره کرده و گفته‌اند: به نظر می‌رسد که این کتیبه علائمی از شهر موساسیر است ولی اینک آثار فراوان زیادی در دست داریم که به احتمال بسیار زیاد تمدن موساسیری‌ها را بیش از پیش به ما معرفی می‌کند.
آجر درخت زندگی که این نمونه‌ها در تمدن آشوری‌ها و اورارتویی‌ها هم بوده است.
 تصویر هنری از چهره انسانی که 3000 سال قبل زندگی می‌کرد.
 اثر منحصر به فرد آجری به ابعاد 38×38 و ضخامت 9 سانتی‌متر، تصویری از یک الهه زن با بدن حیوان و بالدار به رنگ‌های زرد، سفید، سبز، آبی و مشکی را نشان می‌دهد که برگرفته از اسطوره‌های آشور و اورارتو است، در ضمن قوی‌تر بودن خطوط سمت چپ، چپ دست بودن هنرمند آن را می‌نمایاند.
 نمونه‌هایی از آجرهای منقوش که مربوط به هنر آشور و اورارتو که قبلاً نیز در تپه‌ی قلایچی بوکان مشاهده شده‌اند.
 تصویر یک زن عریان، نمونه‌ای از یک خدا یا اسطوره که مورد پرستش قرار می‌دادند و نمونه آن قبلاً در هیچ جا مشاهده نشده است.
 و چندین آجر دیگر با خصوصیات ویژه
 اشیاء سفالی و 25 گل میخ سفالی با قدمتی 3000 ساله.
و ... ».
باپایان یافتن توضیحات آقای «حیدری» سکوتی چند دقیقه‌ای برسالن حکمفرما شد و من به دنیای خلوت خویش پای نهادم،به این اندیشه فرورفتم که؛ چه می‌شد که اگر دنیای زیرپای آدمیان هم‌چون دنیای روی سر آنها(آسمان و خورشید)گشاده دل هر آن‌چه در دل خود داشت،سخاوتمندانه در طبق اخلاص می‌نهاد وتقدیم ما زمینیان که از تبار خوداوییم،قرار می‌‌داد وتا این اندازه مارا سردرگم وسرگشته به دنبال هویت اصلی و نژادی خودگرد جهان به تکاپو نمی‌انداخت،که آب در کوزه و ما تشنه لبان ....گرد جهان می‌گردیم... تا نهاد آموزش وپرورش با این همه دنگ وفنگش آگاهانه‌تر و مسئولانه‌تر به انتقال مجموعه‌ای از میراث فرهنگی وباورهای تاریخی از نسل قدیم به نسل جدید که از ابتدایی‌ترین تعاریف و تکالیف آن است می‌پرداخت وبه تبع آن سیستم آموزش عالی عمق و غنای لازم را به‌آن می‌بخشید...؟؟؟!!!
وکلنجار رفتنم با خودهمچنان ادامه داشت تا اینکه به این نتیجه رسیدم که،چه خوب می‌شدکشف چنین تمدنی با این غنای آثار باستانی، در این منطقه موجد فراهم آوردن شرایطی گردد تا در همان منطقه نسبت به ایجاد موزه و فراهم آوردن زمینه نمایش آثار اقدام گردد چراکه ـ به تعبیر ضرب‌المثل کردی«به‌رد له جیگه‌ی خوی به‌ریزوحورمه‌ته» با مفهوم «سنگ در مکان اصلی خود دارای ارزش و قیمت است» زمانی به ارزش و کنه اثری پی خواهیم برد که خالق آن اثر نیز شناخته شود و این ممکن نخواهد بود مگر آنکه مکان آثار مکشوفه به همراه آثار مورد مطالعه قرار گیرد.
که این خود، ضمن حرمت قائل شدن برای بازماندگان تمدنی که آثار متعلق به آن است،
- فضایی مشحون از اعتماد را فراهم خواهد آورد و نیز:
ـ مردم آن منطقه از نظر فرهنگی و سطح حساسیت نسبت به حفظ میراث فرهنگی و نقش و اهمیت آن رشد خواهند کرد.
ـ از تحریف و دستبرد و رد گم کردن‌ها و ... جلوگیری خواهد شد.
ـ و در نهایت دسترسی نسل‌های حاضر و نسل‌های بعدی آن تمدن به آثار مربوط به هویت خود، سهل‌تر و ممکن‌پذیرتر خواهد بود و این در مسئله‌ی هویت آفرینی و خلق هویت مردمان مؤثرتر و مفیدتر.
وباز هم چه عالی می‌شد ماهم که‌به عنوان صاحبان این تمدن و آثار در تاریخ لقب خواهیم گرفت، ضمن افتخار به تاریخی به این قدمت و معماری به این دقت که 3000 سال قبل نسبت به کاربرد علم هندسه در طراحی محوطه‌ها اقدام کرده است، تلاش نمائیم که: در قالب NGOها و تشکل‌های مردمی و غیردولتی،
- سپاسگزار همه آن عزیزانی باشیم که با مطالعات دامنه‌دار و تلاش‌های خود زمینه‌ی کشف این آثار را فراهم آورده و در دل زمین به دنبال تمدن‌های اجدادی ما در حال کاوش‌اند.
ـ همکاری لازم را از نزدیک با اکیپ کاوشگر داشته باشیم به نحوی که نه برای آنها مزاحمت ایجاد نمائیم و نه اینکه آنها را به امان خدا رها کنیم، بلکه در کلِ روند کاوش ضمن حضور، فضای کاری دلچسپی برایشان فراهم آوریم.
ـ با مسئولان دولتی و رده بالای مملکتی و آنهایی که دستی در کار میراث فرهنگی دارند، ارتباط برقرار کرده و زمینه‌ی توجه بیشتر آنها را به منطقه به منظور سرمایه‌گذاری و تزریق بودجه‌های ویژه جلب نمائیم.
ـ از طریق همکاری با رسانه‌ها و جذب خبرنگاران و نیز حضور در دنیای مجازی اینترنت این آثار و تمدن را در اذهان جهانیان به ثبت برسانیم و اطلاع‌رسانی به موقع و دقیق و مستندی به عمل آوریم.
ـ تلاش کنیم تا با آگاهی دادن به مردم در زمینه پیشینه‌ی غنی باستانی و تاریخی، به خلق هویت تازه‌ای در آنها کمک کنیم، هویتی که معتمد به نفس و توانمند و مستقل است.
ـ از این کشف به عنوان سکوی پرتابی برای شناساندن فرهنگ غنی منطقه به دیگران استفاده کنیم و در عین حال در جهت باروری و ایجاد فرهنگ متناسب با آن در منطقه، فعالیت نمائیم.
ـ تلاش نمائیم تا زمین‌های اطراف آن محوطه از طریق مصالحه با صاحبان و مالکان آنها در ردیف املاک ملی ثبت گردد تا ساخت و سازهای بی‌رویه چهره‌ی آن منطقه را چنان دگرگون نسازد که با هویت فرهنگی محل مکشوفه سنخیت نداشته باشد.
ـ از طریق جذب سرمایه‌گذاری‌ها، از منطقه یک قطب گردشگری قدرتمند در ایران خلق کنیم.
ـ و ناگفته‌های دیگری که مجالی دیگر می‌طلبد اما باید کشفیاتی از این قبیل، دستاویزی گردد برای بالابردن فهم ملیتی و هویتی همه‌ی ما، تا بیش از پیش بر گذشته‌ی خود واقف گردیم و براساس این شناخت در تعامل با دنیا، فعالانه‌تر برخورد داشته باشیم ...
وبدین ترتیب بامسمی‌ترین جلسه‌ با غوطه‌ور شدن در «چه می‌شدها» به انتها رسیدو...