1. پایههای دیدگاه اسلامی در زمینهی تربیت ـ بر اساس کلمهی ربّ ـ عبارتند از: ١ـ انسان نیازمند تربیت است. ٢ـ انسان برای تربیت شدن آمادگی دارد؛ بنابراین، انسان مخلوقی محتاج و مستعد برای تربیت است. برای تحقّق این امر مهم، باید با استفاده از دو نیروی علم و اراده، در دو زمینهی جسم و روح، اخذ و عطا داشته باشد.
2. تربیت، انتقال متربّی از پایینترین درجه به بالاترین درجهی ممکن است؛ بهعبارت دیگر، تبدیل استعدادهای بالقوّهی انسان به حالت بالفعل از طریق ایجاد اخلاق و رفتارهای نیکوی ملکهشده، «تربیت» نام دارد.
3. استعدادها و تواناییهای انسان در دو زمینه فعّال هستند: ١ـ نیروی علم ٢ـ نیروی اراده. نیروی علم، سه نیرو را در اختیار دارد: الف) بصر: از طریق حواسّ، قوانین حاکم بر عالم شهادة (جهان هستی قابل مشاهده) را درک میکند. ب) قلب: با استفاده از دستاوردهای نیروی بصر، به ماورای عالم شهادة (عالم غیب) پی میبرد. ج) سمع: بایدها و نبایدها را از طریق وحی، دریافت و قبول میکند.
4. جهان آفرینش، مجموعهای است از امکانات که در اختیار انسان قرار گرفته تا در زمینهی تربیت و تزکیهی خود از آنها استفاده نماید و دو نیروی علم و اراده را از حالت بالقوّه به بالفعل برساند.
5. استفاده از امکانات به فرمان خداوند، جهت تربیت و تزکیهی نفس انسان، «حیات» نامیده میشود.
6. رحمت دارای دو مظهر است: ١ـ جلب نفع (کسب منافع و نیکیها) ٢ـ دفع ضرر (دوری از آسیبها و زیانها)؛ انسان به هر دو مظهر، محتاج و برای دریافت رحمت، مستعد است.
7. «رحمان»، صفت مشبّهه است بر وزن «فعلان»، برای دلالت بر إمتلاء و اشباع از چیزی، مثل عطشان که دلالت بر حالت درونی میکند. بر این اساس، رحمان یعنی سرشار از رحمت (پر از رحمت). کاربرد کلمهی رحمان برای غیرخدا مناسب نیست؛ اما دربارهی خداوند کاملاً تناسب دارد؛ زیرا تمامی ذات خداوند، رحمت است. این کلمه چون صفت مشبّهه است و صفت مشبّهه یا از فعل «لازم» درست میشود یا از فعل «متعدّي منقول الی اللازم»؛ پس تعدّی برای مرحومین و رساندن رحمت به مخلوقات در آن وجود ندارد؛ لذا در اینجا کلمهی رحیم، این امر را تأمین میکند؛ یعنی تعلّق رحمت را به مرحومان بیان میکند. این کلمه (رحیم)، صیغهی مبالغه است و صفت مشبّهه نیست و برای تکرار تعلّق رحمت بهکار میرود.
8. مراتب ایمان به آخرت:
١ـ پایینترین درجهی ایمان به قیامت این است که انسان پس از ارتکاب گناه، به یاد روز آخرت بیفتد و بلافاصله توبه نماید.
٢ـ مرحلهی بالاتر آن است که انسان در اثنای انجام گناه (قبل از تکمیل گناه)، به یاد روز آخرت بیفتد، گناه را به اتمام نرسانده و توبه کند.
٣ـ بالاترین مرحله آن است که وقتی انسان برای انجام گناه، همّ میکند، قبل از اینکه این همّ، به عزم تبدیل شود، به یاد روز آخرت بیفتد و گناه را آغاز ننماید. نکتهی بسیار مهم این است که ایمان به آخرت، بهمعنای علم به آخرت نیست، بلکه بهمعنای انجام مراحل سهگانهی مذکور است.
9. پیروی از شریعت خداوند برای استفاده از امکانات جهان آفرینش جهت تزکیه و تربیت انسان، عبودیّت و عبادت نامیده میشود.
10. بر اساس سورهی حمد، توحید الوهیّت بعد از ایمان به آخرت مطرح شده است؛ البته برای کسانی که در زمینهی خداشناسی دارای مشکل هستند، باید قبلاً با دلایل عقلی خداوند را بشناسند، سپس به مسألهی ایمان به آخرت بپردازند.
11. نفخهی صور، سه مرحله است: نفخهی اول: بر اثر آن، تمامی موجودات ـ از جمله انسانها ـ میمیرند. نفخهی دوم: انسانها بر اثر آن زنده میشوند. نفخهی سوم: انسانها در صفهایی برای محاسبه آماده میگردند.
12. قیامت دارای پنج مرحله است: ١ـ از بین رفتن جهان هستی ٢ـ زنده شدن انسانها ٣ـ به صف شدن انسانها ٤ـ محاسبه و محاکمهی انسانها ٥ـ روانهشدن انسانها بهسوی بهشت یا جهنم.
13. دعوت بالحکمة (دعوت حکیمانه)، به تبیین دین خدا با آیات آفاق و انفس گفته میشود.
14. نماز، کاملترین حالت استعانت انسان از خداوند است.
15. اگر کسی بر فرد دیگری تکیه کند تا کاری را که خود نمیتواند بهتنهایی انجام دهد به کمک آن فرد به انجام برساند، به شفاعت پرداخته و او را شفیع خود گردانیده است. اسباب در حقیقت، شفیع هستند. در واقع، فرار از سنّتی که ضرری را متوجه انسان میکند به سنّت دیگر که آن ضرر را دفع میکند، شفیع قراردادن است. قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً. بیشترین حالت شفاعت به تکالیف انسان در دنیا مربوط میشود.
16. برای تحقّق هر کاری، وجود دو امر لازم است: ١ـ بهکارگیری اسباب مرتبط با آن کار ٢ـ وجود ارادهی خداوند.
17. اصرار بر انجام گناهان کبیره و فواحش، سبب بقای جاودانه در جهنم میشود.
18. تشخیص اسباب از دو طریق انجام میگیرد: ١ـ نیروی بصر و تجربه (علوم تجربی) ٢ـ نیروی سمع (وحی). هردو طریق را خداوند تعیین نموده است.
19. شرط تجربیبودن یک امر این است که در تمام موارد، نتیجهی تجربه، یکی باشد، بهطوریکه اگر یک مورد اختلاف وجود داشت، بهعنوان تجربه درنظر گرفته نمیشود.
20. فرمانروایی خداوند، فرستادن شیوهی صحیح استفاده کردن از امکانات جهان آفرینش از جانب او برای رشد استعدادهای انسان و تزکیهی او است. لازم به ذکر است که تنها خداوند شایستهی این امر است؛ زیرا تنها خداوند، خالق انسان و امکانات و کنترلکنندهی سرانجام مخلوقات بوده و الوهیّت بر ربوبیّت مبتنی است.
21. اعتقاد به فریادرس بودن خداوند و او را بهفریاد طلبیدن بدینگونه است که انسان مؤمن پس از بهکارگیری اسباب جهت تحقّق امری، از خداوند میخواهد که آن امر را محقّق گرداند؛ زیرا انسان مؤمن، نیک میداند که تأثیر اسباب، ذاتی نبوده و تنها خداوند فاعل و مؤثّر است.
22. «عون» در دو زمینه مطرح است: ١ـ جلب منفعت ٢ـ دفع مضرّت.
23. «ربّ»، خداوند و فریادرسی است که دارای پنج ویژگی باشد: ١ـ قادر به تهیهی امکانات و جلب منافع برای مخلوقاتش باشد. ٢ـ بتواند آسیب و زیان را از آنها دور گرداند. ٣ـ سرانجام و عاقبت مخلوقاتش را تعیین و کنترل کند. ٤ـ فرمانروا باشد. ٥ـ فریادرس باشد.
24. دعوت بالحکمة (دعوت حکیمانه) همان «الدعوةُ تبیینٌ کما ینبغي»: تبیین نمودن حق به شایستهترین صورت ممکن است.
25. تزکیه عبارت است از رشد و پرورش استعدادهای انسان جهت ملکه نمودن اخلاق نیکو.
26. در عبارت «یُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ» (بقره/129)، تعلیم کتاب عبارت است از آموزش قواعد عام نظری در زمینههای مختلف؛ مثلاً اصول حاکم بر اقتصاد، سیاست و ...، و تعلیم حکمت عبارت است از آموزش روش صحیح پیاده کردن قواعد کتاب در زندگی عملی.
27. تعلیم حکمت در سه زمینه انجام میگیرد: ١ـ حکمت فردی (زندگی فردی پیامبر خدا (ص)) ٢ـ حکمت خانوادگی (زندگی خانوادگی پیامبر (ص) و خانوادهی ایشان) ٣ـ حکمت اجتماعی (زندگی اجتماعی پیامبر (ص) و سابقین اولین).
28. ترغیب و ترهیب انسان در زمینهی دینداری، «موعظه» نامیده میشود.
29. حکمت بر دو گونه است: ١ـ حکمت ثابت ٢ـ حکمت متغیّر. بخش اخباریّات در عقاید و بعضی از اصول اخلاقی و نیز برخی از احکام، جزء حکمت ثابت هستند؛ مانند حرام بودن بخل یا واجب بودن صدق و ...؛ اما بعضی دیگر از احکام، متطوّر و قابل تغییر هستند و به همین دلیل، قواعد متعلّق به آنها بیان شده، ولی مصادیق آنها ذکر نگردیده است تا بر اساس شرایط زمانی و مکانی تغییر یابند.
30. ریشهی کلمهی «تزکیه» از «زکات» است. واژههایی که با حروف (ز، ک) در ابتدا، شروع میشوند، معنای مشترک آنها، إمتلاء و پرکردن است و زکات نیز بهمعنای رشد کامل و تمام میباشد؛ بر این اساس، استعدادهای انسانی هنگامی تزکیه یافتهاند که بهصورت ملکه درآمده باشند و این کار از طریق تکرار اعمال ـ به شرطی که در راستای ایجاد ملکه باشد ـ صورت میگیرد؛ بهعبارت دیگر، تزکیه، آراستن خویش به نیکیها(تحلیه به فضایل) و دوری از پلیدیها(تخلیه از رذایل) است. بر اساس مفاهیم قرآنی، عملی ارزشمند است که بهصورت ملکه درآمده باشد و وظیفهی اصلی دعوت و داعی نیز ایجاد همین اعمال نیکوی ملکهشده در بطن جامعه است.
31. داشتن آگاهی نسبت به تقوی و اخلاق حسنه، بهمعنای دارابودن آنها در عمل نیست، بلکه ملکهکردن آنها در درون و عمل نمودن به آنها در بیرون ـ که در بیان قرآن «استقامت» نامیده میشود ـ ارزشمند بوده و از خواستههای دین خداوند میباشد که تنها از این طریق میتوان آنها را از حالت علم خالص، خارج نمود و جزء شخصیت انسان قرار داد. برای ملکهشدن اخلاق نیکو، چارهای جز این نیست که بهصورت عملی و در مواجهه با وقایع زندگی، تلاش و جاهدت صورت گیرد.
32. وارد شدن در عمق معنای هر چیزی، «فقه» و «تفقّه» در آن چیز نامیده میشود.
33. اخلاق ملکهشده بر دو نوع هستند: ١ـ ملکهای که کاملاً مستقر نشده و گاهی ضد آن ـ بر اثر غلبهی شهوات ـ بر انسان عارض میشود؛ اما چون هنوز ملکهی مورد نظر حضور دارد، انسان را به توبه وادار میکند. ٢ـ ملکه تا حدّی غلبه پیدا میکند که انسان دیگر مرتکب کبائر و فواحش نمیشود. به کسانی که در مرحلهی اول هستند، در قرآن، «أصحاب الیمین» و یا «صاحبان نفس لوّامة»، و به کسانی که در مرحلهی دوم میباشند، «سابقین» و «مقرّبین» و یا «صاحبان نفس مطمئنّة» میگویند.
34. سابق بودن در دین از لحاظ زمانی سنجیده نمیشود، بلکه «سابق» کسی است که در هر عصری، در زمینهی دینداری و تبلیغ دین از دیگران پیشی گرفته باشد.
35. «مقتصد» کسی است که در دایرهی دینداری وارد گشته، اما گاهگاهی دچار گناه و معصیت شده و فوراً از آن توبه کند.
36. کسی که کفر و انجام سیّئات برای او ملکه شده است، اگر فعلاً در حال انجام گناه نباشد، باز هم گناهکار است؛ زیرا در نیّتش این امر رسوخ یافته که بهصورت مداوم خواستار انجام گناه باشد؛ اما اینک که مشغول انجام گناه نیست، بهدلیل ترک گناه نیست، بلکه ممکن است از انجام گناه خسته شده باشد. لازم به ذکر است که این مسأله، در مورد انسان مؤمن و اخلاق نیکوی ملکه شدهاش نیز صادق است.
37. دعوت حکیمانه به این معنا نیست که انسان داعی پس از انجام دعوت دینی، در میان انسانها دچار مشکلات نشود و یا مسائل اختلافی حساس را میان مردم بیان نکند. داعی طالب مشکلات و یا دامن زدن به مسائل اختلافی نیست؛ اما اگر دعوت، آن را ایجاب نمود، با آن روبهرو میشود؛ لذا این موارد نباید مانع ابلاغ دعوت گردد.
38. در زمینهی درک اصطلاحات قرآنی، لازم است که معنا آن اصطلاح در سوره یا سورههایی که مورد استفاده قرار گرفته است، مورد تحقیق قرار گیرد؛ یعنی لازم است آن اصطلاح، با توجه بهمعنای کل سوره تعریف گردد. این روش، شیوهای قرآنی در فهم اصطلاحات قرآنی است.
39. مهمترین مسئولیت انسان مسلمان در این دنیا، دعوت دیگران بهسوی «الله» مطابق روش قرآنی آن است.
40. برای درک پیام قرآن، توجه به چند نکته حائز اهمیت است: ١ـ باید برای درک پیام هر سوره، محور آن سوره را پیدا کرد. ٢ـ باید شأن نزول هر سوره بر طبق نیاز مدعوّ باشد. ٣ـ برای فهم قرآن نمیتوان با ذهنی خالی با قرآن روبهرو شد؛ اما انسان نباید آنچه را که در ذهن خود دارد، درست فرض کند تا برای تأیید آن، به حضور قرآن برود، بلکه باید آنها را بهعنوان سؤال فرض کند و برای دریافت جواب درست آن به قرآن مراجعه نماید. ٤ـ قرآن باید وسیلهای برای ارزیابی صحت و سقم روایات باشد. ٥ـ باید با اخلاص به حضور قرآن رفت. ٦ـ باید بر طبق کتب معتبر لغت، در مفردات قرآن، تأمّل و در نظم جملات و سیاق آیات مربوطه، تدبّر نمود. ٧ـ اسم سوره برای پیداکردن محور سوره، مددکار است.
نظرات