زن بودن: «به زنانگی خود تحقق بخشید و عشق را بیابید»
مقدمه:
کتاب زن بودن بیان چگونگی دور شدن زنان جوامع صنعتی و مدرن معاصر از سرشت و فطرت طبیعی خود است. تونی گرنت نویسنده کتاب با تأکید بر نقش ابزاری زن در جوامع سرمایهداری کلان، ضمن انتقاد از شعارهای جنبش فمنیستی و انقلاب جنسی پیامد و تأثیر آن را بر روح و روان زن و انحطاط خانواده نشان میدهد. نویسنده چهارگونه شخصیت در جهان معاصر را برای زن تصویر میکند؛ زن مادونا، آمازون، مادر و معشوقه و سپس به بررسی دقیق هریک از این ابعاد میپردازد او معتقد است زن امروزی به صورت یک زن آمازون درآمده که از طبیعت ملایم و لطیف خود دور افتاده است و اکنون نیازمند است تا زنانگی گم شدهاش به ویژه جنبههای مادر، مادونا و معشوقه شخصیتش را باز یابد وی در نهایت زنی را کامل میداند که در طول دوره حیاتش همه جنبههای روانی خود را تجربه کند و در هم بیامیزد.
این کتاب مشتمل بر ۹ فصل است که گزارشی اجمالی از آن تقدیم خوانندگان محترم میشود.
فصل اول: دروغ بزرگ آزاد سازی
جنبش فمنیستی در آغاز به زنان وعدههای هیجانانگیز و اغوا کننده داد به گونهای که عدهای از زنان شوهر و فرزندانشان را ترک کردند و وعدهای در پی دستیابی به حرفه یا علایق شخصیِمتعلق به خود فکر ازدواج و تشکیل خانواده را از ذهن بیرون کردند این تأکید بر خودکفایی و فرد گرایی باید کیفیت زندگی زنان را ارتقا میداد و حق انتخابها و روابطشان با مردان را بهبود میبخشید اما اکنون بعد از گذشت چند دهه، زنان با این حقیقت مواجه شدهاند که نمیتوان به وعدههایی که فمنیسم و آزادی نوید داده بود اعتماد کرد.
نویسنده در این فصل، وعدهها و اسطورههای تحقق نیافتهای که عناصر افراطی انقلابات فمنیستی تبلیغ کردند را بررسی میکند:
دروغ بزرگ شماره یک: زنان نه تنها میتوانند بلکه باید از پس آنچه که مردان انجام میدهند برآیند.
* این شعار زن معاصر را وادار ساخته تا به گونهای وظیفه مضاعفِ اَبرانسانى که غالباً او را فرسوده و ناتوان و تنها رها میکند، تن در دهد.
دروغ بزرگ شماره دو: مرد و زن اساساً همانندند.
* در صورتیکه مردان و زنان نه تنها از لحاظ بیوزیست شناختی بلکه از نظر روانشناختی نیز با یکدیگر فرق دارند.
دروغ بزرگ شماره سه: موفقیت بر جذابیت میافزاید. این عقیده عنوان میکند، جذابیت یک زن در نزد مردان به همراه موفقیتهایش افزایش مییابد.
* در عشق، زن به خاطر خصیصههای استثنایی زنانهاش مورد علاقه و ستایش مرد قرار میگیرد.
«طبق آمارهای تحقیقاتى، زنان با تحصیلات بالا آمادگی کمتری برای ازدواج دارند و به ندرت همدم مناسبی هستند.» (جنس سوم: نوشته پاتریشا مک برم)
دروغ بزرگ شماره چهار: افسانه «توان تحقق نیافته شخص»، طبق این نظر ما «زنان» همگی از استعداد و توان فوق العادهای برخورداریم که تنها باید به تحقق درآید.
* حقیقت این است که اکثر زنان مثل اکثر مردان اشخاص عادی هستند.
دروغ بزرگ شماره پنجم: همانندی جنسی زنان و مردان، – زن و مرد قادرند به طور یکسان از آمیزش جنسی لذت ببرند.
* زنان نمیتوانند همخوابگی صرف را به همان آسانی که مردان میتوانند از عشق جدا کنند.
دروغ بزرگ شماره شش: میتوان ازدواج و بارداری را به تأخیر انداخت.
* سیستم تولید مثل زن، محدودیت زمانی دارد و در سنین بالا امکان بارداری و زایمان برای زنان وجود ندارد و اگر هم ممکن باشد همراه با سختی و خطر است.
دروغ بزرگ شماره هفت: مونث بودن مساوی ضعیف بودن است، رفتارهای مرسوم زنانه، ملایمت، ظرافت، مهربانى، …. اغلب رفتارهایی کاملاً مسخره تلقی میشود.
* رفتارهای زنانه از یکسو سبب تقویت حس آسیبپذیرى، پذیرندگی و جذابیت زنان میگردد و از سوی دیگر میل به سطوح بالایی از سرسپردگی و حمایت را در مردان بر میانگیزد.
دروغ بزرگ شماره هشت: انجام دادن بهتر از بودن است. فمینیسم رفتارهای سنتی زنانه که متضمن نوعی پذیرش منفعلانه و سکوت است را مسبب بیحاصلی و بیارزشی زن میداند.
* گوش سپردن، حاضر بودن و با قلب و ذهن باز، دیگری را پذیرفتن، پیوند عمیقی با غرایز زنانه در ارتباط با عشق دارد.
دروغ بزرگ شماره نه: اسطوره خودکفایى. شعار فمنیسم «زن همان قدر به مرد نیاز دارد که ماهی به دوچرخه»
* نشان اندیشه آمازونی ست که مردها را فقط به سبب باروری و تولید مثل به درد بخور میدانند.
دروغ بزرگ شماره ده: زنان از زنانه شدن مردان لذت میبرند.
* زنان، مردی با ویژگیهای زنانه را دوست ندارند همانطور که مردان زنی با ویژگی مردانه را دوست ندارند. «زن واقعی» و «مرد واقعی» تحسین میشود.
فصل دوم زن آمازون
- مسیری که جنبش آزادی زنان طی دو دهه گذشته ما را به سوی آن رهنمون کرده، مسیری به سوی جامعه آمازون است. (داستان هیپولیتا و تسوس)
- زن آمازون امروزى، نه آرامش یافته و نه حصارهای خود را گشوده است. او پریشان و فرسوده است. نسبت به جنس مخالف نگرشی رقابتی دارد و با آنها مبارزه میکند «تا مردانی بهتر از آنها باشد» از درک تفاوتهای روانشناختی و رشدی میان دو جنس عاجز است. برای وی صرف وجود داشتن به تنهایی کافی نیست و به معنای هیچ بودن است.
فصل سوم: چهار جنبه زن
هر زنی دارای چهارجنبه زنانگی به شرح زیر است:
جنبه آمازون: زن آمازون دارای تمرکز حواس بالا و فزون خواه است، ابراز وجود میکند، هدفدار و متکی به نفس و خود کفا است، ارتباط او با مردان زندگیاش در قالب همکار، رفیق و رقیب است.
جنبه مادر: حامی و سرپرست است. زنی است که با وابستگیاش به دیگران کامیاب میشود، او نه تنها فرزندانش را بزرگ میکند، بلکه سایرین و خویشاوندان، دوستان مؤنث و همسر را هم میپرورد.
جنبه مادونا- سرشتی الهام بخش است و معیارها و ارزشها و ایدهها را منتقل میکند. بازتابنده و تجسم محسنات کامل زنانه از لحاظ بردبارى، وقار و وفای به عهد است. این نوع زن در پی کسب عظمت برای خود نیست، او ترجیحاً مرد را در زندگی به سوی عظمت میکشاند و بی هیچ قید و شرطی از تلاش وی در جستجوی کسب خرسندی و موفقیت حمایت میکند.
جنبه معشوقه: زنی که در روابط شخصی خود با مرد در سطوح مختلف عقلانى، عاطفى، جنسی بیش از هر چیز دارای نقشی تعیین کننده و فعال است.
- زن باید نهایتاً در طول دوره حیاتش تمام چهار جنبه روان خود را تجربه کند و در هم بیامیزد. باید به درون خویشتن خود بنگرد و آن جوانبی از شخصیتش را که هنوز نیازمند رشد است، کشف کند.
- زن امروزی شدیداً به سوی جنبه آمازون شخصیتش متمایل شده است، او به سوی قدرت و در ضدیت با عشق جهتگیری کرده است. مادری را به تعویق میاندازد، با مادونا که از مد افتاده، در تماس نیست و از معشوقه فقط به قصد کامجویی جنسی استفاده میکند.
- زن آمازون امروزى انرژیاش را در جهان بیرون به کار میگیرد، نه در جهت آفرینش پیوند و روابطی پر مهر و محبت، او احساس میکند فقط به دلیل «انجام دادن» ارزش دارد. به عبارتی به دلیل موفقیتها و دستاوردهایش نه به دلیل و بودنش یعنی شایستگیهای زنانه کاملش.
- زنانی که با جنبههای زنانگیشان در تماساند لزوماً از جنبه آمازون بیبهره نیستند (الزاماً موجوداتی بیاراده که تحت نظارت دیگران باشند نیستند).
فصل چهارم بحران در مادونا
- زن آمریکایی امروزی دستخوش بحران مادونا شده است، تنها در پی ماجراجویى، ارضای خاطر شخصی و جنسی بوده است. امید و رؤیاهایش را فقط برای خود و آیندهاش سرمایهگذاری کرده، بر پاکدامنی پیش از ازدواج خط بطلان کشیده و نسبت به مردان و مسأله ازدواج که میتواند انبساط خاطر او را در زندگی تأمین کند پایبندی کمی نشان میدهد.
- مهمترین بخش غالب مادونای زن، وفای به عهد اوست. به عبارتی مرد را در ثروت یا تنگدستى، در خوشی یا ناخوشی میپذیرفت اما زنان امروزی با دیدن اولین علامت ضعف یا نقص در همسرانشان آنها را ترک میکنند.
- سیل عظیم زنانی که از شوهرانشان طلاق گرفتهاند در فقدان ایمانشان اشتراک دارند. ایمانی که به کمک آن و نیز حمایت زنانهشان میتوانستند با مردانشان مشکلات زندگی را کنار بزنند و رابطه خود را با موفقیت نجات دهند.
- اندیشه فمنیستی بر این باور است که مردان زنان را اذیت و سرکوب کرده و زندگی آنها را تحت کنترل در آوردهاند.
- زن امروزی پیش از گرفتن هر گونه تعهدی از مرد تن به آمیزش جنسی با او میدهد. قبل از اینکه مرد دلباخته او شود با او زندگی میکند و در حالت اضطراب و بلا تکلیفی دائمی است.
- در صورتیکه زنان با به کارگیری جنبه مادونا و معشوقه، مردان را اهلی و متمدن میکنند، آنان را بر میانگیزند و به عظمت میرسانند.
فصل پنجم: زنانگی را در آغوش بگیریم
- زن امروزى، پی برده است که زندگی کردن فقط با جنبه مردانه شخصیتش برای او دارای فواید معدودی ست.
- در پس ظاهر فریبنده، کامل و خودکفای بسیاری از زنان امروزی موجودی عصبی و غمگین نهفته است که غالباً احساس میکند برای زندگی واقعی وقت ندارد. زن اگر پیش از این در بندخانه و شوهر و فرزندانش بود، اکنون غالباً با کار و اهدافش به زنجیر کشیده شده است و هیچ وقت در گذشته فشار را مثل امروز احساس نکرده است.
- زن امروزى آموخته تا در داد و ستد زبانش را گاز بگیرد. او نمیخواهد دستی را که به وی غذا میدهد قطع کند. دستی که سابقاً متعلق به مردش بوده ولی اکنون به رئیسش «مرد یا زن» تعلق دارد. در واقع احترامی را که زنان در گذشته برای همسران خود قائل بودند اکنون به افراد متعددی انتقال دادهاند. در حوزه کاری زنان به این نتیجه رسیدهاند که با احترام گذاشتن به دیگران خود آنها نیز متقابلاً پاداش میگیرند. این موضوع در زمنیه عشق نیز صادق است ولی متأسفانه آن را تحت عنوان «تمکین کردن» از مرد، گناهی مرگبار، خیانت به جنس زنان و در نهایت منتهای بیاحترامی به زن تلقی میکنند.
- تمام انسانها نیاز به وابستگی دارند. زن متجدد با انکار حقیقیترین بخش وجودش به استقلال خود تحقق بخشیده است، منتها این استقلال تنهایی او را نیز در پی داشته است.
- بخش مهم، برونفکنی جامة زرهی آمازون و دسترسی به مردان این است که نشان دهیم به آنها احتیاج داریم و به سادگی کمک بخواهیم، به صورت مرد در برابر مرد با آنها رابطه برقرار نکنیم.
- قلمرو زندگی زنی که مایل است فقط یکی از جوانب زنانگیاش را برگزیند بسیار محدود است. مطمئناً یکی از اهداف خوب زندگی این است که ما تمام آن چیزی باشیم که میتوانیم، هم برای خود و هم برای کسانی که دوستشان داریم.
فصل ششم، قهرمانتان را بیابید
- زن به خود میگوید: هر وقت مرد مناسب را ملاقات کند زندگی حقیقى، عشق، ازدواج و مادری را آغاز خواهد کرد. ولی مرد مناسب از راه نخواهد رسید زیرا او را با دلداده خیالیاش که مردی بینظیر است و یک مرد تمام عیار بیعیب و نقص است و در ناخودآگاهش پرسه میزند مقایسه میکند. زنی که به وسیله دلداده خیالیاش تسخیر شده، همیشه در جستجوی عیب و ایراد است.
- خردهگیری از مردان که عموماً به «کوبیدن مرد» معروف است، همراه با انقلابات فمنیستی و جنسی و نیز دلداده خیالی درونی زنان متجدد به طور پیوسته گسترش یافت. زنان از مردان قطع امید نکردند بلکه از آنها انتظارات بیشتری داشتند و هر قدر این انتظارات افزایش یافت، مردان ناشایسته به نظر رسیدند.
- شاید بسیاری از زنانی که دارای مشاغل سطح بالایی هستند از نداشتن فرزند و تنها ماندن اظهار پشیمانی نکنند ولی در واقع اغلب آنها پشیمانند، زیرا با دلداده خیالیشان در قالب کار و اشکالی از این قبیل ازدواج کردهاند.
- برای ازدواج پایدار علایق مشترک مهم نیست، بلکه نکته حائز اهمیت ارزشهای مشترک است که همانند چسب روابط را استحکام میبخشد.
- زنی که با مادونای خود در ارتباط است به دنبال نقاط قوت میگردد و از نقاط ضعف به راحتی چشم پوشی میکند.
- هنگامی زنان با طیب خاطر و بدون هیچ قید و شرط بخشی از سلطهگری مردانهشان را به جنس مخالف اعطا میکنند، آن وقت قادرند جوانب زنانگیشان را به بهترین وجه بروز دهند و در مردش اعتماد به نفس فوقالعاده زیادی بر میانگیزد و نه تنها مردانگی او را، بلکه زنانگی خود را نیز ارتقا میدهد.
فصل هفتم از عهده مردان برآمدن
این فصل به درک واداره مرد بالغ اختصاص دارد.
۱- تشویش اختگى: اولین نکتهای که باید درباره مردان بدانیم این است که بزرگترین و ابتداییترین ترس مردان، ترس از اخته شدن است چه از لحاظ روانی و چه از لحاظ جسمانى
۲- غرور و خودسرى: مردان به علت ترسی که از اخته شدن دارند بیاندازه مغروراند؛ بنابراین وظیفه زن است که با کاهش این ترس به او نشان دهد که با اعتلا بخشیدن به زندگى، بارش را سبک و راهش را باز می کند و مردانگیاش را ارتقا میدهد.
- زن عیب جو و اختهکننده فقط میوههای تلخ بیتفاوتی را از سوی مرد برداشت میکند. یا شخصیت او را به کمتر از آنچه که هست تنزل میدهد و یا اینکه او را در وضعیتی قرار میدهد که سر به شورش بگذارد.
۳- او را همانگونه که مییابید بپذیرید
مردان در برابر دستورات مقاوت میکنند و به میزان زیاد عنان خویش را به زنی واگذار میکنند که از مردانگیشان حمایت کند.
۴- مادری کنید ولی خفه نکنید
جزئی از نقش زنانه زن این است که مرد را میپرورد، او را حمایت و تشوق میکند تا رشد یابد و خود را به واقعیت در آورد، به تواناییها عظیم خود پی ببرد. زمانیکه جنبه مادری به حد افراط برسد مرد را خفیف و خوار کرده و مادام العمر او را پسر بچه وحشت و فاقد اعتماد به نفس نگه میدارد.
۵- رابطهای مطلوب
حالات شخصیت:
الف)والد؛ مرکز نگرشها و ارزشها و عهده دار دستور و تعلیم ،ارزیابی ،انتقاد و پرورش است .
ب)بالغ؛ مرکز اندیشه و تصمیم گیری است و حقیقت را میآزماید.
ج)کودک؛ مرکز احساسات و تمایلات جنسی است، بازیگوش و شهوتران است.تمنتتتتمنتمتم
آنان را بر می انگیزند و به عظمت می رسانندمردان و زنان هر کدام تا حدودی این سه حالت را در شخصیتشان دارند. رابطه موفق بین آنها بسته به بده بستانهای یکنواخت و بیتنش میان بخشهای شخصیتشان است. به عنوان مثال چنانچه والد درون زن سعی کند با کودک درون مرد از روی محبت رابطه برقرار کند و او آمادهی قبول آن باشد و به شکل مناسب پاسخ گوید، بده بستانی بیآلایش صورت میگیرد. ولی چنانچه زن کوشش کند برای مرد مادری کند و مرد حال و حوصلهی آن را نداشته باشد، او نه با کودک خود بلکه از طریق بالغ و چه بسا حتی با والد خشمگینش واکنش نشان میدهد.
۶- مادونای سیاه
مادونای سیاه یکی از ابعاد پنهان وجود زن است یعنی جنبه سرد زنانگی که وقتی مرد کار نادرستی میکند باید از او روی گرداند، خشم و ناامیدی را معمولاً میتوان به بهترین وجه از طریق رویگردانی خاموش مادونای سیاه ابراز کرد. رویگردانی خاموش به مرد فرصت میدهد تا بیندیشد و در مورد خطایی که مرتکب شده تعمق کند در صورتیکه بدخلقی و سرکوب تهاجمی موجب ترغیب مرد به مقابله به مثل میشود.
۷- گریه و خنده
هر بیانِ عاطفى و ابراز خود انگیخته احساسات میتواند موجب لذت بخشتر شدن زندگی شود.
۸- نشان دهید به او احتیاج دارید.
اشتیاق مرد به ادامه رابطه، وقتی صادقانه و خاصلانه احساس نکند که زن به او نیازمند است، رو به زوال میگذارد.
استقلال و برخورد ستیزهجویانه زنان، در مردان احساس عجز و ناتوانی به وجود میآورد. مردانی که احساس ضعف میکنند اغلب واکنشهای خصمانه نشان میدهند، احساس بیهودگی میکنند، شدیداً انتقاد میکنند یا کاملاً پس میکشند.
فصل هشتم و نهم
تسلیم پرحلاوت و تحقق زنانگی از طریق ازدواج
- زنی که خود را از دورن و بیرون تسلیم قدرت عشق کند قادر میشود تا هم از لحاظ جنسی و هم عاطفى، ژرفترین تواناییهای زنانهاش را تحقق بخشد. تنها یک زن متعادل و آگاه نسبت به هویت شخصی خود آمادگی آغاز فرایند تسلیم را دارد، کسی که از عزت نفس کافی برخوردار است تا از عهده چنین احساسات و عواطف ژرفی که به خارج فوران میکند «مقاوت غرور، دخالت انیموس»، برآید.
- وقتی زنی قدری از عزت نفسش را به خاطر مردی نادیده میگیرد، در واقع از مقاوت در برابر او صرف نظر میکند و به وی اجازه میدهد در جسم و روحش رخنه کند. او به راستی از جهاتی «تسخیر» شده است، با این وجود از آنجا که اجازه نداده چیزی مانع پیوند او با مردش شود «فاتح» است.
- معمولاً زن است که با سمت عاطفى رابطه بیشتر در تماس است، اکثر اوقات او است که باید اسلحهاش را با نام عشق بر زمین بگذارد و اعلام آتش بس کند.
- زنان در عشق پیروزی را از آن خود میسازند، زیرا به خاطر اشتیاقی که به تسلیم و تن در دادن دارند، به استمرار و پایداری ریسمان رابطه گره محکمی میزنند. فرایند تسلیم به قدری قدرتمند است که سحرانگیز مینماید. این همان چیزی ست که زن را نزد مرد عزیز میکند و مرد را وا میدارد تا از او مراقبت کند.
- زن پیش از تسلیم شدن باید مرد را متعهد به ازدواج نماید.
- ازدواج بیش از هرنوع رابطهی دیگرى، قابلیت زنان را در دستیابی و به کارگیری تمامی چهارجنبه شخصیتی زنانه، خصوصاٌ مادونا یعنی روح زن، در بوتهی آزمایش میگذارد.
دکتر تونی گرنت در فصل ابتدایی کتابش، ده دروغ بزرگ که زنان امروزی به خود می گویند را بر می شمرد، و می گوید: "زن امروزی مردی بدلی است؛ با مردان واقعی در جنگ است و به همین علت آشفته و نا آرام است." (ص١۶) یکی از مواردی که او بررسی می کند، اخیراً ذهنم را به خود مشغول کرده است. در ادامه سعی خواهم کرد بخشی از آنچه در کتاب مطرح شده است را بیشتر موشکافی کنم.
"دروغ بزرگ شماره هشت: انجام دادن بهتر از بودن است
در تکاپو بودن بهتر از منفعل بودن، و ابراز وجود بهتر از پذیرش است. به تعبیر دیگر، به زبان آوردن آنچه در دل است، بهتر از گوش کردن و ساکت ماندن است... (در حالی که) گوش سپردن، حاضر بودن و با قلب و ذهنی باز دیگری را پذیرا بودن، همواره از مهم ترین نقش های زن بوده است."(ص٢٣)
در این کتاب گرنت بر این اعتقاد است که "زنان معاصر مایلند دوباره احساس لطافت کنند و از طرف مردانشان قدرتی متناسب با آن دریافت کنند." او می گوید که این احساس چیزی نیست مگر سوختن در حسرت آرام گرفتن و خود را تسلیم زن بودن کردن، حالتی که به انرژی و کنترل کمتری نیاز دارد."(ص٢۵) به نظر من "تسلیم و انفعال" در اینجا نیاز به توضیح بیشتری دارد؛ زیرا این انفعال در عین حال متضمن یک نوع پویایی است، و شامل زنانی می شود که جنگجویی های زندگی شان را شخصاً به عهده می گیرند، اما جنس جنگجویی شان با مردان متفاوت است. چون رها کردن و تسلیم، برای زنی که جنگی نکرده و در زندگی اش دستاوردی نداشته قاعدتاً بی معنی است. ما اول باید جنگیدن و به دست آوردن را بلد باشیم، تا بعد بتوانیم لذت پذیرش و تسلیم را درک کنیم.
"روش برخورد زنان نسبت به مردان هیچ ارتباطی به جایگاه زن در جهان ندارد... با این حال اکثر زنان امروزی، حتی آنهایی که به دستاوردهای کمی نایل شده اند، نسبت به جنس مخالف نگرشی رقابتی دارند و با آنها مبارزه می کنند تا مردانی بهتر از آنها باشند." (ص٣٧) معنای تسلیم این نیست که زن صرفاً به نقش های سنتی گذشته بازگردد و از هر جهت به دستاوردهای مرد وابسته باشد؛ بلکه به این معناست که بتواند در عین داشتن دستاوردهای خودش، وارد وادی رقابت با مرد زندگی اش نشود و در آن فضا منفعل و پذیرا باشد. این کار، حداقل در ابتدا، بسیار عجیب و غیر ممکن به نظر می آید؛ اما در واقع محصول همین تلاشِ به ظاهر متناقض، برای به دست آوردن و در عین حال پذیرا بودن، زنی است که انرژی های مردانه (آنیموسی) اش را آگاهانه در خدمت خود گرفته است. به این معنی که چنین زنی، آگاه است که در هر فضا، با قواعد مخصوص آن وارد شود. اهمیت این موضوع برای زنانی که تجربه وارد شدن به فضای روابط عاطفی با قواعد رقابتی فضاهای کاری را دارند، واضح تر است. گرنت معتقد است که "حتی قوی ترین زن آمازون نیز هنگام برقراری رابطه با مرد تسلیم وی می شود و خود را با او وفق می دهد... در عشق، تقریباً همیشه زن است که قلمرو مرد را می پذیرد و نه برعکس." (ص٣٠) اما در عین حال لازم است بدانیم که "تسلیم شدن در جنگ به معنای شکست است. ولی تسلیم در عشق برای یک زن، به معنای پیروزی است. تحقق این امر متضمن پذیرش تمامی زنانگی شخص است. به عبارتی، گشودن درهای نفس خویش بر روی مرد با اعتماد و ایمان کامل به اوست... این داد و ستد پر مخاطره ای است و شخص باید به آرامی خود را در برابر آن رها کند." (ص٣٢) "خارج از کنترل خویش بودن چیزی است که زن امروزی نمی تواند تحمل کند" (ص۴١)، در حالی که در کنار فرد قابل اعتماد و احترام، شاید هیچ چیز تا این حد لذت بخش نباشد که تحت کنترل خودمان نباشیم و سیال بودن روحمان را زندگی کنیم. بنابراین "زنی که حقیقتاً با زنانگی اش در تماس و تحت تأثیر آن است خود را فقط به مردی تسلیم می کند که بتواند به او اعتماد کند و برای وی احترام قائل شود." (ص٣٣)
به نظر من آنچه مورد نظر دکتر تونی گرنت است، بازگرداندن نوعی تسلیم فعال به زندگی زنان موفق است؛ که در آن زنان پذیرنده هستند، اما آگاهانه!
گرنت می گوید:"آقا بودن به معنی محترم بودن و آبرومند بودن و بر طبق مقررات و قانون عمل کردن است. خانم بودن همواره مهربان تر، ملایم تر و بخشنده تر و حساس تر بودن به ظرافت های کوچکی است که جهان را برای زیستن مکانی راحت تر، متمدن تر و فرهیخته تر می کند."(ص۶٠) این بیان، به احتمال زیاد بسیاری از زنان امروز را می رنجاند. زنان امروز عادت کرده اند که ملایم تر و حساس تر بودن را نوعی توهین به خود تلقی کنند، حتی اگر واقعاً این طور باشند. امروزه "gentle sex" یا "جنس لطیف" برچسبی نا خوشایند برای اکثر زنان است. شاید به این دلیل که در گذشته های دورتر، هنگامی که زنان با جنس لطیف بودن مشکلی نداشتند، از نظر اجتماعی و فرهنگی نیز در موضع ضعف و وابستگی محض بودند. بنابراین ضعف و ناتوانی زنان چیزی است که با این کلمه برای آنها تداعی می شود. در جامعه ای در حال گذار مانند جامعه ما نیز کم نیستند زنانی که هنوز لطیف شمرده می شوند، اما از دستیابی به بسیاری از حقوق خود و همچنین استقلال نسبی، ناتوانند. با تمام این احوال، ملایمت در عین قدرت است که به نظر من یک زن را به یگانگی قدرت های درونش نزدیک می کند. "تلاش برای هماهنگی و توازن در وجوه مختلف شخصیت، همواره عرصه آزمون و مبارزه ای مادام العمر برای مردان و زنان بوده است." (ص58)
از دید من این مادونای یک زن است که هماهنگی قدرت های متفاوت و گاهی متضاد وجودش را برای او ممکن می کند. مادونا دارای قدرت شهودی ای است که می تواند فضاهای متفاوت و قواعد گوناگون آنها را تشخیص داده و بر اساس آن عمل کند. در فضای تحصیل، کار و ... مسئولیت هایش را در فرایند رشد اجتماعی بپذیرد و به درستی، با نظم و جدیت آمازون آن را پیگیری کند؛ در فضای روابط اجتماعی دوستانه زره اش را کنار بگذارد و تا حد ممکن از جو رقابت خارج شود؛ و در حوزه رابطه عاطفی، علاوه بر آنچه در فضای دوستانه حاکم است، معشوقه حاضر در روان خود را نیز زندگی کند. جنبه مادر نیز جنبه ای است که در هر حوزه به تناسب شرایط بروز می کند. البه این بدان معنا نیست که در هر فضا صرفاً یک بخش از وجود زن زندگی می شود، بلکه عموماً یک یا دو جنبه، قوی تر و بارزتر ظاهر می شوند و جنبه های دیگر به صورت محدود و کنترل شده (نه سرکوب شده!).
اگر بپذیریم که هماهنگی در درون به آرامش بیرونی می انجامد، آنچه که باعث می شود زن در درون و بیرون خود به تعادل برسد، همان طور که گفتیم جنبه مادونای شخصیت اوست: "آرامش و متانت یکی از مشخصه های جنبه مادونای شخصیت زنانه است که آنرا به صورت های مختلف و متعدد توصیف کرده اند: به صورت وحدت با طبیعت، احساس ارتباط با تمام موجودات زنده، ایمان پایدار به حقانیت جهان، و نوعی عشق و بردباری که از قوه تعقل فراتر می رود." (ص81)
یک زن چگونه ازدواج می کند؟
دکتر تونی گرنت در فصل ششم کتاب "زن بودن" بحث لزوم شریک داشتن یک زن را مطرح می کند و می گوید: "رشد کردن در قالب یک زن، به معنای پیوند با مردی حقیقی (نه رؤیا و تصور) است و دوست داشتن او به خاطر آنچه که هست، نه آنچه که او (زن) آرزو دارد."(ص١١٣) او در عین حال معتقد است که زنان امروز، از یک طرف عشق و محبت، و توجه و مسئولیت پذیری ای که در گذشته نثار مرد زندگی و خانواده شان می کردند را تقسیم کرده و در حوزه کاری و اجتماعی نسبت به رئیسشان و دیگران ابراز می کنند؛ و از طرف دیگر به این دلیل که مشغول کارها و فعالیت های متعددی هستند، به نوعی برای حضور یک مرد در زندگی شان وقت ندارند. اما در صورتی که زن آگاهانه زمان حضورش در فضای کار و جامعه، و همچنین انرژی و توجهی که برای آنها می گذارد را مدیریت کند،آنچه که می خواهد، حتماً رابطه عاطفی و شریک زندگی است. نکته دیگری که گرنت به آن اشاره می کند، تله کمال گرایی زنان امروز است: "انتظارات بسیار افراطی در عشق و کار، زن امروزی را به تله ویرانگر کمال گرایی انداخنه است که بسیاری را هرگز از آن راه گریزی نیست، زیرا هیچ زنی، خواه در وجود خود یا در وجود دیگران، وقتی که به کمال خوگیر شود نمی تواند سعادت و شادمانی را بیابد."(ص١١٧) و این موضوع دقیقاً بازتاب کاسته شدن از نگاه مادونایی زنان به جهان اطرافشان است. "زنی که مادونای خود را به کار می گیرد قادر است عالی ترین ویژگی ها را در مرد ببیند"(ص١١٩) و او را همان طور که هست، دوست داشته باشد و بپذیرد.
از آنجا که "ازدواج به راستی تعهدی پیچیده است، سفری هم درونی و هم بیرونی است"(ص١١٩)، یک زن هنگامی که بتواند به یک مرد اعتماد کند و در کنار او احساس آرامش نماید، می تواند به ازدواج با او و تعهد به او فکر کند؛ به شرطی که از قبل سفر درونی اش را آغاز کرده باشد: "برای یافتن شخص مناسب، اول باید خودت شایسته باشی" (ٌ١١٩) که این موضوع البته شامل مردان نیز می شود!
"مرد خوب، مردی است که زن می تواند توانایی ها و صفات او را تحسین کند و به آنها احترام بگذارد... و برای او قابل اعتماد و امین است. بدون برخورداری از چنین اعتمادی نسبت به او، غیر ممکن است زن بتواند از کنترل دست بکشد... وقتی زن با مردی است که می تواند به او اعتماد کند، قادر است در زنانگی خود آرام بگیرد و با نشاط تمام، قدری از کنترل خود بکاهد و در عوض از لذت زن بودن خویش متمتع شود... مردی که قهرمان یک زن است، مرد قابل اعتمادی است و زن احساس می کند که می تواند با اطمینان خود را به او تسلیم و در کنارش اندکی احساس کمال کند... در عین حال، این اتکا به خاطر این نیست که زن قادر نیست از خودش مراقبت کند، بلکه به این دلیل است که او تصمیم گرفته که زندگی و جسمش را به دیگری پیوند دهد."(ص١٢٣)
زن بودن چیزی بیش از مونث بودن است. زنانگی در طول اعصار در هاله ای از ابهام بوده، چنانکه برای عالمان و دانشمندان نیز مسحور کننده است. گفته شده زیگموند فروید در اواخر زندگی اش از پاسخ به این پرسش که زنان چه می خواهند؟ مایوس شد. یکی از شاگردان فروید به نام سی.جی.یونگ می نویسد: این که مردان عملا هیچ درکی از روانشناسی زنان ندارند، امری مسلم و قطعی است ولی مایه ی شگفتی است که زنان هم خود را نمی شناسند.
نظریه ی کارل گوستاو یونگ و همکارانش نظریه ای است که بر اساس آن هر زنی می تواند خویشتن خویش را بیابد و نهایتا خود را پیدا کند.
یونگ اعتقاد داشت درون هر زنی، مردی ودرون هر مردی، زنی وجود دارد. او جنبه ی زنانه مرد را آنیما، وجنبه ی مردانه ی زن را آنیموس نامید. برای تمامیت یافتن موجود انسانی، لازم است جنبه های زنانگی و مردانگی با هم ادغام شوند.
تونی گرنت در کتاب "زن بودن" خود در پی ساده سازی نظریه ی یونگ برآمده و آن را اینگونه آغاز میکند.
چهار جنبه شخصیت زن :
مادونا : بازتابنده محسنات کامل زنانه از لحاظ بردباری و وفای به عهد.
مادر : حامی و سرپرست است. او نه تنها فرزندانش را بزرگ می کند، بلکه سایر خویشاوندان و دوستان زندگی اش را می پرورد.
جنگجو (آمازون) : متکی به نفس و خود کفاست ابراز وجود می کند و شدیدا دارای تمرکز حواس و فزون خواهی است.
معشوقه : جنبه ای لز زن است که مردان همواره آن را ستایش می کنند. معشوقه با مردش همخوانی می کند، ولی هرگز دست به سینه ی او نیست.
این چهار جنبه شخصیت در درون هر زنی، همزمان وجود دارند اما درجه حضور آنها متفاوت است.
علاوه بر این در شخصیت هر انسانی می توان سه بخش والد، بالغ و کودک را که اریک برن آنها را حالات خویشتن نامیده است مشاهده کرد.
بخش والد، شامل نگرشها و ارزشهاست. عهده دار دستور و تعلیم، ارزیابی و انتقاد و پرورش.
بخش بالغ، مرکز اندیشه است، تصمیم گیری می کند، حقیقت را می آزماید و می اندیشد.
و بخش کودک ، بازیگوش، شهوتران و مرکز احساسات و تمایلات جنسی است.
هم مردان و هم زنان این سه حالت را در شخصیتشان دارند، اما رابطه موفق بستگی به بده بستانهای هماهنگ و مناسب میان بخشهای والد، بالغ و کودک شخصیت دارد.
ادغام نظرات کلی یونگ و برن:
در شخصیت زن، والد هم تراز مادر، بالغ هم تراز آمازون و کودک هم تراز معشوقه است.
مادونا کمی پیچیده تر است، ولی می تواند در بخش اندیشمند کودک که به آن پروفسور کوچولو می گویند، ساکن باشد.
این قدرت شهودی یا مادونای زن است که تصمیم می گیرد از کدام حالت شخصیت، والد، بالغ یا کودک در تقابل با مرد استفاده کند.
زنان به دلیل قدرت شهودی والایشان در تشخیص و درک حالات عاطفی و احساسات از مردان تواناتر اند. در مطلوبترین شرایط، زن با استفاده از مادونا میداند چه موقع از والد (مادر)، بالغ (آمازون) و کودک (معشوقه) خود در ارتباط استفاده کند.
نظرات