مطالعات انجامشده در حوزه ارتباطات با وجود گستردگی و تنوع به ویژه در غرب که منشا علوم ارتباطات جدید محسوب میشود، کمتر به «دوران پیش از چاپ» و «ریشههای فرهنگی» ارتباطی منبعث از آن پرداختهاند. در کتاب حاضر به این موضوع توجه شده و نگارنده آن را بر اساس پاسخهای به دست آمده از این دو سوال اصلی تدوین کرده است: نخست این که هنجارهای ارتباطی در ضربالمثلها و 11 قرن اشعار ایرانی چیست؟ و دوم آن که مجموعه توصیفها از وضعیت ارتباطات در طول تاریخ ایران و هنجارهای ارتباطی آن چه جایگاهی در مدل امروزین «هشت انگارهای ارتباط ایرانی» مدل خودساختة نویسنده شامل 8 نقش ارتباطی دارد؟ بر این اساس برخی مباحث کتاب عبارتاند از: تدابیر ارتباط ایرانی، جایگاه اندیشمندان 11 قرن نظمنویس ایران در تعامل فرد، جامعه و تمدن، ریشههای فرهنگی، شکلگیری نگرش به ارتباط در استبداد نهادینه شده، و زندگی و جادوی ارتباطی.
معرفی کتاب توسط دکتر اکبر سلطانی نویسنده، مترجم و پژوهشگر تفکر انتقادی
پدیده توهم جمعی زمانی رخ میدهد که فرد در درون خود به «گزاره الف» معتقد است، اما با تصور اینکه اکثریت جامعه به «گزاره ب» باور دارند، در عرصه عمومی از «ب» حمایت میکند. نکته اینجاست که بسیاری از افراد دیگر نیز دقیقاً در همین وضعیت قرار دارند. آنها هم قلباً به «الف» معتقدند اما در ظاهر طرفدار «ب» هستند. نتیجه، شکلگیری یک اجماع دروغین و یک واقعیت اجتماعی است که تقریباً هیچکس در خلوت خود به آن باور ندارد. اما این توهم جمعی از کجا نشأت میگیرد؟ کتاب «ریشههای فرهنگی ارتباط در ایران» با تحلیل هزاران شعر و مثل در طول تاریخ، تحلیلی جذاب ارائه میدهد. بر اساس این پژوهش، ما ایرانیان در هنگام ارتباط، مخاطب خود را بر اساس دو محور دستهبندی میکنیم. محور اول: خودی / غیرخودی. محور دوم: فرادست / فرودست (دارای برتری / فاقد برتری). در نهایت الگوی رفتاری ما اینگونه است: اگر مخاطب غیرخودی یا فرادست تشخیص داده شود، دو استراتژی اصلی ارتباطی ما «تظاهرسازی» و «سکوت» خواهد بود. تنها زمانی که مخاطب خودی و فرودست (یا برابر) باشد، ما به خود اجازه میدهیم که بدون تظاهرسازی و سکوت، صریح و مستقیم صحبت کنیم. این الگوی ارتباطی که محصول تاریخ استبدادی ماست، توضیح میدهد که چرا در لفافه سخن گفتن در جامعه ما تبدیل به عادت شده است. این میراث فرهنگی، زبانی مملو از کنایه، متلک، استعاره و شعر را برای ما به جا گذاشته است. یاد گرفتهایم که چگونه بدون بیان مستقیم، مقصود خود را منتقل کنیم. این دقیقاً نقطهی تقابل فرهنگ ما با تمامی پیشفرضهای تفکر نقادانه است. تفکر نقادانه از ما میخواهد که استعاره و شعر را کنار بگذاریم و به استدلالورزی شفاف بپردازیم. تفکر نقادانه به دنبال استدلال مستدل، شفافیت و صراحت است، در حالی که فرهنگ ما ابهام را تشویق میکند. دقیقاً به همین دلیل است که وقتی با آموزههای تفکر نقادانه که عموماً از فرهنگی دیگر ترجمه میشود روبهرو میشویم، زبان ما به سادگی آن را نمیپذیرد. به عبارت دیگر، میتوان گفت یک شکاف عمیق میان الگوهای ارتباطی نهادینهشده در فرهنگ ما و الزامات منطقی تفکر نقادانه وجود دارد.
جهت خرید اینجا را کلیک کنید

نظرات