١. مؤمنان (صاحبان ایمان و عمل صالح) پس از حسابرسی و تعیین بهشتیبودن، استحقاق مییابند که توسط بندگان صالح خدا(شافعان) برای ایشان دعا شود تا نتیجهی ایمان و عمل صالحشان (ورود به بهشت) تحقّق یابد. فلسفهی شفاعت و اعطای چنین مقامی به بندگان صالح خدا به این دلیل است که: ١ـ این موضوع تفهیم گردد که ایمان و عمل صالح، سبب هستند و تنها با بهکارگیری آن، نتیجه محقّق نگردیده و انسان مؤمن به بهشت نمیرود، بلکه باید خداوند هم آن نتیجه را محقّق گرداند؛ زیرا تنها خداوند فاعل کارها است. ٢ـ بندگان صالح (شافعان) در دنیا از سوی کافران و مجرمان تحقیر شدهاند؛ بنابراین باید در اینجا مقام و منزلتشان برای اهل محشر آشکار شود. ٣ـ شافعان از این طریق، دوستی و أخوّت خود را نسبت به مؤمنان اثبات میکنند. پس از حسابرسی و تعیین جهنمیبودن کافران، از جانب بندگان صالح برای آنها (کافران) درخواست لعنت میشود.
٢. کسی که خواهان کسب خیر در دنیا و آخرت است، باید امور زیر را انجام دهد: ١ـ شناسایی اسباب ٢ـ بهکارگیری اسباب، مطابق با فرمان خداوند ٣ـ توکّل بر خدا، واگذاری نتیجهی کارها به او و راضی بودن به تقدیر الهی ٤ـ دعا کردن ـ توسط خود یا دیگران ـ برای تحقّق نتایج را توکّل پنداشتن.
٣. شرک مشرکان به این دلیل نبود که خداوند را قبول نداشتند، بلکه علاوه بر اعتقاد به وجود خداوند، نماز، روزه، حج، نذر و ... را نیز انجام میدادند؛ شرک آنها در این زمینه بود که در زندگی از برنامهای غیر از برنامهی خداوند پیروی میکردند و کس دیگری را بهعنوان فریادرس بهفریاد میخواندند. در واقع، مشرکان در زمینهی توحید الوهیّت دچار شرک شده بودند. لازم به ذکر است که مشرکان بهطور مستقیم بتها را نمیپرستیدند، بلکه آنها را نماد و تمثیلی از فرزندان یا اولیای خدا میدانستند که از طریق عبادت کردن برای آنها، حمایتشان را جلب نموده و این بتها نیز در دادگاه قیامت، نزد خداوند برایشان دعا میکنند تا از مجازاتشان کاسته شود.
٤. فرعون و نمرود خود را خالق و پروردگار مردم نمیدانستند، بلکه معتقد بودند که فرمانروای سرزمین خود هستند و البته برخی از حقوق خداوندی را نیز برای خویش قائل بودند. ایشان همچون بسیاری از مردم زمان خود دچار شرک گشته و دارای بتهایی (آلهه) بودند.
٥. پایه و اساسِ ایمان به قَدَر این است که انسان در مسیر زندگی تنها به ادای وظیفهی بندگی بپردازد و بداند که چه کاری را انجام دهد و از چه کاری اجتناب ورزد و نباید ذهن خود را به نتیجهی کارها و اینکه چه روی میدهد و چه روی نمیدهد، مشغول کند؛ زیرا این امور در قلمرو کار خداوند قرار دارند نه در حیطهی وظایف انسان.
٦. ایمان به کتاب خداوند (قرآن)، یعنی از اوامر و نواهی آن، بی چون و چرا اطاعت کنیم، نه اینکه همچون مردم این زمان به بوسیدن و برسر نهادن آن دل خوش کنیم؛ زیرا انجام این کارها بدون اجرای فرامین قرآن، سودی برای انسان ندارد.
٧. ایمان به پیامبران، یعنی انسان به سه امر ایمان داشته باشد و بر اساس آنها عمل نماید: ١ـ پیامبران پیام خداوند را بدون کم و کاست دریافت نمودهاند. ٢ـ پیامبران پیام خداوند را بدون کم و زیاد و تصرّف در آن در اختیار انسانها قرار دادهاند. ٣ـ پیامبران اولین مجری و سرمشق عملی پیامشان بودهاند.
٨. ایمان به آخرت بهمعنای یقین داشتن در مورد وجود آخرت نیست، بلکه عبارت است از اینکه انسان هنگام انجام هر عملی، چنین تصوّر کند که تا لحظاتی دیگر، در دادگاه قیامت حاضر گشته و از جانب خداوند مورد حسابرسی قرار میگیرد؛ بنابراین از هماکنون باید برای توجیه اعمالش جوابی خداپسندانه آماده کند و خود را برای مجازات یا پاداش اعمالش مهیّا سازد ـ با استناد به سورهی ماعون ـ ؛ بهعبارت دیگر، ایمان به آخرت، یعنی احساس مسئولیت داشتن در زمینهی افکار و اعمال خویش.
٩. کلمهی صلاة بهمعنای دعا است. اقامهی نماز امری ضروری است؛ زیرا انسان برای ادای وظیفهی بندگی بهطور مداوم نیازمند جلب امکانات و دفع موانع است؛ پس باید از طریق اقامهی نماز، رفع این نیاز را بهطور مداوم از خداوند درخواست نماید.
١٠. انسان در ارتباط با خود وظیفه دارد که در عرصهی زندگی، حق و باطل و خیر و شر را بشناسد و حق و خیر را انتخاب و از باطل و شر دوری کند.
١١. برای برپاداشتن بنیان خانواده و ادارهی آن، وجود هر دو جنس(زن و مرد) ضروری است؛ زیرا هر کدام با خصوصیاتی ویژه خلق شدهاند تا بهتناسب استعداد خود وظایفشان را عملی ساخته، با همدیگر همکاری نموده و مکمل هم باشند، در این حالت است که انسانیّت در شکل کامل آن محقّق میشود؛ بنابراین، تحقّق انسانیّت با وجود و حضور هر دو جنس (زن و مرد) میّسر است و هر کدام بهتنهایی ناقص هستند و هیچکدام از آنها بر دیگری برتری ندارد.
١٢. عوامل انحراف و استکبار در جامعه: ١ـ تصوّر اینکه انسانی خاص از اولیای خداوند در ارتباط برقرارکردن با او، از امتیاز خاصی برخوردار است و میتواند برخلاف سنّتهای موجود در قرآن، در تعیین سرانجام انسانها دخالت نماید. قرآن این انحراف را با تبیین اینکه ربّ و پروردگار همهی انسانها خداوند است، برطرف نموده است. ٢ـ وجود این باور که یکی از دو جنس انسان (زن یا مرد) به دلیلی ناروا، بر جنس دیگر برتری دارد. قرآن این انحراف را با تبیین اینکه زن و مرد، هر دو از یک جنس هستند و بر یکدیگر برتری ندارند، برطرف نموده است. ٣ـ تصوّر این امر که رنگ پوست و زبان، مایهی برتری عدّهای بر عدّهی دیگر است و بر این مبنا، عدّهای باید از حقوق کمتری برخوردار باشند. قرآن این انحراف را با تبیین اینکه همهی انسانها در زمینهی خلقت یکسان هستند و برتریای بر یکدیگر ندارند و فراتر از همه دارای خدای واحدی هستند، برطرف نموده است.
١٣. مبنای نظام سیاسی در اسلام بر این اصل استوار است که خداوند، حاکم، فرمانروا و فریادرس انسانها و جهانآفرینش است و انسان، خلیفه و مجری احکام خداوند است. انجام این امر مهم، بر سه اصل استوار است: ١ـ اطاعت از خداوند ٢ـ اطاعت از رسول ٣ـ اطاعت از شورای أولیالأمر هر عصری.
١٤. مبنای اقتصاد اسلامی بر این اصول قرار گرفته است: ١ـ نعمتهای خداوند برای رفع نیاز همهی انسانها خلق شدهاند و باید بهصورت مساوی در دسترس نیازمندان قرار گیرند «سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ» (فصّلت/١٠)؛ به بیان دیگر، باید برای همگان زمینه و ابزار کسب و کار فراهم شود. ٢ـ در زمینهی انفاق مال نیز اصل بر این است که پس از رفع نیاز شخصی، باید مازاد بر احتیاج مال خود را انفاق نمود تا مایهی تزکیهی نفس فرد انفاقکننده شود نه تهیهی خوراک و پوشاک اضافی.
نظرات