در سالهای اخیر دو تصویر همیشه در قاب ذهن من جا خوش کرده‌اند. اول، تصویر سیاستمداران خندان و اکثراً کهنسالی است که در حال عیش و نوش دور میز مذاکرات نشسته یا در تالارهای مجلل شهرهای زیبای ساحلی و کوهستانی رو به دریا یا جنگل، قدم‌زنان سرنوشت مردم جهان را تعیین می‌کنند. دوم تصویر کودکان کشته‌شده در جنگ است که روی زمین افتاده و یا در آغوش مادران و پدران خود آرمیده اند؛ کودکانی که در نتیجه تصمیمات همان سیاستمداران کهنسال مجال زندگی نیافته‌اند. تٲمل در این دو قاب که عکس آدمیان داخل آن در طول زمان عوض می‌شود، اما ماهیت تصمیماتشان و نتیجه آن برای کودکان یکی است، پرده از یک دوقطبی بزرگ و دو سبک زندگی متضاد در تاریخ برمی‌بردارد: سبک آنانی که حاضرند جهانی را با مردمانش به آتش بکشند تا خود دمی بیشتر در قدرت بمانند؛ و آنانی که با آغوش باز با زندگی وداع می‌کنند و به پیشواز مرگ می‌روند تا کودکان طعم زندگی را بچشند. پرسش این است که در این جهان به‌نام، مدرن و متمدن چه کسانی زمینه خلق جنایتکارانی چون صدام و نتانیاهو را فراهم کردند و با اولویت دادن ایدئولوژی بر جان انسان، کشته شدن کودکان و بیگناهان را همچون وسیله‌ای برای تحقق آرمانهای ایدئولوژیک خود مشروع پنداشتند؟

۱۴ آوریل هر سال برای مردم کرد یادآور یک‌روز بسیار تلخ در تاریخشان است؛ روز نمادینی که صدام جنایتکار ۱٨۲ هزار پیر و کودک را به نام سوره انفال دراقلیم کردستان قتل‌عام یا در بیابانهای سماوه و ... در گورهای دسته‌جمعی سربه‌نیست کرد.این نسل‌کشی نتیجه تقدم ایدئولوژی نژادپرستی عربی بر جان انسان بود که ریشه در جهان غرب داشت. در عملیات انفال آن سالهای سیاه خانواده‌های کردی بودند که نسلشان به‌کلی منقرض شد و خانواده‌هایی که دهها عضو خود را از دست دادند و بسیاری دیگر که تنها یک عضو خانواده باقی ماند. فاشیستهای بعثی عرب در برابر چشمان نظاره‌گر جهان غرب و شرق و عرب و اسلام هزاران روستا را پس از قتل‌عام و اخراج ساکنانشان با خاک یکسان کردند و به طبیعت و پرنده و چرنده کردستان هم رحم ننمودند. 

۳۵ سال پس از آن جنایت ننگین، روح صدام در وجود پیرمرد جنایتکار ۷۴ ساله‌ای به نام نتانیاهو حلول کرد و با اولویت دادن ایدئولوژی ملی و مذهبی یهود بر جان انسان، همان جنایاتی را مرتکب شد که روزگاری صدام در قبال کردها انجام داد.هرچند امروز در جامعه کردی مواضع متفاوتی در برابر مسئله فلسطین وجود دارد،اما اگر به‌دور از ایدئولوژی‌اندیشی و از منظر تاریخی تنها بر جنایتهای این دو نفر و همکیشان آنان تمرکز کنیم،درمی‌یابیم که بستر و زمینه وقوع هردو جنایت، یکی است.نیم‌نگاهی به نقشه خاورمیانه در ۱۰۰ سال پیش بیندازیم.چند دولت، وجود داشتند؟ پاسخ، ساده است: دو دولت عثمانی و ایران قاجار. آیا در نقشه جهان آن‌روز دولتهایی به نام اسرائیل و عراق بودند؟ آیا نامهای ترکیه، سوریه، عربستان، اردن، کویت، عمان، قطر، بحرین و امارات دیده می‌شد؟ پاسخ، بدون هیچ تردیدی منفی است. نقشه تمام این دولتها و ملتهای ساختگی با مداد و ماژیک استعمارگران انگلیسی و فرانسوی و امضای امریکا کشیده شد که پس از شکست دادن دشمن دیرینه خود عثمانی قلمرو آن را تقسیم کردند و بدون هیچ مبنای قومی، تاریخی و طبیعی دولتهای وابسته به خود را در آن به‌وجود آوردند. طنز تلخ تاریخ آنجاست که آنان دو برادر عربستانی را به اردن و عراق بردند تا پادشاه دولتهایی شوندکه قرار بود بر دو ملت ساختگی این دو کشور جدیدحکمرانی کنند. در جایی مثل فلسطین هم که در آن زمان تنها پنج درصد مردم، یهودی و البته عرب‌زبان بودند، تصمیم گرفتند یک دولت یهود بسازند، اما مشکل آن بود که این دولت مطلوب با کمبود "ملت" روبرو بود و نمی‌شد که مثل عراق و اردن خیلی زود به اسم دولت-ملت آن را به دنیا معرفی کنند، بنابراین مقرر شد که در یک فرایند زمانی چند ده ساله با کوچ‌دادن یهودیان از همه جای جهان به فلسطین ملت اختراعی مورد نظر خود را به وجود بیاورند و چنین بود که با جمع کردن یهودیان ۷۲ ملت و دولت جهان، دولت اسرائیل را در فلسطین تشکیل دادند.

پرسش بزرگ پژوهشگر تاریخ از غربیها این است که چگونه در قلمرو عثمانی بیش از ۱۵ کشور عربی تٲسیس کردند، اما اجازه ندادند کردها و فلسطینی‌ها که به تنهایی جمعیتشان برابر آنها بود، صاحب یک دولت شوند؟ آیا جنایات صدام در کردستان و نتانیاهو در غزه ریشه در سیاست غرب برای منطقه ندارد؟ آیا اقدامات صدام که خود را سردار قادسیه و نتانیاهو که خود را مجری فرامین تورات می‌داند ریشه در یک خاستگاه مشترک ایدئولوژیک ندارد؟ آیا کشتن انسان کرد و فلسطینی ریشه در تقدم ایدئولوژی دولت- ملت مقدس غربی و دیگر ایدئولوژیهایی که در واکنش به آن برآمدند، برجان انسان نیست؟ پاسخ این پرسشها را به خوانندگان فرهیخته کردستان‌نامه می‌سپارم.