در صفحات گذشته درباره‌ی‌ ارتباط شوهران با همسرانشان صحبت کردیم، نقش پدران، پدرِ الگو و پدرِ دوست. اکنون درباره‌ی‌ کلید جدیدی از کلید‌های ‌رفتاری و قاعده‌ی جدید از قواعد رفتاری که کانون گرم خانواده را برمی‌گرداند، صحبت می‌کنیم.‌ این قاعده مخصوص پدر، مادر، پسران جوان، دختران جوان و فرزندان است. این قاعده عبارت است از: «چگونگی توجیه فرزندان؟»

خیلی از پدر و مادران از چگونگی رفتار با فرزندانشان می‌پرسند، عده‌ای هم از بی‌بند و باری فرزندان و پاسخ‌های سبکسرانه و احمقانه‌ی آنان شکایت می‌کنند.

 

شیوه‌های ‌توجیه فرزندان توسط پدران در کودکی:

چگونه فرزندانمان را توجیه کنیم؟ شیوه‌های ‌توجیه فرزندان چیست؟ بیاییم این شیوه‌ها ‌را مشخص کنیم، سپس درباره‌ی‌ چگونگی رفتار پیامبر علیه الصلوات والبرکات صحبت کنیم. اصلی که پیامبر علیه الصلوات والبرکات در رفتار با جوانان در آن استوار بود، سپس پدران را نصیحت کنیم که مثل پیامبر علیه الصلوات والبرکات رفتار کنند. روی شیوه‌ی‌ تربیتی نوین، شیوه‌ی‌ رفتار جدید، و چگونگی توجیه جوانان با هم اتفاق کنیم.

در آغاز می‌پرسیم: شیوه‌ی‌ توجیه کودکان توسط پدران چگونه بود؟ شیوه‌های ‌مشهوری برای رفتار و توجیه در دوران کودکی است، یکی شیوه‌ی‌ دستور مستقیم است. به فرزندت دستور مستقیم می‌دهی: بخور، بنوش و بخواب. شیوه‌ی‌ دیگری هم هست، شیوه‌ی‌ نکوهش و سرزنش. مثل این‌که بگویی: چنین نکن. شیوه‌ی‌ سومی هم هست: مثل این‌که مادر به تندی به فرزندش نگاه کند. این‌ها ‌شیوه‌های ‌توجیه در کودکی بود، ولی اینک آن‌ها ‌بزرگ‌تر ‌شده‌اند، سنشان بین دوازده و بیست است. آیا می‌توانیم همین شیوه‌ها ‌را که در کودکی استفاده می‌کردیم به کار بریم، یا باید آن‌ها ‌را تغییر دهیم؟

 

شیوه‌های ‌اشتباه در توجیه فرزندان بزرگ توسط والدین:

گفته‌ها و شیوه‌های پدر و مادر ‌را برای تو بیان می‌کنم.

هدف این نیست که بگوییم که این شیوه‌ها ‌اشتباه است، بلکه هدف این است که به اتفاق نظر برسیم و مانع از به وجود آمدن جزیره‌های ‌تک و تنها شویم.

 

شیوه‌ی‌ اول: ملامت و سرزنش:

شیوه‌ی‌ اوّلی که اغلب پدران و مادران به کار می‌برند شیوه‌ی‌ سرزنش و نکوهش است.

به عنوان مثال مادری به دخترش می‌گوید: «روغن را روی آتش گذاشتی تا بسوزد؟ در مورد چی فکر می‌کردی؟ چه کسی فکرت را به خود مشغول کرده؟ نزدیک بود خانه بسوزد.»

معمولاً دختر در جواب می‌گوید: «بله، فکرم مشغول بود، ایرادی ندارد.»

می‌بینی جواب‌های سبکسرانه و ‌سربالایی می‌دهد که از طرف پدر و مادر رد است.

 

شیوه‌ی‌ دوم: نصیحت تحریک کننده:

پدر به پسرش می‌گوید: «من تو را از این دوستان برحذر می‌دارم. اگر یک بار دیگر با آنان بیرون بروی مصیبتی برای تو اتفاق می‌افتد و مسئولیتی بر گردن من نیست.»

معمولاً پسر جواب می‌دهد و می‌گوید: «تو از دوستانم چه می‌دانی؟»

 

شیوه‌ی سوم: تهدید:

«اگر نظرت این است که درس خواندن مهم نیست، نظر من هم این است که پول توجیبی هم مهم نیست.»

فرزند با خود می‌گوید: «کی از این خانه خلاص می‌شوم؟»

 

شیوه‌ی ‌چهارم: دستور:

«همین حالا تلویزیون را خاموش کن و بلند شو درس بخوان.»

فرزند در جواب می‌گوید: «نه»

 

شیوه‌ی‌ پنجم: سخنرانی:

مدت زیادی می‌نشینی که یک سخنرانی طولانی برای فرزندت انجام دهی که این کار اشتباه است و وقتی ما همسن و سال تو بودیم این کار را نمی‌کردیم.

 

شیوه‌ی‌ ششم: تحقیر و تمسخر:

«تو فراموش کردی درب ماشین را ببندی، تو یک انسان بی‌مسئولیت هستی.»

 

شیوه‌ی‌ هفتم: مقایسه:

مادر به دخترش می‌گوید: «خواهرت از تو بهتر است، به این خاطر مردم او را دوست دارند، چون با دیگران به شیوه‌ی‌ خوبی برخورد می‌کند.»

شیوه‌های ‌توجیه فرزندانمان اغلب یکی از این اشکال هفتگانه است. بعضی اوقات تهدید، بعضی اوقات ملامت و سرزنش، بعضی اوقات نصیحت ولی با تحریک، بعض اوقات دستورات مستقم، بعضی اوقات تمسخر و بعضی اوقات مقایسه.

ولی باید به جوانان تذکر دهیم که پدر و مادر هر کار انجام دهند نیکی به پدر و مادر فرض است. بعضی اوقات یک اشک مادر که از تو ناراحت است از گناهان یک سال بیشتر است. بعضی اوقات سرخ شدن صورت یک پدر از خشم نزد خدا از صدها گناه بدتر است. بدان که اگر پدر یا مادر بمیرند یا تو بمیری و آن‌ها ‌از دست تو ناراحت باشند تو در بدبختی بزرگی قرار داری. هر شیوه‌ای که پدران و مادران با فرزندانشان به کار می‌برند هیچ دلیلی ندارد که تو جوابشان را بدهی، خداوند متعال می‌فرماید:

«...فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا...» [الإسراء: 23].

(به آنان اف مگوى و بر آنان [بانگ مزن و] پرخاش مكن‏.)

تو از طرف خداوند مأموری ‌که با آن‌ها ‌درست رفتار کنی.

 

شیوه‌ی‌ درست در توجیه فرزندان توسط پدر و مادر:

می‌خواهیم به پدران و مادران بگوییم که این شیوه‌های ‌درست توجیه نیست. شیوه‌ی‌ بهتری از این شیوه‌های ‌هفتگانه وجود دارد. شیوه‌ای‌ که رسول الله علیه الصلوات والبرکات در رفتار با جوانان به کار میبرد. این شیوه عبارت از مبدأ احترام و قدرشناسی جوانان است: تو محترمی، تو ارزش داری، تو گرانقیمتی، من بر این اساس که بزرگ شده‌ای و یک مرد هستی با تو رفتار می‌کنم، حتی اگر به بدترین درجات اعتیاد به مواد مخدر رسید، باید با احترام با او رفتار کنی. در بدن انسان آنزیم‌ها ‌و هورمون‌هایی ‌وجود دارد که او را بر آن می‌دارد که احساس کند که محترم است، تا آنزیم‌های ‌احترام به شکل طبیعی و به شیوه‌ی‌ آزاد ترشح کند. یک مثل سوری می‌گوید: «بزرگش بشمار، بزرگ می‌شود، کوچکش بشمار کوچک می‌شود.»

 

یک مثال برای احترام بین فرزندان و پدر و مادر:

اگر این مبدأ را که عبارت از احترام است با فرزندت به کار بگیری آن را خوب احساس می‌کنی و امت پیشرفت می‌کند. اکنون یک مدرسه است که بر اساس این مبدأ یعنی احترام و قدرشناسی حرکت می‌کند، این مبدأ را روی جوانان تطبیق می‌دهد، امید ما نهضت امت ما از خلال انسان‌هایی ‌است که بر اساس این مبدأ حرکت می‌کنند.

یک جوان می‌گوید: او با دوستانش نشسته بود که مادرش داخل شد و با او صحبت کرد، او با صدای بلند جواب مادرش را داد. مادرش قدرش را شناخت و جلوی دوستانش او را ضایع و جریحه‌دار نکرد و منتظر ماند که دوستانش بروند. بعد از آن به او گفت: «دیگر این کار را نکن.» جوان می‌گوید: «او خیلی به مادرش احترام گذاشت، چون قدرش را دانست و جلوی دوستانش او را جریحه‌دار نکرد.» از این‌جا می‌فهمیم که این پسر بیشتر از آن‌که اگر مادرش جلوی دوستانش او را سرزنش می‌کرد احساس گناه کرد.

 

شیوه‌ی‌ رسول‌اللّه علیه الصلوات والبرکات در رفتار با جوانان:

مبدأ احترام و تقدیر یکی از اصول و مبادی رسول الله علیه الصلوات والبرکات است. هیچ حدیثی از پیامبر علیه الصلوات والبرکات دیده نمی‌شود که از یکی از شیوه‌های ‌هفتگانه که پیشتر ذکر کردیم استفاده شود.

مثال: روزی رسول الله علیه الصلوات والبرکات در میان بزرگان صحابه مثل ابوبکر، سعد ابن ابی وقاص، معاذ بن‌جبل و ابو عبیده بن‌جراح رضی الله عنهم ‌نشسته بود، هوا گرم بود و همه تشنه بودند. رسول الله علیه الصلوات والبرکات تقاضای آب کرد، ظرف آبی آوردند. در سمت راست رسول الله علیه الصلوات والبرکات کودک کوچکی نشسته بود که ده سال داشت. پیامبر علیه الصلوات والبرکات ظرف را گرفت و از او پرسید: «آیا به من اجازه می‌دهی که از بزرگان شروع کنم.» کودک گفت: «نه» از او می‌پرسیم چرا ای پسر بچه؟ «هیچکس را بر سهم خود از تو ترجیح نمی‌دهم.» رسول الله علیه الصلوات والبرکات به بزرگان نگاه کرد و فرمود: «این حقش است، پس با او شروع می‌کنم. بنوش ای پسر بچه.»

وقتی خدای تعالی به رسول الله علیه الصلوات والبرکات دستور داد که دعوت را آشکار کند، پیامبر علیه الصلوات والبرکات ابو لهب، عباس، صفیه و همه‌ی‌ خانواده‌اش را جمع کرد و به آنان فرمود: «به خدا قسم اگر مردم را گمراه کنم شما را گمراه نمی‌کنم، اگر به مردم دروغ بگویم به شما دروغ نمی‌گویم، من هشداردهنده هستم، در برابر شما عذاب سختی است و من رسول خدا به سوی شما هستم. چه کسی بر اسلام با من بیعت می‌کند؟»

هیچ کس برنخاست. یک کودک هفت ساله ـ که علی بن‌ابی طالب رضی الله عنه است ـ برخاست و به او گفت: «من در اسلام با تو بیعت می‌کنم.»

همه خندیدند، ولی به رسول الله علیه الصلوات والبرکات نگاه کن که به او فرمود: «بله، دستت را دراز کن که با تو بیعت کنم.»

مردم ساکت شدند. علی بن‌ابی طالب رضی الله عنه جلو آمد و دستش را در دست رسولالله علیه الصلوات والبرکات گذاشت و با او بیعت کرد. او علی بن‌ابی طالب رضی الله عنه است که خداوند خیبر را به دست او فتح کرد. او امیرالمؤمنین شد، تا جایی که پیامبر علیه الصلوات والبرکات به او فرمود: «تو برای من به منزله‌ی‌ هارون برای موسی هستی.»

چرا؟ چون او یک مرد بود، چون بر احترام تربیت شده بود.

به این خاطر وقتی به دانش‌آموزی نگاه می‌کنیم که معلم یا مربیاش را دوست دارد، می‌بینم به خاطر این است که معلم و مربی به او احترام می‌گذارد، قدرش را می‌داند و ارزشش را احساس می‌کند. از این‌جا نهضت امت رخ می‌دهد.

مثال سوم: رسول الله علیه الصلوات والبرکات با دختران نیز با احترام سخن می‌گفت، دختر کوچکی که نه ساله بود می‌آمد و دست پیامبر علیه الصلوات والبرکات را می‌گرفت و به بازار می‌برد که هر چه بخواهد برایش بخرد. رسولالله علیه الصلوات والبرکات او را رها نمی‌کرد تا کارش تمام می‌شد.

مثال چهارم: در مورد قدردانی و احترام رسول الله علیه الصلوات والبرکات به جوانان. یک جوان به نام ابو رفاعه عدوی رضی الله عنه چنین برای ما تعریف می‌کند: من مسلمان نبودم، به مدینه رفتم تا با اسلام آشنا شوم، پیامبر را دیدم که بر منبر خطبه می‌خواند. گفتم: ای محمد، به من نگاه کرد فهمید که من جدی هستم، از منبر پایین آمد، از میان مردان جلو آمد تا به من رسید و فرمود: «یک صندلی بیاورید.» برایش یک صندلی آوردند. جلویم نشست و با صدای بلند شروع کرد به تعلیم دادنم. مردم گوش می‌کردند، او همچنان به من تعلیم می‌داد تا فرمود: «آیا فهمید؟» گفتم: بله یا رسول‌الله. آن گاه برخاست و روی منبر رفت و به تکمیل خطبه پرداخت.

یکی از اصحاب می‌گوید: جوانی نیرومند بودم، پیامبر روی شترش به حج آمد، مردم پیرامون او ازدحام کردند، ابوبکر،‌ عمر و علی مردم را کنار می‌زدند تا شتر عبور کند. من هم وارد ازدحام شدم، پیامبر مرا دید که جوان هستم. فرمود: «رهایش کنید.» آمدم شتر پیامبر را گرفتم و او را می‌راندم. پیامبر خود را کج می‌کرد تا با دست به شانه‌ام بزند.

 تو محترمی، ارزش و قیمت داری. انسانی یافت نمی‌شود که به تقدیر و تشکر نیاز نداشته باشد. اگر مواد مخدر مصرف می‌کند باید به او احترام بگذاری، در این صورت صدایت بلند‌تر ‌خواهد بود و در این بحران پیروز خواهی شد. پیامبر علیه الصلوات والبرکات جوانان کم سن و سال را برای انجام کارهای بزرگ انتخاب می‌کرد. کسی که در سفر هجرت برای پیامبر علیه الصلوات والبرکات آذوقه می‌برد اسما دختر ابوبکر ـ رضی الله عنهما ـ بود. پیامبر علیه الصلوات والبرکات چنین راز خطرناکی را به او داده بود، او فقط بیست و یک سال داشت. به خاطر احترام به آن‌ها ‌اسرار و مأموریت‌های ‌بزرگی به آن‌ها ‌می‌سپرد. هم‌چنین اسامه بنزید رضی الله عنه را که شانزده سال داشت به عنوان فرمانده‌ سپاهی انتخاب کرده بود که ابوبکر و عمر ـ رضی الله عنهما ـ در آن بودند. مردم به او گفتند: آیا او را فرمانده‌ی‌ سپاهی می‌کنی که در آن ابوبکر و عمر هستند؟

او به آن‌ها ‌فرمود: «او شایسته‌ی‌ این کار است.»

تعیین اسامه بنزید رضی الله عنه آسان نبود، ولی رسولالله علیه الصلوات والبرکات بر تعیینش اصرار و به او اعتماد کرد. گویی تعیین اسامه بنزید به عنوان فرمانده‌ی‌ سپاه پیامی است از طرف رسول الله علیه الصلوات والبرکات به هر جوانی که به او می‌گوید: «تو در نظر من محترم و مورد اعتمادی.» نامهایست به هر پدر و مادری که به فرزندانشان مسئولیت بدهند تا احساس کنند که در حد و اندازه‌ی اندازه‌ی‌ مسئولیت هستند. باید این احساس را در کودک به وجود بیاوری که او محترم است. احترام یک مبدأ است.

معنایش نازپروردگی و تسلیم شدن در برابر تقاضاهایشان مثل خرید ماشین ـ به عنوان مثال ـ یا هر امر دیگری نیست، بلکه مقصود گوش کردن به نظریاتشان است، شرکت دادن و مشورت کردن با آن‌ها ‌در هر مسأله‌ای است و گرفتن نظریاتشان هست. مبدأ این‌که فرزندانم را جلوی دیگران در معرض اهانت قرار نمی‌دهم.

در گذشته وقتی کودکی در مدرسه اشتباه می‌کرد پدر به مدرسه می‌آمد و جلوی دوستان و استادش او را کتک می‌زد. پدر این کار را از باب تربیت فرزند انجام می‌داد. این شیوه‌ی‌ بسیار اشتباهی است. تو اگر می‌خواهی فرزندت را توبیخ کنی یا بزنی این کار را به تنهایی و دور از هر شخصی انجام بده. روانشناسان از چنین برخوردی برحذر داشته‌اند، حتی اگر کودکی پنج ساله یا بیشتر باشد. باید در وجود آنان احساس احترام و قدرشناسی را غرس کنیم. نتیجه این که باید فرزندان نسبت به پدر و مادرشان ‌عشق و محبت داشته باشند و سخنان آنان ‌را گوش کنند.

الگوهایی از رسول الله علیه الصلوات والبرکات عرضه می‌کنیم که این احترام و قدرشناسی را اجرا می‌کند. چگونه در وقت اشتباه آن را اجرا می‌کرد، چه شیوه‌هایی ‌برای توجیه اتخاذ می‌کرد؟

ولی باید بدانیم که شاید همه‌ی‌ این شیوه‌ها ‌برای فرزند تو مناسب نباشد، تو از همه بیشتر می‌دانی چه شیوه‌ای برای او مناسب است و تطبیق این شیوه‌ها ‌از یک شخص تا شخص دیگر فرق می‌کند.

١ـ خودت تجربه کن:

یکی از شیوه‌های ‌توجیه نزد رسول الله علیه الصلوات والبرکات عبارت بود از: «خودت تجربه کن.» جوان در مرحله‌ی‌ بلوغ می‌خواهد تمام اشیای پیرامونش را تجربه یا کسب کند. بدیهی است که پدر به حکم تجربه‌اش در این‌جا وارد عمل شود و فرزندش را نصیحت کند. کی شیوه‌ی‌ «خودت تجربه کن» را به کار ببریم؟ وقتی ضرر حساب شده و تحت کنترل باشد. ببینم رسول الله علیه الصلوات والبرکات چگونه این شیوه را به کار میبرد: یکی از جوانان اینگونه تعریف می‌کند: همراه پیامبر به جنگ طائف رفتیم، محاصره‌ی‌ طائف بیشتر از پانزده روز طول کشید، بدون این‌که مسلمانان وارد طائف شوند. طائفیان به طرف مسلمانان تیراندازی می‌کردند. فاصله‌ی‌ مسلمانان از دیوار زیاد بود، تیر‌ها ‌کشنده نبود، فقط زخمی می‌کرد. رسول الله علیه الصلوات والبرکات فرمود: «من فردا حرکت می‌کنم.»

جوانان با شور و حماسه‌ی‌ همیشگی برخاستند و گفتند: «چگونه آن‌ها ‌را رها کنیم یا رسول‌الله؟ چگونه برویم؟»

رسول‌الله علیه الصلوات والبرکات فرمود: «فردا صبح به جنگ بروید.»

فردا به جنگ رفتند، تیرها به آن‌ها ‌اصابت کرد و زخمی بازگشتند. پیامبر علیه الصلوات والبرکات به آن‌ها ‌نگاه کرد و فرمود:‌ «من فردا حرکت می‌کنم.»

گفتند: «بله یا رسول‌الله.»

صحابه رضی الله عنهم گویند: صدای خنده‌ی‌ پیامبر را شنیدیم.

رسول الله علیه الصلوات والبرکات شیوه‌ی «خودت تجربه کن» را به شکل دیگری نیز به کار برد: با پیامبر راه می‌رفتیم که یک پسر بچه را دیدیم که گوسفندی را پوست می‌کرد، ولی این کار برایش خیلی سخت بود، خواستیم وارد شویم و چگونگی کار را برای نوجوان شرح دهیم که پیامبر به ما اشاره کرد که این کار را نکنیم. گویند: نوجوان همچنان می‌کوشید تا این‌که درمانده و حیران شد. پیامبر علیه الصلوات والبرکات فرمود: «ای پسر، بگذار چگونگی پوست کندن گوسفند را به تو نشان بدهم.» پیامبر علیه الصلوات والبرکات دستش را در میان پوست و گوشت کرد، به پسر نگاه می‌کرد و می‌فرمود: «این چنین بکن.»

رسول الله علیه الصلوات والبرکات نوجوان را رها کرد که خودش تجربه کند، وقتی درمانده شد به او نشان داد که چگونه گوسفند را پوست کند.

 

٢ـ خودت اشتباه را تصحیح کن سپس توجیه کن:

ما در مسجد بودیم که رسول الله علیه الصلوات والبرکات بر ما وارد شد، رو به قبله کرد و مقداری آب بینی در قبله دید ـ فراموش نکن که اسلام عربهایی را می‌ساخت که ذوق و سیلقه چیز بزرگی در زندگی آنان نبود ـ رسول الله علیه الصلوات والبرکات برخاست، با ما سخن نگفت، تکه چوبی را پیدا کرد، به طرف قبله رفت، آب بینی را با تکه چوب دور می‌کرد و ما نگاه می‌کردیم. سپس آن را در خاک دفن کرد و ما همچنان نگاه می‌کردیم. با ما سخن نگفت تا این‌که سرمان را پایین انداختیم، سپس به ما فرمود: «چه کسی برای من عطر می‌آورد؟» یک پسر بچه از میان ما برخاست و به خانه‌اش رفت ـ می‌خواهد اشتباهش را تصحیح کند ـ عطر برایش آورد. رسول الله علیه الصلوات والبرکات با دستش عطر را در قبله می‌گذاشت تا این که از آن جا خشنود شد. ـ از زمان آن اتفاق تا به امروز مساجد، حجر الاسود و کعبه عطر افشانی می‌شود ـ سپس رو به ما کرد و فرمود: «کدام یک از شما می‌خواهد که خدا از او اعراض کند؟»

ما سخن نگفتیم. دوباره سؤال کرد: «کدام یک از شما دوست دارد که خداوند از او روی بگرداند؟»

جواب ندادیم. باز هم همان سؤال را تکرار کرد. گفتیم: «هیچکدام یا رسول‌الله.»

فرمود: «وقتی که یکی از شما رو به نماز میکند خداوند بین او و قبله رو به او می‌کند،‌ لذا وقتی یکی از شما رو به نماز کرد در قبلهاش آب دهان نیندازد.»

گفتیم: «به خدا قسم دیگر این کار را نمی‌کنیم یا رسول‌الله.»

رسول الله علیه الصلوات والبرکات از شیوه‌ی‌ تندی استفاده کرد، ولی به شیوه‌ای که آنان را بر آن داشت که به او گوش کنند و خودشان ‌را ملامت کنند. چرا معتقدیم که فرزندانمان احمق هستند؟ شیوه‌های ‌ما به آن‌ها نصیحت، تمسخر، سرزنش، عتاب، تهدید، امر، تحقیر ‌و مقایسه است. چرا از شیوه‌ی‌ رسول الله علیه الصلوات والبرکات در معالجه‌ی‌ اشتباه استفاده نمی‌کنیم.

 

٣ـ توجیه با مشارکت:

باید یک منطقه‌ی‌ مشترک میان خودت و فرزندت ایجاد کنی.

عمر بن‌شرید از پدرش روایت می‌کند «حدیث در صحیح مسلم است»: جوان بودم و خیلی شعر حفظ داشتم، تا جایی که بعضی اوقات مرا به خود مشغول می‌کرد، پیامبر مرا در راه ملاقات کرد، فهمید که من شعر حفظم فرمود: «آیا دوست داری پشت سرم سوار شوی؟»

من پشت سرش سوار شدم فرمود: «آیا چیزی از شعر امیه بن‌صلت حفظ هستی؟»

رسول الله علیه الصلوات والبرکات شعر امیه بن‌صلت را انتخاب کرد، چون شعرش خوب بود.

گفتم: «بله یا رسول‌الله.»

فرمود: «یک بیت برایم بخوان.»

من یک بیت برای او خواندم. فرمود: «به به»

پیامبر مرتب این تقاضا را تکرار کرد تا این‌که صد بیت برایش خواندم، پیامبر به من فرمود: «نزدیک بود امیه بن‌صلت مسلمان باشد.» سپس این آیات را برای من خواند:

«وَالشُّعَرَاءُ یتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ (٢٢٤) أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی كُلِّ وَادٍ یهِیمُونَ [الشعراء: ٢٢٤ و٢٢٥].

(گمراهان از شاعران پیروى مى‏كنند. آیا ندیده‏اى كه آنان در هر وادیى سرگردانند؟)

«إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ...» [الشعراء: ٢٢٧].

(مگر كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده‏ اند...)

گوید فهمیدم که به من می‌گوید: «گوش کن ولی انتخاب کن.»

 

٤ـ توجیه با استفاده از استعداد:

جوانانی هستند که معروف به شرارت و رذالت هستند، ولی آیا ما کوشیدهایم که استعدادهایشان را کشف کنیم. این شرارت و رذالت نتیجه‌ی‌ انرژیای است که خوب توجیه نشده است. این وضعیت اغلب جوانان ماست و باعث می‌شود که در نتیجه‌ی‌ عدم توجیه درست برای استفاده‌ی‌ صحیح از استعداد‌هایشان مرتکب مشکلات بزرگی شوند.

روز فتح مکه رسول الله علیه الصلوات والبرکات به سرورمان بلال دستور داد که بالای کعبه برای مسلمانان اذان بدهد. در آن جا جوانی شانزده ساله به نام ابو محذوره ـ اسم واقعی او سلمه بن‌معیر است ـ بود که صدای شیرینی داشت. شروع کرد به مسخره کردن سرورمان بلال رضی الله عنه. او کاری می‌کرد که مردم به بلال رضی الله عنه بخندند، تا این‌که این صدای خنده بالا رفت و به پیامبر علیه الصلوات والبرکات رسید. بلال رضی الله عنه مشغول اذان بود. رسول الله علیه الصلوات والبرکات داستان ابو محذوره را دانست. فرمود: «او را نزد من بیاورید.»

می‌گوید: مرا نزد پیامبر بردند و می‌دانستم مرا می‌کشد. پیامبر علیه الصلوات والبرکات به او فرمود: «فهمیده‌ام صدای خوشی داری؟»

من نگاه کردم. فرمود: «آیا اذان را به تو آموزش بدهم؟»

گفتم:‌ بله. در حالی که مردم نگاه می‌کردند مرا گرفت، او اذان می‌داد و من تکرار می‌کردم.

گوید: من پشت سرش تکرار می‌کردم و او بیشتر لبخند می‌زد، مرتب دست روی دل و پیشانیام می‌کشید. گوید: دلم از ایمان و یقین به این که او رسول‌الله است پر شد، وقتی اذان تمام شد فرمود: «آیا اذان را یاد گرفتی؟»

گفتم: بله.

فرمود: «تو مؤذن اهل مکه هستی.»

راوی این قصه ابو محذوره وقتی که چهل ساله شد ـ او از آن زمان مؤذن مکه بود ـ گریه می‌کرد و می‌گفت: «مرا مؤذن مکه کرد در حالی که من بلال را مسخره می‌کردم، و تا به امروز من مؤذن اهل مکه هستم، به خاطر کاری که پیامبر با من کرد.»

اگر شیوه‌های رسول الله علیه الصلوات والبرکات را در پیش بگیریم باید نهضتی به دست جوانان این امت صورت بگیرد.

 

٥ـ توجیه با تشویق و مدح:

یک جوان وارد مسجد شد. می‌گوید: وارد مسجد شدم و سرو صدا راه انداختم، مسلمانان در رکوع بودند.

او می‌خواست قبل از اتمام نماز خود را به نماز برساند، بنابراین سرو صدایی در مسجد به راه انداخت. رسولالله علیه الصلوات والبرکات به او فرمود: «خدا حرصت را به نماز زیاد کند، ولی دوباره این کار را تکرار نکن.»

توجیه با تشویق و مدح: رسولالله علیه الصلوات والبرکات حدیثی دارد که می‌فرماید:

«احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَابَ».[18]

(به صورت مدح کنندگان خاک بپاشید.)

ما این حدیث را اشتباه فهمیده‌ایم، در این‌جا منظور از مدحکنندگان کافرانند. تو باید فرزندت را تشویق کنی. رسول الله علیه الصلوات والبرکات اصحابش را تشویق کرد:

 

«خَیرُ رَجالَتِنَا الیوم سَلَمَة».[19]

(امروز بهترین پیادهرو ما سلمه [بن اکوع] است.)

«أَبُوعُبَیدَةَ بْنَ الْجَرَّاحِ أَمِینُ هَذِهِ الْأُمَّةِ».[20]

(ابو عبیده بن‌جراح امین این امت است.)

«یا عُمَرُ، مَا لَقِیكَ الشَّیطَانُ قَطُّ سَالِكًا فَجًّا إِلَّا سَلَكَ فَجًّا غَیرَ فَجِّكَ».[21]

(ای عمر، هرگز شیطان تو را در راهی نمیبیند مگر این که در راهی دیگر غیر از راه تو می‌رود.)

تشویق با بالا بردن روح معنوی: عبدالله بنعمر بنخطاب ـ رضی الله عنهما ـ نماز شب می‌خواند، بعد از مدتی آن را ترک کرد. رسولالله علیه الصلوات والبرکات می‌خواهد او را بر نماز شب تشویق کند، پس فرمود:

«نِعمَ الرَّجُلُ عَبدُ اللهِ لَو كَانَ یقُومُ مِنَ اللَّیلِ».[22]

(عبدالله بن‌عمر چه مرد خوبی است اگر نماز شب را بخواند.)

عبدالله بن‌عمر ـ رضی الله عنهما ـ از آن روز نماز شب را ترک نکرد.

 

٦ـ بازکردن در گفت‌وگو:

بازکردن موضوع برای مناقشه: رسول الله علیه الصلوات والبرکات این امر را از پدر بزرگش سرورمان ابراهیم u یاد گرفت، وقتی به پسرش فرمود:

«یا بُنَی إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُكَ» [الصافات: 102].

(ای پسرکم، من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم.)

رسول الله علیه الصلوات والبرکات میان صحابه بود که یک جوان نزد او آمد و گفت: یا رسول‌الله، می‌خواهم به من اجازه‌ی‌ زنا بدهی.

صحابه خواستند به او حمله کنند. پیامبر علیه الصلوات والبرکات فرمود: «رهایش کنید.» سپس به او فرمود: «آیا آن را برای مادرت می‌پسندی؟»

گفت: نه.

فرمود: «آیا برای خاله‌ات می‌پسنیدی؟»

گفت: نه.

فرمود: «آیا آن را برای عمه‌ات می‌پسندی؟»

گفت: نه.

فرمود: «آیا آن را برای خواهرت می‌پسندی؟»

گفت: نه.

فرمود: «هم‌چنین مردم چیزی را که تو برای خانواده‌ات نمی‌پسندی را برای فرزندان، خاله‌ها، عمه‌ها ‌و مادرانشان نمی‌پسندند.»

این شش شیوه از اصل پانزده شیوه‌ی‌ رسولالله علیه الصلوات والبرکات در توجیه فرزندان است که اصل همه یکی است: احترام و قدردانی.

نتیجه این است که صدای من از صداهای فساد، انحراف و افراد بد بالا‌تر ‌است.‌ چون صدای من نغمه‌ای را سر می‌دهد که دوست داری آن را بشنوی، چون تو می‌خواهی محترم باشی.

ما بیان کردیم که پدرِ دوست هست، اکنون یک چیز دیگر به او اضافه می‌کنیم و آن این‌که احترام و قدردانی دو اصلی هستند که پدران در رفتار با فرزندانشان نمی‌توانند از آن ابراز بینیازی کنند. اگر بخواهیم دل‌های ‌فرزندانمان را به دست بیاوریم و آن‌ها ‌را از افتادن در اشتباه نجات دهیم.

ای پدران و مادران، بیایید توبه کنیم. با هم نیت بر توبه ببندیم، فرزندانمان را توجیه کنیم، چنان که رسول‌الله علیه الصلوات والبرکات کرد.

این هم‌چنین فراخوانی است برای دختران و جوانان ما، پدران و مادرانتان را بر احترام گرفتن از خود و قدردانی از خود کمک کنید. با دوست شدن با پدرانتان صفحه‌ی‌ جدیدی را شروع خواهید کرد، وقتی اقدام به برداشتن این گام می‌کنید، یعنی نزدیک شدن به آن‌ها، کاری می‌کنید که پدران و مادرانتان به شما احترام بگذارند. با پدرت دوست شو تا به تو احترام بگذارد.

خواسته‌ی‌ من از پدران این است که به پسرت احترام بگذار. خواستهی من از جوانان این است: با پدرانتان دوست شوید، به آنان نزدیک شوید،‌ قلبهایتان را برای آنان باز کنید، با آنان مشورت کنید و نظرشان را جویا شوید تا بدانند که تجربه‌ی آنان باد هوا نشده است، آنان احترام شما را خواهند گرفت، شیوه‌ی خود را با شما تغییر خواهند داد و بدیهی است که در چشمانشان بزرگ خواهید شد.

پانوشت‌ها:

[18] - ر. ک: صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، 14 / 285، شماره‌ی 5322. لفظ مسلم این گونه است:از مقداد رضی الله عنه روایت شده است که گفت: «أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ نَحْثِيَ فِي وُجُوهِ الْمَدَّاحِينَ التُّرَابَ».

[19] - معرفة الصحابة،ابو نعيم اصبهانی، 9 / 326.

[20] - صحيح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، 13 / 284، 4029.

[21] - صحيح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، 11 / 71، شماره‌ی 3051.

[22] - السنن الكبرى، ابو بكر بيهقی، تحقیق احمد عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان چاپ سوم، 1424 هـ. ق. - 2003 م، 2 / 501.